امروز دوشنبه 05 آذر 1403

آرا ابن خلدون در تربیت

0

آراء تربیتی ابن خلدون " ولی الدین ابوزید عبد الرحمن بن محمد"معروف به‏"ابن خلدون‏”در اول رمضان(732ق)در تونس به دنیا امد و در بیست و پنجم رمضان(808 ق) در قاهره وفات یافت. تاریخ‏نویس و جامعه‏شناس بزرگ قرن هشتم و اوایل‏ قرن نهم هجری، گرچه به عنوان‏ مورّخی برجسته و بنیان‏گذار جامعه‏شناسی مشهور است،از متفکران تعلیم و تربیت نیز به‏ حساب می‏آید. بنیان‌گذار رویکرد اجتماعی در باب تعلیم و تربیت دانست‌.1[1] هامر کتابی درباره ی تاریخ اسلام به زبان آلمانی نوشت و برخی از آراء ابن خلدون را آورد و وی را «منتسکیوی عرب» نامید.[2] عمران بشری خواستگاه نظریه تربیتی ابن خلدون بر عمران بشری یا جامعه انسانی وآن چه در آن رخ می دهد. و او آن را «دانش‌ عمران‌ بشری» می‌نامید. -پدیده هایی چون پراکنده شدن و گرد هم آمدن، آثار تعصب ها و چیره گی های انسان بریکدیگر، برپایی سیاست (پادشاهی و کشورداری) وقوت و ضعف آن، کسب و کار و علوم و فنون. وی ترقی و فربهی‌ علوم و صنایع را تابعی‌ از‌ تکامل عمران‌ و فرهنگ‌ اجتماعی‌ تحلیل می‌کند و در موارد گوناگون‌ بر‌ این نکته اصرار می‌ورزد که انسان با دو چیز به‌ ترتیب تعلق خاطر‌ دارد: در‌ ابتدا متوجه تأمین نیازهای ضروری زیست‌ خود است و آن گاه‌ که‌ نیازها‌ و تمایلات طبیعی و ضروری‌ بشر، پاسخ‌ خود را دریافت نموده و اشباع شدند، به کمالات معیشت و نیازهای مدنیت و فرهنگی‌ روی آورده، به فعالیت‌های فکری در‌ زمینه‌ علوم‌ و صنایع دست می‌یازد.

بدین ترتیب به هر اندازه‌ که‌ عمران و آبادی در مناطق، گسترش و اشتغالات‌ عملی برای رفع حوایج زیستی کاستی یابد، اشتغالات فکری و توسعه‌ و ترقی علوم و صنایع فزونی می‌پذیرد.و‌ نیز‌ هر چه‌ در‌ نقطه‌ای‌ حضارت و تمدن راسخ‌تر‌ و طولانی‌تر باشد، علوم و صنایع از رونق و عمق بیشتری برخوردار می‌شوند. طبیعی است که تعلیم‌ و تعلّم هم به مثابه یک علم‌ و صناعت، مشمول‌ قانون‌ فوق‌ است‌ و در شهرها‌ و مناطق علمی و جوامع پیشرفته، جریان تعلیم و متدهای تدریس‌ متداول‌تر و بازار آن پرطالب است و از این جاست‌ که‌ ابن‌ خلدون برای تحصیل علوم و صنایع، کوچ و هجرت‌ به‌ شهرها‌ و مراکز‌ تمدن‌ و دانش را توصیه می‌نماید. بزرگترین منشاء یادگیری جمعی را استیلای سیاسی یا نظامی می داند. ملت مغلوب در رفتار و پوشاک و عقیده و آداب و رسوم شیفته پیروی از ملت غالب است و از او تقلید می کند. (توجیه: کمال از آن غالب هست و تقلید از آن ناشی از غلبه طبیعی نیست بلکه تنها معلول کمال غالب است) نظریه یادگیری فردی: فرزندان به این خاطر از روشهای فکری و منش های رفتاری پدران خود می اموزند که پدران بر آن ها سیطره دارند.(سیطره ناشی از کمال) فرزندان با پدران همرنگی می کنند چون معتقدند کمال از آن پدران است. سیطره ناشی از کمال نخستین منشاء یادگیری فردی و جمعی است.

تربیت ابن خلدون تربیت را از فنون و صنایع می شمارد و آن را مادر صنایع می خواند که دیگر صنایع به یاری آن به دست می اید.(افلاطون تربیت را یکی از عناصر تشکیل دهنده دولت و یکی از ابزارهای ساخت دولت می داند.)[3] «صناعت به‌ معنای مهارت، نوعی ملکه در امور عملی، فکری است‌ و از همین‌ حیثِ عملی بودن‌، جسمانی و محسوس‌ است‌ و ملکه‌، که‌ غیر از فهم است‌، بدنی باشد یا مغزی و فکری، نیازمند تعلیم‌ است‌» به‌ همین‌ سبب‌ در هر دانش‌ و صنعتی به‌ وجود معلمانی نیاز است‌ که‌ در همه آفاق‌ و نزد همه نسل‌ها معتبر باشند. مهارت‌ یافتن‌ متعلم ‌ در یک‌ صناعت‌ و حصول‌ ملکه‌ برای وی، تابع‌ درجه خوب‌ بودن‌ تعلیم و ملکه معلم ‌در آن‌ علم‌ و صنعت‌ است‌. صناعت، ملکه‌ای است در کاری که دو جنبه عملی و فکری دارد. (معارفی که مستقیم با کار‌ عملی‌ ارتباط‌ ندارد، نظیر فلسفه، کلام و.... به‌ عبارت دیگر ‌ ‌این گونه شناخت‌ها، ملکه و قدرت فکری‌ در‌ جهت‌ تسهیل و آماده سازی در عمل خارجی نیست. این بخش را ابن‌خلدون، علم می‌نامد.)[4] ابن خلدون تربیت را پدیده ای مدنی می داند و معتقد است که تعلیم و تعلم جزءدر محیط مدنی شکوفا نمی شود.چرا که صنایع در بیابان پدید نمی اید و شهرنشینانند که می کوشند صنایع را بیاموزند چرا که منبع درامد آن برای امرار معاش است.(مرغوبیت صنایع، تابع میزان عمران و تمدن و رفاه در شهرهاست.)[5] تربیت و آسان سازی استحاله استحاله یا حرکت: رشد و گذر از مرحله ای به مرحله ی برتر (مشخصه انسان متمدن و شهرنشین) حرکت: سیری به سوی آن چه که برتر و والاتر است و اراده نیز در آن دخیل است. تربیت وظیفه اش یاری رساندن به آسانی روی دادن این دگرگونی در زندگی انسان است. - به این ترتیب که فکر را آموزش می دهیم تا در پی کسب آنچه نمی داند برآید و در این راه به کسی رجوع کند که دانش براو پیشی جسته یا معرفت و ادراکی فزونتر از او دارد یا دانش و معرفت خود را از پیامبران پیشین گرفته. ابن خلدون این تحول (حرکت) برای کسی رخ نمی دهد مگر به یاری معلمان و استادان که این یکی از کارکردهای تربیت است. زندگی اجتماعی از دید ابن خلدون: ابن خلدون سرشت مدنی یعنی نیاز انسان به اجتماع را، مدنیت و عمران می داند. انسان برای حفظ و بقاء نوع خویش نیازمند گردآمدن نیروهای انباشته از همنوعان خود است.تا روزی او و آنان فراهم آید.انسان به یاری جمع، از یک سو منابع و لوازم زندگی خود را فراهم می کند، و از سویی دیگر خود را از خطرها در امان می دارد. میان اجتماع و اندیشه رابطه منطقی قائل است.

اندیشه، دست را در ساختن ابزارهایی که انسان با آن ها از خود دفاع می کند یا ابزارهایی که با آنها برای تسلط و استفاده از طبیعت برای تامین معاش استفاده می کند یاری می رساند. دست هم با ابزارهایی که در سایه صنایع برای انسان می سازد برمیزان و سطح فکر او می افزاید و او را به اندیشه بیشتر و نوآوری و تحول ابزارهایشان وا می دارد. انسان از دید این خلدون ابن خلدون انسان را موجودی با شعور و هدفدار تلقی می کند که در رسیدن به اهداف انسانی به تلاش و کوشش بسیار نیاز دارد. او مانند دیگر متفکران مسلمان تفاوت و تمایز انسان و حیوان را مورد بحث و بررسی قرار داده است: 1)انسان از دیگر جانوران به خواصی متمایز است که بدانها اختصاص یافته است مانند دانشها و هنرهایی که نتیجه ی اندیشه ی اوست و بدان از جانوران دیگر بازشناخته می شود و با اتصاف بدان، بر دیگر آفریدگان برتری و بزرگی می یابد.

2)دیگر از تمایزات انسان عمران یا اجتماع است یعنی با هم سکونت گزیدن و فرود آمدن در شهر یا کویی،برای انس گرفتن به جماعات و گروهها و برآوردن نیازمندیهای یکدیگردر واقع انسان مدنی بالبع و جامعه پذیر است وبه صورت طبیعی و بدون افراد دیگر نمی تواند زندگی کند و به حیات خود ادامه دهد. 3) نیازمندی به فرمانروایی حاکم برای تامین نیازها و اداره انسانها و جلوگیری از تجاوز ها احساسی طبیعی در انسان است.[6] منشاء شناخت هستی را منبع فکر انسان می داند.و برخورد با طبیعت را سرچشمه حقیقی شناخت هستی می داند. عقل و فکر(اندیشه و تفکر) انسان را منبع اساسی شناخت می داند و انسان را کاملا با هستی پیوند می دهد - عقل را برای فهم و درک جامعه و هستی و ارتباط انسان با آن دو مطرح می کند. - فکر طبعا مایل به ادراک دانستنی هایی است که نمی داند. انسان به یکایک حقایق توجه دارد و بر آنچه برآن ها عارض می شود توجه دارد. علم وتعلیم سرشتی بشر است. به نقش شریعت در برپایی نظام اجتماعی باور دارد ولی آن را تنها منبع تفکر دراجتماع نمی پذیرد. میان جسم و روح دوگانگی نمی بیند. وجود را در خدا و طبیعت و انسان تصور می کند. وحی با گونه ای خاص از شناخت و معرفت، تعارض و جدل میان طبیعت و زندگی را که ادراکاتی فرا مادی است و عقل از آن دستش کوتاه است را حل می کند. ارکان علوم تربیتی 1- انسان موجودی دراک است.(اما طبیعت عامل سیطره بر اوست چون نیرومندتر از انسان است) 2- تمایز میان عقل و فکر ادراک:درک کننده ذاتا به انچه در بیرون از ذات خویش است از طریق تفکر پی ببرد.(تفکری که برتر ازحس او و نیرویی است که در مغزش نهاده شده است) تفکری که به وسیله آن صور محسوسات را انتزاع و از آن ها صورتهای دیگری برمی گیرد. فکر: توانایی تصرف در این صورت های فراحسی و جولان ذهن در میان آن ها برای انتزاع و ترکیب.(ابزار انسان برای تجرید مفاهیم از راه انتزاع صور و ترکیب آن ها) مراحل تکمیل فکر عقل تمییزی عقل تجربی عقل نظری عقل تمییزی پایین ترین مرتبه عقل است، تعقل و درک اموری که در خارج ترتیبی طبیعی یا وضعی دارند. شامل تصورات می شود.هدفش کسب منافع و دفع زیان در زندگی. عقل تجربی بیان کننده آراء و اداب در رفتار انسان با همنوعان و اراده آن هاست.تصدیقاتی که در اثرتجربه بدست می آید. عقل نظری یا نفس درک کننده یا عقل محض، علم یا ظن به آنچه فرا حسی است و عمل به آنها تعلق نمی گیرد.(تصور اجناس و فصول و اسباب و علل وجود) این مرتبه از فکر همان عقل محض است و حقیقت انسان. ابن خلدون این سه مرحله را پی در پی و متعالی می داند.مرتبه اکتساب، مرتبه اصلاح، مرتبه ابداع این سه مرحله از تعامل و هم کنشی و همکاری انسان با هستی ناشی می شود که با مهارت حاصل از صنایع جلا می پزیرد. شناخت جزء از را تمرین و ممارست به دست نمی اید.پس شناخت فعل است نه وصف. و تمرین وسیله آموزش و کسب مهارت است.(مهارت مقوله ای اکتسابی است و ویژگی گروه خاصی نیست) هدف اعلای تربیت: عقل ابزاری برای آگاهی انسان از موقعیت خود و عوامل ایجاد کننده و تغییر دهنده آن. عقل و دین و علم ابن خلدون به جدایی علم و دین معتقد است. دین: شناخت حقایقی که خداوند وحی کرده. علم: شناخت حقایقی که انسان به یاری عقل طبیعی خود به آن می رسد. شناخت سه درجه دارد:

1- معارف بشری 2- معارف اولیاء 3- معارف انبیاء منشاء معارف بشری: ادراکات حسی و خیالی و ترکیب معانی موجود در حافظه.دانش های تصوری و تصدیقی که مخصوص فکر و در بدن هستند و منشاء آنها اولیات و بدیهیات است. منشاء معارف اولیاء: عقل روحانی و ادراکی که نیازمند ابزار و الات تنی (بدنی) نباشد و منشاء آن مشاهدات باطنی (ادراکات شهودی که آعاز و انجام ندارد و کران ناپذیر است) است. منشاء معارف انبیاء: تجرد از همه ی امور جسمانی و روحانی بشر و روی آوردن به فرشتگان کروبی و شهود به ملاء اعلا و شنیدن سخن نفسانی و خطاب الهی. یادگیری از نظر ابن خلدون 1- رسوخ ملکه دانش در جان فراگیران 5 معتقد است که «مغز دانش آموز به مانند ضبط صوت یا انباره ذخیره نیست، که بر اثر تحمیل آموزگار در حفظ مطالب، تلاش نماید و اگر این تحمیل صورت گیرد، قطعاً دانش آموز استعداد یادگیری و پرورش ذهن و خوش فکری را از دست می دهد. 2- سهل‏گیری و رأفت معلّم(عدم به کارگیری زور علیه فراگیران) سهل‏گیری و رأفت معلّم نسبت به متعلّم در هنگام آموزش از روش‏های مهمّ تعلیم و تربیت محسوب می‏شود و در پیشرفت تحصیلی و تربیت اخلاقی متعلّم بسیار مؤثّر است. برعکس،سخت‏گیری و شدّت عمل بر متعلّم،علاوه بر افت تحصیلی،آثار و عوارض منفی‏ روانی بسیاری در پی خواهد داشت.ابن خلدون به این مهم توجه ویژه‏ای داشته و آثار سوء سخت‏گیری معلم را به خصوص نسبت به کودکان برشمرده است، - نشاط روانی متعلّم را از بین می‏برد و روح او را کسل می‏سازد. - وی را به دروغ‏گویی و تظاهر برخلاف واقع وادار می‏کند تا از تهدید و تنبیه معلّم در امان بماند. - مکر،فریب و نفاق را به متعلّم می‏آموزد و او را به این صفات و افعال معتاد (عادت می دهد)می سازد.

- جوانمردی و دفاع از جان و مسکن، تباهی می گیرد و در این امور سرباردیگران می شود و در نتیجه از غایت و هدف انسانی خود باز می ماند. - سبب می‏شود روح و روان او از اکتساب فضایل و اخلاق نیکو باز ماند و در نتیجه، به اهداف عالی تعلیم و تربیت نرسد و در رذایل و انحرافات سقوط کند.6 3- مخالفت با انباشته کردن ذهن کودک از شرح و باز شکافت مطالبی که سودی در پی ندارد. 4- مخالفت با در آمیختن علومی که مطلوبیت ذاتی دارند با علومی که جنبه آلی دارند و از ابزار علومی اند که مطلوبیت ذاتی دارند. آموزش علومی که مطلوبیت ذاتی دارند در مراحل ابتدایی تحصیل علومی که جنبه آلی دارند نباید گسترش یابند و مسائل آنها گوناگون شود.(مانع یادگیری علوم غیرآلی می شود). 5- مخالفت با روش معلمان عصر خود (شیوه درست تعلیم) آموزش گام به گام و تدریجی (ابتدا اصول هر باب از علم – شرح اجمالی آن با توجه به استعداد و نیروی عقل فراگیر) ابن ‌خلدون‌ شیوه درست‌ تعلیم‌ را منوط‌ به‌ رعایت‌ این‌ موارد می‌داند: تدریجی بودن‌ و وضوح‌ مطالب‌ در هر مرحله‌، توجه‌ به‌ استعداد متعلم‌، تدریس‌ بدون‌ فاصله بسیار میان‌ جلسات‌ درس‌ تا ملکه‌ حاصل‌ شود وهنگام‌ تدریس‌، دو علم‌ با هم‌ مخلوط‌ نشوند. (شناخت فراگیر و استعدادهای او و ساماندهی فرایند آموزشی متناسب با استعدادهای او) علوم از دید ابن خلدون ابن خلدون علوم را بنا بر منشاء آنها دو دسته می کند: علوم منقول که انسانها آن ها را همانگونه که واضعشان وضع کرده دریافت می کند. علوم برگرفته از کتاب و سنت مقدمه این علوم اند، زبان و ادبیات عرب نیز از این دسته اند.علوم نقلی الزاما محدود به علومی است که به شناخت شرع بینجامد.(تفسیر،علوم قرائت، حدیث، کلام، اصول فقه) علوم نقلی از جانب خداوند برای ما تشریع شده است.این علوم خاص امت اسلامی است، دنیایی و انسانی نیستند. علوم نقلی در رشد و تحول به پا یه ای رسیده اند که بالاتر از آن وجود ندارد. علوم عقلی که طبیعی انسان است و او با اندیشه خود برآن ها راه می یابد. (منطق، الهیات و طبیعیات + علم مقادیر که شامل حساب و هندسه و موسیقی و نجوم)

[1]. فصلنامه تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) شماره 62 (صفحه 125) [2]. آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، بهشتی، محمد، فقیهی، علی نقی، ابو جعفری، مهدی،ج 4، سمت، تهران 1386،ص 69 [3]. مکتب ها و گرایش های تربیتی در تمدن اسلامی، سعید اسماعیل علی، محمد جواد رضا:ترجمه بهروز رفیعی، ص 156 [4]. تعلیم و تربیت از دیدگاه ابن‌خلدون، علیرضا اعرافی، نشریه نور علم، شماره 41، مهر و آبان 1370. [5]. همان [6]. آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، بهشتی، محمد، فقیهی، علی نقی، ابو جعفری، مهدی،ج 4، سمت، تهران 1386، ص 88

تبلیغات متنی