امروز جمعه 02 آذر 1403
بر اساس ماده 23 قانون حمایت حقوق مولفان، کلیه آثار ارائه شده در سایت با مجوز از صاحب امتیاز اثر می باشد. تمام کالاها و خدمات این سایت بدون احتساب مالیات می باشد.
اروینگ گافمن احتمالاً خلاقترین نظریهپرداز فرآیند کنش متقابل در نیمه قرن بیستم بود. در یکی از آخرین اظهارات خود پیش از مرگش در سال 1982، او تحلیل کنش متقابل چهره به چهره را به عنوان» نظم کنش متقابل» تعریف میکند. اما بر خلاف بسیاری از نظریه پردازان و محققان در سطح خرد، گافمن علناً اظهار نداشت که نظم کنش متقابل تمام آن چیزی ست که واقعی است. بلکه، او بسادگی استدلال میکند که نظم کنش متقابل تشکیل میدهد یک عرصه مشخصی از واقعیت که پویایی منحصر به فرد خود را معلوم میکند.«صحبت از شکلهای خود مختار نسبی زندگی در نظم کنش متقابل... مطرح کردن این شکلها به عنوان نوعی پیشین، بنیادی و یا ترکیبی از پدیدههای کلان نیست» گافمن به رسمیت شناخت که، در بهترین حالت، یک«پیوند سست» از عرصههای کلان و خرد وجود دارد. پدیدههای کلان از جمله، بازار کالاها، زمین شهری، ارزش مورد استفاده، رشد اقتصادی و عرصه قشربندی اجتماعی، بوسیله تحلیل سطح خرد نمیتواند توضیح داده شود. البته کسی میتواند تبیین سطح کلان را به عنوان مکملی برای ثبت چگونگی کنش متقابل افراد در انواع گوناگونی ار موقعیتها و رویاروییها به کار برد، اما این تحلیلها نخواهد توانست تبیینهای سطح کلان را جابه جا کند. برعکس، آن رویدادها که در نظم کنش متقابل است به تنهایی نمیتوانند توسط فرآیندهای کلان توضیح داده شوند. بلکه، پدیدهها در سطح کلان همواره به روشهای منحصر به فرد افراد درگیر در کنش متقابل،تغییر شکل مییابند.
بطور قطع، پدیدههای کلان محدود و مشخص میکنند کنش متقابل را و گاهگاهی شکل عمومی کنش متقابل را هدایت میکنند، اما پویایی ذاتی کنش متقابل یک مانع جلو راه ایجاد ارتباط تک به تک با این عوامل ساختاری است. در واقع، شکل کنش متقابل اغلب میتواند با ساختارهای کلان مغایر باشد، که به آرامی فعالیت میکند در راههای که انکار میکند این ساختارها را بدون تغییرات نمایشی آنها. بنابراین، این تصور خام که کنش متقابل بوسیله ساختارهای کلان تحت فشار است در مسیری که ساختار اجتماعی«بازتولید» میشود خود مختاری نظم کنش متقابل را به رسمیت نمیشناسد. برای کنش متقابل»بیان ترتیبات ساختاری یک حس ساده نیست» در بهترین حالت آن یک بیانی پیشرفته در توجه به این ترتیبات ساختاری است. ساختارهای اجتماعی بوسیله نمایشهای فرهنگی استاندارد تعیین نمیشوند (رسوم کنش متقابل) آنها صرفاً به انتخاب از بین مجموعه موجودی از آنها کمک میکنند. بنابراین، یک«پیوند سست» از عملهای کنش متقابلی و ساختارهای اجتماعی وجود دارد. یک سقوط از لایههای و ساختارها به سمت مقولههای گستردهتر وجود دارد، مقولهها خودشان به یکایک هر چیزی در جهان ساختاری مربوط نمیشوند، پس» مجموعهای از قواعد دگرگون یافته، یا پردهای که انتخاب میکند چگونه تمایزهای اجتماعی مربوطه در درون کنش متقابل اداره شوند «وجود دارد.
این دگرگونیها، با این حال، به دور از پدیدهها بیمعنی هستند. بسیاری از آنچه را که دنیا اجتماعی از ادراک» واقعی بودن» میدهد، از اعمال افراد به عنوان کنش متقابل آنها با یکدیگر در موقعیتهای مختلف ناشی میشود.«ما مجبوریم بر پایه قواعد تماس میان فردی» به درک از واقعیت ایمان داشته باشیم. علاوه بر این، اگر چه جمعآوری یک واحد و فقره از کنش اجتماعی ممکن است از لحاظ معنای اجتماعی اهمیت زیادی نداشته باشد،» از طرفی هم نظر بسیاری از ما این است که زندگی اجتماعی سازمان یافته است» بنابراین نظم کنش متقابل یک موضوع مرکزی نظریه جامعه شناختی است.
رهیافت گافمن با این قلمرو منحصر به فرد است. اگر چه ما باید»به حفظ روح علوم تجربی وفادار بمانیم، و موازی با این نوسان، به طور جدی دست انداختن خودمان است که باور کنیم که این روش ما را به جلو هدایت کرده است»، ما نباید بیش از حد شیفته علوم رشدیافته(علوم تجربی) باشیم. زندگی اجتماعی» مال ما است که به صورت طبیعی مطالعه کنیم» اما مطالعه ما نباید یک مطالعه سفت و سخت باشد. در مقابل، فاقد مشاهده قاعدهمند، ترویجی از حکایات، تفکر خلاق،تصویرسازی از ادبیات آزمونی در مورد کتابهای آداب معاشرت، تجارب شخصیو بسیاری از منابع دیگری از دادهها نامتقارن که در کاوش نظم خرد باید هدایت کند». در واقع زندگی بشر تنها اثر زخمهای کوچک نامنظم در رویارویی با طبیعت است، که به طور اختصاصی قابل تجزیه و تحلیل عمیق نظام مند نیست». هنوز زندگی بشر میتواند در روح تحقیق علمی مورد کاوش قرار گیرد.
رهیافت نمایشی
گافمن در هر دو آثار اولین و آخرین عمده خود به ترتیبنمود خود در زندگی روزانه و تحلیل چارچوب-از استعارههای صحنه و نمایش استفاده میکند. بنابراین کار او به عنوان»رهیافت نمایشی» معرفی و تبدیل به امر همه جایی شده است. این ویژگی، با این حال، تا حدودی گمراه کننده است زیرا ایجاد کننده تصوری است که، نمایش، مرحله، حضار، وسایل صحنه و بازیگران ایفای نقش وجود دارد. چنین تصوراتی بیشتر هماهنگ با نظریه ساختاری نقش است(مورد بحث در فصل 29). رویکرد نمایشی در کار گافمن به معنای درک دیگری استفاده میشود: افراد بازیگرانیند که» وانمود کننده» یک اجرای، اغلب گول زننده و بدبینانه برای نیتهایشان هستند: این دیدگاه بدبینانه گافمن در رویکرد نمایشی شاید بیشتر به نقطه نظر نزدیکتر است، اما آن تاحدودی گمراه کننده است. مفسران اغلب گافمن را به عنوان نوعی از یک» مرد حیلهگر«از نظر کنش متقابل اجتماعی انسانی معرفی میکنند- استعارهای که مثالها و موضوعات رهیافت او را در بر میگیرد اما بیشتر فرآیندهای بنیادی نظریهپردازی استفاده شده توسط گافمن را مبهم میکند. ما میتوانیم استعاره نمایشنگاری را در معنای گسترده استفاده کنیم. در آثار گافمن به زمینهی فرهنگی و قواعد هنجار بخش پرداخته شده است، و تأکید اساسی وجود دارد بر این که چگونه افراد مدیریت میکنند احساسشان را و نقش بازی میکنند، جایی که به صحنهها و وسایل صحنه (فضای فیزیکی اشیاء) مربوط میشود، و تاکیدی بر نمایش دادن(صحنهگردانی) در کاربرد اداها و ایماها، وسایل صحنه و جوانب فیزیکی دیگر محیط، تصویری از خود به عنوان موقعیتی بیشتر تثبیت شدهتر توسط زمینه فرهنگی، صحنه و حضار، موقعیت دیرپایی از خود فهمی و احساس شخصی وجود دارد؛ و تاکید ویژهای بر این که چگونه نمایشها یک فضای تئاتر – حالت، تعریف و احساسی از واقعیت ایجاد می کنند، وجود دارد.
این استعاره تنها جهتگیری روشن گافمن را فراهم میآورد. ما نیاز داریم که این جهتگیری را با جزئیات بیشتر تکمیل کنیم. برای این کار، ما باید آثار مهم گافمن را مرور کنیم و تلاش کنیم که واژهگان متعدد و گوناگون را بیرون به کشیم و به آنها معنی دهیم به صورت یک چشم انداز نظری منسجم- نمایش نگارانه در محیط مرئی عمومی ولی بیشتر بصورت یک استعاره زیرکانه.
نمود خود
اولین اثر بزرگ و اساسی گافمن کتاب «نمود خود در زندگی روزانه» بود و به صورت وسیعی باعث شهرت گرفتن گافمن به عنوان یک نظریهپرداز نمایش نگارانه بود. بحث اساسی این است که افراد به طور آگاهانه نشانههایی میدهند و به طور غیر آگاهانه منتشر میکنند نشانههایی را، که اطلاعاتی را فراهم میکند در مورد این که دیگران چگونه پاسخ گویند. افراد به وسیلهی استفادهی دوسویه از «نظامهای نشانه»یک تعریفی از موقعیت را ایجاد میکنند که یک «طرح برای فعالیتهای گروهیاست» ولی همزمان، چیزی که «توافق خیلی واقعی به چیزی که وجود دارد نیست مورد توجه و احترام کسانی واقع میشود که که بطور موقتی خواهان آن موضوعها هستند». در تعبیر کلی تعریف واقعیت، افراد متعهد میشوند در نمایشهایی که در آنها هر کدام حرکاتی و اداهایی برای «نمود خود» به صورت ویژه هماهنگ میکنند. به عنوان یک شخصی که شخصیت قابل تشخیصی دارد و مستحق یک رفتار به صورت مشخصی است. این نمایشها، پیرامون چندین پویایی به هم پیوسته میگردد.
اول، یک نمایش مستلزم ایجاد یک جلوی صحنه است. جلوی صحنه شامل «مجموعه چیزهای» فیزیکی و استفاده کردن از طرح فیزیکی، و وسایل ثابت مانند مبلمان و دیگر «اثاثیه صحنه»برای ایجاد تاثیر مشخص است. همچنین جلوی صحنه شامل (a) «اقلامی از وسایل بیانی (احساسات، انرژی و دیگر ظرفیتهای بیانی)(b) «ظاهر» یا دیگر نشانههایی که به دیگران از موقعیت اجتماعی افراد و طبقهی آنها میگوید و همچنین «حالت مرسوم» افراد در احترام به کارهای اجتماعی و یا فعالیتهای تفریحی (c) «روش» یا آن نشانههایی که دیگران را در مورد نقشی را که انتظار میرود افراد اجرا کنند، آگاه میسازد، به عنوان یک قاعدهی کلی، مردم انتظار ثباتی در این عناصر جلوی صحنه شان دارند- استفاده از محیط واثاثیه، تحرک تجهیزات بیانی، پایگاه اجتماعی، بیان شعائر و آمادگی برای انواع مختلف از فعالیتها و تلاش برای عهدهدار شدن نقشهای معین. تعداد نسبتاً کوچکی از جلوی صحنهها وجود دارد و مردم همه آنها را میشناسند. علاوه بر این، جلوی صحنهها تمایل دارند پایدارشوند، نهادینه شوند، و کلیشه شوند در انواع موقعیتهای مختلف، که منجر به این میشود که «وقتی بازیگر نقش آغازینی بر عهده میگیرد، معمولاً او میفهمد که یک جلوی صحنه به طور خاصی برای آن آماده شده است.
دوم، علاوه بر ارائه جلوی صحنه، افراد از حرکات و اشارات استفاده میکنند که گافمن آن را «تحقق نمایشی» مینامد، یا القایی به کار نشانههایی که تعهد به تعریف داده شده از موقعیت را برجسته میکنند. گافمن استدلال میکند که هر چه موقعیتها، مشکلات زیادی در نمایش جلوی صحنه ایجاد کنند، تلاش زیادتری برای تحقق نمایشی صورت خواهد گرفت.
سوم، همچنین نمایشها شامل آرمانها، یا تلاشهایی است برای نمود خود به صورت«تلفیق کردن و نشان دادن نمونه ارزشهای معتبر و رسمی جامعه». وقتی افراد جابجا میشوند و به محیط جدید میروند تلاشها برای آرمانی کردن، بیشتر بیان خواهند شد. آرمانها برای افراد مشکلات ایجاد میکنند، بنابراین، اگر آرمانها خیلی مؤثر شده باشند، افراد باید سرکوب و متوقف کنند و نقش خود را بازی نکنند با آن عناصری که ممکن است با ارزشهای عمومی تناقض بیشتری داشته باشد.
چهارم، چنین تلاشی در اختفا، بخشی از فرآیند کلیتری از «حفظ کنترل بیانی» هست. از آنجا که نشانهها و علائم جزئی توسط دیگران تعبیر میشود و به تعریف موقعیت کمک میکنند، بازیگران باید فعالیتهای جسمانی شان، نشانههای دخالتیشان، هماهنگی جلوی صحنهشان و تواناییشان را برای هماهنگ شدن کنش متفابل تنظیم کنند. جزییترین اختلاف میان رفتار و تعریف موقعیت میتواند کنش متقابل را بر هم بزند، زیرا «تصور از واقعیت پرورانده شده است توسط نمایشی که توانایی است، و یک چیز شکنندهای که میتواند توسط رویدادهای بسیار کوچک شکسته شود».
پنجم، افراد همچنین میتوانند به جعل واقعیت(بد نمایش دادن) هم بپردازند. اشتیاق حضار برای تعبیر اداها و ایماها و تعیین کردن حرکات جلوی صحنهشان باعث میشود که حضار برای دستکاری و تقلب آسیب پذیر باشند.
ششم، افراد اغلب برای گیجکردن، یا نگهداری و کنترل از راه دور از دیگران به عنوان راهی برای نگه داشت آنها در ترس و تحدید و در انطباق با تعریف موقعیت از یک وضعیت، تلاش میکنند. بنابراین، چنین پیچیدهسازی و گیج کردنی به صورت اولیه برای آنهایی که در مقام و موقعیت بالاتری هستند، محدود میشود.
هفتم، افراد به دنبال این هستند که نمایش خود را واقعی جلوه دهند و از انتقال یک حس تمهیدی و تدبیری اجتناب میکنند. از این رو افراد، باید ارتباط برقرار کنند یا حداقل برای دیگران صمیمی و طبیعی و خود به خودی به نظر آیند.
این روشها برای به نتیجه رساندن یک نمایش موفق و به موجب آن ایجاد یک تعریف کلی از موفقیت برای جامعهشناسی گافمن مرکزی هستند. آنها در آثار بعدی شرح و بسط داده میشوند. اما گافمن هرگز ایده اساسی تنظیم کنش متقابل را، که تلاش افرادی است که نمایششان را هماهنگ میکنند، حتی به صورت دستکاری شده یا فریفته شده به خاطر حفظ تعریف خاص از موقعیت، ترک نکرده است.
با وجود این که این موضوعها، در جدول 1-30 فقط فصل آغازین در «نمود خود» را تشکیل میدهند، آنها به مراتب بخشهای پایدار این کتاب بزرگ هستند. بقیه کتاب در مورد نمایشهایی است که توسط بیش از یک فرد اجرا میشوند. گافمن مفهوم «گروهه» را برای مشخص کردن نمایشهایی که توسط افرادی که باید همکاری کنند برای تاثیرگذاری بر یک تعریف خاصی از موقعیت، ارائه میدهد. اغلب دو گروهه باید نمایشها را برای همدیگر ارائه دهند، اما به صورت خیلی معمولی یکی گروهه ایفا کننده نمایش را تشکیل میدهد و گروه دیگر حضار را تشکیل میدهد، گروهه ایفا کننده نقش، معمولاً بین دو منطقه در حرکت است، منطقهی جلوی صحنه، یا جلوی نمایش، جایی که آنها نمایشهایشان را قبل از حضار هماهنگ میکنند، و دیگری پشت صحنه یا پشتپرده است جایی که افراد گروهه میتوانند در آرامش باشند. همچنین گافمن مفهوم «خارج از صحنه» یا منطقه باقی مانده(بیرون)که فراسوی جلوی صحنه و پشت صحنه است معروفی میکند. رفتارهای جلوی صحنه مؤدبانه است، حفظ ادب مناسب برای نمایش گروهه (برای مثال: فروش ماشین، صرف غذا، ملاقات دانش آموزان، و غیره...) در حالی که رفتارهای پشت صحنه خیلی غیر رسمی است و به نحوی آمدهسازی گروهه برای حفظ همبستگی و روحیه اجرایی گروهه است. وقتی بیرونیها یا اعضای حضار سرزده وارده بین افراد پشت صحنه شوند، تنش، پدیدار میشود چون اعضا گروه در نقشهای غیر نمایشی خود هستند.
مشکل اساسی تمام نمایش گروهه، حفظ تعریف خاص از موقعیت در مقابل حضار است. این مشکل هنگامی که تفاوتهای پایگاهی یا مرتبهای زیاد در بین اعضاء گروهه وجود دارد، یا هنگامی که گروهه اعضای زیادی داشته باشد، یا هنگامی که جلو صحنه و پشت صحنه به صورت مشخصی تفکیک نشده باشد، و هنگامی که گروهه باید برخلاف اطلاعات به خودی خود، تصویر خود را پنهان کند، برجسته میشود. برای مقابله کردن با این مشکلات، کنترل اجتماعی در بین اعضای گروهه لازم است. چنین کنترلی هنگامی به دست میآید که اعضا در پشت صحنهاند و مشغول فعالیتهای افزایش روحیهای هستند مثل: بدنام کردن حضار، شوخی با یکدیگر، مخاطب قرار دادن غیر رسمی، و درگیر شدن در بحث صحنه (بحث در مورد نمایش در روی صحنه). این کنترل وقتی که آنها روی صحنهاند توسط رفتارهای منطقهای که شامل ارتباط ظریفی بین اعضاء گروهه هست که امید وارند حضار متوجه نشوند، حاصل میشود.
نقض اجرای نمایش زمانی رخ میدهد که اعضاء گروهه طوری رفتار کنند که تعریف موقعیتی را که توسط اجراء گروهه ایجاد شده بود را به چالش بکشند. تلاش برای جلوگیری از چنین اتفاقهایی شامل تلاشهای بیشتری میشود در کنترل اجتماعی، مخصوصاً تاکید بر پشت صحنه:
a) نشان دادن وفاداری به گروهه و نه به حضار
b) تمرین کردن دور اندیشی و پیش بینی مشکلات درونی با گروهه یا با حضار.
اعضای گروهه در کنترل اجتماعی توسط حضار کمک میشوند، حضار یعنی کسانی که:
a) تمایل دارند که از پشت صحنه دور بمانند.
b) بی طرف عمل کنند وقتی که در معرض رفتارهای پشت صحنه قرار میگیرند.
c) به طور استادانهای آداب معاشرت را به کار گیرند(نمایش دادن توجه کامل و علاقهمندیشان، جلوگیری از نمایش نقشهای پنهانی شان، اجتناب کردن از آبروریزی) برای اجتناب از یک صحنه با گروهه.
گافمن میگوید: آنچه که در مورد گروهه و حضار درست است در مورد افراد نیز صادق است. کنش متقابل در بر گیرندهی نمایشی برای دیگران یعنی کسانی که حضار را تشکیل میدهند، است. فرد به دنبال این است که نقش بازی کند در جلوی صحنه و در آرامش باشد هنگامی که در پشت صحنه است. مردم تلاش سختی میکنند برای اجتناب از اشتباه یا آبروریزی که میتواند تعریف موقعیت را نقض کند؛ و به آنها در این تلاش توسط دیگران در حضور حضارشان یعنی کسانی که درایت و معاشرت را تمرین میکنند برای اجتناب از صحنه، کمک می شود.
اینها موضوعها «نمود خود» هستند، و بیشتر آثار گافمن نشانگر ظرافت مفهومی آنهاست. مفهوم «گروهه» کم رنگ میشود، ولی مدل عمومی این موضوعها را در نظریه کنش متقابل بین افراد شرح میدهد.
جدول30- 1: پیشنهادهای گافمن در کنش متقابل و نمایش
1- همانطور که افراد ارتباط دیداری و بیانی ایجاد میکنند، آنها بیشتر متمایل میشوند که از حرکتها برای هماهنگ کردن نمایش استفاده کنند، موفقیت این نمایش بستگی دارد به:
A: نمایش جلوی صحنه هماهنگ، در عوض، کارکرد مثبت و جمعی
1- کنترل فضای فیزیکی، وسایل صحنه و وسایل محیط
2- کنترل ابزارات رسا در محیط
3- کنترل علائمی که نشان دهنده رغبت برای انواع فعالیتهای رسومی است
4- کنترل علائمی که برجسته میکند موقعیت را در بیرون و درون کنش متقابل
5- کنترل علائمی که فراهم میکند نقشهای قابل شناسایی را
B: تلفیق و تمثیل ارزشهای عمومی فرهنگی
C: آمیختن یک موقعیت با جنبه باطنی فردی
D: پیامدهی صادقانه
2- چنانکه افراد در محیط، نمایشهایشان را هماهنگ میکنند و همزمان نمایشهای دیگران را هم قبول میکنند، تقریباً یک تعریف از موقعیت مشترک و عمومی ایجاد میکنند
3- چنانکه یک تعریف از موقعیت مشترک پدیدار میشود سهولت کنش متقایل افزایش مییابد.
کنش متقابل متمرکز
معمولاً گافمن اصطلاح متمرکز و غیر متمرکز را برای تفکیک دو نوع اساسی از کنش متقابل به کار میبرد. کنش متقابل غیر متمرکز «ارتباطات فردی را شامل میشود و صرفاً موجب برتری افراد در حضور یکدیگر میشود مثلاً هنگامی که دو فرد غریبه در اتاقاند و به نحوهی پوشش یکدیگر، نحوهی استقرار یکدیگر، حالت عمومی یکدیگر رسیدگی میکنند، تا وقتی که یکی وضعش را تغییر بدهد چون او خودش هم زیر مشاهدهی دیگری است». همان طور که بعداً بسط داده خواهد شد. گافمن استدلال میکند که چنین عامل غیر متمرکزی قسمت مهمی از نظم کنش متقابل است، برای بسیاری از چیزهایی که مردم انجام میدهند، نگاههای اجمالی مبادله میشود و یکدیگر را در مکانهای عمومی بازنگری میکنند. در مقابل، کنش متقابل متمرکز زمانی پدید میآید که مردم به صورت مؤثری موافق تحمل کردن توجه متمرکز و جستجوگرانه برای مدتی هستند. مثلاً در یک گفتگو، در بازی روی تخته، یا یک کار مشترک که کنش متقابل چهره به چهره نزدیک، همکاران تحمل میشود.
رویاروییها
کنش متقابل متمرکز در جایی روی میدهد که گافمن آن را رویاروییها نامیده است. چیزی که یکی از واحدهای ساختاری مرکزی نظم کنش متقابل را تشکیل میدهد. گافمن رویاروییها را در اثر اول خود یعنی «نمود خود در زندگی روزمره» مورد توجه قرار داده. ولی ابعاد کاملتری را در کتاب دوم خود به نام «رویاروییها» گسترش داد و در آنجا رویاروییها را به عنوان کنش متقابل متمرکز تعریف شدند که داری مشخصههای زیراند:
1- توجه شناختی و دید فردی
2- بودن فضار باز به ارتباط لفظی متقابل و ترجیحی
3- ارتباط متقابل به اوج اعمال
4- ازدحام درک و توافق بوم شناختی منجر به افزایش درک متقابل و نظارت میشود.
5- احساس برآمده «ما» از همبستگی و جریان احساس
6- تاکید آئینی و رسمی از آغازها، خاتمهها، ورودها و خروج ها.
7- مجموعهای از روشها برای باسازی اصلاحی برای رفتارهای اشتباه.
رویاروییها، برای حفظ کردن خود پردهای تشکیل میدهند یا یک سد قابل نفوذ به جهان اجتماعی بزرگ که کنشهای متقابل در آن اتفاق میافتند. گافمن مجموعه رویدادها را به عنوان گردآوری، یا تجمع در فضای (Co-present)افراد تصور کرد، به نوبه خود، گردآوریها در درون یک واحد گسترده، موقعیت اجتماعی، یا تعهد پایدار بزرگتر توسط تجهیزات ثابت، منش مشخص، ساختار عاطفی، ایجاد برنامه دستور کار، قوانین مناسب و نامناسب رفتارها، توالی فعالیتهای پیش آغازی (شروع، مراحل، اوج و پایان) قرار میگیرند. پس رویاروییها از حادثه ضمنی کنش متقابل متمرکز در درون گردآوریهایی که در موقعیتها اجتماعی قرار گرفتهاند، پدید میآیند.
پردهی رویاروییها، توسط شاخصههایی که قبلاً گفته شده به خوبی، توسط مجموعه قوانینی حفظ میشوند. در کتاب «رویاروییها» گافمن از آنها لیستی ارائه میدهد، بعداً در کتابی که شاید مهمترین اثر اوست «رسوم کنش متقابل» او چندین قوانین دیگر هم ذکر میکند. اجازه بدهید دو بحث را که توسط لیستی از قوانین که کنش متقابل متمرکز را در رویاروییها راهنمایی میکند را ترکیب کنیم:
1- قوانین نامربوطی که یک موقعیت را طوری چهارچوب بندی میکنند که برخی از مواد را شامل نمیشود مانند (صفات شرکت کنندهها، حالات روانی، هنجارها و ارزشهای فرهنگی).
2- قواعد انتقال، آنهایی که مشخص میکنند مواد چگونه در طی پردهای که توسط قوانین نامربوط ساخته شده است جابه جا شوند تا طوری تغییر یابند که مناسب یک کنش متقابل گردند.
3- قوانین «تحقق منابع» که طرحهای کنش و واکنش عمومی و چهارچوبی را برای بیان و تفسیر فعالیت بین شرکت کنندهها، فراهم میآورند.
4- قواعد صحبت کردن، که روشاند، عرفاند، و شیوهی هدایت جریان بیان کلامیاند باتوجه به:
a) حفظ توجه متمرکز انفرادی
b) آغاز«سخنان اختیاری» برای زمانی که یکی از سخنرانان به پایان رسیده و دیگری میتواند آغاز شود.
c) تعیین مدت و این که هر فردی غالباً چگونه میتواند پایه (کف) خود را نگه دارند.
d) تنظیم آرامش و مزاحمت در گفتگوها
e) قانونی دانستن شرکت کنندگان، کسانی که توجه آنها در موضوعهای مربوط به بیرون از گفتگو میگذرد.
f) اطمینان از این که مردم اطراف در گفتگو دخالت نمیکنند.
g) هدایت استفاده از ادب و نزاکت، حتی در مواجهه با اختلافات.
5- قوانین احترام به خود، که شرکت کنندگان را به احترام به نزاکت و ادب و به تلاش قابل احترام آنها به حفظ خود در سبک خاص تشویق میکند.
بنابراین کنش متقابل توسط تنظیمات پیچیدهای از قوانینی هدایت میشود طوری که افراد میآموزند که چگونه آنها را در انواع رویاروییهای متفاوت استفاده کنند و در انواع مختلف گردآوریها و موقعیتهای اجتماعی تثبیت کنند. واقعیت این جهان تا حد بسیار زیادی حفظ میشود توسط توانایی مردم به طلب کردن و استفاده از این قوانین، وقتی این قوانین به طور مؤثری انجام میشوند، افراد «حالت رضایتمندی» را فراهم میکنند چیزی که «رندال کالینز» به طور پیشرفته آن را «انرژی عاطفی» نامیده است. بنابراین رویارویها به «غمگینی» یا تنش هنگامی که این قوانین مواد بیرونی رنج آور را یا شکست در کنترل جریان کنش متقابل را مستثنی نمیکنند، آسیب پذیر میشوند. این گونه شکستها توسط گافمن به عنوان حادثه ذاتی یا نقض شناخته میشوند هنگامی که میتوانند به طور مؤثری توسط درایت و معاشرت به کار گرفته شوند، پس آنها به طور یکپارچه دیده میشوند چون به رویاروییهای مداوم آمیخته میشوند. فنون کلیدی برای اجتناب از «غمگینی» و حفظ «یکپارچگی» در رویاروییها استفاده از «رسوم» است.
رسوم
در کتاب «رسوم کنش متقابل» سهم بزرگ گافمن تشخیص رسوم جزئی و کوچک روزمره است- مثل «سلام، حالت چطور است؟» «صبح بخیر» «لطفا شما بفرمائید» و غیره... که برای حفظ نظم اجتماعی ضروریاند. به گفتهی، او «روانشناس اجتماعی امیل دورکیم را به صورت طرح جدید دوباره سازی کرده است» با تشخیص این که وقتی افراد جمع میشوند و شروع به کنش متقابل میکنند رفتارشان بسیار تشریفاتی (آئینی) شده باشد. به عبارت دیگر، بازیگران بر هر مرحلهای از روابط درون فردیشان تاکید میکنند با توالی کلیشهای رفتاری که قوانین رویارویی را میطلبد و به طور همزمان، به واسطه یا حاملی تبدیل میشود که توسط آن قوانین دنبال میشوند. پس رسوم ضروریاند برای:
a) تحریک افراد برای شرکت در کنش متقابل
b) آگاه سازی آنها به قوانین مربوط از نامربوط، دگرگونی، استفاده از منابع، گفتگو
c) هدایت آنها در طی دورهی کنش متقابل
d) کمک به آنها به جبران نقضها و حوادث ذاتی.
در میان آنها، مهمترینشان، آن رسمهاییاند که بر پیرامون تفاوت و رفتار میگردند. تفاوت به رسوم درون فردی مربوط است که افراد را در احترام گذاشتن به دیگران، میل آنها به کنش متقابل، عاطفه و دیگر احساساتشان و مشغولیتشان به رویارویی بیان میکنند. به اصطلاح گافمن تفاوت «علائم صمیمیت را آغاز میکند که به وسیلهی آن یک بازیگر «رابطهاش را با گیرنده (وصول کننده) تجلیل میکند و ثبات میبخشد». در نتیجه تفاوت یک نوعی از تعهد بیان شده به شکل مختصر، به صورت«اظهار بازیگر و تعهد به رفتار با گیرنده به صورت خاص در فعالیتهای پیش آمده» را شامل میشود. بنابراین در اداها و ایماهای ظاهراً بیضرر مثل «خوشحالم از ملاقات دوبارهی شما» و «اوضاع چطوره؟» «چی کار میکنید؟» «خداحافظ» «بعداً می بینمت» و بسیاری دیگر از عبارات قالبی، و همچنین حرکات بدنی- مناسکی است که مهیا میکند رفتاری را که قوانین مربوط را طلب کند و به صورت آغاز – ادامه- و پایان هدایت کند.
گافمن استدلال کرد که تفاوت رسومات دو نوع میتواند باشد:
1) رسوم اجتنابی
2) رسوم نمایشی
رسوم اجتنابی آنهاییاند که افراد از آنها برای حفظ فاصله از یکدیگر و اجتناب از بیحرمتی به حوزه آرمانی استفاده میکنند که پیرامون دیگری واقع شده است. این رسوم در بین نابرابریها خیلی مثالیاند. رسوم نمایشی «رفتارهایی را که در طی آنها افراد نشانههای خاصی را که به گیرندگان میدهند را در بر میگیرد طوری که آنها را متوجه میکند که او چگونه به آنها احترام میگذارد و چگونه در کنش متقابل پیش آمده رفتار خواهد کرد». گافمن کنش متقابل را به طور دائمی شامل یک گفتگو بین رسوم نمایشی و اجتنابی میبیند طوری که افراد احترام میگذارند به همدیگر و فاصله شان را حفظ میکنند هنگامی که سعی میکنند رابطهای داشته باشند و کاری انجام دهند.
در مقابل، منش(demeanor)«یک عنصری از رفتار مرسوم است که در طی وضع، لباس، و... رسانده میشود و مربوط میشود به حضور او که دیگران را آگاه میکند که او شخصی است با کیفیت مطلوب، یا نامطلوب ویژه. در طی رسوم منشی افراد تصویرهایی از خودشان به دیگران ارائه میدهند و در همان زمان نیز، ارتباط برقرار میکنند که آنها واقعی و قابل اعتماد و با نزاکتاند.
پس، در طی رسوم منشی و تفاوتی افراد خود را به رویارویی توسط قوانین اجتنابی مربوط وصل میکنند و ظرفیت خود را برای دنبال کردن آن اثبات میکنند، در حالی که احترامشان را به دیگران نشان میدهند و خودشان را به انواع مختلفی از افراد ارائه میکنند. تصویب این قبیل تفاوتها و رسوم منشی در گردآوریهای به هم پیوسته، و مخصوصاً در رویاروییها است، اما همچنین، شامل موقعیتهای نامتمرکز هم میشود، پایهای برای یکپارچهسازی جامعه ایجاد میکنند. به طور کلی«التزام تشریفات و انتظارات، یک جریان افراطی پخش شده در جامعه است، با کسانی که به طور مداومی به یاد افراد میآورند که باید همیشه خود را به صورت یک انسان با منش و رفتار خوب حفظ کند و صفت حرمتی خاص دیگران را نیز تصدیق کند».
نقشها
افراد همچنین در نمود خود با دیگران دنبال نقشهای خاصی هستند. پس همان طور که افراد در جلوی صحنه، قوانین مربوط اجتنابی، و حذف قوانین را ارائه میدهند، آنها همچنین سعی میکنند که نقش خود را هماهنگ کنند. پس برای گافمن «نقش یک مجموعه از فعالیتهای آشکار است که قبل از دیگران ایجاد میشود و به طور آشکاری با فعالیتهایی که دیگران انجام میدهند در هم بافته شده است». در اصطلاح تحلیلی رالف ترنر(در فصل 29) افراد تلاش میکنند که برای خودشان نقش ایفا کنند، اگر موفق بودند، این تلاشها به کل تعریف آنها از موقعیت منجر میشود.
در تلاش برای ایجاد یک نقش، فرد «باید توجه کند که برداشت او آن چیزی است که در موقعیتی که با ویژگیهای شخصی مناسب همساز هست، نقشی را میرساند که به طور مؤثری به او نسبت داده شده است. پس انتظار میرود که افراد در موقعیتها نقشی را برای خودشان بازی میکنند که با رفتارشان مطابقت کند، خودشان را قبل از دیگران، و جلوی صحنهشان را (اثاثیه صحنه، ابزارهای بیانی، نمایش) نمایش بدهند. و اگر ناپایداری بین نقش تلاش شده برای نمایش و جنبههای اضافی از نمایش ثابت شود، به موجب آن دیگران در آن موقعیت به تائید افراد از طریق اشارات ظریف و حرکات و ادادها مایلند. این دیگران هستند که هدایت میشوند که چنین عمل کنند زیرا اختلاف بین نقش دیگران و اشارات نمایششان، تعریف موقعیت و احساس اساسی از واقعیت را که این تعریف ایجاد میکند را بر هم میزند. پس نقش مشروط است به پاسخها و عکس العملهای دیگران، زیرا آنها احساس خود از واقعیت را تا حدی بر موفقیت و مناسب بودن فرض نقش وابسته میدانند، فرد در تغییر نقش در یک موقعیت به محض آغاز آن مشکل خواهد داشت. بنابراین، اغلب افراد یک نقش نامناسب را به واسطه تصور خودشان در یک موقعیت درک میکنند، در آن موقعیت آنها چیزی را که گافمن «فاصله نقش» نامیده است اجرا میکنند. جایی که به «جدایی» فرد از نقش مربوط شده است. گافمن استدلال میکند که چنین فاصلهای به افراد اجازه میدهد که:
a) نقشهایشان را که در ارتباط با نقشی است که مود توجه قرار گرفته تا آنها «در پس آن»باشند را بروز دهند.
b) جنبههای اضافی از خود را که فراتر از نقش گسترش مییابد را ارائه کنند.
c) حذف بار مسؤلیت«تطابق کامل با نقش» را در جایی که سرپیچیهای کوچکی میکنند و کمتر نمایش میدهند و برای دیگران مشکل زا میشود
پس «فاصله نقش» یک پاسخ دامنهدار به فرآیند کلی «احاطه نقش» است. برای هر نقشی افراد باید درجات متفاوتی از دلبستگی و مداخله در نقش را نشان دهند. یک دامنه «فاصله نقش» است، جایی که دامنه دیگر چیزی است که گافمن آن را پذیرای (Engrossment) کامل نقش نامیده است. به طور کلی گافمن استدلال میکند که، آن نقشهایی که در آنها افراد میتواننند هدایت کنند که چه بگذرد، آنها به طور نسبی درجات زیادی از پذیرای نقش را نشان میدهند، در جایی که فرد وابسته میشود که آن نقشها را با فاصله نقش قابل توجهی بازی کند.
پس، همان طور که آشکار است، تصور نقش به تصویر خود که بازیگران در نمایششان طرح ریزی میکنند مربوط میشود. با وجود این، خودی که شخص در یک موقعیت از خود نشان میدهد به عکس العملهای دیگران، یعنی کسانی که آن شخص را در آن موقعیت تایید یا رد میکنند بستگی دارد. هنوز هم سازمان دهی بازی نقش روی صحنه قبل از دیگران به طور زیادی توسط خود شخص مشخص و محدود میشود.
خود
دیدگاه گافمن از خود خیلی موقعیتی و مشروط به پاسخ دیگران هست. با وجود اینکه یکی از فعالیتهای اصلی بازیگران در یک موقعیت این است که خود را به شیوهای خاص نشان دهند. گافمن در مورد خود انگاره «درونی» یا «انتقالی» که قسمتی از «شخصیت» افراد است، خیلی نامطمئن بود. او تقریباً در تمام آثارش، به عدم تأکیدی که افراد بر «شخصیت زیر ساختی» یا هویتی که از یک موقعیت به موقعیت دیگر برده میشود دارند، توجه کرده است. در آخرین کتاب بزرگش«تحلیل چهارچوب» او استدلال کرده است که مردم اغلب در کنش متقابل فرض میکنند که خود وانمودی آنها، یک نگاه اجمالی به صورت منسجمتر و درون فردیتر فراهم کرده است، ولی در واقعیت، این به طور ساده تصور مردم است زیرا «هیچ دلیلی برای فکر به این که تمام این یافتهها که فرد در مورد خودش فراهم میکند، با تمام ویژگیهای موقعیت کنونی او و شیوههای که او در موقعیتهای دیگرش هست اشتراک زیادی ندارد»
با این حال، حتی اگر هیچ خود درونی یا انتقالی وجود نداشته باشد، تلاشهای مردم برای ارائه تصویری از خودشان در موقعیتهای خاص و پاسخ دیگران به این نمایش در تمام رویاروییها به صورت پویایی درونی است. افراد همواره نشانههای رفتاری را که تصویرهایی از خودشان را به عنوان افراد خاص، یا به عبارتی«نمود خود» طرحریزی میکنند را حذف میکنند، آنها به «اجرای نمایشها» مایل ترند. در کتاب سوم «رسوم کنش متقابل» گافمن دوباره این بحث را تا حدودی تعبیر میکند، و دیدگاهش را در مورد «خود» تصحیح میکند. در رویاروییها، یک فرد بیرون از خطی که هست عمل میکند، چنانکه، به الگوی اعمال شفاهی و غیرشفاهی که به وسیلهی آن دیدش را از موقعیت بیان میکند و به این سبب، ارزشیابیاش از حضار را، و مخصوصاً از خودش را توضیح میدهد. در گسترش یک خط، فرد یک چهرهای که «ارزش مثبت اجتماعی را به طور مؤثری برای خودش، توسط خطی که دیگران فرض کردهاند را میخواهد که او آن را در طی یک ارتباط خاص معرفی میکند». افراد تلاش میکنند که در یک چهرهای بمانند یا آن را حفظ کنند توسط ارائه تصویری از خودشان در تمام خطوطشان که توسط پاسخهای دیگران حمایت میشود. و اگر ممکن باشد توسط مؤسسههای غیر شخصی در یک موقعیت حفظ شود. بر عکس، وقتی یک شخص در یک چهره غلط یا خارج از چهره است، حذف خط نامناسب و غیر قابل قبول برای دیگران است. بنابراین، اگر چهره اجتماعی افراد «میتواند دارایی بیشتر، امنیت متمرکز و رضایتمندی بیشتر باشد، ولی آن فقط به او از طرف جامعه امانت داده شده است و میتواند پس گرفته شود تا زمانی که او خودش را طوری نشان دهد که میتواند لیاقت آن را داشته باشد.
همان طور که قبلا ًگفته شد، گافمن استدلال کرد که یک هنجار کلیدی در هر رویارویی هست «قانون احترام به خود» که میخواهد افراد چهرهشان را حفظ کنند از طریق درایت و آداب معاشرت در هنگام مواجهه با دیگران. بنابراین به موجب خاصیت درایت یا «زبان اشاره – کنایه، ابهام – عبارت خوب، لطیفهای مؤثر و کارکردی و غیره...)، افراد چهره هم را نگه میدارند، آنها با این کارها تعریف موقعیت و احساس عمومی از واقعیت را حفظ میکنند. به این دلیل است که تغییردادن چهره و خط داده شده در رویاروییها سخت است، پس از آغاز، برای تغییر چهره و (خط طوری که ارائه داده شده است)، باز تعریف از موقعیت و دوباره سازی احساس از واقعیت را مطالبه خواهد کرد. زیرا برای تغییر چهره و خط «قرض داده شده» از پاسخهای دیگران، افراد باید هزینه زیادی مثل خجالت یا نقض وضعیت، را متحمل شوند.
درگیریهای چهره به چهره معمولاً با آغاز تماس چشمی ایجاد میشوند، و پس از آغاز، آنها در مراسمی که آغاز مناسبی برای موقعیت است درگیر میشوند، (همان طور که مشخص شده طی درگیری گذشته، مقدار زمان درگیری قبلی، سطح نابرابری و غیره...). در طی درگیری چهره به چهره، هر فردی از رویهای برای حفظ چهره همدیگر استفاده میکنند و در صورت لزوم خط مناسب همدیگر را تایید میکنند. به طور خاص، حضار به دنبال اجتناب از «صحنه» یا نقض در مسئولیت، از رویه و آیین معاشرتی استفاده میکنند که بتوانند چهره خود و دیگران را نجات دهند. علاوه بر این، همان طور که به صورت مناسب برای انواع رویاروییها(به خوبی گردآوریهای بزرگ، و موقعیتهای اجتماعی پهن دامنه) پنداشته شد، افراد به حفظ آنچه گافمن گاهی آن را اصطلاح «قلمرو خود» داده است، پیرامون موضوع به عنوان وسایل فیزیکی، فضای زیست محیطی، حفظ شخصی (قلمرو اطرف بدون شخص) و چیزی که برای مردم لازم است برای نمایش دادن خطشان در رویاروییها بیشتر است. برای تجاوز کردن به چنین قلمروهایی در هم گسیختن یا نقض موقعیت، حضار مجبور به اقدام جبرانی بواسطه بازسازی و حفظ خطوط، چهره، تعریفهای موقعیت و احساس واقعیت میشوند.
بحث
گافمن در تمام آثارش، ولی به طور تخصصی در کتابهای اخیرش مثل «تحلیل چهارچوب» و در مقالات متعدد(به آنهایی توجه کنید که در کتاب اشکال بحث جمع آوری شده است) او بر اهمیت بیان شفاهی برای متمرکز کردن توجه مردم تأکید کرده است. وقتی که «بحث» به صورت کنش متقابلی مشاهده شده «مثالی است از ترتیبی که به وسیلهی آن افراد جمع میشوند، و موضوعهایی را که تائید کردهاند، شریک شدهاند، جاری و در خور توجه کردهاند را تداوم میبخشند، خواستهای که انواع درون ذهنی و جهان ذهنی را کنار هم جای دهد. بدین ترتیب، از دیدگاه گافمن هیچ منبعی مؤثرتر از بحث به عنوان پایهای برای پیوند مداخلهها نیست. زیرا آن «گوینده و شنونده را به یک طرح تفسیری که خواستار مورد توجه قرار داده شدن است» میکشد.
پس بحث یک فرایند مهمی برای کنار هم قرار دادن افراد، متمرکز کردن توجه آنها، و قضاوت تعریف کلی آنها از واقعیت است. چون بحث خیلی محوری برای متمرکز کردن کنش متقابل است، به صورت هنجاری، مرتب و مرسوم شده است. ممانعت علیه «بحث با خود» یک هنجار مشخصی است زیرا وقتی افراد با خودشان صحبت میکنند، «این کار به دیگران هشدار میدهد که شاید در تصور اساس نگهداری شده از قابلیت فهم متقابل به طور مشترک، اشتباه کردهاند؛ علاوه بر این، همچنین انواع دیگر شبه بحث، ترتیب داده شده و مرسوم است، برای مثال: نشانههای واکنشی یا «صوتهای تعجبی که کلمه کامل نیستند و (اُو) (واو) – (آه) (آخ) ترتیب داده شده برای زمانیاند که بتوانند مورد استفاده قرار گیرند و ادا شوند. همچنین پرکنندههای شفاهی مانند (آه- اِمم- اِ-» و شبیه آنها، مرسوماند و برای آسان کردن «جریان پیشرفت گفتگو» استفاده میشوند. در واقع، آنها بیانگر ایناند که گوینده لغت کامل مناسبی ندارد ولی هنوز روی موضوع کار میکند. و این که او هنوز مایل به گفتگو است، حتی نشانههای به ظاهر عاطفی و بیان کلمات تابو (ممنوعی) مانند تمام (کلمات چهار واژهای) خیلی هم بیان عواطف نیستند مثل «هم ترازی خود- دیگری» و اثبات میکنند که «نگرانیهای درونی ما باید مال آنها شوند.» این گونه طغیانها، هنجاری و مرسوماند زیرا این دعوت به فضای درونی ما تمایل دارد فقط زمانی به وجود آید که برای اشخاص حاضر آسان باشد که ببینند این ماجرا آنها را به کجا میکشاند.
گافمن استدلال میکند که در ایجاد تعریفی از واقعیت، «بحث» به صورت پیچیدهای عمل میکند. وقتی افراد بحث میکنند، آنها ایجاد چیزی میکنند که گافمن آن را مبنا (footing) نامیده است، یا شالودهای برای گفتگو و کنش متقابل فرض شده است. زیرا نمادهای لفظی به سادگی دستکاری میشوند، مردم میتوانند به آسانی مبنا یا وضعیتهای اساسی را که متضمن گفتگو است را تغییر دهند. بنابراین، این گونه تغییرها در مبنا به صورت زیادی مرسوم شده است و معمولاً نشانگرهای روشنیاند. برای مثال، وقتی فردی چیزی شبیه «بیائید در موردش صحبت نه کنیم» میگوید، مبنای گفتگو به طریق مرسوم شده تغییر داده میشود. مشابه وقتی که کسی میگوید چیزی مثل «عالیه، اما چه چیز...؟» این شخص نیز مبنا را طبق رسوم تغییر میدهد.
تغییر در مبنا، سؤالی را مطرح میکند که به طور فزایندهای آثار بعدی گافمن را تحت سلطه میگیرد: «مسأله جاسازی». گافمن تشخیص داد که گفتگوها لایه لایهاند و از این رو در مبناهای متفاوتی جاسازی شدهاند. اغلب مبناهای متعددی برای بحث وجود دارد تا هنگامی که کسی «چیزی میگوید ولی منظور دیگری دارد»، یا هنگامی که شخص «اشاره میکند» یا «غیر مستقیم مطلبی میگوید». این «لایهبندیهای بحثها»، که ممکن است در زمینههای مختلف جاسازی شدهاند، بیان کنندههای معانی ظریف و پیچیدهاند. برای مثال: طنزها، لطیفهها، جناسها، شوخیها، حرفهای دو پهلو، انعطافها، توصیفها و دیگر دستگاههای صحبت که نشانگر ظرفیتهای افراد به تغییر مبناها و جاسازی متنی بحث است (برای مثال، فکر کنید به یک گفتگویی در محیط کاری که در برگیرندهی یک لاس زنی عاشقانه است؛ آن شامل حرکتی ثابت در مبنا و متن خواهد بود.) با این حال همواره این تغییرات در مبنا برای ادامه رویاروییها هستند، که تاحدی به صورت هنجاری مرتب و مرسوم شدهاند که افراد را به حفظ احساس رایج از واقعیت قادر میسازند.
بنابراین بحث، ابعاد انتقادی کنش متقابل متمرکز است. بدون آن، حرکتهای بدن، اداها و ایماها و اشارههایی که مردم میتوانند حذف کنند، محدود میشود و باعث فقدان ظرافت و پیچیدگیهای زبانی میشود. و همان طور که گافمن شروع به بسط این پیچیدگیها در آثار اخیرش کرده است، مفهومهای اولیه در مورد «تعریف موقعیتها» خام به نظر میرسید، زیرا مردم میتواند تعریفهای پیچیده و با ظرافت لایهبندی شده در مورد موقعیت را ایجاد کنند، این مسألهای است که ما در آخر فصل بسط خواهیم داد. ولی در اینجا منظورمان این است که بحث، توجه را متمرکز میکند و بازیگران را به دور هم میکشد و آنها را به کنش متقابل چهره به چهره. مجبور میکند. ولی علیرغم پیچیدگیهایی که در تمرکز میتواند انجام شود، بحث هنوز به صورت هنجارمند و مرتب شده و مرسوم است طوری که یک حس مشترک از واقعیت برای افراد را ایجاد میکند.
جدول2-30 خلاصه تحلیل رویارویی متمرکز گافمن است، این رویارویی زمانی اتفاق میافتد که موقعیتهای اجتماعی مردم را در ارتباط چهره به چهره قرار بدهد، و این امکان رویارویی، به قوانین، رسوم و تواناییهای افراد به ارائه نمایش قابل قبول بستگی داد. جملههای I و II زیر نشان دهندهی بحث پایهای در رهیافت گافمن است.
فروپاشی و باز ساری درکنش متقابل متمرکز
گافمن تأکید کرد که فروپاشی در رویاروییها هرگز موضوع کم اهمیتی نیست.
رویاروییهای اجتماعی به مقدار زیادی در اهمیتی که مشارکتکنندگان به آنها میدهند، متفاوت هستند، ولی تمام رویاروییها، چه با ارزش و چه بیارزش، موقعیتها را هنگامی که افراد میتوانند به خودی خود در روند عملها مداخله کنند یا جدا شوند از یک احساس باثباتی از واقعیت، نشان میدهند. و این احساس، بیتوجه به بستهای که در آن میآید چیزی جزئی نیست، وقتی حادثهای رخ میدهد، واقعیت تهدید میشود. تا زمانی که عامل فروپاشی بررسی شود، و تا وقتی که کنشگران دوباره مداخله کاملشان را به دست بیاورند، تصویر واقعیت شکسته خواهد شد.
وقتی فردی حرکتهای را که با قوانین هنجاری مخالف است حذف میکند، یک جلوی صحنه متناقض را نمایش میدهد، از عمل به مراسمهای مناسب درمانده میشود، دنبال نقش نامناسب میگردد، تلاش میکند به صورت هنجاری یا رسومی خط نادرست یا چهره اشتباهی را نمایش دهد که یک توانایی برای ایجاد یک صحنه هست.
از نقطه نظر شخص، امکان «خجالت» وجود دارد، برای استفاده کردن از اصطلاح محبوب گافمن، خجالت زده شدن، میتواند به پاسخهای فردی بیشتری برای انحطاط در چرخه افزایشی سطحهای شرمندگی هر چه بیشتر منجر شود. از دیدگاه دیگران، صحنه تعریف موقعیت را دچار فروپاشی میکند و احساسی از واقعیت را که برای احساس آرامش لازم است را تهدید میکند. افراد تلویحاً فرض میکنند که مردم مورد اعتمادند و قابل اطمینانند و هر آنگونه که به نظر میرسند، آنگونهاند، و شایستگی دارند و میشود رویشان حساب کرد، از این رو، وقتی صحنهای اتفاق میافتد، این فرضیات تلویحی تغییر میکنند و ساختار رویارویی را (گردآورییهای بزرگ و موقعیت اجتماعی را) تهدید میکنند. به این علت افراد بازسازی صحنه را که توسط حرکتهای نامناسب ایجاد میشوند را جستجو میکنند و برای حفظ افراد در چنین تلاش بازسازانهای از درایت استفاده خواهند کرد. پس صحنهی نظم موقعیت توسط پاسخهای صحیح مختلف توسط افراد و به وسیلهی تمایل دیگران به استفاده از درایت در انکار کردن اشتباهای کوچک حفظ میشود، و اگر ممکن نباشد، درایت را برای تسهیل تخطی به تلاشهای بازسازانه افراد به کار میگیرند. مردم به طور جدی به رفتارهای متناقض «توجه نمیکنند» و اگر انتخاب دیگری نباشد، آنها آمادهاند تا عذرخواهی، حساب پس دادنها، اطلاعات جدید، بهانهها و دیگر تلاشهای مناسب مرسوم هنجاری برای بازسازی را قبول کنند. البته این تمایل افراد به قبول مردم آنگونه که هستند، فرض کردن شایستگی مردم و چشم پوشی کردن از اشتباههای درون فردی کوچک مردم، آنها را به دستکاری و حیله آسیب پذیر میکند.
طرح عمومی گافمن در کنش متقابل متمرکز
1- رویاروییها زمانی ایجاد میشوند که
A. موقعیت اجتماعی افراد را در نزدیکی فیزیکی هم قرار میدهند
B.گردآوریها به ارتباط چهره به چهره که پیرامون بحث میگردد اجازه میدهند
2- پایدارای یک رویارویی مثبت و کارکرد افزایندهای از:
A. قابل دسترس بودن قوانین هنجارهای مربوط برای هدایت شرکتکنندگان به همراه احترام به مسائلی مانند:
1- بیربطی، یا موضوعهای طرد شده
2- تغییر شکل، یا اینکه چگونه موضوعهای خارجی تلفیق میشوند
3- استفاده از منابع، یا اینکه منابع محلی از چه چیزی گرفته میشوند.
4- بحث، یا اینکه چگونه بیان شفاهی تنظیم میشود.
5- احترام به خود، یا حفظ چهره و خطوط.
B. در دسترس بودن شیوههای رسومی که میتواند استفاده شود برای:
1- نظم دادن به بحث و گفتگو
2- بیان کردن تفاوت و منش demeanor)) مناسب
3- طلب کردن و تأکید بر قوانین هنجاری
4- بازسازی نقضها در کنش متقابل
C. توانایی افراد برای ارائه نمایش قابل قبول با احترام به:
1- خطوط، یا جهتهای رفتار
2- نقشها، یا گروههای ویژهی حقوقی و وظایفی
3- چهرهها، یا نمایش ویژهی ویژگیهای مشخص
4- خود، یا تصویر ویژه از یک شخص
کنش متقابل غیر متمرکز
گافمن یکی از معدود جامعهشناسانی بود که تشخیص داد که رفتار و کنش متقابل در مکانهای عمومی، یا محیطهای غیر متمرکز ویژگیهای مهم نظم کنش متقابل، به وسیلهی بسط دادن سازمان اجتماعی عمومی هستند. اینچنین اعمال ساده مثل راه رفتند در خیابان، ایستادن در صف، نشستن در اتاق انتظار یا روی نیمکت پارک، ایستادن درآسانسور، رفتن یا آمدن از سرویس بهداشتی، و دیگر فعالیتهای مختلف نشانگر قلمرو مشخص از سازمان اجتماعیاند. این موقعیتهای غیر متمرکز که مردم در آن شریکاند ولی در بحث طولانی مداخله نمیکنند و «رویارویی چهره به چهره» نشانگر موضوع اساسی پژوهش جامعه شناختی هست- موضوعی که اغلب کم اهمیت جلو میکند ولی آن وقت و توجه خیلی از مردم را به خود جلب میکند. در دو اثر «روابط در جمع» و «رفتار در مکانهای عمومی» گافمن پویایی گردآوریهای غیر متمرکز را کاوش کرده است.
گردآوریهای غیر متمرکز شبیه کنش متقابل متمرکز در محیط عمومیشان هستند، آنها به صورت هنجاری مرتب شدهاند؛ آنها شامل نمایشهای افراد میشوند؛ آنها درگیر استفاده از رسوم میشوند، آنها به صورت هنجاری و مرسوم جریان مناسبی برای بازسازی دارند؛ و آنها به مقدار قابل توجهی به آداب معاشرت، درایت، و توجه بستگی دارند. اجازه بدهید هر کدام از این خصوصیتها را با جزئیاتشان بسط دهیم.
گردآوریهای غیر متمرکز، خیلی شبیه به کنش متقابل متمرکز با قوانین هنجاری سروکار دارند، در مورد فاصله، حرکتهای موقعیت، گوش دادن، صحبت کردن و نمایش خود. ولی شبیه به کنش متقابل متمرکز در هنجارهایی که پرده واضحی را حفظ میکند نیست. صورتبندی، توجه زیاد متمرکز، یا اجبار چهره به چهره در رویاروییهای غیر متمرکز وجود ندارد. بلکه، قوانین مربوط هستند به این که چگونه افراد خودشان را بدون مرکز توجهشدن و مداخله چهره به چهره سازش میدهند. از این رو قوانین در مورد چگونگی حرکت، صحبت، نشستن، برخواستن، ارائه خود، عذرخواهی و اجرای اعمال ضرروی دیگر برای حفظ نظم عمومی هستند بدون ایجاد موقعیتی که خواهان «کار» درون شخصی اضافی درکنش متقابل متمرکز باشد.
هنگامی که در ملاء عام، هنوز افراد تمایل دارند به نمایش، ولی چون حضار درگیر مشارکت چهره به چهزه نیستند یا دنبال گفتگوی طولای نیستند، نمایش میتواند بسیار خاموش باشد و کمتر متحرک باشد. گافمن از اصطلاحات متفاوتی برای توضیح این نمایشها استفاده کرده است، دو تا از اصطلاحات بیشتر تکرار شده شیوه «بدن» و «زبان بدن» هستند. هر دو اصطلاح مشخص میکند وضعیت کلی حرکتهای، یا منشی، که افراد از خود نشان میدهند و برای دیگران فراهم میکنند.(برعکس، دیگران به طور مستمر برای تشخیص دادن محتوای شیوه بدن و زبان بدن دیگران را بررسی میکنند). این چنین رفتاری جهت فرد، سرعت، استواری، هدف و دیگر جنبههای رفتاری را مشخص میکند. در کتاب «رابطه در مکانهای عمومی»گافمن سه نوع زبان بدن را ترتیببندی کرده است.
1) زبان جهت دهی یا حرکاتی که به دیگران ثابت میکند که شخص متمایل به فعالیتهای قابل تشخیص و مناسب در زمان و مکان حاضر است.
2) زبان احتیاط، یا حرکاتی که به دیگران نشان میدهد که شخص به فعالیت دیگران تهدید یا به آنها تخطی نخواهد کرد.
3) زبان مبالغه یا حرکاتی که پیام میدهد که یک شخص مجبور نیست یا زیر فشار نیست، بنابراین او کاملاً مسئول است و رفتارهایش و حرکاتش را کنترل میکند. از اینرو نمایش عمومی از شخص در کنش متقایل غیر متمرکز که حول محور فراهم کردن اطلاعاتی که یک شخص «با شخصیت و با شایستگی معقول به نظر میرسد» میگردد.
در ملاء عام و در طی کنش متقابل غیر متمرکز، قلمرو شخصی یک مسأله مهمی میشود. گافمن لیست کرد انواع توجههای قلمرویی را که میتواند برجسته شود در طی کنش متقابل غیر متمرکز، که شامل میشود:
a) فضای جغرافیایی ثابت که متعلق است به شخص خاص
b) حفظ خود مختاری غیر متجاوزانهای که احاطه کرده افراد را وقتی که در محیط جابجا میشوند.
c) فضاهای شخصی که دیگران تحت هیچ شرایطی نمیتوانند به آنها تجاوز کنند
d) جایگاه ویژه یا مکانهای محدود که افراد میتوانند به طور موقتی خواستار شوند.
e) از فضاهایی استفاده کنند که میتواند طوری طلب شده باشد که افراد تمایل پیدا کنند به بعضی از فعالیتهای سودمند.
f) نوبتها یا نظم طلب شده در انجام دادن یا دریافت چیزی مربوط به دیگران در یک موقعیت.
g) قلمرو دارایی یا چیزهایی که مشخص میشود با خود و آراستگیها دور بدن فردی.
h) حفظ اطلاعات یا واقعیت در مورد یک شخص که آنها کنترل شده یا مرتب شده است
i) حفظ مکالمه یا حق کنترل کسی که میتواند احضار شود و برای افراد صحبت کند.
براساس نوع کنش متقابل غیر متمرکز، همان طور به خوبی، تعداد، سن، جنس، درجه، موقعیت و دیگر خصوصیات شرکت کنندگان، قلمرو شخص تغییر خواهد کرد، ولی در تمام جوامع هنجارهای روشنی در مور چیزی که به وضعیت این قلمرو مربوط است و به میزان درجهای که میتواند القا شود وجود دارد.
این قلمروهای شخصی دیده میشوند در طی چیزی که گافمن آن را «نشانگر»(markers) نامیده است. نشانگرها، نشانههایی هستند و چیزهاییاند که انواع درخواست قلمروییرا مشخص میکنند، آن گسترده، دامنهدار و مستمر است. تجاوز به این نشانگرها تخطی به خود شخص را در بر میگیرد و خواهان تائید است، و شاید قانون شکنی یا صحنهای در نظم عمومی ایجاد کند. در واقع، رفتارهای به ظاهر ساده، مثل جای کسی را سهواً گرفتن، تنه زدن در صفی، قطع کردن حرف کسی و مشابه آنها میتواند یک تجاوز یا بیحرمتی به خود دیگران محسوب شود، در نتیجه عکس العمل بزرگی را میطلبد. از این رو سازمان اجتماعی در کل به ظرفیت افراد برای درک کردن آن نشانگرهایی که قلمروی شخصیشان را در موقعیتهای عمومی آغاز میکند بستگی دارد.
هتک هنجارها و قلمروها ایجاد شکاف و صحنههای بالقوه میکند، حتی وقتی افراد متمایل به کنش متقابل متمرکز نباشند. آنها معمولاً بازسازی میشودند در فعالیتهای مرسوم مثل:
a) شرح دادنها، توضیح میدهد که چرا تخطی صورت گرفته است مثل(انکار-پیشامدهای غیر معمول- بی کفایتی موقتی، بی توجهی و غیره).
b) عذرخواهی (ترکیبی از شرمندگی بیان شده، توضیحی که رابطه درست، شناخته و فهمیده میشود، انکار و عدم پذیرش رفتار کسی، توبه، درخواست باسازی، و غیره...).
c) خواهش، یا درخواست انحصاری برای اجازه انجام چیزی که ممکن است در غیر این صورت به عنوان تخطی به هنجار یا خود شخص مورد توجه قرار گیرد. استفاده از این نوع رسومباسازی موقعیت، حرکتها و یک جریان راحت از فعالیتها در بین مردم در کنش متقابل غیر متمرکز را حفظ میکند؛ بدون این رسوم باسازی، خلق و خوها مستعد میشود و دیگر اعمال در حال فروپاشی در نظم عمومی پوشاننده میشود.
معنای پاسخهای مرسوم برای باسازی فقط بر اهمیت رسوم عمومی برای کنش متقابل غیر متمرکز سایه میاندازد. همان طوری که افراد اقدام میکنند در مورد، نشستن، برخاستن و تمایل به انجام رفتارهای عمومی دیگر، این فعالیتها با رسوم مورد تأکید قرار میگیرند، مخصوصاً هنگامی که مردم نزدیک به برقراری رابطه با همدیگر میشوند. سرتکان دادنها، لبخندها، حرکتهای دست و حرکتهای بدن، و اگر ضروری باشد صحبت مختصر(مخصوصاً در طی باسازی) که همه به طور زیادی مرسوم شدهاند مورد تاکید قرار میگیرند، که شامل ترتیب کلیشهای رفتاری میشوند که هنجارها را تقویت میکند و به تمایل افراد برای کنار آمدن و همساز شدن با یکدیگر علامت میدهد.
علاوه بر رسوم، بسیاری از کنش متقابل غیر متمرکز درایت و توجه را در بر میگیرند. با انکار ساده یا تحمل کردن بی سرو صدای نقص کردنهای کوچک هنجارها، خود و اعمال مرسوم، مردم میتوانند بدون تنشهای غیر ضروری و رنجش جمع شوند و ادامه دهند. در این زمینه، کنشهای متقابل غیر متمرکر ایجاد میشوند تا یک نواخت به نظر برسند و افراد را به ترویج یک احساس انعطاف ناپذیری از واقعیت را در نگاههای دقیق، تائیدها، رابطههای چشمی آنی، تغییر جهت و دیگر رفتارهای زندگی عمومی قادر سازند.
در جدول-30 موضوعهای کلیدی در بحث گافمن به طور ضمنی لیست بندی شده است. رابطه بین متغیرهای لیست شده در موضوعها افزایند هستند در چیزی که هر کدام تاثیر دیگری را در حفظ نظم موقعیتهای عمومی در گردآوریهای غیر متمرکز را بیشتر میکند. این تأثیر کنش متقابلی به نظم عمومی اجازه میدهد که بدون تکیه کردن به بحث متمرکز گفتگو حفظ شود.
طرح عمومی گافمن در کنش متقابل غیر متمرکز
1- ترتیب در کنش متقابل غیر متمرکز مثبت است و کارکرد فزایندهای از:
A: وضوح قوانین هنجاری که به رفتارها در جهتی نظم میدهند که رویارویی چهرهای و بحث را محدود میکند.
B. توانایی افراد برای ایجاد اشارات منشی demeanor با احترام به:
1- تغییر جهت، یا تناسب فعالیتها در زمان و مکان ارائه
2- احتیاط، یا تمایل برای اجتناب از تخطی یا تهدید به دیگران
3- غلو کردن، یا توانایی پیام دادن به اینکه کسی میتواند رابطه را بدون سختی و تحمیل کنترل و مرتب کند.
C.توانایی افراد به پیام دادن با نشانگرهای واضح، پیامهای با شکلبندی قلمروی هنجاری مناسب خود و با احترام به:
1- فضای جغرافیایی ثابت که میتواند طلب شود.
2- خود محوری حفظ میکند عدم تخطی را که میتواند در طی جابجایی و حرکت در فضا مطالبه شود.
3- فضاهای شخصی که میتواند مطالبه شود.
4- جایگاههای قلمرویی که میتواند به طور موقت استفاده شود.
5- استفاده کردن از فضاهایی که میتواند برای اهداف سودمند تصرف شود.
6- نوبتهای فراهم کردن یا دریافت کردن وسائلی که میتواند طلب شود.
7- قلمروی مالکیتی و موضوعاتی که پیرامون خود مشخص و ارائه میشود.
8- حفاظت اطلاعاتی که میتواند برای منظم کردن واقعیتها در مورد افراد استفاده شود.
9- حفاظت گفتگویی که میتواند برای کنترل کردن بحث طلب شود.
D: در دسترس بودن پیکربندی مناسب هنجاری برای بازسازی رسومی که پیرامون نکات زیر میگردد.
1- شرحها، یا توضیحات برای تخطیها.
2- عذر خواهیها، یا بیان کردنهای خجالت،پشیمانی و توبه برای خطا.
3- درخواستها، یا خواهش برای بخشش در مورد خطاهای بالقوه.
E: وضوح و دردسترس بودن رسوم برای تقویت کردن هنجارها و برای نظم بخشیدن به رابطه توسط محدود کردن درگیری چهرهای در افراد.
F: در دسترس بودن جریانهای مرسوم شده برای انکار کردن خطاهای کوچک هنجاری و قلمرویی شخصی(نزاکت و آداب معاشرت).
چهارچوب و سازمان تجریه
آخرین کار بزرگ گافمن «تحلیل چهارچوب» مقالهای بر سازمان تجربه هست، به سختی یک «مقاله» ولی، نسبتاً یک مقاله 800 صفحهای بر پدیده شناسی یا سازمان ذهنی تجربه در موقعیتها اجتماعی. آن یک کار حجیم و پریشان است ولی، آن با این حال، برمیگردد به خصوصیات کنش متقابلی که آثار گافمن را از اول هدایت کرد: ساختار «تعریف از موقعیتها». آن این است که چگونه مردم واقعیت موقعیتها را تعریف میکنند؟
چارچوب چیست؟
مفهوم «چارچوب» برای اولین بار در اثر بزرگ گافمن. «نمود خود» و متناوباً بعد از آن پدید آمد. شگفت آنکه او هرگز تعریف دقیقی از این اصطلاح ندارد، ولی ایده اولیه این است که مردم «تفسیر میکنند» حوادثها یا «محدودههای فعالیتها را» در موقعیتهایی با «طرحی» که به طور آگاهانه احاطه میکند یا چارچوببندی میکند چیزهایی را که اتفاق میافتد. این چارچوب بسیار شبیه چارچوب عکس است که آن مرز حوادث تصویر شده را محدود میکند، در محفظه قرار میدهد و آنها را از محیط اطراف تشخیص میدهد. بحث اولیه گافمن از «قوانین نامربوط» در رویاروییها- که ملاحظات، صفات، جوانب و حوادث در جهان بیرونی که شامل میشود در طی کنش متقابل متمرکز- که راه اولیهی بر قراری ارتباط با پویاییهای چارچوبی را نشان میدهد. از این رو، هنگامی که مردم به جهان می نگرند، آنها تحمیل میکنند چارچوبی را که تعریف میکند چه چیزی در دورن تصویر خواهد شد و چه چیزی در بیرون طرد خواهد شد توسط چیزی که گافمن آن را«حاشیه چارچوب» نامیده است. تجربه بشری سازماندهی میشود توسط چارچوبهای که، تفسیر «کار چارچوبی» یا «چهارچوب مرجع» برای تعیین حوادث یا «محدودهی فعالیت» را فراهم میکند.
چارچوبها اولیه
گافمن استدلال میکند که، در نهایت، تفسیر رویدادها به چارچوب اولیه متکی شده است که چارچوبی است که به چند چارچوب قبلی تفسیر رویدادها بستگی ندارد. از این رو چارچوبهای اولیه حداقل از نقطه نظر سازمان تجربه فردی به جهان واقعی متکیاند. گافمن تأکید کرده است که افراد تمایل دارند که بین چارچوبهای طبیعی و اجتماعی تمایز قائل شوند. یک چارچوب طبیعی برای تفسیر جهان متکی به وسایل فیزیکی محض– بدن، بوشناسی، زمین، اشیاء رویدادهای طبیعی و مشابه آنها است. یک چارچوب اجتماعی در جهانی واقع شده است که توسط رفتارهای هوشمندانه و زندگی اجتماعی ایجاد شده است. این دو نوع چارچوب اولیه میتوانند در سازمانشان خیلی با هم متفاوت باشند؛ بعضی از آنها به روشنی سازمانبندی شدهاند مانند؛ «حقایق» «اصول مسلم» و «نقشها» در جایی دیگر بعضیها فقط معرفت فهمیدن، یک رهیافت و یک دیدگاه را، فراهم میکنند. تمام چارچوبهای اجتماعی شامل قواعدی میشوند در مورد چیزیهای که در فراسوی حاشیه چارچوب طرد خواهند شد، و چه چیز تصویر خواهد شد در درون چارچوب و چه کاری انجام خواهد شد وقتی که درون چارچوب کنش میکنیم. تا زمانی که، انسانها درک میکند و کنش میکند، احتمالاً آنها چارچوبهای متعددی را به کار خواهند برد، که به سازمان تجربه پیچیدهگی میدهند که گافمن فقط در آثار اولیه اش به آنها اشاره کرده است.
با وجود اینکه گافمن تأکید کرده است که او ساختار اجتماعی را با مفهوم چارچوبهای تحلیل نکرده است، او به طور آشکاری یک بحث نئو دورکیمی را گسترش داد، دورکیم روانشناسی اجتماعی را دوباره طرحریزی کرده است- مخصوصاً مفهوم وجدان جمعی، قواعد چگونگی اداره افراد را از درون- اصطلاح خیلی پیچیده و پویا، بنابراین، همانطوری که بحث شد، چارچوبهای اولیه یک گروه اجتماعی خاص تشکیل یک عنصر مرکزی در فرهنگ آن گروه را میدهد. مخصوصاً تا جایی که فهم درباره ردههای اصلی طرحهای کنش و واکنش پدیدار شود، ارتباط این ردهها با یکدیگر، مجموعه کلی از فشارها و عواملی که این طرحهای تفسیری سست بودن در جهان را تصدیق میکند.
هنوز، برای بیشترین قسمت، گافمن متمرکز شده بر روی پویایی چارچوبی درون قلمرو تجربیات فردی و نظم کنش متقابل، که نگرانیهای دورکیم را در مورد فرآیندهای کلان فرهنگی به دیگران را رها میکند. در واقع، همانطوری که بارها برای گافمن مورد بود، او خیلی متحیر شد با به کاربری درون شخصی چارچوبها برای اهداف پرنیرنگ، سّیال و پیچیدگی چارچوب در شرایط احتمالی که اغلب برای تشخیص دادن اینکه آیا تحلیل همچنان جامعه شناختی است یا نه مشکل داشت.
راهحلها و راهحلیابی
گافمن استدلال کرد چیزی که چارچوببندی را یک جریان پیچیده میکند، آن چارچوبهای هستند که میتوانند تغییر شکل دهند. یک روش اساسی برای تغییر شکل چارچوب اولیه به کار گرفتن راهحلیابی است.«یکی از اصطلاحات پرمعنی چارچوب اولیه، که مجموعهای از عرفهای است که توسط یک فعالیت معین، به چیزی تغییر شکل مییابد که الگو میشود در این فعالیتها ولی توسط شرکت کنندگان کاملاً در دیگری دیده میشود. برای مثال، فرآوری تئاتری از وضع خانواده یک راهحلیابی خانوادههای واقعی است، یا یک سرگرمی، مانند چوب الات نجاری راهحلیابی خیلی اولیه مجموعه فعالیتهای شغلی است؛ یا خیالبافی در مورد عشق و عاشقی راهحلیابی عشق واقعی است؛ وقایع یا رویداها ورزشی راهحلیابی بعضی از فعالیتهای خیلی اولیه(دویدن، فرارکردن، جنگیدن و غیره است)؛ یا تمرین کردن یا تکرار کردن راهحلیابی نمایش واقعی است؛ یا شوخی کردن در مورد زندگی عشقی فردی، راهحلیابی روابط عاشقانه است و غیره. چارچوبهای اولیه از دیدگاه افراد واقعی هستند، در حقیقت راهحلیابی کمتر واقعی به نظر میرسند و هر چه بیشتر کسی به راهحلیابیهای مکرری در چارچوب اولیه دست بزند – میگوید، اجرا میکند یک راهحلیابی از یک راهحلیابی و یک راهحلیابی و غیره – چارچوب کمتر واقعی است. حاشیه چارچوب هنوز در نهایت یک چارچوب اولیه است، که بر بعضی از واقعیت طبیعی و اجتماعی تکیه میزند، ولی انسان به راهحلیابی پیوسته و لایه لایه و طبقه طبقهی تجربیاتش توانایی دارد. بنابراین اصطلاحاتی مانند تعریف موقعیت بطور مؤثری این لایهبندی تجربهها را در طی راهحلیابی تسخیر نمیکند، و نه به کاربری اصطلاحاتی که به طور مؤثری معنی میدهد به کثرت چارچوبیهایی که مردم میتوانند بخاطر توانایی آنها برای تغییر چارچوبیهای اولیه و دوباره راهحلیابی چارچوبهای موجود القا کنند.
داستان سازی
دومین نوع تغییر شکل چارچوب علاوه بر راهحلیابی داستان سازی است که تلاشی عمومی یک نفر یا تعدادی بیشتر از افراد برای اداره فعالیتها به طوری که طرف مقابل یک نفر یا تعداد بیشتری وادار خواهند شد که عقیده اشتباهی در مورد چیزی که هست و ادامه دارد داشته باشند. بدون شباهت به راهحل، داستانسازی تقلید(یا یک تقلید از یک تقلید)از بعضی چارچوب اولیه نیست، ولی تلاشی است که دیگران را وادار میکند فکر کنند چیز دیگری اتفاق میافتد. دست انداختن، حقه بازی و دستکاریهای استراتژیک همه در برگیرنده داستانسازیها هستند – دیگران را وادار میکنند تا چارچوببندی کنند یک موقعیت را در یک روش، در حالی که دیگران آنها را به عنوان چارچوب مخفی دیگر دستکاری میکنند.
پیچیدگی تجربه
بنابراین، همانطوری که مردم واکنش نشان میدهند، آنها چارچوببندی میکنند موقعیتها را به عنوان چارچوبهای اولیه، اما آنها همچنین میتوانند راه حلیابی کنند این چارچوبهای اولیه را و داستان سازی کنند چارچوبهای جدیدی را به منظور نیرنگ و دستکاری. از نقطه نظر گافمن، کنش متقابل میتواند مداخله کند در راهحلیابی و بسیاری از راه حلیابیهای مکرر(آنها لایهها و طبقههای تفسیرند) به همان داستان سازی. زمانی که راهحلیابی و یا داستانسازی اتفاق میافتد، راه حلیابی مجدد و داستانسازی واقعاً آسان میشود، زیرا آنها حرکت گسترشی از چارچوبهای اولیه پایهگذاری میکنند. گافمن هرگز بیان نکرد که چقدر داستانسازی(و داستانسازی روی داستانسازی) و راهحلیابی(یا راهحلیابی روی راهحلیابی) در کنش متقابل اتفاق بیفتد، ولی او قطعاً تاثیر تئاتر نمایشی و سینما را به عنوان فراهم کننده رسانهای برای شناخت عمیقترین لایههای کنش متقابل مشاهده کرد(زیرا هر کدام یک راهحل یا راه حلیابی ضروری چارچوب اولیه در جهان واقعی است، چیزی که بعداً تقریباً امکانهای بینهایتی را برای راهحلیابی مجدد و داستان سازی بازی میکند).
هنوز رویههای در کنش متقابل که به طور مرسوم شده به صورت هنجارهای مرتب شده برای برگردان تجربیات شرکت کنندگان به چارچوب اولیه اصلی، برای زدودن لایههای، راهحلیابیها و داستان سازیها وجود دارد. برای مثال، وقتی مردم میخواهند تمسخر کردن ملایم و جک گفتن در مورد چیزی را باسازی کنند، یک کسی میگوید «حالا جداً»حتماً تلاش میکند که بزداید راهحلیابیها را (و دوباره راهحلیابی کند) و برگردد به چارچوب اولیه قبلی که در آن تمسخر و شوخی پایهریزی شده بودند. اینگونه رسوم(با ضرورت هنجاری برای تلاش کردن برای جدی بودن برای یک لحظه) دوباره اتکا کردن در کنش متقابل در جهان واقعی را جستجو میکند.
علاوه بر راهحلیابی و داستان سازی عمدی، افراد میتوانند رویداها چارچوب اشتباه، خواه جهل، ابهام، خطا یا اختلاف اساسی در چارچوب بندی بین شرکت کنندگان. چنین چارچوب اشتباهی میتوان ایستادگی کند برای زمانی ولی سرانجام افراد به دنبال زدودن چارچوب توسط ادراک اطلاعات صحیح میگردند. بنابراین آنها میتوانند دوباره موقعیت را چارچوب بندی کنند، به هر حال هنگامی که داستان سازی حداقل بخشی از علت برای چارچوب اشتباهی میشود، این چنین تلاشهایی برای زدون چارچوب سخت و مشکل زا میشود.
از این رو چارچوببندی اولیه یک جریان پیچیدهای است- که در آن گافمن ادعا کرده است که جامعه شناسان مایل نیستند به طور جدی مورد مخاطب قرار گیرند. جهانی که مردم در آن زندگی میکنند یکپارچگی ندارد و خواه برای اهداف نیکاندیشانه یا حیلهگرانه در معرض دستکاری قابل توجهی است. بخاطر توانایی انسان برای استفاده نمادین(مخصوصاً بحث) جریانهای اصلی دوباره چارچوب بندیشده، و راهحلیابی و داستانسازی میتواند به طور زیادی لایهبندی تجربیات پیچیده باشد. در طی کنش متقابل مردم به دنبال حفظ چارچوب عمومیاند (یک نیازی که گافمن مایل بود به اظهار کردن آن که آنها را آسیبپذیر به دستکاری در طی داستان سازی میکند) بدون چارچوب عمومی- حتی یکی که راه حلیابی شده باشد یا داستان سازی شده باشدکنش متقابل نمیتواند بطور هموار جریان بیابد. متأسفانه، گافمن در طی کنش متقابل متمرکز و غیر متمرکز بر روی چارچوب مبتنی بر عنوان «سازمان بندی تجربه» فی نفسه به جای چارچوببندی «سازمان تجربه» متمرکز میشود. از این رو تحلیل چارچوب برانگیزنده و وسوسه آمیز است ولی اغلب گفته میشود از موضوع جامعه شناختی مربوط به نظم کنش متقابل منحرف شده است.
نتیجه
آثار اروینگ گافمن به حقیقت گام نخست اصلی در تحلیل کنش متقابل اجتماعی بود. تأکید بر نمایش خود، هنجارها، رسوم، و چارچوبهایی که ارائه میدهد نظریه جامعه شناختی را در اواسط قرن با مفاهیم مهم بسیاری که توسط سنتهای نظری گوناگون پذیرفته شد. به هرحال، چند نکته تأکیدی قابل پرسشی وجود دارد که در پایان باید مورد توجه قرار گیرند. اول، دیدگاه تا حدی بدبینانهگافمن نسبتبهدرستی، نیکوکاریو دستکاری انسان و کنش متقابل – که به طور مستمری در این فصل بیارزش نشان داده شده است – او اغلب به طور ضمنی تحلیل کرده است در جهتی که برای سازمان بشری بنیادی نیست. دوم، دیدگاه موقعیتی و تا حدی گسترده گافمن به عنوان تنها تصویر طرح ریزی شده از خود و شاید یک سراب در تک تک و یا تمام موقعیتها احتمالاً خیلی اغراق آمیز باشد. انکار هسته خود یا هویت ثابت و دائمی ضروتا ًبر خلاف جریان اصلی نظریهپردازی کنش متقابلیها و شاید خود واقعیت، تداوم یافته است. و سوم، آثار گافمن تمایل داشتند که تا حدی منحرف شوند به ذهنگرایی مفرط و نیستانگاری درون فردی جایی که تجربه خیلی بیثبات و لایه بندی شده است و جایی که توسط جزئیترین تغییر در چارچوب و رسوم کنش متقابل خیلی سیال و قابل تغییر است. هنوز، حتی با این دیدگاه انتقادی، جامعه شناسی گافمن دستآورد شگفت انگیزی ارائه میدهد مخصوصاً، در حد نظریههای جورج هربرت مید، آلفرد شوتز و امیل دورکیم. در واقع همانطور که قرن روبه پایان میرود، اروینگ گافمن به عنوان یک نظریهپرداز برتر سطح خرد در شش دهه اخیر میتواند مورد توجه قرار گیرد.
نوشته: جاناتان اچ ترنر،ترجمه: جعفر زلفعلی فام
تاریخ: پنجشنبه , 21 دی 1402 (17:53)