پرسشنامه ابراز وجود برای جوانان ASA
0
پرسشنامه ابراز وجود برای جوانان ASA
Adolescence Self-Assertiveness
در
این چند صفحه به موقعیت هایی بر می خورید که ممکن است در گذشته با آن
مواجه شده یا نشده باشید. می خواهیم بدانیم معمولا در هر موقعیت چه می
کنید. لطفا دور پاسخی که در آن موقعیت انجام می دهید، دایره بکشید.
1. شما
و بهترین دوستتان چهار بلیط برای مسابقه والیبال دارید. دوستان دیگر شما
نیامده اندو برای هر کدام از شما یک بلیط اضافه گذاشته اند. بهترین دوست
شما می گوید: اگر بلیط اضافه خود را به من بدهید، سعی می کنم آن ها را
بفروشم، او هردو بلیط را می فروشد، اما پول شما را نمی دهد:
الف) کار دوستتان را قبول می کنید، برای این که فکر می کنید دوستتان با فروش بلیط ها این پول اضافه را به دست آورده است.
ب) به آرامی می گویید پولم را بده.
ج) به او می گویید تو کلک زده ای اگر پولم را ندهی، دوستیم را با تو قطع می کنم.
2. مادرتان
شما را برای خریدمواد غذایی به فروشگاه می فرستد، فروشگاه شلوغ است و شما
با صبر و حوصله در صف می ایستید تا پول آن چه را که برداشته اید، به صندوق
دار بدهید. مادرتان به شما گفته عجله نکنید. ناگهان خانمی که پشت سر شماست
با چرخ خریدی که در دست دارد شما را فشار می دهد و می گوید، هی اجازه می
دهید جلوتر از شما حساب کنم، من عجله دارم.
الف) از رفتار آن زن خوشتان نمی آید، ولی خودتان را آرام می کنید و می گویید، اشکال ندارد و به او اجازه عبور می دهید.
ب) چرخ زن را عقب می زنید و می گویید این طور اعصاب خودتان را خراب نکنید و از این که جای خودتان را به او بدهید، امتناع می ورزید.
ج) می گویید بله می بینم، من هم عجله دارم. لطفا در نوبت خودتان بایستید یا به صندوق دیگری بروید.
3. همکلاسی
تان دروغ هایی پشت سرتان پخش کرده است. در نتیجه بیشتر دوستانتان از شما
دوری می کنند و حرفهایی پشت سر شما می زنند. امروز ناگهان در بوفه مدرسه به
همکلاسی خود برخورد می کنید:
الف) با او صحبت می کنید، وانمود می کنید که در مورد دروغ های او، چیزی نمی دانید.
ب) می گویید: خوب، خوب، من خوشحالم که آخرش گیرت آوردم. یک موضوع کوچکی هست که باید با تو تصفیه حساب کنم، دروغگو.
ج)
می گویید: از دروغ هایی که پشت من پخش کردی ناراحتم و تعجب می کنم، چون
فکر می کردم که دوست من هستیدو مایلم دلیل دروغ گفتنت را برایم توضیح دهید
تا آن را حل و فصل کنم.
4. شما
معمولا به دوستان خود کمک می کنید. یکی از دوستان شما بیش از دیگران
تقاضای لطف و محبت دارد. در واقع فکر می کنید برخی از خواست های دوستتان
غیر منطقی است و از شما سوء استفاده می کند، امروز مجددا این دوست از شما
تقاضایی دارد.
الف) به تقاضای او پاسخ مثبت می دهید، زیرا دوستی به نظر شما با ارزش است.
ب) از او عذر خواهی می کنید و می گویید امروز بسیار مشغول هستید و نمی توانید به او کمک کنید.
ج)
به دوستتان می گویید: اخیرا خیلی از من تقاضای کمک کرده ای که بعضی از
آنها غیر منطقی بوده است، این بار نمی پذیرم. دوستی باید دوطرفه باشد.
5. یکی
از اعضای تیم بسکتبال مدرسه هستید. مربی به شما قول داده است که همه بچه
ها شانس بازی کردن را دارند. تنها پنج دقیقه از بازی مانده است و مربی هنوز
شما را به بازی راه نداده است.
الف) بلند می شوید، به طرف مربی می روید، فحش داده و از کوره به در می روید.
ب) روی نیمکت باقی می مانید و فکر می کنید که می توانید خیلی چیزها از تماشای بازی دیگران یاد بگیری.
ج) خودتان را به مربی می رسانید و به او یادآوری می کنید که هنوز بازی نکرده اید.
6. امروز
ورقه امتحانی تصحیح شده تان را به شما برگردانده اند. پس از بحث با سایر
همکلاسی ها، متوجه می شوید که به یکی از سوالاتی که پاسخ داده اید، نمره
عادلانه داده نشده است. روز بعد آموزگارتان را در راهروی مدرسه با شما سلام
و احوالپرسی می کند.
الف) می گویید: سلام، راستی فکر می کنم به یکی از پاسخ های من نمره عادلانه داده نشده است. ممکن است آن را باهم مرور کنیم؟
ب) می گویید: سلام، فکر می کنم شما نسبت به من رفتار غیر منصفانه ای داشته اید.
ج) فکر می کنید اکنون زمان مناسبی برای بحث با آموزگار در خصوص نمره نیست، لذا می گویید: سلام، و به راه خود ادامه می دهید.
7. یکی
از همکلاسیهای شما به امتحان نرسیده است. در راه خانه از شما می خواهد
پاسخ سوال های امتحانی را به او بدهید. می دانید که قرار است آموزگار همان
سوالات را از افرادی که امتحان نداده اند، بپرسد. ضمنا از نظر شما این کار
عادلانه نیست که دوستتان با دانستن جواب سوالات، نمره خوب بگیرد. در این
موقعیت:
الف) از دادن ورقه به او امتناع می ورزید و می گویید ما دیگر دوست نیستیم.
ب) ورقه را به دوستتان نمی دهید و برای او توضیح می دهید که استفاده از این ورقه، کار درستی نیست.
ج) فکر می کنید نگهداشتن یک دوست خوب برای شما خیلی با ارزش است، لذا ورقه را به او می دهید.
8. آموزگار
مورد علاقه تان از شما می خواهد که در یک تحقیق فوق برنامه، روزی دو ساعت
با وی همکاری کنید. شما در درس او پیشرفت خوبی دارید، ولی در برخی از دروس
دیگر ضعیف هستید و می ترسید که قبول نشوید.
الف) می گویید درباره اش فکر می کنم و بعد سعی می کنید تا زا آموزگار خود، دوری کنید.
ب)
هرچند مایل به انجام دادن چنین کاری نیستید، ولی می دانید چنانچه امتناع
کنید، آموزگارتان از شما ناراحت می شود، بنابراین قبول می کنید.
ج) می گویید: نه! و توضیح می دهید که دوست دارید کمک کنید، اما وقت سایر درس هایتان گرفته می شود.
9. برای
صرف شام به خانه یکی از دوستانتان دعوت شده اید. وقتی پشت میز می نشینید،
متوجه می شوید که همه غذا و سزیجات را که دوست ندارید، در بشقاب شما گذاشته
اند. این نوع سبزی شما را قبلا بیمار نموده است. مادر دوستتان می گوید،
قانون خانه ما این است که همه باید تمام غذای موجود در بشقاب خود را
بخورند.
الف) نمی خواهید که خانواده دوستتان را خجالت زده کنید، بنابراین به خودتان فشار می آورید تا آن را بخورید.
ب) می گویید که این سبزی قبلا شما را بیمار نموده و فکر می کنید صحیح نیست که آن را بخورید.
ج) چیزی نمی گویید، اما برای نشان دادن ناراحتی خود آرام بر می خیزید، میز را ترک می کنید، و به خانه بر می گردید.
10. در
صف خرید ذرت در سالن یک سینما، ایستاده اید. فیلم چند دقیقه دیگر شروع می
شود و دوست ندارید شروع فیلم را از دست بدهید. بالاخره کنار صندوق می روید،
جایی که یک خانم در حال حساب کردن است. مردی که پشت سر شماست داد می زند و
می گوید که نوبت من است و خانم حسابدار [صندوق دار] اول با او حساب می
کند.
الف) به سادگی می گویید: ببخشید من اول بودم و سعی می کنید ذرت را بخرید.
ب) به ان مرد می گویید: به اعصابتان مسلط شوید و سپس به آن خانم می گویید، جریان چیست که اول با او حساب می کند.
ج) ناراحت می شوید، اما صبر می کنید تا خانم حسابدار [صندوق دار] سفارش شما را حساب کند و تصمیم می گیرید که دیگر به آن سینما نروید.
11. یک
اسباب بازی را از مغازه ای می خرید. وقتی آن را به خانه می برید و باز می
کنید، می بینید قسمتهایی از آن ناقص است. به مغازه بر می گردید و می
خواهید یا پولتان را پس بدهد یا اسباب بازی معیوب را عوض کند. وقتی
باحسابدار [صندوق دار] صحبت می کنید، او می گوید؛ خیلی بد شد اما نمی تواند
کاری انجام دهد.
الف) چیزی نمی گویید، مغازه را ترک می کنید و تصمیم می گیرید دیگر به آن معازه بر نگردید.
ب) نسبت به حسابدار [صندوق دار] عصبانی می شوید، اسباب بازی را به زمین می اندازید و بیرون می روید.
ج) می گویید: می دانم خیلی بد است، اما اصرار دارم این اسباب بازی یا عوض شود یا پولش را به من برگردانید.
12. آموزگارتان
در کلاس با صدای بلند می گوید: پاسخ های شما به سوالات، شباهت زیادی با
پاسخ های یکی از همکلاسی هایتان دارد. این دفعه گذشت می کنم، اما بار دیگر
تکرار نشود. لکن شما از روی دست دیگران کپی نکرده ایدو می دانید قضاوت
آموزگار در مورد تقلب شما، اشتباه بوده است.
الف) چیزی نمی گویید، کتاب خود را بر می داریدو شروع به خواندن می کنید، گویی که چیزی به شما گفته نشده است.
ب) می گویید: من تقلب نکردم و از این که این حرف را به من زده اید، خشمگین هستم.
ج) عصبانی می شوید و چیزی نمی گویید؛ به امید آن که بعدها بتوانید تلافی آن را بر سر آموزگار خود، در بیاورید.
13. با
اتوبوس به شهر دیگری می روید. اتوبوس شلوغ است و شما در محلی که سیگار
کشیدن ممنوع است، نشسته اید. فردی در کنارتان نشسته و مرتبا سیگار می کشد.
شما احساس می کنید که حالتان در حال بهم خوردن است.
الف) هیچ کاری نمی کنید، با دود می جنگید و آرزو می کنید که راننده بیاید و به او اخطار دهد.
ب) با عصبانیت به او خیره می شوید و امیدوارید که او سریع پیام را دریافت نماید.
ج)
به مرد می گویید: اگر سیگار کشیدنتان را تمام کنید ممنون می شوم، زیرا
حالم را به هم می زند و شما می دانید که اینجا محل سیگار کشیدن نیست.
14. روز
تعطیل است و به تازگی کارهای عادی روزمره تان را به پایان رسانده اید.
حالا می خواهید بیرون بروید و با دوستانتان بازی کنید. ولی مادرتان می گوید
که امروز بعد از ظهر خواهر کوچکتان را نگهداری کنید.
الف) می گویید: دوست دارم بیرون بروم و با دوستانم بازی کنم.
ب) نمی خواهید بچه داری کنید، ولی می گویید: چشم مادر.
ج) حرف مادرتان را نادیده می گیرید و از خانه بیرون می روید.
15. در
خلال یک امتحان، دانش اموز دیگری که پشت سرتان نشسته است از شما یک دستمال
کاغذی می خواهد. چون چند تا دستمال دارید، یکی را به عقب و برای او می
فرستید. آموزگار شما را می بیند و به شما تهمت تقلب می زند.
الف) ناراحت می شوید، اما می گویید متاسفم و به امتحان خود ادامه می دهید.
ب) به آموزگار می گویید: شاگرد پشت سرتان یک دستمال کاغذی خواست و شما یک دستمال به او دادید.
ج) تشخیص می دهید که فقط دوستتان می تواند به شما کمک کند، به او نگاه می کنید و امیدوارید به جای شما حرف بزند.
16. بهترین
دوستتان برای مدتی از شما پول قرض می گیرد و آن را به شما پس نمی دهد.
امروز پولی ندارید و به 500 تومان برای خرید ناهارتان احتیاج دارید. از
همان دوست این مبلغ را درخواست می کنید، ولی او امتناع می نماید.
الف) گرچه ناراحت می شوید؛ ولی چیزی نمی گویید و تصمیم می گیرید که دوستی خود را با او به هم بزنید.
ب) می گویید: جالب نیست که وقتی شما از من پول می خواهید، من به شما پول بدهم؟ خوب حالا فراموش کن که دیگر پولی از من بخواهی.
ج)
می گویید: تا به حال پول زیادی به شما داده ام. خیلی ناراحت کننده است که
نمی خواهید حتی یک بار هم که شده، این محبت را جبران کنید.
17. در
صف فروشگاه ایستاده اید، مشتری جلوی شما حداقل پنج دقیقه است که در حال
چانه زدن با صندوق دار است. تقریبا وقت عصرانه است و عجله دارید که به خانه
بروید.
الف) چیزی نمی گویید و بدون خریداری آن وسیله، فروشگاه را ترک می کنید.
ب) حرف مشتری و حسابدار [صندوق دار] را قطع می کنید و می گویید: فکر نمی کنید که وقتش رسیده که خفه شوید؟
ج) می گویید: ببخشید من چند دقیقه است که اینجا معطل شده ام، بنابراین می خواهم زودتر کارم را انجام دهید.
18. امروز چهار شنبه است و باید دفترچه علوم خود را تا روز جمعه، تحویل بدهید. یکی از دوستانتان که در این درس ضعیف است، از شما می خواهد که دفترچه تان را به او امانت بدهید. اما شما نیاز دارید که بیشتر روی آن کار کنید.
الف) به خاطر دوستی با او، دفترچه تان را به وی امانت می دهید، علی رغم این که می خواهیدبر روی آن بیشتر کار کنید.
ب) می گویید: نمی توانم آن را به شما بدهم، باید تا قبل از این که جمعه برسد، روی آن کار کنم.
ج) می گویید: بگذارید روی آن فکر کنم و سعی می کنید که از او کناره بگیرید؛ به این امید که مجددا از شما درخواست نکند.
19. با
مقدار زیادی اسباب و وسایل در صف اتوبوس ایستاده اید. وقتی اتوبس می رسد،
تقریبا پر است و از خوش شانسی شما، آخرین صندلی خالی است. وقتی صندلی خود
را به قصد برداشتن بسته ترک می کنید، مسافر دیگری صندلی شما را می گیرد.
الف) نمی خواهید راجع به صندلی زیاد حرص بخورید، بنابراین چیزی نمی گویید و در راهرو می ایستید.
ب) می گویید: ببخشید این صندلی من است.
ج) با عصبانیت به او خیره می شوید؛ به این امیدکه او متوجه شود و صندلی تان را پس بدهد.
20. شما
و همکلاسی تان تازه؛ کار تحقیق مدرسه خود را تمام کرده اید. اما بیشتر کار
تحقیقی را شما انجام داده اید. آموزگار بسیار خوشحال است. خصوصا از شکل
هایی که کشیده اید. او می پرسد کدام یک از شما شکل ها را کشیده است؟ قبل از
آن که بخواهید پاسخی بدهید، همکلاسی شما ادعا می کنید که او این کار را
انجام داده است.
الف) می گویید: حقیقت ندارد، من شکل ها را کشیده ام.
ب) چشم پوشی می کنید؛ زیرا دوست ندارید دوستتان را نزد آموزگار شرمنده کنید.
ج) به آموزگارتان می گویید: این یک دروغگو است و به دوستتان می گویید من دیگر در هیچ کار تحقیقی با شما کار نخواهم کرد.
21. آموزگارتان
به شما گفته است که اخیرا در کلاس خوب کار کرده اید و نمره شما در مقایسه
با نمره ای در آخرین امتحان (بین 14 تا 17)، بالاتر خواهد بود. او گفته
بود که ممکن است "الف" (از 17 به بالا) بگیرید. امروز نمره خودتان را
دریافت می کنید و با نا باوری متوجه می شوید که هنوز"ب" است.
[توضیح
سایت: سیستم پنج قسمتی "الف"، "ب"، "ج"، "د" و "ه" در نظام ما رایج
نیست. معادل آنها 17 و بالاتر، 14-17، 12-14، 10-12 و ردی است].
الف) از آموزگارتان می پرسید چرا نمره "ب" گرفته ام، شما که گفته بودید نمره ام بالاتر خواهد رفت؟
ب)
این واقعیت را که "ب" گرفته اید می پذیرید؛ زیرا احساس می کنید ممکن است
اخیرا باید کارهایی را انجام داده باشید که فکر آموزگار تغییر کرده است.
ج) چیزی به آموزگارتان نمی گویید، اما این حرف را که به شما دروغ گفته است، بین دوستانتان پخش می کنید.
22. توافق
کرده اید که در نگهداری بچه های همسایه تان در منزل آنان، مبلغ معینی را
دریافت کنید. اما شما از بچه هاخوشتان نمی آید؛ زیرا همیشه هنگام خوابیدن
شما را اذیت می کنند. امشب از هر شب بد تر بودند. وقتی همسایه تان به خانه
بر می گردد، به شما حق الزحمه ای کمتر از آن چه انتظار داشته اید، پرداخت
می کند.
الف) چیزی نمی گویید؛ مبلغ پرداختی را می گیرید و مصمم می شوید هرگز برای او بچه داری نکنید.
ب) می گویید که شما قول داده اید در قبال نگهداری از بچه ها مبلغ بیشتری بپردازید، منصفانه نیست که این مبلغ را بپردازید.
ج) مبلغ پرداختی را می پذیرید؛ زیرا بهتر از هیچ است و با ناراحتی به خانه می روید.
23. با
دوستانتان در محوطه پشتی، مشغول بازی والیبال هستید. یکی از آنها تصادفا
شیشه پنجره همسایه را می شکند. هنگامی که همسایه به خانه باز می گردد، شما
را صدا می زند و برای شکستن پنجره سرزنشتان می کند. همسایه تان می گوید: می
دانم شما پنجره را شکسته اید. مواظب باشید که دفعه دیگر تکرار نشود.
الف) می گویید: این یک تصادف بود و شما این کار را نکردید.
ب) چیزی نمی گویید اما روز بعد عمدا یکی دیگر از پنجره های منزل او را می شکنید.
ج) برای این که دوستتان دچار مشکل نشود، سرزنش را می پذیرید و می گویید: بسیار خوب.
24. دوست
مادرتان به خانه شما می آید و از شما می خواهد که پیامی را برای او ببرید.
الان زمان درس شنای شماست و اگر این پیام را ببرید، دیر می شود. از آن
بدتر، مادرتان هم از شما می خواهد [خواهد خواست] که این کار را برای دوستش
انجام دهید.
الف) رسانیدن این پیام را نمی پذیرید و به دوست مادرتان می گویید، خودش این پیام را ببرد.
ب) چیزی نمی گویید و پیام را می برید، حتی اگر کلاس درستان دیر شود.
ج) به مادرتان و دوستش می گویید که کلاس شنا دارید و اگر پیام را ببرید، دیرتان می شود.
25. شما
و دو نفر از دوستانتان گرسنه اید و به نزدیکترین ساندویچ فروشی می روید.
دو همبرگر کامل و یک همبرگر بدون پیاز سفارش می دهید. شما از پیاز بدتان می
آید. وقتی پیشخدمت ساندویچ ها را می آورد، هر سه همبرگر پیاز دارند.
الف) چیزی نمی گویید و پیازها را از روی همبرگر برمی دارید.
ب) پیشخدمت را صدا می زنید و می گویید: من همبرگر بدون پیاز می خواستم. از او می خواهید آن را ببرد و همبرگر بدون پیاز بیاورد.
ج) نسبت به پیش خدمت عصبانی می شوید و به او می گویید؛ آدم کودنی هستی، به تو گفته بودم همبرگر بدون پیاز می خواهم.
26. بهترین
دوستتان از شما می خواهد انگشتری را که پدر و مادرتان به خاطر خوب درس
خواندن تان در سال گذشته به شما داده اند، قرض بگیرد. شما این انگشتری را
خیلی با ارزش می دانید و دوست ندارید به کسی قرض بدهید، حتی به بهترین
دوستتان.
الف) می گویید: نه این انگشتری برای من خیلی با ارزش است آن را به هیچ کس نمی دهم.
ب) نمی خواهید دوستتان را برنجانید، لذا انگشتری را به وی قرض می دهید.
ج) می گویید: خیلی خوب، بگذار تا دوباره به آن فکر کنم و سعی می کنید که از دوستتان پرهیز کنید تا آن را ازشما نگیرد.
27. در
کنار دریا هستید، آن جا خیلی شلوغ است؛ ولی شما جای مناسبی پیدا می کنید و
حوله خود را آنجا می گذارید و به شنا کردن می پردازید. وقتی از دریا بر می
گردید، می بینید شخصی حوله شما را کنار زده و دو نفر جای شما دراز کشیده
اند.
الف) چیزی نمی گویید، حوله خود را بر می داریدو به دنبال جتی دیگری می روید.
ب) به آنان می گویید که من قبل از شما اینجا بوده ام و از آنها می خواهید که به جای دیگری بروند.
ج) چیزی نمی گویید و با عصبانیت به آنها خیره می شوید، به این امید که پیام شما را دریافت کنند و به جای دیگری بروند.
28. بعد
از مدرسه برای خرید شیرینی به یک مغازه می روید. به محض این که از مغازه
بیرون می روید،متوجه می شوید بقیه پول خرد خود را پس نگرفته اید. به مغازه
بر می گردید و موضوع را به حسابدار [صندوق دار] می گویید، اما او باور نمی
کند.
الف)
به حسابدار [صندوق دار] می گویید؛ باید حرف مرا باور کنید، می دانم که
مجبور نیستید بقیه پول مرا بدهید، ولی اگر این کار را بکنید ممنون می شوم.
ب) به حسابدار [صندوق دار] می گویید که دیگر به مغازه او مراجعه نمی کنیدو به دوستانتان هم خواهید گفت که از این فروشگاه خرید نکنند.
ج) موضوع را نادیده می گیرید و به خودتان می گویید که دفعه دیگر نباید چنین اتفاقی بیفتد.
29. والدین
شما به تازگی یک کتاب جدید برایتان خریده اند. با افتخار آن را به
خواهرتان نشان می دهید و او بلافاصله از شما می خواهد برای یک روز آن را به
او قرض دهید. شما نمی خواهید که فعلا آن را به کسی قرض بدهید، برای این که
خودتان هنوز فرصت مطالعه آن را پیدا نکرده اید. با این حال خواهرتان اصرار
دارد که آن را از شما قرض بگیرد.
الف) به خواهرتان می گویید تا قبل از پیدا کردن فرصت مطلوب، نمی خواهید کتاب را به او بدهید.
ب) چیزی نمی گویید و کتاب را به او قرض می دهید، زیرا نمی خواهید خواهرتان برنجد.
ج) نسبت به خواهرتان عصبانی می شوید، زیرا می خواهد چیزی را از شما قرض کند که متعلق به شماست.
30. بعد
از مدرسه با یکی از دوستانتان به بیمارستان می روید، زیرا یکی از دوستان
شما مچ پایش در کلاس فیزیک در رفته است. برای شام دیر می رسید و پدرتان از
شما توضیح می خواهد. حقیقت را به او می گویید، او شما را دروغگو خطاب می
کند و می گوید بدون غذا به اتاقتان بروید.
الف) به اتاقتان می روید، زیرا فکر می کنید که این بهترین روش ایجاد صلح در خانواده است.
ب) مجددا واقعیت را به پدرتان می گویید و از او می خواهید که به بیمارستان و آموزگارتان تلفن بزند.
ج) به پدرتان می گویید به اندازه کافی حرف شنیده ام، من سزاوار این رفتار نیستم و به اتاقم نمی روم.
31. شما
و دوستتان به خانه یکی از همکلاسی های خود می روید. شما آن همکلاسی را خوب
نمی شناسید و نمی دانید که پدر و مادر او در منزل نیستند. وقتی مشغول
تماشای تلویزیون هستید، همکلاسی تان به شما سیگار تعارف می کند. دوستتان
قبول می کند و باهم سیگار می کشند. شما دوست ندارید سیگار بکشید، اما دوست و
همکلاسی تان شما را مسخره می کنند و به شما می خندند.
الف) با جدیت و به سادگی می گویید، نه من نمی خواهم سیگار بکشم، اما تصور می کنم که شما دلتان می خواهد شوخی کنید.
ب) واقعا تمایلی ندارید، اما این کار را می کنید. زیرا نمی خواهید آنها به شما بخندند.
ج) چیزی نمی گویید، اما بلند می شوید، منزل را ترک می کنیدو دیگر به آنجا بر نمی گردید.
32. یکی
از دوستان نزدیک شما کاندیدای کاپیتانی بسکتبال می شود. بازیکن دیگری که
شما فکر می کنید کاپیتان بهتری برای تیم خواهد بودنیز کاندید می شود. شما
باید با بلند کردن دست این رای گیری را انجام دهید، اگر دست خود را به نفع
بازیکن دیگری بلند کنید، ممکن است که احساسات دوست خود را جریحه دار کنید.
الف) به نفع بازیکنی که اعتماد دارید کاپیتان بهتری خواهد بود، رای می دهید.
ب) چون نمی خواهید دوستتان ناراحت شود، بنابر این می گویید به جهنم، من در رای گیری شرکت نمی کنم.
ج)
ناگهان به خاطر می آورید که باید کار دیگری را انجام دهید. بنابراین عذر
خواهی می کنید و می گویید شما ادامه دهید و بدون من رای گیری کنید.
33. مشتاقانه
منتظرید که بعد از مدرسه به منزل دوستتان بروید و به نوار موسیقی جدیدی
گوش دهید. مادرتان هم به شما این اجازه را داده است. با عجله از مدرسه به
منزل می روید، کتاب هایتان را می اندازید و می خواهیدخانه را ترک کنید. اما
مادرتان می گوید می خواهم با جارو برقی، اتاق پذیرایی را جارو کنی، زیرا
قرار است امشب میهمان داشته باشیم و من خیلی کار دارم.
الف) وانمود می کنید که حرفهای مادرتان را نشنیده اید و بیرون می روید.
ب) به مادرتان می گویید به من گفته بودید که می توانم بیرون بروم، منصفانه نیست که در آخرین لحظه از من بخواهید در منزل بمانم.
ج) به مادرتان می گویید: شما همیشه برنامه های مرا خراب می کنید و از درب خارج می شوید.
ساعتچی. محمود، کامکاری. کامبیز، عسکریان. مهناز. آزمونهای روان شناختی. نشر ویرایش. 1389
نظر پایگاه روان سنجی:
عنوان لاتین توسط پایگاه روان سنجی به منظور طبقه بندی اختیار شده است.
اگر
چه موضوع ها زیباست، ذکر دو نکته لازم است. الف) به نظر می رسد جملات
برای گروه سنی مورد نظر کمی دشوار باشد. ب) مانند همه تست ها، به شدت
وابسته به فرهنگ است. و امانت داری در ترجمه، بیش از روایی آن مورد عنایت
بوده است. برای مثال مورد 27
در چند جا کلمه " حسابدار" آمده، به نظر می رسد که کلمه " صندوق دار" درست تر است. مواردی که در بین [] قرار دارد توسط این پایگاه افزوده شده است.