امروز جمعه 02 آذر 1403
بر اساس ماده 23 قانون حمایت حقوق مولفان، کلیه آثار ارائه شده در سایت با مجوز از صاحب امتیاز اثر می باشد. تمام کالاها و خدمات این سایت بدون احتساب مالیات می باشد.
تاریخ تمدن، ثبت توانایی خلاقانه بشر است.با آنکه انسان توانسته است همواره از طریق قوای خلاق به بسیاری از ناشناختهها دست یابد.تا مدتها برای شناختن این نیروی عظیم تلاش نمیکرد. شاهد این مدعا این است که تا سال 1950،خلاقیت کاملا گمنام و تنها معدودی تحقیق درباره توانایی ذهنی و هوشی انجام شده بود.برای مثال،فرانسیس گالتون (1895) برای اولینبار در کتاب نبوغ ارثی خویش به بررسی توانایی هوش و نبوغ در انسان پرداخت و خانواده افراد برجسته را مطالعه کرد. ترمن در سال 1921،در مورد کودکان تیزهوش مطالعات روانسنجی انجام داد و اعلام داشت که تیزهوشان بهطور کلی رشد شخصیتی و جسمی برتری دارند.کاترین کوکس نیز مطالعه ای دربارهء دورهء کودکی نوابغ تاریخ انجام داد و دریافت که بعضی از نوابغ در زمان کودکی برچسب عقب مانده و کودن خورده بودند.از حدود سال 1950،به بعد روانشناسان دریافتند که هوش با خلاقیت از یک مقوله نیستند. دربارهء مسأله هوش و خلاقیت و رابطه آنها مطالعات زیادی انجام گرفته و نظریات گوناگونی ارائه شده است.از معروفترین الگوها در این زمینه، الگوی گیلفورد است که با وجود انتقاداتی که از آن به عمل آمد، هنوز هم در بحث هوش و خلاقیت مطرح است.
این الگو شامل سه جنبه اساسی عملکردها،محصولات و محتواست و ترکیبی از آنها 120 توانایی را مشخص میکند.
1- عملکرد: منظور از عملکرد، مجموعهای از اعمال فکری است که به تولید منجر میگردد و فرآیند اصلی ذهن تلقی میگردد که شامل پنج بعد است: شناخت و آگاهی،حافظه،تفکر واگرا، تفکر همگرا،ارزشیابی و قضاوت تصمیمات.
2- محتوا: انواع اطلاعاتی است که روی آن عملیاتی انجام میگیرد،شامل محتوای شکلی اطلاعات عینی مثل تصاویر و مسائلی از قبیل شکل و رنگ و محتوای نمادی اطلاعات قراردادی و یا علایمی مانند اعداد یا فرمولهای شیمیایی است.محتوای معنایی،اطلاعاتی است که دربرگیرندهء معنای کلمات است و محتوای رفتاری،شامل تعامل انسان و مهارتهای اجتماعی است.
3- محصولات: اجرای عملیات روی محتوا، محصولاتی پدید می آورد که به شکلهای متفاوت (منفرد یا واحد) طبقه بندی میشود و نشان دهندهء روابط ساده است.ارتباط پیچیدهتر محصولات از طریق نظامها،تبدیلات و استعارات نشان داده میشود.
الگوی گیلفورد نشان میدهد که هوش یک ویژگی منفرد نیست؛بلکه مجموعهای از عملیات متعدد است.اگر این ساختار کلی،هوش را نشان دهد، خلاقیت شامل برخی از این عوامل است. پس لزوما هوش و خلاقیت باهم ارتباط دارند؛ولی حدود این رابطه کاملا متغیر است. از معروفترین مطالعات در زمینهء هوش و خلاقیت،پژوهش گتزلز و جکسون (1962)است.در این پژوهش،دانشآموزان یک دبیرستان مورد بررسی قرار گرفتند و دیده شد که دانشآموزان خلاق،لزوما جزو باهوشترین شاگردان نبودند.بنابراین، نتیجه گرفته شد که بین خلاقیت و هوش رابطهء زیادی وجود ندارد. والاک و کوگان (1965)و ولش (1975-77) با الهام از کارهای گتزلز و جکسون ارتباط بین هوش بالا و پایین و خلاقیت بالا و پایین را آزمودند و چنین ترکیبی ارائه دادند.
- خلاقیت بالا،هوش بالا:این دانش آموزان هم آزادی و هم کنترل رفتار دارندو هم رفتار کودکانه و بزگسالانه از خود نشان دادند.
- خلاقیت بالا،هوش پایین:این دانش آموزان تعارض درونی داشتند؛در مدرسه احساس ناکامی و بیلیاقتی میکردند.اما در یک محیط بدون فشار، موفق بودند.
- خلاقیت پایین،هوش بالا:این دانش آموزان را میتوان معتاد به مدرسه توصیف کرد.آنها تلاشی مداوم برای یافتن نمرههای عالی داشتند و مورد توجه معلمان بودند.
- خلاقیت پایین،هوش پایین:این دانش آموزان از سازوکارهای دفاعی مانند فعالیت زیاد و فعالیت ورزشی استفاده کردند.
همچنین میلگرام در الگوی خویش 4 سطح توانایی ذهنی را مطرح میکند:
- هوش عمومی: توانایی تفکر انتزاعی و حل مسأله منطقی و منظم که همان نمرهء هوشی است و از طریق آزمونها اندازهگیری میشود. (IQ)
- هوش خاص: توانایی ذهن خاص در یک زمینهء مشخص مانند ریاضیات، زبانهای خارجی،موسیقی یا علوم.
- تفکر خلاق عمومی: فرآیندی است که راه حلهای غیرمعمول با کیفیت بالا تولید میکند.متفکر خلاق،عقایدی تخیلی،هوشمندانه،ظریف یا عجیب دارد.او به مسائلی متفاوت از دیگران میاندیشد و به چیزهایی توجه دارد که دیگران از آن غافلاند.
- استعداد خاص خلاق: این استعداد شامل توانایی خلاق در زمینهای خاص است؛مانند ریاضیات،علوم، هنر،موسیقی،تجارت و سیاست.تحقق این استعداد بالقوه نیازمند زمان برای رشد است.
فرد خلاق به تأثیر رفتارش بر دیگران فکر نمیکند.او همچنین نگران این نیست که دیگران راجع به او چه عقیدهای دارند.زیرا میخواهد خودش باشد. رهایی فرد خلاّق از رسوم و قید و بندهای اجتماعی چنین تلقی میشود که او فرد غیرمسؤولی در جنبههای اجتماعی است.اگر با ملاکهای معمول در جامعه دربارهء او قضاوت شود،این حرف تا حدودی درست است.بهعلاوه،این افراد تابع گروه نمیگردند و به طور مستقل عمل میکنند.البته منظور آنها سرکشی و عدم پذیرش معیارهای اجتماعی نیست؛بلکه دلیل آن، استقلال آنهاست.این نوع عملکرد بیشتر زمانی آشکار میگردد که آنها مشغول کار خلاقانهای هستند،نه در اوقات عادی و فعالیتهای روزمره.نمود دیگر جرأت فرد خلاق،میل او به تجربه کردن زندگی درونی و محیط بیرونی خود است. درگذشته،نظریهای مطرح بود که خلاّقیّت و دیوانگی را یکی میدانست و افراد خلاق را،به سبب حساسیت زیاد و رفتارهایی که گاه با هنجارهای اجتماعی منطبق نبود،دیوانه قلمداد میکرد. مک کینون با استفاده از پرسشنامهء چند صفحه ای مینه سوتا به اندازهگیری گرایش افراد به ناراحتیهای روانی پرداخت. او با بررسی نیمرخهای رفتاری افراد در پاسخ به پرسشنامه،سلامت روانی آنها را مورد آزمایش قرار داد.او برمبنای این آزمون و نیز مصاحبهء بالینی و مطالعهء تاریخچه زندگی با افراد خلاّق،دریافت که در افراد خلاّق کمتر حالت آسیب شناسی روانیدیده میشود، بلکه بیشتر تفکر خوب،پیچیدگی و والایی شخصیت ملاحظه میگردد. البته در گزارشهای فردی و نیمرخهای پرسشنامه مینه سوتا شواهد آشکاری از آسیب شناسی روانی دیده میشود.اما به همان ترتیب،سازوکارهای کنترل زیادی دیده میشود.همان طور که موفقیتهای زندگی خلاّقانهء آنها بر این امر دلالت دارد.اگر این مسأله با افراد غیرخلاق،مشکلات روانی بیشتری دارند؛اما «خودهای» قویتری نیز دارند که با این مشکلات مقابله کند.بهعبارت دیگر،افراد خلاّق نسبت به افراد عادی از نظر روانی بیمارتر و در همان حال سالمترند.سلامت روانی افراد خلاّق به این دلیل نیست که در آنها تعارضی وجود ندارد؛بلکه در این است که آنها از تضادها آگاهاند.
جالبترین جنبهء نیمرخهای پرسشنامه مینه سوتا در مورد مردان خلاّق عبارت است از نمرهء بسیار بالای آنها در مقیاسی که به اصطلاح آن را«مقیاس رفتار زنانه»مینامند.این مسأله در چند آزمون دیگر نیز دیده شده است.این نکته، نشان دهندهء علایق فکری و فرهنگی فرد خلاّق است.فرد خلاّق عواطف و احساسات خود را ابراز میکند.او ذهنی حساس و خودآگاه دارد و دامنه علایقش گسترده است و چیزهایی میپسندد که فرهنگ جامعه آن را سلیقه زنانه میداند.
خوشبخت کسی است که از همان آغاز زندگی و نه در سالهای بعد،آن صفات و ویژگیهایی که تا حد زیادی به کوششهای خلاّق منجر میشود،در او پرورش یابد.از بین این صفات و ویژگیها این موارد را میتوان بیان کرد:ذهن کنجکاو و جستجوگر که موجب میشود فرد برای دانستن بیشتر دربارهء زندگی تلاش کند،توانایی دیدن چیزهایی که دیگران نمیبینند و نبرد با آنها،نوعی واهمه و احساس تعجب نسبت به مسائل،نگرشی مبتنی بر درک تجارب و نه قضاوت کردن دربارهء آنها، نوعی نیروی تخیل مولد و مفید،نوعی برخورد عاطفی با محیط،نوعی وابستگی شوقانگیز و همراه با اعتمادبهنفس به زندگی،انعطافپذیری ذهنی،انژری روانی زیاد،هوش بسیار، تحمل مسائل مبهم توأم با انگیزه برای روشن کردن و دقیق شدن در آنها،جرأت برای خود بودن و از جمع جدا ماندن و در صورت لزوم،مقابل جمع ایستادن، آگاه از فرآیند ذهن نیمه هشیار که مرز بین ذهن آگاه و ناخودآگاه است،ترجیح مسائل پیچیده غیرقرینه و غیرکامل، توانایی و ظرفیت درک مستقیم و تعمق و تأمل در مسائل،نوعی انگیزه قوی برای کامل شدن و سازگار کردن تضادهای طبیعت خویش.
تاریخ: شنبه , 09 دی 1402 (22:14)