امروز جمعه 31 فروردین 1403

نگرش سیستمی درتوسعه پایدارروستایی با بهره گیری ازدانش

0

نگرش سیستمی درتوسعه پایدارروستایی با بهره گیری ازدانش

نویسنده: محمد مهدی فاضل بیگی

با وجودی که جنس Homo تنها حدود 5/2 میلیون سال پیش و انسانهای نوین یعنی Homo sapiens حدود 120 هزار سال پیش ظهور کردند اما این موجود بسیار سازگار و موفق بوده است. ما انسانهای نوین بر خلاف بیشتر جنس ها که نزدیک به پنج و ده میلیون سال زیسته اند و سپس نابود و منقرض شده اند، از سوی چنین خطری تهدید نمی شویم.

اما در این عبارت یک اخطار وجود دارد:

ما باید تمام پی آمد های روز افزون و نابخردانه توسعه فناوری را نظیر آلودگی هوا، آب و خاک و افزایش مقاومت بیماریها به مواد شیمیایی یک خطر جدی به شمار بیاوریم که سیاره زمین را بیش از پیش برای زندگی نامناسب می سازد. بیگمان سده ی بیستم میلادی، یکی از سده های شگفت انگیز در تاریخ جهان بوده است. این شگفت انگیز بودن را نباید حتما از دید مثبت نگریست. در بسیاری ازمیدان ها، آن را می توان یکی از هولناکترین دوران های زندگی بشری شمرد. هولناک بودنش بیش از همه، در راستای ویرانی دو زیستگاه اصلی زندگی بشری جلوه کرده است. نخست، زیستگاه طبیعی و دیگری زیستگاه فرهنگی، یعنی دو زیستگاهی که همه ی هستی انسان و آینده اش به آن وابسته است.با تامل کوتاهی در موضوع توسعه پایدار روستایی پرسش هایی در ذهن متبلور می شود که: آیا نظام های دانش بومی جوامع محلی که حاصل قرن ها تجربه و عمل است باید از دید کارشناسان و متخصصان، بی ارزش جلوه کند؟ آیا تنها دانش آکادمیک است که می تواند توسعه را به جامعه بشری نوید دهد؟ و بالاخره چشم انداز آینده از زاویه دید تقلیل گرایانه برای زیست کره ی زمین چه خواهد بود؟

بیان مساله

اندیشه توسعه روستایی همچنان در سطح جهانی، در حال توسعه و تحول است. در کشورهای توسعه یافته خطرات زیست محیطی و ضرورت حفظ منابع غیر قابل تجدید، احساس نیاز به محیطهایی سالم[1] از سویی و به ویژه خطر نابودی هویت فرهنگی از سوی دیگر، پارادایم بازگشت به روستا و کشاورزی خرد را مطرح کرده است. جامعه روستایی به عنوان روش ویژهزندگی، به خوبی می تواند همچون یک سیستم در نظر گرفته شود. اجزا سیستم روستایی مجموعه ای از نهاد های اجتماعی، اقتصادی، الگوهای توزیع منابع، شیوه های تولید و قوانین رفتاری مربوط به خود است. لذا سیستم روستایی را می توان به مثابه مجموعه ای از اجزا یاد شده تعریف کرد که در کنش متقابل یا وابستگی با یکدیگر قرار دارند[2].

مطالعات نشان می دهد که نظام های دانش بومی پتانسیل بالایی در زمینه توسعه پایدار روستایی دارند.نگاهی به ویژگی های نظام های دانش بومی، حاکی از آن است که دانش مذکور به دلیل سیستمی بودن، انعطاف، متکی بودن بر نیازها، حفظ تنوع زیستی، مشارکتی بودن، تجربی بودن، در دسترس و ارزان بودن، حفظ تعادل محیط زیست، چند بعدی بودن، منطبق بودن بر فرهنگ مردم، می توانند در فرایند توسعه روستایی نقش مهمی ایفا کنند. روش شناسی برای مطالعه و کسب اطلاعات پیرامون نقش رویکرد سیستمی دانش بومی در توسعه پایدار روستایی به منابع متعددی مراجعه شده است ولی با توجه به نوین بودن این بحث، کمتر در منابع مزبور به آن اشاره مستقیم شده است. به همین دلیل ضمن کسب اطلاعات مورد نیاز تلفیقی از آنها، روش مطالعه تحلیلی بعمل آمد تا با نگرش به مجموعه فراهم شده بتوان به نقش رویکرد سیستمی دانش بومی در توسعه پایدار روستایی پی برد. از این جهت روش مطالعه تحلیلی - توصیفی انتخاب گردیده است.

مفاهیم توسعه

توسعه چیست؟ امروزه توسعه[3] همپای زندگی بهتر تلقی می شود و جوامع نسبت به گذشته از آن بیشتر منتفع می گردند. توسعه همان رشد اقتصادی نیست؛ زیرا توسعه جریانی چند بعدی است که در خود توسعه تجدید سازمان و سمت گیری متفاوت کل نظام اقتصادی- اجتماعی را به همراه دارد. توسعه، علاوه بر بهبود در میزان تولید و درآمد، شامل دگرگونی اساسی در ساختمان های نهادی، اجتماعی، اداری و همچنین ایستارها و وجه نظرهای عمومی مردم است. توسعه در بسیاری موارد حتی عادات و رسوم و عقاید مردم را نیز در بر می گیرید[4].ازمیان جنبه های متعدد واژه توسعه، جهان غرب تنها بر یک جنبه آن تاکید کرده است: توسعه به معنی رشد مادی از طریق فرآیند صنعتی شدن متمرکز که به شکل ساده انگارانه و سطحی آن، معادل با پیشرفت اجتماعی و سلامت اقتصادی در نظر گرفته می شود. بهانت ویمالا[5]، راهب بودایی در جایی نوشته است: " پیشرفت همانند یک مسابقه بدون خط پایان و یک جاده بدون مقصد است. همه ما به شکل شتاب زده ای در این راه به پیش می رویم، اما هیچ کدام دقیقا نمی دانیم به کجا می رویم.

توسعه پایدار[6]از آغاز دهه 1990 اندیشه سیستمی بر توسعه پایدار حاکم شد و تاثیر متقابل اقتصاد، اجتماع و محیط زیست مورد توجه قرار گرفت. در این دیدگاه توسعه پایدار، توسعه ای بلند مدت است که نسلهای آینده را نیز در بر می گیرد." می توان گفت توسعه در خور و پایدار درصدد فراهم آوری استراتژیها و ابزاری است که بتواند به پنج نیاز اساسی زیر پاسخ دهد: تلفیق حفاظت و توسعه، تامین نیازهای اولیه زیستی انسان، دستیابی به عدالت اجتماعی، خودمختاری و تنوع فرهنگی بر حفاظت یگانگی اکولوژیک ".[7] توسعه روستایی[8]یکی از مهمترین موضوعاتی که باید در تدوین روش دستیابی به توسعه همه جانبه روستایی بررسی شود، شناسایی مواردی است تا مسئولیتهای اولیه و اصلی در امتداد مداخلات در سطح منطقه قرار گیرند. از آنجا که کشاورزی تنها وسیله امرار معاش برای اکثر مردم روستایی است، بخش کشاورزی طبیعتا و عموما نقطه شروع استراتژیها توسعه روستایی است و اغلب نقش پیشاهنگ را بر عهده می گیرد[9]. در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 نوع جدیدی از فعالیت ها در سطح محلی جهت پاسخ به ماهیت مسائلی که برخی با آن مواجه شده بودند حاکم شد. ایناستراتژی ها متنوع بودند؛ مانند توسعه بومی، توسعه پائین به بالا و توسعه همه جانبه روستایی. در مورد مفاهیم و محتوای این استراتژیها تفاسیر متعددی وجود دارد، اما بحث مهم آنها هدفی را که بر نقشی بزرگتر جهت مردم محلی و برای موسسات محلی در برنامه ریزی، وسایل و فرضیات برنامه های توسعه محلی تاکید می کند شرح می دهد[10]. اما آنچه مهمتر به نظر می رسد توسعه همه جانبه روستایی است، چرا که در بطن خود و در روش اجرایی آن، اصول توسعه پائین به بالا یعنی توسعه بر مبنای نواحی روستایی و اجتماعات محلی(روستابه شهر) رعایت شده است، به هر حال توسعه روستایی در مفهوم کلی آن جدا از روند کلی توسعه نیست

مروری بر نظریات سیستمی توسعه پایدار روستایی

نظریه زیست منطقه[11]زیست منطقه (زیست ناحیه) ترکیبی است از واژه های یونانی Bio به معنای زندگی و regio به معنای (ناحیه) قلمرو و در مجموع معادل قلمرو زندگی[12] است. زیست منطقه سطح جغرافیایی قابل تمیزی است که شامل نظامهای زندگی به هم پیوسته و خود نگهداری بوده و در نتیجه روابطی انداموار[13] بین تمامی اعضای منطقه برقرار است. از واسط دهه 1980 و به موازات واکنشهای مخالفی که در برابر تغییر و راهبرد های متداول توسعه اوج می گرفت، به تدریج فلسفه نوینی تحت عنوان زیست منطقه ای شکل گرفت که مفهوم توسعه در محدوده منطقه، نقش محوری درآن داشت. این فلسفه اجزای هماهنگی از باورها و اندیشه های مخالف در عرصه های گوناگون فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و بوم شناسی را گلچین و در راهکار ایجاد زیست منطقه صورت بندی کرده است.از این دیدگاه، بشر جزیی از محیط خود یا اکوسیستم است. این اکوسیستم شامل اجزای زیر است:

1 - محیط فیزیکی (آب و هوا، اتمسفر و غیره) 2- خاک به عنوان جوهر جداگانه در این محیط فیزیکی با مواد تشکیل دهنده خود از قبیل کانیها، رطوبت و غیره 3- پوشش گیاهی، شامل گیاهان و مجموعه های گیاهی 4- پوشش جانوری منطقه، شامل حیوانات و مجموعه آنها، بشر و جامعه او[14]به عقیده طرفداران این نظریه، اکوسیستم یک کل است که موجودات زنده در آن روابط متقابل دارند و انسان بر خلاف دیگر موجودات می تواند بر محدودیت های محیط فائق شود. با وجود این هر اکوسیستمی ظرفیت معینی در پذیرش انسان دارد که این ظرفیت پذیرش، از تراکم بهینه تا حداکثر سطح قابل دوام است. بر اساس این نظریه، مردم منطقه اقتصادی دارای تنوع (و نه تخصصی و تک محصولی) با استفاده از مهارت، دانش، ابتکار و منابع محلی خود در جهت پاسخ گویی غذا، کالا و خدمات مورد نیازشان همراه با حفاظت محیط خود به وجود می آورند. یعنی توجه به این اصل که حیات اقتصاد پایدار در گرو کشاورزی پایدار وانداموار است. کشاورزی به شیوه ای که خاک سطحی را نابود نکند، آب را آلوده نسازد و نهاده هایش وابسته به مواد شیمیایی و فسیلی نباشند؛ زیرا فقدان منابع و محیط، یعنی فقدان غذا و دیگر تولیدات و سرانجام فقدان اقتصاد و جامعه بشری. این نظریه به توسعه ای که رشد اقتصادی را مد نظر دارد خرده می گیرد و گفته می شود که در این نوع توسعه به مردم توجه می شود؛ ادغام فرهنگی به سود فرهنگ مسلط فرد گرایی مصرف زده غربی است؛ اتکا بر روابط پولی است و به هزینه های اجتماعی و بوم شناسی توجه نمی شود و این نوع توسعه تخریب محیط زیست را در پی دارد. در مقابل توسعه ای را در نظر دارد که در آن باید مصرف منابع تجدید ناپذیر کم باشد؛ مصرف منابع تجدید پذیر کنترل گردد؛ تولید آلاینده ها متناسب جذب آنها بوده و به نیازهای پایه انسانی و اجتماعی پاسخ داده شود. توسعه مورد نظر زیست منطقه گرایان در پی دگرگونی از پائین ایجاد می شود. چنین توسعه ای پایدار و همه جانبه است و می تواند نیازهای اساسی ساکنان زیست منطقه را تامین کند. رویکرد سیستمی به اکوسیستم ها، تجزیه و تحلیل گران و برنامه ریزان را تشویق می کند تا با تاکید بر کل اکوسیستم، اجزای آن و روابط میان این اجزا یک تصویر کلان از اکوسیستم بدست آورند.

چنین دیدگاهی حائز اهمیت است زیرا به ما یادآوری می کند که برای مثال، بسیاری از مشکلات مربوط به منابع آب مانند آلودگی آب یا سیلاب را نمی توان با تاکید محض بر آب حل نمود. اکثر عوامل آلودگی آب از فعالیت های انسان در خشکی ناشی می شود و پتانسیل تخریب سیلاب به شدت تحت تاثیر بهره برداری از خشکی قرار دارد. از سوی دیگر، بسیاری از مشکلات مربوط به خشکی ها مانند کاهش تولید کشاورزی و از بین رفتن تنوع زیستی در نتیجه کاهش یا افزایش شدید آب رخ می دهد. بنابراین، حائز اهمیت خواهد بود که تصویر کلانی از اکوسیستم داشته باشیم و فقط بریک جز یا یک بخش از آن تاکید ننمائیم. نکته مهم دراینجاست که یک اکوسیستم را تا چه اندازه کلان در نظر بگیریم و چه تعداد از اجزای آن و روابط میان اجزا را منظور نمائیم. اگر این تصویر کلان خیلی بزرگ باشد، ممکن است تجزیه و تحلیل گران و برنامه ریزان در پیچیدگی اجزا و روابط چند گانه آن گرفتار آیند و قادر نباشند تجزیه و تحلیل خود را در یک دوره زمانی منطقی به انجام رسانند. رویکرد سیستمی مترادف با دیدگاه کل نگر است. چنین دیدگاهی به دو شیوه یعنی یا به شیوه جامع[15] و یا به شیوه یکپارچه[16] اعمال می گردد. شایان یادآوری است که اکثر تجزیه و تحلیل گران اکوسیستم مدعی بکار گیری رویکرد سیستمی یا کل گرا هستند، بدون آنکه تفکر روشنی نسبت به این رویکرد داشته باشند. اغلب، آنان رویکرد کل گرا و رویکرد جامع را مانند هم تلقی می کنند و این طرز تلقی مشکلاتی را به بار آورده است. بنابراین، ضروری است تفاوت دو شیوه جامع و یکپارچه را روشن نماییم. بنابر تعریف، واژه جامع به معنی فراگیر و همه شمول است. در نتیجه، تفسیر جامع یک سیستم بدان معنی است که همه آنچه در سیستم وجود دارد باید تعریف گردد و تجزیه و تحلیل گر سیستم باید تمامی اجزای سیستم و تمامی روابط میان این اجزا را بررسی نماید. چنین تفسیری متضمن چند نکته است. اول آنکه، اینتفسیر چنین انتظاری را به وجود می آورد که اگر ما با سعی تمام بر روی اکوسیستم کار کنیم و در اکوسیستم همه چیز را مطالعه نمائیم، قادر خواهیم بود که اکوسیستم را درک کنیم و بدین ترتیب، آن را کنترل و مدیریت نماییم. دوم آنکه، این تفسیر بیان می دارد که وقت بسیار زیادی لازم است تا کار تجزیه و تحلیل یا برنامه ریزی اکوسیستم به انجام رسد. در نتیجه، این احتمال قوی وجود دارد که "برنامه" تدوین شده برای اکوسیستم بیشتر یک سند تاریخی باشد تا یک سند استراتژیک، زیرا ممکن است تا زمانی که همه کارها بر روی اکوسیستم به انجام برسند، گذشته سپری شده اکوسیستم در برنامه منعکس گردد.

از سوی دیگر، رویکرد یکپارچه، شالوده مفهوم کل گرایی را در خود دارد اما در مقایسه با رویکرد جامع مفهوم عملی تری است واز جنبه کابردی بیشتری برخوردار می باشد. تفاوت اساسی رویکرد جامع و رویکرد یکپارچه در این است که رویکرد یکپارچه به دنبال آن نیست که همه اجزا و همه روابط میان این اجزا را تجزیه و تحلیل نماید، بلکه تاکید خود را بر اجزا و روابط کلیدی می گذارد. در نهایت، اگر در مطالعه یک اکوسیستم اجزا و روابط کافی را بررسی نمائیم، رویکرد یکپارچه تا جایی پیش می رود که به رویکرد جامع تبدیل می شود. الگوی توسعه پایدارتوسعه پایدار که امروزه موضوع اصلی بحث محافل توسعه و برنامه ریزی است، خود برآیند انگاره های مختلف توسعه است. در عین حال از این مفهوم نیز مانند خود مفهوم توسعه برداشتهای گوناگونی وجود دارد. نکته مشترک تمامی این انگاره ها پایداری و رسیدن به فرایندی از توسعه است که بتواند پایا و بادوام باشد. چنان که در بحث سیستمها مطرح است برای اینکه یک سیستم پایدار باشد، باید متعادل باشد و سیستمهای نامتعادل ناپایدار نیز هستند؛ به عبارت دیگر لازمه پایداری تعادل است. تفاوت در برداشت های مختلف از توسعه پایدار در تعمیم مفهوم تعادل و پایداری است. گروهی مانند محیط زیست گرایان و طرفداران محیط زیست طبیعی به تعادل در رابطه انسان و محیط زیست طبیعی اکتفا می کنند و گروهی دیگر، به طور عمده شامل صاحب نظران توسعه اجتماعی و اقتصادی، آن را به تمامی شئون زندگی انسان، یعنی رابطه انسان با محیط و انسان با انسان و جوامع تعمیم می دهند. از نظر این گروه درست است که محیط زیست طبیعی بستر حیات را فراهم می سازد و حفظ آن شرط لازم حیات است ولی توسعه پایدار تنها حفظ محیط زیست نیست، چرا که لازمه برقراری این شرط تعادل اجتماعی و اقتصادی است. جامعه ای رابطه متعادل با محیط زیست طبیعی برقرار می کند که سطح عدالت اجتماعی و اقتصادی نسبی قابل قبولی نیز داشته باشد. در یک جامعه با اکثریت فقیر و اقلیت ثروتمند یا در جامعه ای که شرایط یکسانی در بهره مندی از منابع و فرصتهای توسعه برای تمامی اقشار و گروه های جامعه فراهم نباشد توسعه به تحقق نخواهد پیوست و در صورت تحقق نیز ناپایدار خواهد بود. از این رو توسعه پایدار به مفهوم نگاه متعادل به جامعه و ایجاد جامعه ای متعادل که در آن روابط اجتماعی، اقتصادی و اکولوژیکی تعادل داشته باشد،

بر مبنای حفظ حرمت و محوریت انسان مورد تاکید قرار گرفته است. نگرش سیستمی به روستا وتوسعه روستاییتجربه چند دهه برنامه ریزی در زمینه توسعه روستایی نشان می دهد که نحوه نگرش به موضوع روستا و توسعه روستایی باید دچار دگرگونی بنیادین شود. برای شناخت روستا، مسائل روستایی و برنامه ریزی روستایی، باید آن را به صورت یک کلواحد نگریست و با نگرش سیستمی شناخت لازم را کسب کرد. اگر سیستم را یک کل واحد یا مجموعه ای از اجزا و عناصر که در ارتباط متقابل و هدفمند با یکدیگر قرار بگیرند، تعریف می کنیم ویژگیهایی همچون کلیت، هدف، روابط متقابل و محیط بیرونی و درونی اصول آن را تشکیل می دهند، بنابراین برنامه ریزی روستایی باید درنگرشی جامع و یکپارچه در ارتباط با روستا در سه سطح به عنوان یک کل واحد، سطح فراتر از روستا یا سطح ملی و منطقه ای به عنوان نظام یکپارچه اجتماعی، اقتصادی و سطح برنامه ریزی به عنوان فرایند واحد و سیستمی مورد توجه قرار گیرد.جامعه روستایی به عنوان روش ویژه زندگی، شیوه های تولید و مصرف، نهاد ها و قوانین رفتاری آن، همراه با همه پیچیدگی هایش را می توان به خوبی، همچون سیستم در نظر گرفت. اجزا سیستم روستایی مجموعه ای از نهاد های اجتماعی، اقتصادی، الگوهای توزیع منابع، شیوه های تولید و قوانین رفتاری با هنجارها و تشویق و مجازاتهای مربوط به خود است. لذا سیستم روستایی را می توان به مثابه مجموعه ای از اجزا یاد شده تعریف کرد که در کنش متقابل یا وابستگی با یکدیگر قرار دارند[17]. تصویر شماره 1: مدل توسعه پایدار توسعهروستایی و ایجاد تعادل بین مناطق روستایی و غیر روستایی تنها به تغییر در نظام درونی روستا وابسته نیست، بلکه به شکل پیچیده ای با دنیای خارج از روستا (نواحی شهری، سرزمین ملی و نظام بین الملل) پیوند دارد. خلاصه اینکه توسعه روستایی از طریق به کارگیری راهبردی موردی حاصل نمی شود بلکه وسیله تحقق آن، مجموعه کاملی از الگوی منسجم توزیع سرمایه در روستا، سازمان ها، نهادها و مجموعه ای از مشوق هاست که سلسله پیوندهای بیرونی مناسب آنها را همراهی می کند. دستیابی به هدف توسعه نیازمند نگرش سیستمی به جامعه است. هر کدام از جوامع شهری و روستایی در عین حال که به طور نسبی شخصیت و هویت مستقل دارند، جزیی از سیستم واحد به شمار می آیند. شاید به توان این مجموعه را به یک رشته زنجیر تشبیه کرد که قدرت زنجیر مساوی قدرت ضعیف ترین حلقه آن است. این واقعیتی است که در تحلیل سیستمها به آن مینی ماکس (minimax) می گویند، یعنی " حداقل کنید، حداکثر ضعف خود ر ا ".

بر اساس این اصل توان یک سیستم بر اساس توانایی ضعیف ترین حلقه یا جز سنجیده می شود و برای تقویت یک مجموعه نیز بایستی هر یک از حلقه ها را تقویت کرد.[18] ضرورت به کار گیری تفکر سیستمی رفتار انسان مولود طرز تفکر و نگرش و باورهای او است. به سخن دیگر تفکر، مقدم بر عمل است بنابراین قبل از قضاوت در مورد اعمال و رفتار بایستی به منبع تغذیه آن یعنی نوع تفکرپرداخت. زیرا انسان همان گونه که می اندیشد، رفتار می کند و بدیهی است که اگر فکر نابسامان، بدون انسجام و مبتنی بر توهم باشد،عمل نیز ناهنجار، بدون تناسب، فاقد کارایی و از نظر اجرا غیر ممکن خواهد بود. هر چند به طور معمول انسان ها از چنین حالت افراطی تفکر برخوردار نیستند اما به منظور آشکار ساختن رابطه میان فکر و عمل چنین موردی تبین شد. شکل گیری تفکر و نحوه تامین آن نکته قابل توجهی است. یعنی چه چیزی تفکر را می سازد و تفکر چگونه مسیر بالندگی را طی می نماید؟ تفکر از دانش و دانش از علم سرچشمه می گیرد و بیشتر رفتار انسان امروز متاثر از تکنولوژی است. بدین ترتیب به سهولت می توان درک کرد که تفکر و عمل صرفا دارای پیوندی خطی از دید علت و معلولی نیستند بلکه حائز پیوندی غیر خطی هستند که در بلند مدت موجب پیچیدگی و بالندگی یکدیگر می شوند یعنی تفکر اگرچه نوع رفتار و عمل را تغییر می دهد اما مطلب به همین ختم نمی شود بلکه تغییر رفتار خود موجد تغییر شرایط می گردد و محیطی جدید به وجود می آورد که بقای در آن مستلزم تغییر تفکر خواهد بود و در واقع تفکر سیستمی را می توان حاصل چنین چرخه ای دانست. قبل از تبیین تفکر سیستمی و ضرورت برخورداری از چنین نگرشی بهتر است که تفاوت میان تفکر سیستماتیک، تفکر سیستمیک و تفکر سیستمی روشن شود. تفکر سیستماتیک، تفکری روشمندانه است که از روی قاعده و نظم صورت می پذیرد. تفکر سیستمیک روشی ساده برای یافتن تفکر روشمندانه است. فرضیه اساسی این نوع تفکر، ارتباط هر موضوع با موضوعات اطراف خود می باشد یعنی اثر پذیری و اثر گذاری. این نوع تفکر بر خلاف روش های مرسوم تفکر که عمدتا تحلیلی هستند، هم تحلیلی و هم ترکیبی است. تجزیه و تحلیل هر چند روشی قدرتمند برای فهم موقعیت اجزاء به شمار می رود اما برای درک چگونگی تعامل اجزاء با یکدیگر مناسب نیست زیرا با تجزیه هر چیز به اجزاء کوچک و کوچک تر در واقع امکان توجه به ارتباطات میان آنها از دست می رود و دوری باطل اتفاق می افتد. نمودار زیر تفکر تحلیلی را در مقابل تفکر سیستمیک به شکل نمودار نشان می دهد.تصویر شماره 2: مقایسه تفکر سیستمیک و تفکر تحلیلی تفکر تحلیلی هر چیزی را به اجزای تشکیل دهنده اش می شکند و به عکس، تفکر ترکیبی الگویی برای اجزای تشکیل دهنده پیدا می کند. به سخن دیگر، تفکر سیستمیک تلفیقی از تفکر تحلیلی و ترکیبی است.

تفاوت عمده میان این دو نوع تفکر را می توان چنین بیان کرد: تفکر تحلیلی تنها به تعدادی از عناصر تشکیل دهنده موضوع توجه می کند و برخی از عناصر جذاب و مورد نظر را انتخاب می نماید در حالیکه تفکر سیستمیک تا آنجا که ممکن است بیشترین عناصر تشکیل دهنده موضوع را مورد توجه قرار می دهد و بر کل موضوع تمرکز می کند. فرایند تفکر سیستمیک حرکت از تفکر تحلیلی به سوی تفکر سیستماتیک گامی در جهت بالندگی تفکر محسوب و ادامه این حرکت به نوعی از تفکر به نام تفکر سیستمی منجر می شود. تفکر سیستمی فرایند شناخت مبتنی بر تحلیل و ترکیب در جهت دستیابی به درک کامل و جامع یک موضوع در محیط پیرامون خویش است. این نوع تفکر درصدد فهم کل سیستم و اجزای آن، روابط بین اجزا و کل و روابط بین کل با محیط آن (فراسیستم) است. از نظر پیتر سنگه[19] ویژگی مهم تفکر سیستمی در حل مسائل این است که با گسترش دیدگاه خود با توجه به تعداد بیشتر و بیشتری از تعامل ها در یک موضوع مورد مطالعه، آن را در حل انواع مشکلات بسیار پیچیده بی نهایت موثر می سازد. این روش از نظر بسیاری از دانشمندان، ابزار قدرتمندی برای حل مسائل محسوب می شود و به عنوان زبانی قدرتمند جهت بهبود و تغییر روش های معمول تفکر و صحبت در مورد مسائل پیچیده به شمار می آید. در واقع تفکر سیستمی با ایجاد زبانی غنی، آن را برای توصیف گروه وسیعی از روابط داخلی و الگوهای تغییر همچون یک ابزار به کار می گیرد.[20] دانش بومی حلقه مفقوده توسعه روستایی برای رسیدن به توسعه پایدارصرفا بهره گیری از علوم وفن آوری های جدید کافی نیست زیرا بسیاری از برنامه ها و پروژه های توسعه و ترویج طی 50 سال گذشته در دنیا و کشورهای جهان سوم در عمل همراه با توفیق نبوده لذا از مدت ها قبل توجه اندیشمندان به مقوله تحت عنوان " دانش بومی"[21] معطوف شده است. دانش بومی یا دانش محلی، دانشی است که با فرهنگ هر منطقه قرین بوده و طی سالیان بی شمار و به شکلی طبیعی به وجود آمده ودهان به دهان و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. ضمن آن که ایندانش بومی، همواره با دنیای خارج از حوزه ی جغرافیایی خود تعامل و تبادل داشته و به شکلی پویا و در قالب سیستمی خود را با تحولات و دگرگونی های بیرونی و درونی محیط سازگار نموده است. به دلیل وجود مشخصه کل نگری و جامع نگری در دانش مذکور، مردم اجتماعات محلی، توانسته اند کلیه ی نیازهای خود را طی قرون متمادی از این نظام دانش تامین نمایند و ضمن وارد کردن کمترین خدشه به طبیعت و محیط زیست و در تعادلی وصف ناپذیر، گذران عمر کنند. این همان چیزی است که امروز بعد از پشت سر گذاشتن دهه هایی از تجربه، در توسعه روستایی و توسعه پایدار مطرح می باشد. مطلعات نشان می دهد که نظام های دانش بومی پتانسیل بالایی دارند

. اگرچه متاسفانه هنوز آن چنان که باید شناخته وبه کار گرفته نشده اند. عملا بشر از این ظرفیت بالقوه، بهره ی زیادی نبرده است. بررسی ها حاکی است که علت شکست بسیاری از برنامه های توسعه روستایی عدم انطباق آن ها با دانش مذکور و سازمان های محلی می باشد. صاحبان اندیشه توصیه می کنند توسعه در جهان سوم، بدون بهره گیری از این دانش عملا ممکن نمی شود. نگاهی به ویژگی های نظام های دانش بومی، حاکی از آن است که دانش مذکور به دلیل سیستمی بودن، انعطاف، متکی بودن بر نیاز ها، حفظ تنوع زیستی، مشارکتی بودن، تجربی بودن، در دسترس و ارزان بودن، حفظ تعادل محیط زیست، چند بعدی بودن، منطبق بودن بر فرهنگ مردم، دارا بودن صحت و دقت در بسیاری از شاخصه های منحصر به فرد دیگر، در فرایند توسعه می تواند و باید لحاظ شود و عدم توجه و بهره گیری از این گنجینه پر ارزش، همان پیامدهایی را به دنبال خواهد داشت که در فاصله چند دهه ی قبل از 1990، زیست کره ی زمین را با تمام متعلقات آن، دچار آن شد. فاجعه های زیست محیطی، فقر و عدم عدالت اجتماعی، تبعیض نژادی، فاصله های وحشتناک بین کشورهای شمال و جنوب در طول دهه های مذکور، اثراتی را برتمدن بشر باقی گذاشته است که به نظر می رسد تا سده های زیادی از آینده، آثار آن قابل از بین بردن نباشد. مردمما در طبیعت و با طبیعت زندگی می کنیم، و راهی جز مشارکت و همکاری با آن نداریم، ما باید روش مشارکت را با طبیعت انتخاب کنیم، زیرا مشارکت، بخش فعالانه رابطه ما با طبیعت است، تنها در سایه این رابطه می توانیم به بقای خود ادامه دهیم. مردم شوشونی در دره مرگ به این نکته در فرهنگ خود اشاره دارند که ما حاصل تعامل انگیزه ها، اندیشه ها، تفکرات و رفتار خود هستیم و این عناصر رفتاری ما می باشد که کیفیت مشارکت ما را با طبیعت تعیین می کنند، اما هنگامی قادر به درک این آموزه فرهنگی هستیم که ابتدا فرهنگ و تاریخ و مکان جغرافیایی مردمان را بشناسیم. فرهنگ، زبان: کلید تکامل آگاهانه و توسعه استقلال فرهنگها در تکامل خود نه تنها آنها را در بین خود بلکه در بین تبادلات و تعاملاتی که با محیط های خود برقرار می کنند، منحصر به فرد می سازد. هر نظام و هر جامعه ای که داخل این فرهنگ قرار می گیرد بر محیط خود به شکلیخاص تاثیر می گذارد و متقابلا تحت تاثیر خاص محیط قرار می گیرد.

به همین دلیل فرهنگ های مختلف در دوره حیات خویش بستره های فرهنگی متنوع می آفرینند که بازتاب آن در اسطوره های فرهنگی و زبانی که یک فرهنگ با آن سخن می گوید تجلی می یابد. برای این که به فرزندان و نسلهای بعدی مان از بافت تاریخی تکامل فرهنگ مان ادامه دهیم، باید یکی از ابعاد فرهنگ مان را که معمولا نسبت به آن غافل هستیم یعنی زبان را محافظت کنیم. یکی از مهمترین ارزش های دانش این است که به ما امکان جست و جوی حقیقت را می دهد، در حالی که زبان این مکان را برای ما فراهم می سازد که در تلاش برای به دست آوردن آرمان هایی که ما به عنوان یک جامعه تصور می کنیم، آرمان هایی که غایی و مطلوب ما هستند، دانش خود را با یکدیگر تقسیم کنیم. بر این اساس زبان نقشی بسیار کلیدی در بقای جامعه انسانی دارد، نه تنها بدین دلیل که اصول و اعتقادات یک جامعه در زبان دیده می شوند، بلکه بدین علت نیز که درک ما از وجود پیوند های درونی بین تمام اجزای طبیعت و جایگاه ما در طبیعت نیز در همین زبان است که دیده می شود. اگر قرار باشد که جامعه ما بقا یابد، ما باید همدیگر را درک کنیم. هر زبان مهمترین ابزار بیان کننده فرهنگ آن می باشد و دارای ساختار منحصر به فرد خویش است که محدودیتها و توانایی های آن را در بیان افسانه، اسطوره ها و احساسات تعیین می کند. تا زمانی که حداکثر تنوع زبان ها را داریم، می توانیم خود را به عنوان مجموعه ای از انسان ها آشکار تر و از جنبه های مختلف در آینه های اجتماعی متعددی نظاره کنیم. وکسی چه می داند شاید یکی از اصطلاحات و تعابیر یک زبان مهجور، راه حل فرهنگی "بدوی" یا یکی از پند های نهفته در اسطوره های باستانی یا افسانه ای مدرن بتواند کلید حل بحرانی در جامعه جهانی "نوین" ما باشد. یکی از این موارد، راز چگونگی عمل کشاورزان "مایا " در تغذیه جمعیت عظیم انسانی در جنگل های گرمسیری شبه جزیره یوکاتان می باشد. این کشاورزان به جای آنکه مانند امروز به قطع جنگل و عملیات مخرب برش درختان و سوزاندن پوشش گیاهی روی بیاورند، جنگل های گرمسیری بارانی را بسیار پیش از آن که فاتحان اسپانیایی پای به دنیای جدید بگذارند با فراستی اکولوژیکی و هماهنگی فرهنگی مدیریت و بهره برداری می کردند. مایا ها چندین قرن از طریق احداث Pet Koob (در زبان مایایی به معنی دیواره مدور سنگی است) به عملیات کشاورزی پایدار می پرداختند. این سازه ها عبارت بودند ازدیواره های سنگی به ارتفاع 6/0 تا یک متر که اطراف فضایی معادل با یک باغ کوچک را می پوشاند. داخل Pet Koob انواع متعددی از گیاهانی که بومی منطقه نبودند کشت می شد. Pet Koob به کشاورزان امروز شبه جزیره یوکاتان شکلی از عملیات کشاورزی گرمسیری و مدیریت جنگلی پایدار را که باید اتخاذ کنند یادآور می شود و این تنها به دلیل آن است که این واژه هنوز زنده است.

اگر ما زبانها و به ویژه زبان ها بدوی و اولیه مهجور را از دست بدهیم وآنها نابود شوند، چندین پاسخ و راه حل و چندین بینش و دانش مفید و سودمند برای پیشرفت را از دست خواهیم داد. با نابودی زبان ها، دانش فرهنگی، ادراکات و نحوه ابراز احساسات آنها را از دست خواهیم داد. از آن جا که زبان سازنده فرهنگ است، با مرگ هر زبان، فرهنگ آن زبان نیز به ورطه نابودی خواهد افتاد. ما با از دست دادن هر زبان، تکامل منطق، اسطوره های فرهنگی وشعایر مذهبی آن را نیز از دست می دهیم. هر گاه بگذاریم که یک زبان بشری نابود شود یکی از ابزارهای درک و فهم بشری را که در حقیقت یکی از ابزارها و مجاری درک خود ما نیز می باشد از دست داده ایم. ما به عنوان یک جامعه جهانی به تدریج نه تنها چشم مان را بر روی همدیگر که بر روی روابط مان با دنیای بی کران پیرامون مان نیز بسته ایم. اگر در بعضی مناطق، تنوع را معادل ثبات یک جامعه پویا بدانیم، ما جامعه را نه تنها از طریق از دست دادن زبانها و فرهنگ های آنها، بلکه از راه انتخاب و ترجیح چند زبان معدود، بسیار ساده سازی و بنابراین بی ثبات می کنیم؛ هر دوی این امور مخرب، بقای معنوی و فرهنگی را که بشریت بر آنها استوار است به خطر می اندازد. و همین امر ما را نسبت به این انگاره که در دنیای نوین امروزی، تکامل در مقابل توسعه قرار گرفته است، آگاه می سازد. مردم چگونه فکر می کنندمردم به یکی از دو شکل زیر فکر می کنند: 1) با یک الگوی خطی که باعث می شود یک جامعه به تولید و انباشت محصولات تولیدی به عنوان مهمترین هدف زندگی متمرکز شود و 2) با یک الگوی چرخه ای که باعث می شود جامعه دیگر خود رابخش جدایی ناپذیر از فرایندهایی بداند که مرکز معنوی چرخه زندگی را تشکیل می دهند. تفکر چرخه ایتفکر چرخه ای در نهایت باعث می شود تا ما زندگی خود را به شکل حرکتی موزون و چرخه ای ببینیم که در آن الگوهای اساسی و بنیادینی همچون مصرف و بازیافت، زندگی و مرگ تا ابد تکرار می شوند. آن طور که بلک الک[22] می گوید، این تفکر، بنیان اخلاقی تفکرات معنوی بومیان را شکل می دهد. افرادی که زندگی را به شکل یک چرخه بزرگ می بینند، همه چیز را وابسته به هم می بینند و هیچ چیز را مستقل از دیگر اشیا نمی پندارند. در طبیعت، هیچ چیز به اصطلاح علوم امروزی متغییر مستقل نیست.در جهان هستی هر چیز به چیز دیگری وابسته است و فقط همین الگوی وابستگی اشیا به همدیگر و تغییرات است که ثابت و بی تغییر است. این ثبات، اساس هستی بیکران و آفرینش را تشکیل داده است. تفکر چرخه ای نگاهی واقع گرایانه و بلند نظرانه است. کسانی که اینگونه می اندیشند دریافته اند که در دل آفرینش، اصل بنیادین بازگشت وجود دارد: هر چه که اکنون وجود دارد روزی خواهد رفت ومجددا بازخواهد گشت؛ آنچه که من دارم باید روزی واگذار کنم. این افراد مرگ رابخش جدایی ناپذیری از زندگی می دانند، زیرا مرگ، هستی یافتنی دیگر است و این دیدگاه فراتر از افق های دید عادی است.

تفکر خطیبرخلاف تفکر چرخه ای که برخاسته از تمایل به داشتن روابط هم سو با جهان هستی است، تفکر خطی عمدتا در راستای کنترل شدید طبیعت و تبدیل منابع طبیعی به ابزار اقتصادی یعنی پول است. وندل بری به این نکته اشاره می کند که در تفکر خطی فقط یک تعریف برای پیشرفت وجود دارد: حرکت رو به جلو و رو به بالا برای همیشه، سفری بی پایان برای کشف تازه ها. بازگشت فقط به معنی عقب گرد به آن چیزی است که قبلا استفاده شده است زیرا پیشرفت به معنی بهره برداری از منابع جدید و دست نخورده است. از آن جا که ارزشهای اجتماعی هستند که فرهنگ جامعه را تعیین می کنند، بنابراین فرهنگ هر جامعه بازتابی از ارزشهای آن است. بنابراین برخورد مردم با طبیعت در حقیقت آینه ای است که افکار پنهان در زوایای روح هر جامعه را آشکار می کند. این افکار پنهان نهایتا خود را آشکار خواهد ساخت و بقای یک جامعه یا نابودی آن و دفن شدنش در دل تاریخ را رقم خواند زد. و تاریخ پر ازچنین جوامع و فرهنگهای نابود شده ای است: بین النهرین، بابل، مصر، یونان و رم باستان که همگی این فرهنگها و تمدن ها، جنگل ها و خاکهای خود را در راستای کسب ثروت مادی از بین بردند و طبیعت را به نابودی کشاندند. با مطالعه سرنوشت این تمدن های نابود شده، این پرسش به ذهن می رسد که وضعیت جامعه معاصر ما به کجا خواهد انجامید؟از دهه گذشته دستیابی به توسعه پایدار بر اساس روشها و فن آوری های سازگار بامحیط اجتماعی و فرهنگی جوامع از اصول زیر بنایی مباحث توسعه محسوب می شود. این باور جدید که با مقتضیات زمان ما و ضروریات حیاتی نسل های آینده هم خوانی بیشتری دارد، بر شیوه های تحقیق و ترویج روستایی اثرگذارده است به طوری که در حاضر پژوهش و اشاعه هر گونه فن آوری جدید بدون مشارکت فکری روستاییان و عشایر پسندیده محسوب نمی شود. برای تشخیص سازگاری فناوری های جدید، همکاری فکری و عملی بهره برداران روستایی الزامی است. همچنین پیامد های اجتماعی و فرهنگی هر فن آوری جدید بر جامعه روستایی می بایستی پیش از معرفی آن در سطح وسیع تر مورد مطالعه قرار گیرد تا از خسارت احتمالی جلوگیری شود. از این رو مشارکت کارشناسان و دانشمندان علوم اجتماعی، به ویژه مردم شناسان و نیز کارکرد شیوه های پژوهشی متداول در این علوم در پژوهش های روستایی مطلوب گردیده است. این دیدگاه جدید که مطالعات اجتماعی را در ترویج شیوه های فنی مهم می داند، به پدیدار گشتن گرایش خاصی در مردم شناسی منجر شده است که بر آن "پژوهش دانش بومی" نام نهاده اند. تفاوت عمده مردم شناسی و پژوهش دانش بومی در این است که در این گرایشخاص، پژوهشگر در مطالعه میراث فرهنگی، ابزاری و تولیدی به دنبال راهکارهای عملی برای کاربرد توسعه و ترمیم خرابی های وارده بر محیط زیست است. ویلیس هرمان متفکر برجسته آمریکایی در مورد فرهنگ و دانش اقوام گوناگون می نویسد: فرهنگ اقوام سنتی جهان قرن ها پایدار مانده است چون با شرایط آنان سازگار بوده و با تجربه انسانی آنان در چنین شرایطی تایید و تحکیم شده است، حتما چنین بوده است که دراین مدت طولانی پایدار مانده است.

بعضی از اقوام معتقدند که تمامی طبیعت زنده و با انسان در ارتباطی تنگاتنگ به سر می برند. اقوامی دیگر هم هستند که باور دارند پدیده های جوی، شکار و برداشت محصول جملگی به وسیله خدایان اداره می شوند. شاید این برای ما بسیار عجیب و باور نکردنی باشد اما نکته مهم این است که این اعتقادات برای آن اقوام "کارساز" بوده است. نتیجه در دنیای امروز مسایل و وقایع پیرامون ما به صورت یک سیستم پیچیده و به هم پیوسته مطرح می باشد و تنها یک عامل و یک بعد نیست که بتوان با پرداختن به آن مسئله را شناخت و آن را حل کرد. این ساده اندیشی است که تحلیل های جز گرایانه و تک بعدی بتوانند بررسی دقیقی از مشکلات به دست دهند و راه حل های جامعی ارائه کنند. برای رویارویی با مسائل این عصر باید نگرش و اندیشه سیستمی را جایگزین نگرش جزگرایانه و تقلیلی ساخت و با دیدی کل نگر و مجموعه نگر به تحلیل مسائل پرداخت. در این راستا نگاهی گذرا به دانش بومی حاکی از وجود رویکردی سیستمی، عمیق، پیچیده و در عین حال سازگار با موازین زیست محیطی و همچنین هنجارهای اجتماعی و فرهنگی است. اکنون برخلاف گذشته دانش بومی و شیوه های سنتی با صفاتی چون "موثر"، "کارآمد" و "مناسب" توصیف می شوند (لری آن تراپ 1989). پس جا دارد که برای استفاده هرچه بیشتر از دانش بومی و تلاش در جهت تلفیق نظام مند با دانش رسمی در جهت علمی و عملی کردن دانش بومی عوامل چندی در نظر گرفته شود؛ از جمله: اصلاح تفکر حاکم در جهت باور کردن دانش بومیان از طرف مجامع علمی و دانشگاهیان، اصلاح نظام های آموزش با تاکید بر فرایندیادگیری از مردم محلی، اصلاح نظام های پژوهش روستایی با محوریت روستاییان و ارتباط مستقیم با آنها، گسترش شبکه های دانش بومی به منظور دسترسی آسان دانشگاهیان در راستای تعمیق روابط بومیان و مراکز پژوهشی. به نظر می آید در شرایط کنونی رسیدن به توسعه پایدار و توسعه روستایی پایدار جز از طریق مشارکت مردم بومی و اعتماد به دانش تجربی و سنتی آنها امکان پذیر نخواهد بود. " ما در زندگی نباید به بدبختی وپلشتی دنیا چیزی بیفزایم، بلکه باید به تنوع و اسرار بی کران جهان لبخند بزنیم" ویلیام سارویان



منابع

-1 پاپلی یزدی، محمد حسین و ابراهیمی، محمد امیر. (1385)، نظریه های توسعه روستایی، انتشارات سمت، تهران. 2- جمعه پور، محمود. (1384)، مقدمه ای بر برنامه ریزی توسعه روستایی: دیدگاه ها و روشها، انتشارات سمت، تهران. 3- مجموعه مقالات کنگره توسعه روستایی؛ چالش ها و چشم اندازها.(1383)، انتشارات موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی. 4- میسر، کریس. (1382)، جایگاه تنوع اکولوژیکی در توسعه پایدار، مترجمان: عیرضا کوچکی و عبدالمجید مهدوی دامغانی، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد. 5- کریمیان، نادر. (1381)، دانشنامه مشاهیر فنون آب و آبیاری و سازه ای آبی، انتشارات کمیته ملی آبیاری و زهکشی ایران، تهران. 6- گرجی، پی.آر. و آروا، وی.کی. (1382)، نظام های خاک ورزی در کشاورزی پایدار، مترجمان: حسین ذاکری و نواب کاظمی، انتشارات دانشگاه ایلام. 7- دیکسون، کریس. (1377)، توسعه روستای در جهان سوم، مترجم: پریدخت فشارکی، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی. 8- محمدی فاضل، اصغر. (1379)، ارزش جهانی تنوع زیستی.سازمان حفاظت محیط زیست، انتشارات دایره سبز. 9- امیری اردکانی، محمد و شاه ولی، منصور. (1382)، مبانی، مفاهیم و مطالعات دانش بومی کشاورزی، انتشارات روستا و توسعه، تهران. 10- نسیمی، علی. (1382)، مقدمه ای بر سیاست گذاری نوین کشاورزی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران. 11- رادکلیفت، مایکل. (1373 (، توسعه پایدار، مترجم: حسین نیر، انتشارات مرکز مطالعات برنامه ریزی اقتصاد کشاورزی، تهران. 12- میلر، جی تی.(1366)، زیستن در محیط زیست، مترجم: مجید مخدوم، انتشارت دانشگاه تهران.13- لولان، ایو. (1373)، جهان سوم و بحران محیط زیست، مترجم: منوچهر فیروز عسگری، انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد. 14- دیکسون، جان. (1384)، تحلیل اقتصادی پیامد های زیست محیطی، مترجم: علیرضا صالح، فرامرز پور اصغر سنگ چین، انتشارات سازمان مدیریت و برنامه ریزی، تهران. 15- ادوارد.سی ای. (1375)، کشاورزی پایدار، مترجم: عوض کوچکی و همکاران، انتشارات جهاد دانشگاهی، مشهد. 16- کارسون، راشون. (1358)، بهار خاموش، مترجم: عبد الحسین وهاب زاده و همکاران، انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد.17- آسافو و آجایی، جان. (1381)، اقتصاد محیط زیست برای غیر اقتصاد دانان، مترجم: دهقانیان، سیاوش و فرج زاده، زکریا، انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد. 18- پیرس، وارفورد و دیوید ویلیام، جرمی. (1377)، دنیای بیکران اقتصاد، محیط زیست و توسعه پایدار، مترجم: کوچکی، عوض و همکاران. انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد. 19- میکسل، ریموند فرچ. (1376)،توسعه اقتصادی و محیط زیست، مترجم: حمید رضا ارباب. انتشارات سازمان برنامه و بودجه، تهران. 20- عمادی، محمد حسین و عباسی، اسفندیار. (1378)، حکمت دیرین در عصر نوین: کاربرد دانش بومی در توسعه پایدار، انتشارات روستا و توسعه. 21- عمادی، محمد حسین و عباسی، اسفندیار. (1383)، دانش بومی و توسعه پایدار، انتشارات روستا و توسعه. 22- همزه ای، فریبرز و پاپ زن، عبدالحمید. (1385)، سرآغازی بر پژوهش های دانش بومی و فرهنگ شفاهی غرب ایران، انتشارات دانشگاه رازی، کرمانشاه. 23- کلیو، ادوارد ای. (1375)، سیستم های کشاورزی پایدار، مترجم: عوض کوچکی و همکاران، انتشارات جهاد دانشگاهی، مشهد. 24- چمبرز، رابرت. (1376)، اولویت بخشی به فقرا، مترجم: مصطفی ازکیا،انتشارات دانشگاه تهران. 25- داسگوپتا، دیلیپ کومار. (1385)،مفاهیم نو در کشاورزی، مترجم: علیرضا استعلاجی و داود ثمری، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی، ورامین. 26- دوروسنی، ژوئل. (1374)، روش تفکر سیستمی، مترجم: امیر حسین جهانبگلو، انتشارات پیشبرد، تهران. 27- دیاس، هیران دی. (1377)، درسنامه برنامه ریزی توسعه روستایی، مترجم ناصر فرید، انتشارات روستا و توسعه، تهران. 28 - فرهادی، مرتضی. (1373)، فرهنگ یارگیری در ایران، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، تهران.29- مرعشی، سید جعفر. (1385)،تفکر سیستمی و ارزیابی کارآمدی آن در اداره جامعه و سازمان، انتشارات سازمان مدیریت صنعتی.30- هیچنز، درک. (1382)، کاربرد اندیشه سیستمی، مترجم: رشید اصلانی، انتشارات جهاد دانشگاهی31- جمعی از اساتید مدیریت.(1378)، نگرش سیستمی، انتشارات مرکز آموزش مدیریت دولتی.32- ایران زاده، سلیمان. (1381)، مدیریت تطبیقی در چارچوب پارادایم جدید، انتشارات مرکز آموزش و مدیریت دولتی، تبریز.33- جان، براهمن. (1380)، توسعه مردم گرا، مترجم: عبدالرضا رکن الدین افتخاری، شرکت چاپ و نشر بازرگانی34- افتخاری، عبدالرضا رکن الدین. (1382)، جایگاه توسعه در فرایند توسعه ملی، انتشارات موسسه توسعه روستایی ایران، تهران.35- افتخاری، عبدالرضا رکن الدین. جزوه درسی مدل ها در تحلیل مسائل روستایی، 137936-ازکیا، مصطفی، نگرش سیستمی به خرده فرهنگ روستایی،نشریه جنگل و مرتع. شماره 4237- رزاقی، محمد حسین. دانش بومی و توسعه. نشریه جنگل و مرتع
تبلیغات متنی