امروز جمعه 02 آذر 1403
بر اساس ماده 23 قانون حمایت حقوق مولفان، کلیه آثار ارائه شده در سایت با مجوز از صاحب امتیاز اثر می باشد. تمام کالاها و خدمات این سایت بدون احتساب مالیات می باشد.
از نظر«کارل مارکس» و «ماکس وبر» انقلابهای اجتماعی، همانطوریکه از نابرابری بالا منتج می شود، باعث بسیج جمعی زیردستان[1] برعلیه فرادستان[2] می شود.(استدلاهای تئوریکی شان در جدول 1 11 صفحه 157 و جدول 2 11 صفحه 158 خلاصه شده است) اگر چه تئوریهای انتزاعی «مارکس» و«وبر» به هم نزدیک اند ولی تفاوت مهمی در فرمول بندی هریک وجود دارد: یکی از تفاوتها این است که مارکس انقلاب طبقه کارگری را بطور اجتناب ناپذیری ناشی از تناقضات سرمایهداری و استعمار سیستمایتک نظام سرمایه داری می دانست در حالیکه «وبر» انقلابها را از لحاظ تاریخی محتمل[3] میدانست و اجتناب ناپذیر بودن را قبول نداشت. تفاوت دیگر اینجاست که «وبر» کشمکش درونی را تا اندازهای به فرایندهای ژئوپولیتیک خارجی مرتبط میدانست که بر مشروعیت رژیمهای سیاسی تأثیر میگذارند.
تفاوت دیگر این است که «وبر» قدرت[4] و تجلی اش در دولت را عاملی مجزا و متمایز می دانست و در حقیقت پایه ای مجزا برای قشربندی می دانست در حالیکه «مارکس» دولت را به سادگی به عنوان ابزار طبقه مسلط و ساختاری سطحی از روابط اقتصادی زیرین می دانست. با این حال و با وجود تفاوتهایشان، هر دو نظریهپرداز سعی کرده اند تفسیری تاریخی درباره زمان احتمالی انقلاب توسعه دهند. تلاشهای هردو نظریه پرداز برای تحلیل کشمکش انقلابی بوسیله داده های تاریخی باعث شده که حوزه جدیدی از تئوریهای کشمکش در دوران معاصر ساخته شود. این حوزه نظری، شامل توصیف های تاریخی کشمکش در جوامع کشاورزی در حال انتقال به مدرنیته است. تلاشهای مهم در حوزه مذکور به استفاده از تحلیل های مقایسه ای از گزارشهای موردی تمایل دارندتا بدینوسیله توضیحی تحلیلی تر، انتزاعی تر و قابل تعمیم درباره شرایط عمومی بوجود آورنده کشمکش اجتماعی بسازند.
از این لحاظ، این رهیافتها «وبری» هستند چرا که بطور سیستماتیک مقایسه هایی در میان جوامع جستجو می کنند و از موارد تاریخی تعمیم می سازند. البته اغلب در این تلاشها یک تمایل «مارکسی» هم وجود دارد و آن تأکید بر این نکته است که چگونه اقدامات استثماری طبقات مسلط، شرایط بسیج جمعی زیردستان را فراهم می کند. درحقیقت، کوشش های اولیه برای توسعه نظریه تاریخی تطبیقی با مفروضات «مارکس» درباره نابرابری و کشمکش طبقاتی شروع شده ولی در طول زمان، به موازات توسعه جامعه شناسی تاریخی تطبیقی، بیشتر کیفیت «وبری» یافته است و تلاش میکنند تا نشان دهند چگونه شرایط ویژه (زمانیکه در یک نقطه تاریخی متمرکز می شوند) احتمال انقلاب اجتماعی را افزایش میدهند.
در خصوص تئوریهای مهم، ما بر بیانهای تئوریکی و انتزاعی تر که از تحلیل های مقایسه ای موارد تاریخی استخراج شده، تأکید خواهیم کرد. از یک لحاظ چنین کاری، قصد تجربی آثار مهم از وبر را نقض میکند ولی از طرف دیگر، این کار نسبت به هدف وبر برای توسعه مدلهای تحلیلیتر مناسب است. وبر خودش درباره قابلیت تعمیمدهی مدلهای برخواسته از یک مورد تاریخی تردیدهای[5] زیادی نشان می دهد. اکثر تحلیلهای مقایسهای کشمکش، ابهام[6] مشابهی درباره صحت تعمیمهای انتزاعیتر نشان میدهند. دراین فصل، ما از این عدم اطمینان[7] چشمپوشی کرده و بیانهای نظری محققان را بصورت استدلالهای نظری انتزاعیتر تبدیل میکنیم.
اگر دولت توانایی یا تمایل کمتری دارد که با نیروی جبری، مدعیان قدرت را فرو بنشاند، بیشتر احتمال دارد که شرایط انقلابی بوجود بیاید. احتمال یک چنین بیمیلی در استفاده از قدرت دولتی زمانی افزایش مییابد که:
A دولت در بحران مالی قرار دارد و برای فرونشاندن (مدعی قدرت) منابع ندارد.
B دولت برای جمعآوری منابع (مالیات) و استفاده کردن از منابع روشهای نامؤثری دارد.
C از آنجا که نیروی نظامی و یا یک بخش از نیروی اجباری با رقبای دولت متحد شدهاند، دولت نمیتواند برای فرونشاندن (مدعیان قدرت) از قدرت نظامی استفاده کند.
استدلال تیلی در اولین اثر مهماش در حد زیادی تئوریکی بود ولی درتحلیل تجربی خود از تاریخ جوامع اروپایی، تمایل داشت از نزدیک به جزئیات موارد ویژه بپردازد. با این وصف، عناصر اصلی تئوریاش در جدول 3-16 نشان داده شده است. تیلی در اثر اخیر با عنوان «انقلاب اروپایی 1992- 1492» ایدههای تئوریکی را با توضیحات تاریخیاش در آمیخت و در این کار نکات قابل توجهی به ایدههای مهم تئوریکیاش افزود.
جدول 4-16 بعضی از این اصلاحات را خلاصه میکند. ما فقط مهمترین مطالبی را مطرح میکنیم که قضایایشان در جدول 4-16 آورده شدهاند. یک شرط خیلی مهم و مؤثر در توان دولت برای بسیج منابعاش و دفع رقبای بالقوه اش، درگیر بودن در یک رقابت نظامی بین المللی است. هر چقدر دولت در یک چنین رقابتی با سایر دولتها بیشتردرگیر باشد، منابع بیشتری را به خارج از حوزه داخلی کشورش انتقال میدهد و از این رو بیشتر آسیب پذیر میشود. بویژه زمانیکه دولت در جنگی شکست بخورد. شکست در جنگ نه فقط منابع مادی کشور را از بین می برد، بلکه همچنین منابع نمادینی که دولت آنها را برای مشروعیت خود بکار میبرد را تخریب میکند. احتمال اینکه یک دولت وارد یک جنگ شود ودر نهایت شکست بخورد به قدرت نظامی همسایگانش وابسته است:
هر چه همسایگان قویتر و کشمکشهای مکرری با یک دولت داشته باشند احتمال شکست آن دولت در یک نقطه زمانی بیشتر است. فعالیت و درگیری نظامی دو تأثیر متضاد بر دولت دارد. از یک طرف هر چقدر توان نظامی یک دولت بیشتر باشد. نیروی جبریاش برای سرکوب رقبای قدرتش نیز بیشتر میشود. این نیروی جبری تا آن اندازه میتواند افزایش یابد که ارتشی ثابت و حرفهای و سازمان یافتهای بوجود بیاورد که بطور مؤثر و بسرعت برای سرکوب رقبای دولت به کار رود.
از طرف دیگر، وقتی نیروی نظامی دولت در یک رقابت نظامی و خارجی درگیر است توان سرکوبش در حوزه داخلی در دسترس نخواهد بود و اگر فعالیت نظامی خارج از مرزهای جامعه پرهزینه باشد، توانایی دولت برای حمایت مالی منابع درونی سرکوب متقابلاً کاهش مییابد.
از طرف دیگر، تعارض دیگری که داشتن نیروی نظامی قدرتمند بوجود میآورد، وفاداریشان به بزرگان حکومتی[29] است. اگر نیروی نظامی به حاکمان دولت وفادار نباشند و یا واحد مجزایی باشند که به طریقی از اطاعت بزرگان حکومتی خارج شده باشند، میتوانند به مدعی قدرت تبدیل شوند. همچنین این نوع نیروی نظامی بیشتر احتمال دارد که خودش با سایر مدعیان قدرت متحد شود. پس اگر نیروی نظامی، خودش با رقیب دولت مرکزی متحد شود و یا خودش تلاش کند قدرت مرکزی را بدست گیرد خیلی محتمل است که شرایط انقلاب به نتیجه انقلاب تبدیل شود.
بنابراین توانایی دولت برای حفظ نیروی جابرانه نسبت به مدعیان قدرت، یک شرط تعیین کننده در ممانعت از تبدیل شرایط انقلاب به نتیجه انقلاب است. این توانایی ممانعت از انقلاب فقط به حفظ قدرت نظامی مطلق مربوط نیست بلکه توانایی دولت در 1- فرافکن کردن شکایتها از خودش و 2- تبدیل مدعیان قدرت به جزئی از ساختار خودش نیز ارتباط دارد. هر چقدر دولت بیشتر بتواند یک و یا هر دوی این روش ها را انجام دهد، بیشتر احتمال دارد که از تبدیل شرایط انقلاب به نتیجه انقلاب جلوگیری کند.
بنابراین اگر دولت بتواند امتیازات نسبتاً ارزانی را نسبت به مدعیان قدرت فراهم کند بدون اینکه به منابع نظامی یا مالیاش لطمهای وارد شود ممکن است، بتواند شرایط انقلابی را از بین ببرد.
در هر حال دولت در یک وضعیت ناپایدار[30] قراردارد. دادن امتیاز به یک بخش از جمعیت اغلب باعث خصومت بخشهای دیگر جامعه میشود. و غیر ممکن است که بطور مکرر بتوان خصومتها را نسبت به دولت فرافکن کرد(منحرف کرد.) این ناتوانی برای انحراف دادن خصومتها بویژه زمانی بوجود میآید که دولت در روشهای پرهزینه حمایت از نخبگان درگیر است و یا زمانیکه هزینه فعالیت نظامی با سایر جوامع را بر دوش میکشد.
تحت این شرایط، دولت اغلب باید مالیات را برای تهیه منابع اضافی افزایش دهد. و زمانیکه دولت چنین میکند دشمنی بر علیه آن افزایش مییابد چرا که تصور میشود توافقات گذشته مورد بیتوجهی قرار گرفتهاند. هنگامیکه نارضایتی توده با خشم بخشهایی از طبقه اعیان همراه شد، نتیجه انقلاب بیشتر محتمل است. این حوادث بویژه زمانی احتمال دارد که مکانیزمهای دولت برای جمعآوری و توزیع منابع مادی ناکارآمد و نامؤثر است و زمانیکه نهادهای سیاسی دولت از لحاظ جغرافیایی متمرکز هستند یک هدف آسان برای تصرف رقیب دولت فراهم میکنند.
توانایی دولت برای جلوگیری از شرایط انقلاب و یا پیامد[31] انقلاب بطور مثبت به تواناییاش نسبت به بسیج نیروهای سرکوب[32]و فرونشاندن مدعیان بالقوه مربوط است.
این توانایی نیروی سرکوب (نظامی) زمانیکه دولت در یک رقابت نظامی بین المللی درگیر است کاهش مییابد چرا که باعث میشود:
1 منابع مالی به بیرون از دولت جریان مییابد.
2 منابع نظامی (سرکوب) خارج از مراکز جغرافیایی سازمان مییابند.
B- استعداد و توان بسیج نیروی سرکوب (نظامی) همچنین زمانی کاهش مییابد که نیروی نظامی خوب سازمان یافته[33] باشد ولی
بطریقی مستقل از مراکز قدرت است بنابراین بیشتر احتمال دارد که:
1 نیروی نظامی به مسئولان مهم دولتی وفاداری کمتری داشته باشد.
2 نیروی نظامی خودش یک مدعی قدرت دولتی شود.
3 نیروی نظامی خودش با حداقل یکی از رقبای دولتی متحد شود.
C- توانایی برای بسیج نیروی نظامی افزایش مییابد به هر حال زمانیکه نیروی نظامی با شرایط زیر مواجه شود:
1 نیروی نظامی حرفهای و به خوبی سازمان یابد.
2 نیروی نظامی یک ارتش ثابت حفظ کند و قبل از اقدام نیاز به عضو گیری و استخدام نداشته باشد.
3 نیروی نظامی در کشمکش ژئوپلیتک شدید درگیر نباشد.
II. توانایی دولت برای جلوگیری از شرایط انقلاب بطور مثبت با شرایط مالی دولت ارتباط دارد: این توانایی برای حفظ شرایط مالی مناسب زمانی کاهش مییابد که:
A - دولت در فعالیت نظامی پرخرجی در مقابل دول دیگر در گیر است.
B- دولت مجبور باشد از نخبگان زیادی حمایت و نگهداری کند.
C- دولت ابزار مؤثر و کارایی برای جمعآوری مالیات و منابع ندارد.
تحلیل «تدا اسکاچیول» از دولت و انقلاب اجتماعی
تحلیل مقایسهای «تدا اسکاچیول» از انقلابهای اجتماعی جوامع دهقانی براساس مفروضات «مور» و «تیلی» ساخته شده است. البته بعضی اصلاحات و تعدیلها را اعمال کرده است. همانند اکثر تحلیلیهای تاریخی انقلاب، اسکاچیول بسیج جمعی کشاورزان را تعیین کننده میداند ولی یک ایده کلیدی را هم از «وبر» و «تیلی» میگیرد: فرایندهای درونی انقلاب به فعالیتهای دولت در حوزه سیاسی مرتبط اند. استدلال اساسی اسکاچیول چنین است که شرایط انقلابی توسعه یافته (جدی شده) به بروز بحرانهای سیاسی نظامی دولت و طبقه مسلط وابسته است. بنابراین اگرچه نابرابری طبقاتی تاثیر زیادی در بسیج و اقدام جمعی کشاورزان دارد ولی یکچنین اقدام جمعی موفق نمیشود، مگر اینکه دولت نوعی بحران مشروعیت برخواسته از شکست نظامی در حوزه سیاسی را تجربه کند.
مثالهای عمده اسکاچیول از انقلابات موفقیتآمیز شامل فرانسه 1789، شوروی 1917، چین 1949 میشود، که باثبات نسبی کشورهای همچون ژاپن، آلمان، پروس، انگلستان (جائیکه انقلابات بزرگ نه در دوران فئودالیته[34] و نه در زمان انتقال به نظام سرمایهداری تجاری روی داد) مقایسه شدند. همه جوامع مورد مطالعه اسکاچیول ویژگیهای معینی داشتند:
1- در همه آنها کنترل نظامی - اداری تحت نظارت یک حکومت پادشاهی بود.
2- حکومت پادشاهی نمیتوانست مستقیماً روابط اجتماعی و اقتصادی فئودالیته را کنترل کند.
3 طبقه عمده تصاحب کننده مازاد اضافی[35]، اشراف زمیندار بودند که قسمتی از ثروتشان را به شاه تقدیم میکردند.
4 همه اشراف زمین دار به نیروی کار کشاورزان وابسته بودند.
5 در درون این جوامع، روابط بازرگانی، طبقه بازاری و حتی طبقه صنعتی اولیه[36] میتوانست وجود داشته باشد اما این طبقات نسبت به حکومت پادشاهی و اشراف زمیندار زیردست[37] بودند.
6 اشراف زمیندار در همه این جوامع در فراهم ساختن موقعیتهای سرپرستی[38] در هیئت قضایی و بوروکراسی اداری از دولت مستقل بودند.
7 با این حال اگر چه منافع اشراف زمیندار و دولت بطور کلی هم جهت بود[39] ولی منافعشان به علت تمایل اشراف زمیندار به افزودن ثروت شخصی، کسب امتیازات شخصی از طریق نیروی کار کشاورزی یا فعالیتهای بازرگانی و از طرف دیگر تمایل پادشاه برای اداره مالی ماجراجوییهای نظامی و توسعه اقتصادی اختلاف پیدا میکرد.
انقلاب اجتماعی در مقیاس بزرگ[40] زمانی آغاز میشود که دولت در جنگ نظامی با سایر دول شکست بخورد و بسیج جمعی کشاورزان به حرکت و تکاپو بیافتد و خصومت اشراف زمیندار را تحریک کند. خصومت نخبگان بویژه زمانی محتمل است که دولت در نتیجه شکست نظامی و در یک فرایند تهدید کننده نخبگان اصلاحاتی را شروع کند. به عنوان یک نتیجه، دولت برای انقلاب از پایین بوسیله تودههای مردم و یا از بالا بوسیله طبقات بالا که اغلب منافع خودشان را دنبال میکند آسیبپذیر میشود.
اما کشاورزان با وجودظلم و ستم بطور خود بخود بسیج نمیشوند. کشاورزان فقط در شرایط ویژه میتوانند موفقیت آمیز شورش کنند: اولاً آنها باید برای افزایش دادن انسجام شان توانا باشند. دوماً باید از نظارت و کنترل مستقیم و روزمره مالکان (لردها) استقلال داشته باشند سوماً دولت باید بدنبال شکست نظامی به اندازهای ضعیف شده باشد که نتواند کنترل جابرانه[41] و موثری اعمال کند. (کنترل بر روی شورشهای دهقانی که در همه جوامع کشاورزی مشترک است)
توصیف اندیشمندانه تحلیل «اسکاچپول» البته اثری مقایسهای-تاریخی است، ولی نیازمندیم تئوریاش را (در جدول زیر) طرح ریزی کنیم.
جدول 5-16 قضایای کلیدی را مرور میکند: قضیه I در جدول 5-16 شرایط فراهم کننده بسیج جمعی و قضیه II عواملی که باعث سقوط دولت و در نتیجه موجب تبدیل اقدام جمعی به یک انقلاب تمام عیار شده اند را مطرح میکند.
قضایای اسکاچپول در مورد دولت و انقلاب اجتماعی:
احتمال بسیج و اقدام جمعی زیر دستان در یک نظام نابرابر در شرایط زیر افزایش مییابد:
زیردستان احساسی از انسجام[42] و یکپارچکی داشته باشند.
1 انسجام زمانی افزایش مییابد که زیردستان احساس کنند دشمن مشترک دارند.
2 انسجام کاهش مییابد زمانیکه زیردستان در یک اقتصاد بازرگانی با یکدیگر رقابت کنند.
B- زیردستان از نظارت مستقیم فرادستان مستقل[43] باشند.
1 این استقلال و خارج بودن از نظارت مستقیم در شرایط زیر افزایش مییابد:
a. زیردستان بر فرایند تولید کنترل داشته باشند.
b. زیردستان صورتهای سازمان یافتهای داشته باشند که آنها را از کنترل و نظارت مستقیم حمایت کند.
c. زیرستان بتواند اجتماعات محلی برای خود حفظ کنند که آنها را از مجازات مستقیم دور سازد.
2 استقلال از نظارت مستقیم فرادستان در شرایطی کاهش مییابد که زیردستان از لحاظ ساختاری به فرادستان گره خوردهاند از
اینرو به آنها وابستهاند که با شرایط معکوس ذکر شده در 1a و 1b و 1c و I-B مرتبط است.
C- فعالیتهای اقتصادی زیر دستان برای رفاه فرادستان حیاتی باشد. در نتیجه این توانای را داشته باشند که قدرت فرادستان را با
عمل جمعی آشفته سازند.
D- زیردستان منابع سازمانی داشته باشند که به کمک آن کشمکش خود با فرادستان را ادامه دهند.
.II احتمال اینکه اقدام و بسیج جمعی زیر دستان به یک مقیاس وسیع و به یک انقلاب موفقیت آمیز تبدیل گردد در شرایط زیر افزایش مییابد:
A- ابزار سرکوب مرکزی ضعیف است و نمیتواند شورش زیردستان و یا آشوبهای ناشی از نقشآفرینی نخبگان را سرکوب کند.
1 ضعف قدرت سرکوب مرکزی زمانیکه دولت در یک جنگ شکست خورده افزایش مییابد. شکست حتی بیشتر محتمل است زمانیکه:
a. ساختار قدرت نظامی دولت از هم گسیخته و خیلی ضعیف سازماندهی شود.
b. قدرت نظامی از کشمکش درونی و دخالتهای درونی[44] مستقل نیست.
c. تعداد نیروهای ماهر و حرفهای نسبت به نیروهای غیرماهر کمتر است.
d. توان تولید اقتصادی برای حمایت فعالیت نظامی نسبت به توان تولیدی دشمن کمتر است.
B- دولت بحران مالی را تجربه میکند و بنابراین نمیتواند شورش زیر دستان (و یا شورش ناشی از عوامل نخبگان) را سرکوب کند و یا اصلاحاتی را از لحاظ مالی انجام دهد.
1 بحران مالی دولت زمانیکه در یک جنگ شکست بخورد یا در یک فعالیت نظامی بزرگتر درگیر شود بدتر میشود.
2 بحران مالی دولت زمانیکه تولید اقتصادی نسبت به جمعیت نیازمند حمایت ضعیف است بدتر میشود.
3 بحران مالی دولت زمانیکه مکانیزمهای جمعآوری مالیات غیر مستقیم و ناکارآمد باشد شدیدتر میشود.
C- قدرت دولت نسبت به بخشهای مسلط جامعه کاهش یابد.
1 قدرت نسبی دولت کاهش مییابد زمانیکه شبکههای موجود بین نخبگان انبوه و قوی است.
2 قدرت نسبی دولت کاهش مییابد زمانیکه کنترلش بر نیروی نظامی تضعیف گردیده است.
3 قدرت نظامی دولت کاهش مییابد اگر نخبگان جامعه هم منافع کوتاه مدت و هم قدرت سازمانی کافی در ممانعت دولت از انجام اصلاحات داشته باشند (اصلاحاتی که بحران مالی را کاهش میدهد و یا زیردستان را آرام میکند)
4 قدرت نسبی دولت کاهش مییابد زمانیکه نخبگان جامعه بواسطه فعالیتهای دولتی مورد تهدید قرار بگیرند. یعنی زمانیکه نخبگان از نابودی امتیازات و ثروتشان نگرانند این احساس تهدید در شرایط زیر افزایش مییابد.
a. نخبگان برای ثروت، پرستیژ، قدرتشان به دولت مرکزی وابستهاند.
b. نخبگان احساس کنند که فرصت تحرکشان بوسیله دولت و سیستم اقتصاد دولتی محدود شده است.
همانطوریکه قضیه I نشان میدهد بسیج جمعی زیردستان به انسجام[45] آنها نیاز دارد و یکچنین انسجامی زمانی افزایش مییابد که زیردستان تصور کنند دشمن مشترک دارند. ولی به اندازهای که زیردستان در یک بازار کار تجارتی و یا در سایر مکانیزمهای رقابتی با یکدیگر رقابت کنند انسجام مذکور کاهش مییابد.
همچنین بسیج جمعی و اقدام زیردستان نیازمند استقلال[46] از افراد و یا گروههایی است که فعالیتهای زیردستان را تنظیم میکنند. این استقلال هنگامیکه زیردستان برفرایند تولید کنترل داشته باشند و یا زمانیکه زیردستان از ساختارهای سازمانی برخوردار باشند که آنها را به طریقی از نمایندگان مستقیم مالکان مجزا سازد افزایش مییابد البته این استقلال به همان اندازه که زیردستان از لحاظ ساختاری به گروه فرادست وابسته باشد کاهش مییابد؛ برعکس بسیج جمعی زیردستان زمانی افزایش مییابد که فعالیتهای تولیدی زیردستان برای رفاه و سعادت فرادستان حیاتی باشد و استقلال زیردستان میتواند به آنها درکی از قدرت و توان اقدام شان بدهد.
در نهایت به پیروی از تئوری بسیج منابع «تیلی» (به جدول 3-16 مراجعه شود)، منابع سازمانی[47] زیر دستان دقیقاً بر وسعت اقدام جمعی تأثیر خواهد گذاشت. زمانیکه صورتهای سازمانی و یا امکان استفاده از تشکلهای سازمانی برای زیردستان وجود دارد احتمال زیاد وجود دارد که تجهیز و اقدام جمعی صورت گیرد. اقدام جمعی مردم فقط با وجود یک دولت در حال تضعیف میتواند روی دهد یا مؤثر باشد چرا که بدون یک دولت ضعیف اقدام جمعی (و یا بسیج جمعی) مردم نمیتواند به یک انقلاب تمام عیار تبدیل شود.
یک عامل تعیین کننده برای سرکوب شورشهای مردمی و یا قدرتی که توسط نخبگان به راه افتاده، کاهش توان نظامی دولت است. ضعف توان نظامی دولت از شکست در جنگ خارجی نشأت میگیرد. عواملی که براحتمال شکست تأثیر میگذارند شامل 1 سطح بیسازمان[48] ساختار قدرت نظامی 2 میزان استقلال قدرت نظامی از کشمکشهای درونی (نابود کننده منابع) 3- نسبت پرسنل حرفهای نسبت به پرسنل بیتجربه و 4 و مهمتر از همه توان تولید اقتصادی پایین نسبت به دشمنان دولت است.
نیروی دیگری که دولت را تضعیف میکند بحران مالی است: زمانیکه دولت بحران مالی را تجربه میکند مشروعیتاش تحلیل میرود و توانش برای تجهیز نیروهای نظامی و کنترل عملی[49] کاهش مییابد.
بحران مالی همچنین زمانیکه تولید اقتصادی نسبت به جمعیت نیازمند حمایت ضعیف است بدتر میشود.مثلا اگر جمعیت بدون افزایش متقابل در تولید اقتصادی رشد کند بحران مالی نهایتاً بوجود خواهد آمد. بحران مالی دولت حتی بسیار بدتر خواهد شد اگر سیستم جمعآوری مالیات غیر مستقیم و یا نامؤثر است. (مثلاً زمانیکه اسناد صحیح وجود ندارد یا اصلاحات لازم در سیستم جمعآوری مالیات صورت نمیگیرد.)
بنابراین اگر دولت نمیتواند بطور مؤثر و کافی ثروت[50] فراهم کند بزودی بحران مالی را تجربه خواهد کرد.
نیروی مهم دیگری، که دولت را تضعیف میکند قدرت نسبی بخشهای مسلط جامعه بویژه نخبگان[51] است.
به همان اندازه که قدرت نخبگان افزایش مییابد قدرت دولت متقابلاً کاهش مییابد. این رابطه قدرت به همان اندازه که نخبگان متراکم شوند و شبکههای قوی و مستقل از اقتدار دولتی بوجود آورند و یا کنترل دولت روی قدرت نظامیاش تضعیف شود و یا منافع کوتاه مدت نخبگان در حفظ امیتازاتشان مانع انجام اصلاحات لازم برای آرام کردن تودههای مردم شود (رابطه قدرت مذکور) بر علیه دولت کار میکند.
بنابراین قضایای جدول 5-16 شاید از موارد تاریخی مورد مطالعه اسکاچپول کاربردهای وسیعتری داشته باشند. این قضایا شاید روشن سازند که چرا بروز انقلابات بویژه در جوامعی که مرحله کشاورزی را گذراندهاند و به مراحل صنعتیتر و تجاریتر وارد شدهاند تا این اندازه کمیاب است. زمانیکه زیردستان بسادگی نمیتوانند بسیج شوند (به علت شرایط متضاد فهرست شده در قضیه I) و زمانیکه دولت قوی است شورشهای دورهای و اشوبها به سادگی نمیتوانند به یک انقلاب اجتماعی تمام عیار تبدیل شوند.
تئوری جک گلدستون
برخلاف سایر تئوریهایی که در این فصل برسی شدهاند، گلدستون نظریه خود را با مفروضات «مارکس» درباره روابط طبقات اجتماعی و امکان[52] درونی شان برای کشمکش انقلابی شروع نمیکند. گلدستون در کتابش با عنوان «انقلاب و شورش در اوایل جهان مدرن» استدلال میکند که تمامی انقلابات در جوامع کشاورزی در حال مدرنیزه شدن در بین سالهای 1640 تا 1840 میلادی در نهایت ناشی از اثرات رشد جمعیت بودهاند.
وقتیکه جمعیت رشد میکند: اولاً بر نهاد اقتصاد فشار وارد میشود تا محصولات خود را افزایش دهد دوماً بر نهاد سیاسی فشار وارد میشود تا تولید را ترغیب و کنترل اجرائی بر روی جمعیت را افزایش دهد و نظم را از طریق نیروی جبری[53] افزایش دهد. زمانیکه این دو نهاد کلیدی نمیتواند با رشد جمعیت سازگاری درونی را بدست آورند احتمال بسیج جمعی کشاورزان و شورش نخبگان بر علیه دولت افزایش مییابد و در نهایت باعث سقوط دولت مرکزی میشود.
به هر حال رشد جمعیت فوراً به هرج و مرج[54] و سقوط دولت منجر نمیشود. ممکن است چندین دهه طول بکشد تا فشار رشد جمعیت آشکار شود و تودههای مردم و نخبگان به اندازه کافی نسبت به کشمکشهای اولیه سرخورده شوند. مسأله اساسی که در همه جوامع کشاورزی وجود دارد این هست که آنها ساختارهای نهادی سختی را بروز میدهند و یک حکومت پادشاهی معمولاً نمیتواند اصلاحات مورد نیاز برای تطبیق با رشد جمعیت را انجام دهد. حکومت اشرافی زمیندار در مقابل سیستم اقتصادی که قدرت و پرستیژش را به تحلیل برد مقاومت میکند. این استحکام ساختاری میتواند در نهایت به شرایطی منتهی شود که در آن نیرویهای سهگانه در نقطهای متمرکز شوند: 1- یک بحران مالی که در آن دولت درآمد کافی ندارد تا فعالیتهای خودش را حفظ کند و اصلاحات اقتصادی را شروع کند. 2- دستهبندی و اختلاف و خشم نخبگان که بسیاری از آنها نمیتوانند در آمدهای سنتیشان را از حمایت دولتی حفظ کنند و در نتیجه تحرک نزولی پیدا میکنند 3 بسیج تودهای کشاورزان که نمیتوانند درآمد زیادی تهیه کنند تحلیل «گلدستون» از مواد تجربی گوناگون در اصطلاحات انتزاعیتر میتواند خلاصه میشود. همانطوریکه در جدول 5-16 صورت گرفته است.
نیروی وادار کننده برای سقوط دولت از طریق بسیج جمعی کشاورزان و شورش حداقل بخشهایی از نخبگان سنتی ناشی از عامل رشد جمعیت است. همانطوریکه نرخ رشد جمعیت افزایش مییابد تقاضاهای متعددی بر نهاد اقتصاد مطرح میشود.
اولاً اقتصاد باید توسعه یابد تا یک زندگی برای جمعیت در حال رشد فراهم شود. این توسعه اغلب خیلی دشوار است چرا که ماهیت سیستم کشاورزی فئودالی[55] نمیتواند با آن جمعیت سازگاری مییابد.
دوماً اگر اقتصاد توسعه نیابد و با رشد جمعیت قدمهای مساوی بر ندارد منابع کمیاب میشوند. همانطوریکه کالاها کمیاب میشوند، تورم قیمتها طبق قوانین عرصه و تقاضا بوجود میآیند.
سوم همانطوریکه تورم قیمتها افزایش می یابد، درآمد واقعی برای همه کارگران کاهش مییابد و سطح بیکاری در مناطق روستایی افزایش مییابد.
چهارم همچنانکه شرایط در مناطق روستایی بدتر میشود بسیاری از کشاورزی زمینها را ترک و در جستجوی فرصتهایی (که اگر اقتصاد توسعه نیابد بطور کامل فراهم نمیشوند) به شهرها مهاجرت میکنند. بنابراین نیرویی از کارگران بیکار و ناراضی بوجود میآید.
پنجم رشد جمعیت باعث افزایش بخش نسل جوان نسبت به نسلهای میان سال و کهنسال را میشود. جوانان بیشتر مستعد ارتکال خشونت نسبت به سایر اعضاء جامعه هستند.
ششم رشد جمعیت بر شانسهای زندگی نخبگان به شیوههای مختلف تأثیر میگذارند:
a. تعداد آرزوها برای موقعیت نخبگان افزایش مییابد.
b. تورم قیمتها[56] بطور قابل ملاحظه بر تحرک اجتماعی نخبگان تأثیر میگذارد بعضی از آنها تحرک نزولی پیدا میکنند در حالیکه بعضی دیگر (آنهایی که از فرصتهایی بازرگانی امتیازاتی یافتهاند وقتی که تقاضا برای کالا زیاد است) تحرک صعودی داشتهاند.
c. تأثیر ویژه یک چنین تحرکی این است که آرزوها برای جلب حمایت دولتی افزایش مییابد. آنچنانکه نخبگان با تحرک بالا موفقیتهای جدیدی از نفوذ و امتیاز را آرزو میکنند و نخبگان با تحرک اجتماعی پایین حمایت دولتی را تنها امیدشان در مقابل بدتر شدن شرایط میدانند.
d. این تقاضاها برای حمایت دولتی، دقیقاً زمانیکه دولت خود بحران مالی را تجربه میکند رقابت نخبگان برای موقعیتهای ممتاز را افزایش میدهد. پس توان دولت برای برآورده ساختن تقاضاهای نخبگان کاهش مییابد و در نتیجه میان بخشهایی از جمعیت نخبگان نارضایتی ایجاد میشود.
هفتم بحران مالی دولت تا حدی بدلیل عواملی به هم پیوسته زیر همچنان ادامه مییابد:
a. تورم قیمتها، هزینهها را برای دولت در امور اجرائی، تهیه کالاها، خدمات پرسنل نظامی و در واقع همه فعالیتهای دولت افزایش میدهد.
b. دولت شاید در تلاش برای افزایش دادن منابعاش (بعلت تورم و تقاضاهای روز افزون نخبگان و یا بسادگی بعلت رقابت بزرگان حکومتی) با سایر جوامع وارد جنگ نظامی شود؛ اما یکچنین ماجراجوئیهای نظامی[57] پرهزینه هست و بحران مالی دولت را بدتر میکند.
c. دولت اغلب به قرض گرفتن از نخبگان مبادرت میکند بویژه نخبگانی که از فعالیتهایی تجاری منابعی کسب کردهاند ولی این قرض فقط مسایل مالی دولت را افزایش میدهد.
d. دولت اغلب برای رفع بحران درآمد، مالیات را افزایش میدهد ولی افزایش مالیات باعث خشم بعضی نخبگان که تقریباً تحرک نزولی داشتهاند و همچنین خشم بسیاری از کارگران روزمزد که در آمد ناچیز دارند، میگردد.
اگر درآمدهای مالیاتی جدید فراهم گردد، این جریان پول[58] (مالیات کسب شده)بحران مالی را در حالیکه احتمال بسیج جمعی مردم و نخبگان را بر علیه دولت افزایش میدهد کاهش میدهد. همچنین اگر دولت در حوزه سیاسی از طریق فتح یا تجارت بتواند منابعی تأمین کند بطور مشابه میتواند بحران مالی را کاهش دهد و بنابراین از کشمکش درونی جلوگیری کند.
تصویری که گلدستون ترسیم میکند رشتهای از نیروهای متمرکز شوندهاست که با رشد جمعیت شروع شدهاند. زمانیکه همه آنها به سوی یکدیگر میرسند شکست دولت محتمل میشود. یعنی 1 بحران مالی دولت جدی و بزرگ است 2 اگر نخبگان در کشمکش شدید با یکدیگر برای کسب موقعیت و حمایت هستند 3 اگر بعضی نخبگان بدلیل تحرک نزولی و ناکامی در گرفتن حمایت دولت و فشار مالیاتی بر علیه دولت بسیج شدهاند. 4 اگر گروههای جوان جامعه درمناطق روستایی جمع شوند و به حوزههای شهری مهاجرت کنند و نتوانند درآمد کافی بدست آورند نتیجتاً سرکش شده و بالقوه مستعد کشمکش میشوند. بنابراین تمرکز نیروهای چهارگانه مذکور منتهی به سقوط دولت می شود همانطوریکه تودههای مردم و بخشهای از نخبگان برای تغییر دادن دولت بسیج میشوند و بحران مالی دولت هم مانع از آن میشود که با ابزار نظامی و یا اجرائی[59] در مقابل این شورش دو طرفه[60] پاسخ مناسبی دهد، تمرکز این نیروها سرانجام به سقوط دولت منتهی میشود.
I. زمینه طولانی مدت سقوط دولت از طریق بسیج جمعی مردم زمانی افزایش مییابد که
a. رشد جمعیت تقاضاهایی برای کالا و در آمد مطرح کند که فراتر از توان اقتصادی جامعه است.
b. رشد جمعیت که از ظرفیت تولید اقتصادی جامعه بیشتر میشود باعث تورم شدید میشود.
c. رشد جمعیت بخش جوان جمعیت را نیز افزایش میدهد که بالقوه مستعد خشونت و کشمکش نسبت به سایر گروههای سنی هستند.
d. رشد جمعیت، از آنجا که باعث تورم قیمتها میشود و فشار بیش از حد بر توان تولیدی اقتصاد وارد میکند، بیچارگی روستائیان را افزایش میدهد و آنها را مجبور به مهاجرت به مناطق شهری میکند.
II. زمینه طولانی مدت سقوط دولت از طریق بسیج نخبگان زمانی افزایش مییابد که:
A- رشد جمعیت باعث میشود نخبگان که حمایت و امتیازات دولتی را دنبال میکنند تلاش مشترک بیشتری را بکار اندازند.
B- رشد جمعیت باعث افزایش تورم و همچنین باعث افزایش فشار مالی دولت میشود نتیجتاً دولت نمیتواند با تمام تقاضاهای
نخبگان در خصوص حمایتها و امتیازات درخواستی موافقت کند.
III. زمینه طولانی مدت سقوط دولت از طریق بحرانهای مالی زمانی بوجود میآید که:
A- رشد جمعیت فراتر از توان اقتصادی جامعه صورت میگیرد در نتیجه باعث کمبود کالا و خدمات شده و ایجاد تورم میکند.
B- مکانیزمهای دولتی برای جمعآوری در آمد و مالیات انعطاف ناپذیر و ناکارآمد باشد.
C- تلاش دولت برای جستجوی روشهای جدید جمعآوری مالیات باعث خشم نخبگان و مردم شود.
D- هزینههای دولت در فعالیتهای نظامی از تواناش برای اداره جنگ بیشتر شود. بویژه زمانیکه:
a. دولت فعالیت نظامی را در دورههای تورم زیاد گسترش دهد.
b. دولت بمنظور تأمین منابع بیشتر و یا غلبه بر اثرات تورم به فعالیت نظامی دست زند؛ بنابراین متحمل هزینههایی میشود که نمیتواند بپردازد.
E- دولت مجبور به قرض گرفتن سرمایه برای حفظ فعالیتهای اجرایی[61] و نظامی میشود.
IV. احتمال سقوط دولت افزایش مییابد زمانیکه:
A- بسیج جمعی مردم برای ادامه دادن کشمکش افزایش یابد.
B- بسیج و اقدام جمعی گروههای نخبه جامعه افزایش یابد.
C- بحران مالی دولت به نقطهای برسد که کنترل اجرائی و نظامی روی مردم و نخبگان بطور واضح ضعیف شود.
نتیجه گیری:
جامعه شناسی تاریخی تطبیقی در طول سه دهه اخیر آثار علمی مهمی را در جامعه شناسی بوجود آورده است، بسیاری از این آثار گرایش نظری دارند. اگر چه اغلب با جزئیات گزارشهای تجربی اصلاح شدهاند. پویاییهای قدرت بویژه آنهایی که بواسطه نابرابریهای ایجاد کننده کشمکش و اختلافات خارجی شروع شدهاند از علایق ویژه بسیاری از جامعه شناسان تاریخی تطبیقی است.
البته جامعه شناسی تاریخی - تطبیقی موضوعات اساسی وسیعی را مطالعه کرده است. نظریترین[62] حوزه این رهیافت به فرایندهای کشمکش بویژه آنهایی که باعث انقلابات اجتماعی میشوند و قدرت را باز تولید میکنند علاقه دارند. با مطالعه قضایای جدول 1-16 تا 6-16 روشن میشود که این تئوریها ویژگیهای مشترک زیادی دارند و هر یک چیزهای جدیدی اضافه میکنند و یا اصلاحاتی به سایر نظریهها مطرح میکنند. شرایط بوجود آورنده انقلاب اجتماعی از نظر تئوریهای مارکسیستی اجتناب ناپذیر ولی از نظر تئوریهای «وبری» فقط هم آیی[63] احتمالی- استثنایی[64] هستند. البته بعضی از این شرایط در جوامع کشاورزی وجود دارند ولی بنظر نمیرسد ترکیب ضروری شرایط سازنده انقلاب واقعی در تاریخ جوامع انسانی زیاد اتفاق بیافتد.
همچنین بسیاری از زمینههای انقلاب در جوامع کشاورزی بنظر میرسد در جوامع صنعتی سرمایهداری کاهش یافتهاند و یا جذب شدهاند.
بنابراین اگرچه بسیاری از جامعه شناسان تاریخی تطبیقی با مفروضات «مارکس» کار خود را شروع میکنند ولی تمایل دارند به نتایج و بری برسند که انقلابات با تمرکزمنحصر بفردی از نیروها صورت میگیرد. حتی در جوامع روستایی جائیکه زمینه زیادی برای کشمکش برخواسته ازنابرابری وجود دارد. بنظر میرسد کمتر احتمال دارد این تمرکز نیروها در نظامهای سرمایهداری بالغ بوقوع پیوندد ولی همانطوریکه در فصل بعدی خواهیم دید نظریه پردازان نئومارکسیستی تلاشی میکنند مدل اصلی مارکس را با جوامع کنونی تطبیق دهند.
تئوریهای کشمکش در جامعه شناسی تاریخی تطبیقی
ترجمه: رضا مجرب قوشچی دانشجوی دکتری جامعه شناسی
تاریخ: پنجشنبه , 21 دی 1402 (19:26)