امروز جمعه 02 آذر 1403

آموزش مسئولیت به کودکان

0
در ابتدا بهتر است بدانیم که مسئولیت چیست؟

واژه مسئولیت از لحاظ لغوی به معنی توانایی پاسخ دادن، و در عرف عام به مفهوم تصمیم گیریهای مناسب و موثر است. منظور از تصمیم گیری مناسب، آن است که کودک در چارچوب هنجارهای اجتماعی و انتطاراتی که معمولا از او می رود، دست به انتخابی بزند که سبب ایجاد روابط انسانی مثبت، افزایش ایمنی، موفقیت و آسایش خاطر وی شود. مسئولیت ارثی نیست و باید از طریق تجربه آموخته شود. آموزش مسئولیت پذیری به کودکان، نیازمند جوّی خاص در خانه و مدرسه است. چنین جوی در مورد تصمیم گیری ها و پیامدهای آنها، اطلاعاتی به کودکان می دهد و منابعی را برایشان فراهم می کند تا بتوانند تصمیمات صحیحی بگیرند و در بزرگسالی، بتوانند مسئولیت هر آنچه را که در زندگی اش رخ می دهد، بر عهده گیرد. کودک از نخستین روز زندگی تا بزرگسالی باید قابلیت مسئولیت خویش را افزایش دهد، او از طریق کنش های متقابل با والدین، معلمان و همسالانش به اهمیت مسئول بودن پی می برد. این کنش های متقابل، شامل انتظاراتی است که از کودک می توان داشت و این که او باید یاد بگیرد روز به روز به نحوی مناسبتر و موثر تر به آنها پاسخ دهد.

حس مسئولیت هنگامی در کودک به وجود می آید که به او مسئولیت داده شود، زمانی که کودک بزرگ می شود بر تعداد موقعیت هایی که او قبول مسئولیت خواهد کرد، افزوده خواهد شد. چیزهایی که او مسئولیتشان را بر عهده می گیرد، تغییر خواهند کرد، و پاسخ هایش ظریفتر از پیش خواهد شد. به عنوان مثال: غیر عادی نیست که پاسخ یا واکنش کودک دو، سه سال نسبت به مردم، گریه کردن، خود را کنار کشیدن و یا پنهان شدن پشت سر مادر باشد. در حالی که چنین واکنشی برای فردی پانزده ساله کاملاً نامناسب است! اگر کودکی در معرض تجربیاتی وسیع قرار گیرد و بیاموزد که به تجربیات متعددی دست زند، شمار پاسخ های مناسب و موثرش افزایش می یابد.

انسان از اشتباهات خویش بسیاری چیزها می آموزد، اما چنانچه کودکی نتواند یاد بگیرد که چرا کارش اشتباه بوده است، یا به جای آن چه کاری می توانست انجام دهد، هرگز نمی تواند پیشرفت کند؟ شاید همه ما با افرادی روبرو می شویم که اشتباهی را بارها تکرار می کنند، زیرا راه های بهتری را نمی شناسند. در ضمن باید بدانیم که مسئول بودن به معنی پیروی کورکورانه از سایرین نیست. اگر تمام تصمیمات مهم کارهایی را که کودک باید انجام دهد، سایرین بر عهده گیرند، او صرفا عامل اجرای ارائه بزرگسالان محسوب می شود. مسئول بودن، بدین معنی است که فرد، شخصا به انتخابهایی دست زند و تصمیماتی بگیرد که نتایج مثبتی را در پی داشته باشند. اگر کودکان برای تصمیم گیری های مهم، فرصتی در اختیار نداشته باشند، نمی توانند مسئولانه عمل کنند.


قابلیت کودکان برای تصمیمی گیری های موثر از زمانی به زمان دیگر، از کودکی به کودک دیگر متغییر است، و در برخی از موارد بهتر است که آنان به لحاظ کمی سن، ناپختگی و نداشتن تجربه، تصمیم نگیرند. پس برای آموزش مسئولیت پذیری به کودکان، باید هر چه زودتر، و تا حد امکان هر چه بیشتر، فرصت های تصمیم گیری در اختیار آنان قرار گیرد. البته باید توجه داشته باشیم که به سبب رابطه ای که بین تصمیم گیری و مسئولیت وجود دارد، شک نیست که مردّد و بی تصمیم بودن، یک راه بی مسئولیت بودن است. زیرا هنگامی که لازم است انتخابی صورت گیرد و شخص در این کار تردید می کند، تردید او سایرین را ناگزیر می سازد که مسئولیت انتخاب کردن را بر عهده گیرند. زمانی که کودکان مردد هستند، اغلب با مهارت، والدین خویش را وادار می سازند که برای ایشان تصمیم بگیرند. این امر در کودکان خردسال که هنوز فاقد اطلاعات و تجربه لازم هستند، نه غیر عادی است و نه ناشایست. آنان می ترسند که مبادا تصمیم نادرستی بگیرند و پیامدهای آن دامنگیرشان شود. وجود الگوی بی تصمیمی مبیّن آن است که کودک در حال تکامل حسّ مسئولیت خویش نیست.


گاهی کودکان در خانه حوصله شان سر می رود و ظاهرا نمی توانند برای سرگرم کردن خویش کاری پیدا کنند. از این رو نزد والدین می آیند و می پرسند: من چه کار کنم؟ این دسته از کودکان ممکن است نسبت به پیشنهادات ارائه شده، واکنش هایی منفی نشان دهند مثلا بگویند: این که سرگرمی نیست. یا ممکن است مدتی خود را با آن پیشنهاد مشغول کنند، ولی دوباره حوصله شان سر می رود، برمی گردند و سرگرمی تازه ای می خواهند. در این گونه موارد بیشتر والدین پس از مدتی از کوره در می روند و عصبانی می شوند. کودکی که به چنین الگویی رسیده است، با وجود آن که ممکن است دقیقا بداند که در خانه چه چیزهایی برای سرگرم کردنش وجود دارد، باز هم تمایل دارد که سایرین برایش تصمیم بگیرند!

برای آموزش مسئولیت پذیری به کودکان، هیچ گاه چندان زود نیست. حتی در دوران شیرخوارگی، والدین می توانند محدودیت هایی را تلویحا به کودکان بفهمانند و آنان را به تصمیم گیری ترغیب نمایند به عنوان مثال زمانی که والدین، جغجغه ای را که به نظرشان می رسد کودک می خواهد در اختیارش می گذارند، یا به خواسته هایش پاسخ می دهند، به تدریج به او کمک می کنند که تصمیم گیری کند. در اوایل زندگی کودک، معمولا قبول مسئولیت، با بازی توام است بازی کردن، عامل مهمی در ایجاد احساس مسئولیت در کودک است.

تعاریف زیر در مورد کار و بازی می تواند به والدین کمک کند تا برخی بلاتکلیفی هایی را که ممکن است هم آنان و هم کودکان با آن روبه رو شوند، پیش بینی کنند:

بازی:

به فعالیت هایی اطلاق می شود که کودکان به سبب نوع احساس خود، انجام می دهند. بازی را می توان پاسخی به آرزوها، تمایلات و خواسته ها دانست.


کار:

شامل فعالیتهایی است که کودکان علیرغم نوع احساس خود انجام می دهند. این فعالیتها مستلزم آن هستند که کودکان برای انجام تعهداتی که نسبت به دیگران دارند، از لذت شخصی چشم بپوشند، و از آنچه که دوست دارند در آن موقع انجام دهند، منصرف شوند.


والدین، ناگزیرند که در طول رشد کودکان، تعادل بین کار و بازی آنان برقرار نمایند. با وجود آنکه بازی می تواند فرآیندها و مهارتهایی را به کودکان بیاموزد، آنان باید به انجام تکالیفی غیر از بازی نیز ملزم شوند. اگر فعالیتهای کودکان با مهربانی، گرمی و شوخی بزرگترها توام شود، کارها برای آنان به صورت سرگرمی و تفریح در می آید. مثلا زمانی که به کودک گفته می شود حالا که مامان دستش بند است، این چند تا اسباب بازی را جمع کن، کودک احساس می کند که بدون کمک او کارها تمام نمی شود و یا وقتی پدر، ظرف زباله را بیرون می برد و کودک همراه پدر چند تکه دور ریختنی را با او بیرون میبرد، حس می کند که کار بزرگسالان را انجام داده است و یا هنگامیکه مادر، در حال جاروکردن، به کودک نوپایش اجازه می دهد که دکمه خاموش و روشن جارو را فشار دهد، اغلب قلب کودک از هیجان به تپش می افتد. پس غالبا دیده می شود که کار می تواند به صورت بازی در آید، و برعکس.


اما بطور کلی، جمع کردن اسباب بازی ها فشردن دکمه های جاروبرقی، کمک به پدر در بردن زباله ها و غیره، پس از مدتی از شکل سرگرمی و بازی خارج می شوند و به صورت کار در می آیند. بنابراین، حالت تفریحی خود را از دست می دهند و مهارت مهم والدین در آن است که بدانند گذر از بازی به کار را به نحوی ترتیب دهند که کودکان به راحتی حس مسئولیت داشتن نسبت به خود، خویشان و اطرافیان را تکامل بخشند. کودکان در مورد کار و بازی از نگرش های بزرگسالانی که الگویشان هستند، تقلید می کنند. اگر کار در نظر والدین امری دشوار باشد و به آن تن در ندهند، کودکان نیز چنین می کنند.


ما باید بدانیم که تمام کودکان آرزو دارند که شبیه والدین خود باشند. هر گاه کودک دریابد که پدر، مادر و یا هر دو آنان از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند، معمولا او نیز نگرشی مشابه پیدا می کند، اگر پدر هیچ وقت ظرف ها را نمی شوید ممکن است پسر احساس کند که شستن ظرف ها کاری غیر مردانه است و او نیز مانند پدر رفتار می کند و یا اگر پدر یا سایر بزرگسالان خانواده عادت به دشنام و ناسزاگویی داشته باشند، کودک خردسال خانواده نیز همان کلمات را تکرار می کند و اگر مادر، هنگام نظافت خانه عصبانی می شود، کودک خردسال او نیز، احساس منفی مادر را با انجام این گونه وظایف، مرتبط می کند. ولی چنانچه والدین، با خوش خلقی، شکیبایی و احساس مسئولیت به وظایف خویش رو کنند، جوی را ایجاد می نمایند که کوشش های کودک در آموختن انجام وظیفه، با احساسات مثبت نسبت به آن، توام شود.


لازمه ترتیب دادن مرحله گذر از بازی به کار، روشن بودن معیارها و انتظارات است. کودک در ابتدا به عنوان سرگرمی، اسباب بازی هایش را جمع می کند، سپس برای کمک به مادر، آنها را مرتب می کند، کمی بعد به این علت که بزرگترها در آن موقع گرفتارند، این کار را انجام می دهد و سرانجام، چون خود را مسئول جمع کردن اسباب بازی هایش می داند دست به کار می شود. برای کودک، هر یک از این مراحل گذر، تا حدی متضمن فشار روانی و سردرگمی است. لیکن اگر بزرگتر ها در طول این تغییرات، بردباری خویش را از دست ندهند و پیوسته از او بخواهند که هر کاری را به نحوی انجام دهد که شایسته پاداش باشد، این مراحل گذر، بدون دردسر طی می شود و کودک با کمترین مقاومت، مسئولیت های خویش را بر عهده می گیرد.

کودکان، مسئولیت پذیر خواهند شد، اگر:

1 بدانند که چگونه تصمیم بگیرند و تصمیمات درستشان، به آنان خاطرنشان و با پاداش های مناسب، تقویت شود.
2 والدین و معلمان از تصمیم گیری های کودکان آگاه باشند و مطمئن باشند که برای آنان فرصت های لازم برای تصمیم گیری وجود دارد.
3 بزرگترها باید جوی را ایجاد کنند که در آن بر مسئولیت فردی تاکید شود و مقصر شمردن دیگران، بی تصمیمی و عدم مسئولیت پذیری، کاهش یابد.
4 والدین و مربیان در مواردی که کودکان قادر به تصمیم گیری هستند، باید از تصمیم گیری به جای آنان پرهیز کنند. تصمیم گیری برای کودکان، باعث تضعیف قدرت مسئولیت پذیری ایشان می شود.

در نتیجه

اگر کودکان بتوانند، مخصوصا در دوران کودکی، تصمیماتی بگیرند که بر رفتار والدنیشان اثر بگذارند، برایشان سودمند است. به عنوان مثال، هنگامی که پدری تصمیم می گیرد مدتی با کودک خود بازی کند، می تواند بگوید: بیا برویم به اتاق تو، و بدون سروصدا کمی بازی کنیم. خوب، تو چه بازی ای را دوست داری؟ در اینجا کودک می تواند تصمیم بگیرد و نظر خود را بگوید. کودکان می توانند حتی در سالهای اول زندگی تصمیم بگیرند که مثلا:

در حمام، چه بازی ای کنند.

کدام لباس را بپوشند؟

چه کتابی برایشان خوانده شود؟

کودکان نیاز ندارند که دایم کنترل شوند، اما چنانچه بدانند که والدین به آنان اجازه می دهند که برخی از روابط و کنشهای متقابل خویش را تحت اختیار و کنترل داشته باشند، حس ارزشمندی و با کفایت بودنشان افزایش، و احساس مسئولیتشان تکامل می یابد.


تبلیغات متنی