امروز جمعه 30 شهریور 1403
0
نظریه های تبیین باورهای عامیانه و خرافات

ویلیامز در مقدمه با ارزشی که بر مطا لعه دین عامیانه نگاشته، شش عنوان ویا قلمرو را برای شناخت و و طبقه بندی عقاید و باورهای دین عامیانه ارائه کرده که از این قرار است ا-قلمرو خوراک 2- قلمروتندرستی وبیماری،3-گذرگاههای مهم در چرخش حیات،4- مرگ ومیر،5- پیشگوی آینده،6-مشئله شیطان و بدبختی


نظریه فریزردر باره جادو ورابطه آن با مذهب و علم

مشهور ترین دستاورد فریزر،نظریه او درباره جادو و رابطه آن با مذهب و علم است به نظر فریزرجادومنتج از بینش اساسی بشر بدوی است عبارت است ازاستفاده،یا بیش تر سواستفاده،اصول تداعی افکار و قراردادن آن به جای فرایند های طبیعی. دو اصل جادو عبارتنداز این که:مشابه،مشابه خودش راتولیدمی کند،و چیز های که زمانی در تماس با هم بوده است،هنگامی که از هم فاصله می گیرند باز بر یگدیگر اثر می کذارند.فریزر این دو اصل به عنوان قوانین بینش جادویی بدوی تعیین می کند.«گر چه این قوانین مسلمأتدوین نشده اند و حتی به طور مجرد به تصور بشر وحشی در نیامده اند،بااین حال این بشر به طور ضمنی باورداشته است که قوانین مزبورجریان طبیعت را کاملأ مستقل از اراده ی بشر تنظیم می کند»به علاوه بشر وحشی پس از کشف این قوانین طبیعت،آنها را به کار می بندند به این ترتیب باورداردکه خودقادراست«به دلخواه خوددرپاره ای ازنیروهای طبیعت دخل وتصرف کند».(مالینوفسکی،1383: 227)

جادوبه عنوان باوری که می توان آن را به کمک اوراد ونتایج مراسم مربوطه دست آورد به صورت عامل مکمل دخیل است جادو همواره درآن مراحل عمل انسانی ظاهر می شود که دانش بشر ناتوان می ماند.بشر بدوی نمی تواند آب و هوارادستکاری کند.تجربه به او می آموزد که باران و آفتاب،باد،گرما وسرمارا،هر چه قدر هم خودش درباره ی آنها اندیشه کند یا آنها را مورد مشاهده قرار دهد،نمی تواند با دست خودش تولید کند،بنا براین به صورت سحر و جادوبه آنهامی پردازد.

بنابرین طرز تلقی فریزر از جادو:عبارت از مجاب کردن بی واسطه نیرو های طیبیعت به دست بشر،مذهب:عبارت از استغفار طلبیدن از خدایان که از جانب فرد مومن صورت می گیرد. (مالینو فسکی،1383: 231-230)

و فریزر در کتاب خود موارد فراوانی به عنوان جلوه هایی از این دو اصل یاد می کند مثالی از اولی «اصل شباهت»،یا «جادوی تقلیدی»تلاش برای از بین بردن دشمن از طریق نابود ساختن صورت ذهنی اواست؛نمو نه ای از دومی «جادوی مسری»کوششی است برای تسلط یافتن بر شخص از طریق به دست آوردن چیزی که قبلأ بخشی از بدن آن شخص بوده،مانند مو یاتراشه ی ناخن.

به اعتقاد جادوگران اصل شباهت و و اصل سرایت نه تنها در مورد آدمیان بلکه در مورد طبیعت بی- جان نیز صدق می کند به عبارت دیگر جادوگران معتقدند که این دواصل بر عالم و آدم بر آفاق و انفس حکم می راند. جان کلام این است که جادو یک نظام قلابی و جعلی و ساختگی از قوانین طبیعی است که به عقیده آنان در طبیعت حکم می راند.

نظریات تایلور

تایلور اعتقاد به وجود ارواح در اشیاء عالم را منشأ ااصل جمیع تمام ادیان می داند (عبدالحسین زرین کوب،1369: 40)

تایلو رکه گذشت روزگار مهر تأیید بر بسیاری از اندیشه های او نهاده است تا جایی که صحبت از جادوگری و سایر انواع خرافات است نظریات تایلور مطرح می شود و تایلور باور های مربوط به موجودات روحی و ارواح شخصی را که بر طبیعت استیلا دارند وارسی کرده و همه ی آنها را «جان پنداری»نامید او برای تبیین خاستگاه این پدیده،این نظررا پیش کشید که انسان ابتدایی درباره-ی تجارب خود در رویا ها،اشباح،حالات خلسه،بیماری،و مرگ به اندیشه پرداخت و با به میان کشیدن چیزی به نام روح به عنوان همتای معنوی بدن،سعی کرد معنایی به این تجربه ها ببخشد،و بعد ها این مفهوم را به سایر موجودات زنده و همچنین جهان غیرجاندار نیز تعمیم داد و تایلور معتقد بود که جادو نتیجه ی در هم آمیزی تمثیل یا علیت در ذهن انسان وحشی است.(گوستاو جاهودا،1371: 169)

غیر عملی»را از ویژگیهای آدمی و به طور اعم و «انسان وحشی»به طور اخص قلمداد می کند.(گوستاو جاهودا،1371: 62)

تایلور به آثار روانی جادو اشاره کرده است،آثاری که اغلب واقعی هستند.«پیشگویی معمو لأ تحقق خود را نیز به همراه دارد،به این ترتیب که وقتی جادوگر در ذهن قربانی خود این عقیده را می نشاند که دسایس مرگباری علیه او چیده اند،و این گفته درست مثل یک اسلحه واقعی می تواند باعث مرگ آن شخص شود»و آنچه را که تایلور«شیوه تفکر» نامید فریزر آن را «قوانین»تفکر نامید (گوستاو جاهودا،1371: 170)

جادو و اسطوره و مذهب

طبق نظر مالینوفسکی پیوند جامعه شناختی نزدیکی بین جادو ویک تیرهٌ به خصوص بر این مفهوم انسان مدار جادو تأ کید دارد و در اکثر موارد جادو پیش از آنکه به نیرو های طبیعی مربوط باشد به فعالیت های انسان و پاسخ طبیعت به فعالیت های انسان بر می گردد بنابراین، در باغداری یا ماهگیری این رفتار گیاهان و حیوانات است که تو سط انسان مراقبت ویا تعقیب می شود.در جادوی قایق و جادوی کنده کاری،مو ضو عات انسان ساخته دست ٌانسان است ودر جادوی عشق، کولا و بسیاری صورت های جادوی غذا،نیرو جادو به سمت طبیعت انسانی هدایت می شود. و بیماری یک نیروی خارجی نیست که از بیرون بیایدوبرجسم انسان جای گیرد،بلکه چیزی است که مستقیمأ دست پخت انسان یا ساخته دست جادوگر است بنابراین تعریف فوق را بسط داد و آن را قدرت نسل به نسل منتقل شده ٌانسان بر آفریده های خویش قلمداد کرد؛بر چیز های که تو سط انسان پدیدار شده،و یا بر پاسخ های طبیعت به فعالیت های او.(مایکل و.یونگ،1373: 297)

بنابراین واقعیت این است که جادو در حوزه های منافع حیاتی انسان،بر انگیختگی شدید احساسات و یا عواطف،مقابله نیرو های اسرار آمیز با کوشش انسان و به هنگام در ک این مطلب که چیزی دقیقتر ین محاسبات و آگاهانه ترین اقدام ها وکوشش های اورا درهم می ریزد،از همه جا نیرو مندتر است. (مایکل و.یونگ،1373: 296-297)

اسطوره غالبأ با جادو پیوند دارد و جادو در اختیار بعضی اعضای گروه محلی است. پس برای دانستن جادو و درک صحیح آن،آشنایی کامل با اسطوره ضرورت دارد. (مایکل و.یونگ،1373: 329)

مالینو فسکی اضطراب را را یکی از نتایج پیامد های هوش بشر می داند و یا به بیان خود جادو خوش بینی را به صورت مناسک دسته جمعی در می آورد و او برای مذهب هدفهای مهمتری در نظر می گیرد:دین به انسان امکان می دهد عظیم ترین کارها را که می تواند انجام دهد؛دین به انسان آرامش خوش بختی و سعادت و تعادل و سوگیری هدفمند می بخشد و همه اینها را به صورتی مطلق به انسان اعطا می کند و مالینو فسکی وجود مشترک دین و جادو را تایید می کندو برای آن تفاوتهایی قائل است و مناسک دینی،ارزشهای اجتماعی و حقوق و وظایف اجتماعی را اثبات و بر آن تأکید می -کند (غلام عباس توسلی،1380: 134)

واغلب مردم شناسان بر این عقیده اند که ریشه افسونگری و جادوگری را در فراز نشیب سرنوشت آدمی جستجو کرد

نظریات ویلفرد وپارتو

1-کنش منطقی و کنش غیر منطقی

پارتو آن کنشی را منطقی می داند که «وسایلی متناسب با اهداف را به کار می برند و سایل کار آن ها با اهداف مورد نظر پیوند ی منطقی داشته باشند» ارتباط منطقی اهداف و وسایل،نه تنها برای کسی که این کار منطقی را انجام می دهد «بلکه از دیگاه اشخاص دیگر کج آگاهی گستر ده تری در باره آن دارند» نیز منطقی باشد کنش های منطقی آن کنش هایی اند که هم از نظر ذهنی و هم از جهت عینی منطقی باشد و کنش غیر منطقی «به هر کنشی اطلاق می شود که در چهار چوب تعریف صریح پارتو از کنش منطقی نگنجد،و این کنش در معقو له ته نشست ها جای می گیرند.»وپارتو از یک روش استقرایی برای ساختن یک چهارچوب مفهومی برای تحلیل عنا صر غیر منطقی در کنش بشری استفاده می کند و او پس از برسی نمو نه های مختلف در تاریخ گذشته و معاصر و به گواهی بسیاری از ایدئو لژی های گوناگون – اعتقادات و آیین های که می گویند انسان ها را به کنش وا می -دارد که این نظام های اعتقادی غیر علمی به ندرت تعیین کنندهٌ کنش بشری بوده اند بلکه غالبأ احساسات ریشه دار انسانی اند که در این اعتقادات متبلورند،انسان ها را به کنش وا داشته است و پارتو استدلال می کرد که گر چه انسا نها منطقی عمل نمی کنند. اما به منطقی جلوه دادن رفتار شان سخت گرایش دارند؛ یعنی می خواهند نشان دهند عمل شان نتیجه ی منطقی یک رشته افکار است در واقع بیشتر اعمال مامبتنی بر آن رشته اعتقاداتی نیستند که برای معقول و «منطقی»جلوه دادن به کار می بریم،بلکه یک نوع حالت ذهنی از پیش یک موجود و یک احساس بنیادی بشری مارا به کنش وا می دارند.(لیوئیس کوزر،1380: 513)

هر چند پارتو انکار نمی کند که چنین افسانه هایی گهگاه بررفتار بشری تأثیر می گذارند بیشتر بر نمونه هایی انگشت می گذارد که این افسانه ها تنها به عنوان نقاب عمل می کنند و او نقاب افکنی را یکی از مهمترین وظایف تحلیلگران اجتماعی می داند. (لیوئیس کوزر،1380: 514-515)

هدف علم منطقی آزمونی کشف چیزی است که پارتو آن را همشکلی های آزمونی یعنی نسبت های منظم مابین نمودها می نامد (ریمون آرون،1363: 120)

نظریات هربرت اسپنسر

اسپنسر در کتاب «اصول اولیه خداشناسی» این پرسش را پسش می کشد که چرا اقوام که اقوام ابتدایی بی خردند ولی از آنجا که ناچار به عملکرد بر مبنای دانش بسیار محدود بودهاند،استنباط های نادرست آنها از جهان قابل فهم و توجیه پذیر است دبه نظر اسپنسر یکی از تجربه های مهم و مشترک نیا کان ابتدایی ما که استنباط های معینی از آن کرده بود تجربه خواب دیدن است خواب برای نیاکان ابتدایی ما می بایست چونان زندگی در واقعیت جداگانه ای باشد که تحت تسلط و محدو به همان نیرو ها و قوانین محدود کننده زندگی روزانه نباشد.در خواب فواصل طولانی را می توان در یک لحظه پیمود و می توان به گذشته بازگشت کسانی که دیری پیش از آن در گذشته بود ملاقات کرد. تجربه خواب دیدن به ما این تویر را القا می کند که ماهیتی دوگانه داریم و جنبه دیگری از خود ما وجود دارد که همان خود و یا روح در خواب است از این قضیه می توان استنباط کرد و گفت حال که انسانها چنین ماهیتی دو گانه دارندو پس چیز های دیگر نیزباید چنین ماهیتی داشته اشند برابر با این اندیشه و باورداشت ابتدایی همه چیز های جهان از جاندار گرفته تا بی جان باید روح داشته باشنداسپنسر نیز مانند کنتمایل یه وجود یک مرحله اندیشهع بشری بود که ی آن ارواح جای گیر در پدیده ها ی بشر و غیر یشری ماهیت و رفتار همه واقعیتها را تعیین می کنند(همیاتون ملکم،:42-41)

ریشه دیگر خرافات را می توان از طریق نظریه همرنگی اجتماعی تحلیل و توصیف کرد در نظریه همرنگی اجتماعی اظهار شده است فرد ویا شخاص تحت تاثیر اعمال فشار واقعی یا خیالی گروه و یا اجتماع،افراد،تغییری در رفتار و عقاید خود ایجاد می کند و خود را با جمع همرنگ می سازد.

دلیل همرنگی شامل:

1- درست نداستن افکار و اعمال دیگر ان و عدم اطمیان به افکار و رفتار های خود،

2- داشتن روابط دوستانه با مردم و تلاش برای رفتار مطابق انتظار آنان

3- شدت نیاز اجتماعی و احترام

4- نوع شخصیت فرد

5- میزان عزت نفس

6- ترکیب گروهی که اعمال فشار می کند

7- احساس عدم امنیت

به طور کلی هریک از عوامل مذکوره که منتهی به همرنگی می گردد به خاطر کسب تجربه با اصلاح در مورد عمل مناسب و دیگر به خاطر مقبولیت در جمع به خاطر احتراز از تنبیه گروه می - باشد.

نظریه کارل گوستاویونگ

انسان و سمبولهایش

یونگ نظریه روان و پویای خود را تحت عنواین روانشناختی تحلیلی ارائه داد. یونگ خرافات را به عنوان یکی از ویژگی اساسی روح آدمی تلقی می کند و به نظر وی اعتقاد به ارواح از سه خاستگاه عمده ریشه می گیرد ظهورات،رویا ها،و حالات مرضی... و فرید و یونگ به این نتیجه رسیده اند که عقاید و رسوم خرافی عمیقأ ریشه در فرایند های دهنی ناهشیار آدمی دارند و هر دو اذعان داشته اند که خرافات مسئله ای مربو ط به گذشته و محدود به طبقات کم سواد نبوده بلکه برعکس بخش جدایی ناپذیر ذهن همه آدمیان است که تحت شرایط خاصی به سطح هوشیار می رسد (گوستاو جاهودا،1371: 119)

چیزی مبهم،ناشناخته یا پنهان از ماست بنابراین یک کلمه و یک شکل وقتی سمبولیک تلقی می شود که به چیزی بیش از یک معنی آشکار و مستقیم دلالت کند وسمبول دارای جنبه های ناخود آگاه وسیعتری است که هرگز به طور دقیق تعریف و به طور کامل توضیح داده نشده است و ذهن آدمی در کندو کاو سمبول،به تصوراتی می رسد که خارج از محدودهُ استدلال معمولی است افکار ما را به سوی تصویر «خدایی» آفتاب رهبری می کند و در این نقطه از استدلال باید به ناتوانی خود اذعان کند؛زیرا که انسان قادر به تعریف موجود «خدا یی» نیست وقتی که ما با تمام محدو دیتهای عقلی خود چیزی را خدایی می خوانیم، فقط به آن نام می داده ایم که اساس آن ممکن است ایمان باشد نه شواهد محقق(یونگ،1352: 22-23-24)

و انسان به طور خود به خود و بطور ناخودآگاه نیز سمبول به شکل رویا می آفریند و و اصل کلی این است که جنبه ناخود آگاه هر رویدادی در رویا ها به ما آشکار می شود نه به صورت یک اندیشه منطقی بلکه به شکل یک صورت خیالی و سمبولیک (همان،26)

وبه نظر یونگ رویا ها فراوان ترین و سهل الوصول ترین منبع برای بررسی استعداد سمبول سازی انسان است و در بررسی رویا ها دو نکته اصلی باید مورد بررسی قرارگیرند: نخست این که رویا باید مانند یک حقیقت تلقی کرد که کسی در باره آن نباید هیچ گونه تصور قبلی بکند جز اینکه در هر حال به وجهی

یونگ می گوید محتویات خود آگاه ممکن است در ناخود آگاه ناپدید شود،و محتویات جدیدی که هرگز در خود آگاه موجود نبو ده اند از ناخود آگاه سر بر آورند و ناخود آگاه فقط مخرن و قایع گذشته نیشت بلکه پر از «نطفه»های اوضاع و افکار روانی آیند ه نیز هست علاوه بر خاطراتی که در گذشته بسیار دور خود آگاه بوده اند تصورات نو و افکار خلاق نیز ممکن است از ناخود آکاه ظاهر شود تصوراتی که هرگز قبلأ در خود آگاه نبوده اند اما اینها مانند قارچ از اعماق تاریک ذهن بیرون می رویند،و مهمترین قسمت روان نیمه خود آگاه را تشکیل می دهند. (همان،51-52)

تمام انسانها که دارای الگوی رفتاری عاطفی و ذهنی و موروثی مشترک باشد یونگ آنها را کهن الگو می نامد و محصول این الگو تخیلات و افکار و اعمال سمبو لیک است (کارل گوستاو یونگ،1352: 514)

یونگ می گوید هر چه بیشتر در منشأ های یک «تصویر جمعی» غور کنیم بیشتر به شبکه ظاهرأبی پایان طرح های کهن الگو بر می خوریم طرحهایی که پیش از دوا ن معاصر هرگز موضوع اندیشه خود آگاه نبوده اند این انگیز های درونی ساخته ذهن خود آگاه نیست و در حیطه کنترل آن نیز نمی باشد و در اسا طیز اولیه این نیرو ها را نانا می نامید ه اند که به معنی رو ح ها،شیطان ها،و خدایان است و این ها امروز همان قدر فعالند که در زمان قدیم فعال بوده اند اگر آنها با تمایلات ما همراه باشند آنها را امیال یا اتفاقهای سعادت آمیز می نامیم و خود را بدین سبب که اشخاص زرنگی هستیم تحسین می کنیم و اگر مخالف ما باشند ما خود را بد شانس می نامیم و می گوییم برخی از مردم با ما بدند و یا اینکه بد بختی های ما ممکن است علت مرضی داشته باشد. و تنها جیزی که ما از اذعانش خودداری می کنیم این است که ما به«نیروهای متکی» هستیم که از اختیارمان خارجند. (یونگ،352: 123)

یونگ آگاهی را،از این رو ناآگاهی از لحاظ تاریخی پیش از آگاهی وجود داشته و به واقع پدید آورنده آگاهی است آگاهی از روان نا آگاه که از آگاهی قدیم تر است پدید می آید و رشد می کند و همراه با آن و یا حتی علیه آن به کار خود ادامه می دهد و ناآگاهی جمعی از دو محتوای بهم پیوسته ولی- گو ناگون تشکیل شده که سر نمون و غرایز نام دارد.(آنتونیو مورنو،1376: 5-6)

یونگ برای تعریف سرنمون ها از واژه های همچون:تمایلات کلی ذهن،نوعی آمادگی جهت تولید پی در پی اندیشه های اساطیری یکسان و مشابه گنجینه ای از روان جمعی،از آفرینندگی،واز راه و رسم اندیشیدن،احساس تخیل کردن،که هر زمان و هر کجا فارغ از سنت پدید می آید.(آنتونیو مورنو،1376: 7)

مورنو،1376: 23-24)

غرایز

یونگ می گوید «هیچ گونه غریزه بی شکلی وجودندارد زیرا هر غریزه الگوی مو قعیت خاص خویش است را در خود حمل می کند. و همیشه به تصویر و انگاره ای تحقق می بخشد که صفات ثابتی دارد.و تصویری از این دست از نوع پیشین و پیش اندر است....و تصاویر سر نمون ها همین انواع غرایز پیش اندر ند که برای کردو کار انسان تا آنجا که غریزه عمل می کند الگو و موقعیت فراهم می کنند.... می توان گفت که تصویر بازنمود معنای غریزه است»(آنتونیو مورنو،1376: 33)

یونگ با مطالعه عده زیادی از مردم و بررسی رویایشان کشف کرد تمام رویا ها به در جات مختلف مربوط به زندگی رویا بین ولی همه آنها قسمتها یی از یک شبکه بزرگ از عوامل روانی هستند.واو همچنین در یا فت که رویا ها بر یک تر تیب یا الگوی معین استوار ند. این الگو را یونگ «فرایند فردیت»نام نهاد.(کارل یونگ،1352: 247)

سایه

اعم از اینکه ناخود آگاه ابتدا به شکل مفید ظاهر شود ویا منفی پس از مدتی احتیاج به تطبیق مجدد خود آگاه با عوامل ناخود آگاه،ودر نتیجه پذیرفتن آنچه که «انتقاد» از جانب ناخود آگاه نظر می -رسد،پیدا می شود و انسان از طریق رویا ها با جنبه هایی از شخصیت خود که به جهات مختلف نخواسته است به طور دقیق به آن بنگرد،آشنا می شود.واین آن چیزی است که یونگ «تشخیص سایه»می نامید و سا یه تمام شخصیت نا خود آگاه نیست بلکه نماینده خو صیات و صفات نا شنا خته و یا جزوه

شنا خته شده ی «من»است و خصو صیاتی که متعلق به حوزه شخصی هستند و امکان دارد که در عین حال جنبه ی خود آگاه داشته باشد واز بعضی لحاظ،سایه ممکن است شامل پاره ای عوامل جمعی باشد که خاستگاه آنها ممکن است خارج از زندگی خصوصی فرد باشد.(کارل یونگ،1352: 264)

آنیما و آنیموس

مسا ئل پیچیده و دقیق اخلاقی همواره با ظهور خود سایه نمودارنمی شوند غالبأ با یک پیکردرونی دیگر ظاهر می شود و اگر رویا بین مرد باشد تعمیم یک عنصر زنانه را در ناخود آگاه خود کشف خواهد کرد و در مورد زن این عنصر مردانه خواهد بود و گاه این دومین عنصر سمبولیک از پشت سایه سر بر خواهد آورد و مسا ئل جدید و مختلفی را ایجاد می کند و یونگ این شکلهای مردانه و زنانه را «آنیموس»و «آنیما» نامید (کارل گوستاو یونگ،1352: 281)

در آنیما سه خصلت عمده زنانه وجود دارد.

1- خصلت اول از مادر و همسر سرچشمه می گیرد و از همان دوران کودکی و ازهمان دوران کودکی اثر عاطفی بر مرد می نهد.

2- ویژگی های در مرد دیده می شودگر چه در جامعه مغرب زمین به سبب عقاید مسلط،ناپدید می شود ولی بسیار واقعی است و احتمالأ نتیجه و جود اقلیتی از ژن زنانه در بدن مرد است.

3- و سرانجام سرنمون آنیماست که عاملی پیش اندر باستانی و دارای خصال ویژه یک شخصیت زنانه است (آنتونیو مورنو،1376: 60)

یونگ تاکید دارد انچه که نظم جامعه را به وجود می آوردقانون نیست بلکه تقلید است و مردم از تقلید بوزینه وار شخصیت های برجسته،از تقلید خصوصیات و کرد کارآنها خوششان می آید و با کسب این حثیت ظاهری می پندارند که آدام مهمی انجام داده اند (آنتونیو مورنو،1376: 367)

آنیموس و یا روان مردانه نیز مانند روان زنانه دارای چهار عنصر و مرحله از تحول است

در مرحله بعدی دارای ابتکارو قابلیت عمل طبق نقشه است

در مرحله سوم روان مردانه تبدیل به کلام می شودو غالبأبه صورت یک استاد یک فرد روحانی جلوه می کند

نمود خود روان مردانه به هیئت تجسم معنی در می آید ودر عالیترین سطح تبدیل به میانجی تجربه مذهبی می شود که از آن طریق زندگی معنی جدید پید ا می کند (کارل گوستاو یونگ،1352: 302)

روان مردانه به زن استحکام روحانی می بخشد،یک پشتیبان باطنی نامرئی که نرمی خارجی اورا جبران می کند،روان مردانه در پیشرفته ترین مرحله ی رشد حود،گاه ذهن زن را با تحول روحانی سن اومر بوط می سازد،بدین وسیله او حتی بیشتر از مردان نسبت به افکار نو خلاق،پذیرا تر می کند.به همین سبب در زمانهای قدیم بسیاری از ملتها زن را برای پیشگویی و طالع بینی مورد استفاده

قرار می دادند و دلیری خلاق مردانه ٌآنان گاه اندیشه های و افکاری را ابراز می دارد که مردان را به کار های جدید بر می انگیزدو طرف مثبت روان مردانه به وجود آورند ه ی روح ابتکار،شجاعت،راستگویی،ودر عالیتر ین شکل خود،حالت روحانی عمیق،باشد. و زن می تواند از این طریق به جریا نهای اصلی وضع عینی فرهنگی و شخصی خود را تجربه کند عمیق ترین نگرش روحانی روحانی نسبت به زند گی دست یابد (کارل گوستاو یونگ،1352: 303-302)

نظریه گیرتز (دین)

گیر تز بیان می کند دین عبارت از 1-نظامی از نماد ها 2-سبب استقرای وخلق و خوی ها و انگیز- های قدرتمند وفراگیر و پایدار در انسان ها می شود و برای این هدف 3-از طریق شکل دادن به مفاهیم عام درباره هستی عمل می کند و4-باعث احاطه این مفاهیم با هاله ای از واقعیت بودگی می شود «یعنی این مفاهیم را در هاله ای از واقعیت بودگی فرو می برد»به نحوی که 5-خلق و خوی و انگیزه های مذبور به صورت تنها واقعیت های ممکن در می آید.(ناصر فکوهی،1386:116)

و گیر تز معتقد است:درک ناکافی بودن مفاهیم موجود در عقل سلیم را می توان به عنوان یکی از منشأ های دین مطرح کرد.زمانی که عقل سلیم نتواند در طبقه بندی خودش یک سری از مسائل را توضیح دهد،این مسأ له سبب می شود به سمت عرصه ای نمادین رود و دین را به وجود آورد و گیرتز در نهایت در حوزه دین بر آن تاکید دارد بحث اساسی بر سر این نیست که تعریف دین چیست،بحث بر سر آن است که بروز دین چیست و«چگونه اتفاق افتاده»و ادیان چگونه تبلور می یابند و خود را ظاهر می کنند و چگونه مانع پشتیبانی کننده خویش را به دست می آورند.و گیرتزمعتقد است که اعتقاد دینی حاصل عمل اجتماعی و روان شناختی نمادهای دینی است.و چار چوب اصلی آن مناسک است و مناسک عبارت از ساز کار اصلی که از خلال آن نه فقط فرد با جهان روبه رو می -شود؛بلکه جهان را به عنوان بخشی از شخصیت خود درونی می کند(ناصر فکوهی،1386: 117)

0

در طول دوران تاریخ سه نوع الگوی معیشت توسط شهر ابداع شده است: 1- الگوی عشایری 2- الگوی روستایی و 3- الگوی شهری. هر یک از این الگوها بر اساس فرایندهای منظم در گستره تاریخ یکی بعد از دیگری ایجاد شده اند. عالی ترین الگوی سکونت که توسط انسان ابداع شده الگوی سکونت شهری است که نقش تمدن ساز داشته و در توسعه و تکامل جوامع با اهمیت تلقی می شود. در ایران نیز شهرها و شهرنشینی همواره در بستر تاریخ ایجاد شده و گسترش یافته است. الگوی سکونت غالب در این کشور روستا نشینی و شهر نشینی بوده و نوعی رابطه کهکشانی و زنجیره ای بین این دو الگوی متفاوت سکونت، وجود داشت. پس از استقرار روابط سرمایه داری و مدرنیزاسیون در ایران روابط شهر و روستا از بعد اقتصادی، اجتماعی دچار تغییر شگرفی شد، به گونه ای که الگوی ارتباط کهکشانی بین روستا و شهر دیگر کارکرد خود را از دست داد. در اثر گسترش نظام سرمایه داری و به دنبال آن فراگیری مدرنیزاسیون و انجام اصلاحات ارضی نیروی انسانی موجود در روستاها روانه شهر شده و برای خود اقدام به یافتن مسکن و کار مناسب کرده اند. در اثر افزایش مهاجرت روستاییان به شهرهای بزرگ و همچنین افزایش طبیعی جمعیت، نرخ شهرنشینی به صورت بی سابقه ای افزونی گرفت و باعث پیدایش حاشیه نشینی در شهرها گردید (بنی فاطمه و کوهی، 1386، ص 8).


پیدایش حاشیه نشینی منجر به بروز مشکلات عدیده اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و فیزیکی نظیر افزایش فقر در شهرها، بیگانگی شهروندان از هم، پیدایش زاغه ها و ویرانی محیط زیست، عدم دسترسی به مسکن آبرومندانه، شغل مناسب، دسترسی نامناسب به خدمات شهری، بروز شکاف طبقاتی و نابرابری در توزیع درآمد و خدمات شهری، انزوای اجتماعی و... شده و به تبع چنین مشکلاتی، تجمع مهاجران با فرهنگ های متعدد در حاشیه شهرها ارتباط چنین مشکلات حاصل از حاشیه نشینی با انواع جرایم را دور از منطق و انتظار نمی کند. فلذا در این پژوهش کوشش بر این است که پدیده حاشیه نشینی، علل ایجاد، ویژگی ها، اثرات و پیامدهای آن در وقوع جرایم مختلف مورد بررسی قرار گیرد تا از این طریق با ارائه راهکارهای عملیاتی و کاربردی برای کنترل و تعدیل حاشیه نشینی و جرائم گام برداشته شود.

بیان مساله

یکی از ویژگی های مهم قرن حاضر تراکم جمعیت در شهرها، جدایی گزینی اقتصادی اجتماعی در دامن شهرها و شکل گیری پدیده حاشیه نشینی و به تبع آن گسترش آسیب های اجتماعی و شهری است. حاشیه نشینی یک پدیده اجتماعی است و این پدیده اختصاص به عصر فعلی نداشته و ریشه در ادوار و اعصار گذشته دارد و این پدیده هم در کشورهای توسعه یافته و هم در کشورهای در حال توسعه وجود داشته و دارد. و تنها تفاوت آن در کشورهای توسعه یافته با کشورهای در حال توسعه، از حیث ریشه های تاریخی بوجود آورنده آن و رفتار کالبدی و اجتماعی آن می باشد. کشور ایران و از جمله شهر تبریز نیز از این پدیده مصون نمانده منتها شرایط حادی که در برخی از کشورها از جمله برزیل، هندوستان و پرو و برخی کشورهای آفریقایی وجود دارد در کشور ما، حاکم نیست ولی از حیث قدمت مشابه سایر کشورها می باشد در ایران پیش از آغاز دهه چهل شهر نشینی رشد کندی داشت و در آستانه دهه چهل حدود 33 درصد از جمعیت کشور در شهر ها زندگی می کردند. با اجرای طرح اصلاحات ارضی در آن دهه و افزایش در آمدهای نفتی در دهه پنجاه، رشد شهر نشینی شتاب بیشتری گرفت و این رشد چنان سرعت یافت که در سال 1357 جمعیت شهر نشین کشور به 64 درصد رسید و در وضعیت فعلی مطمئنا این نسبت به سود شهر نشینی افزایش یافته است (مسعودی فر، 1387).

بر این اساس، افزایش بی رویه جمعیت شهرنشین و وجود حاشیه نشینی باعث افزایش گرایش به مادی گرایی، کجروی، بی عاطفه گی و بروز بزهکاری می گردد و از آنجا که در شهرها افراد شناختی از یکدیگر نداشته و در نتیجه کنترل و نظارت اجتماعی بر عملکرد آنان از میان رفته است موجب شکل گیری نابهنجاری اجتماعی می گردد، به گونه ای که طبق آمارهای انتشار یافته از سوی برخی موسسات جرم شناسی جهانی شاهد افزایش 5/3 درصدی خشونت در شهرها بوده ایم و میزان جرایم شهری با توسعه شهرها و افزایش جمعیت ارتباط مستقیم دارد. به همین خاطر شاهد شکل گیری نقاطی مستعد در پیرامون شهرها و بوی‍‍‍ژه کلانشهرها می باشیم که به عنوان بهترین پایگاه شکل گیری وترویج ناهنجاریهای اجتماعی شناخته می شود. بدین ترتیب حاشیه نشینی بعنوان بستری برای ارتکاب جرایم مورد توجه برنامه ریزان شهری قرار گرفته است (خاتم و اطهاری،1386، ص35).

تجمع مهاجران با فرهنگ های متعدد در حاشیه شهرها همراه با معضلات ناشی از فقدان اشتغال، منجر به بزهکاری ها و ایجاد مناطق تبهکاری می شود. مطالعات و تحقیقات جامعه شناسی شهری نشان داده است که زندگی حاشیه نشینی با افزایش جرم زایی رابطه مستقیم و نزدیکی دارد و گاهی این رابطه دو سویه است؛ یعنی حاشیه نشینی و جرم علت و پیامد یکدیگرند (جارقوسلی، 2009؛ پارک،2007) همچنین از بعد اقتصادی، افزایش مهاجران غیرماهر و غیرمتخص، موجب پیدایش بیکاری پنهان و توسعه غالباً غیرضروری بخش خدمات می شود (توسلی،1376، 13).

شهراردبیل نیز، به تبع گسترش شتابان شهرنشینی با پدیده حاشیه نشینی در بعضی از محله های مناطق پیرامونی مواجه شده است، به طوری که سطح زندگی در این مناطق از نظر کیفی، نسبت به سایر مناطق و محله های شهری اردبیل متفاوت است و در سطح پایینی قرار دارد. عواملی چون بیکاری، فقر، نداشتن مسکن استاندارد، قرار گرفتن در انزوای اجتماعی، عدم تعلق خاطر و وابستگی به ارزش ها، باعث بروز ناهنجاری های اجتماعی و گسترش آسیب های شهری در این شهر شده است. بنابراین مناطق حاشیه نشین در شهر اردبیل، علاوه بر اینکه سبب ناهمگونی در سیمای شهری شده اند، موجب بر هم ریختن تعادل و توازن فرهنگی و گسترش بزهکاری، تعارض، فقر و ناهمگونی اجتماعی- جمعیتی و نظایر اینها نیز گشته اند

عمده ترین آسیبهای ناشی از حاشیه نشینی

بحث کودکان

اولین و بیشترین قربانیان این زندگی حاشیه نشینی، کودکان می باشند که از سوء تغذیه رنج می برند و از زندگی و دنیای کودکانه خود لذتی نمی برند. این کودکان به دلیل وارد شدن به بازار کار و عدم دسترسی به مدارس وعدم توانایی مالی، از تحصیل محروم شده و یا درصد ناچیزی از آنان به مقطع ابتدایی و یا راهنمایی و دبیرستان راه می یابند. بنابراین اشتغال به کار عامل بازدارنده ای در ادامه تحصیل و آموزش های مدرسه ای در کودکان شاغل این مناطق به شمار می رود)آرمان، 1388، ص 1)

مسئله مسکن

رشد روز افزون شهرنشینی، مسائل جدید و خاصی را در زندگی و در روابط انسانها به وجود آورده است. یکی از عمده ترین این سیمای مسکن و تجهیزاتی که مراتب رفاه و آسایش ساکنان را فراهم می کند، از: مشکلات، مسکن می باشد)طالقانی، 1369)

وضع اقتصادی صاحبان آنها ناشی می شود. به همین دلیل، نامتعارف ترین و غیر استانداردترین خانه ها در مناطق شهری متعلق به حاشیه نشین ها است)نقدی، 1385)

مسئله اقتصاد

ساختار شغلی مردان در مناطق حاشیه نشین کارگری، مشاغل آزاد، رانندگی، مغازه داری، دست فروشی، مشاغل کادب نظیر کوپن فروشی، سیگار فروشی، دستفروشی و دلالی بر سر چهار راهها است. به طور کلی، اشتغال غیر قانونی، کاذب، ناسالم، سیاه و زیرزمینی، در میان ساکنان حاشیه نشین غلبه دارد. معمولاً حاشیه نشینی در بطن خود نوعی حاشیه نشینی اقتصادی به معنی اشتغال در بخش غیر رسمی و عدم جذب در نظام رسمی اقتصاد شهری را در پی دارد)نقدی، 1385، ص 223)

بافت چند قومیتی

مناطق حاشیه نشین دارای بافت و ترکیب چند قومیتی می باشد وهمین وضع موجب تنش ها و تعارض ها و حتی نزاع های پراکنده قومی در این مناطق شده است)نقدی، 1385، ص 221)

نارضایتیهای اجتماعی

میزان رضایت از خدمات رسانی شهرداری در این محله ها بسیار پائین است. اصولاً محل ههای حاشیه نشین ب ه طور خود رو در زمین های بدون برنامه شکل می گیرند لذا فاقد تاسیسات زیر بنایی بوده و مسئولان شهر داری نیز خود را موظف به تامین تاسیسات آن نمی دانند و حتی در صورت تمایل مسئولان، تامین تاسیسات زیربنایی این مناطق به علت پراکندگی و دور بودن از بافت اصلی، بسیار گران و مشکل است. از طرفی چون محلات حاشیه نشین خود را جزئی از شهر می دانند لذا از کمبود خدمات رسانی به این محلات احساس نارضایتی دارند)نقدی، 1385، ص 225)

آسیبهای اجتماعی حاصل از حاشیه نشینی

به زعم آسیب شناسان اجتماعی، همه اشکال نابهنجاری های اجتماعی چون سرقت، قتل، قاچاق، خودکش ی، فحشاء، اعتیاد، الکلیسم و نظایر آن، چه به مثابه انحراف و چه در زمره بیماری یا اختلال، معلول ناسازگاری های اجتماعی است که بر روابط فرد و جامعه حاکم اند و در مناطق حاشیه نشین نمود بیشتری می یابند. آسیبهای اجتماعی ناشی از فقر و بیکاری، اعتیاد و خرید و فروش مواد مخدر، ولگردی، دعوا و درگیری بسیار زیاد است. ازاین رو می توان گفت که حاشیه نش ینی، نمودی از آسیبها و انحرافات اجتماعی است. اعتیاد و فروش مواد مخدر یکی از مسائل و آسیب های اجتماعی بحرانی در مناطق حاشیه نشین است.

همچنین با مشاهده میدانی در این مناطق می توان دریافت که چهره بسیاری از ساکنان این مناطق به ویژه جوانان به اعتیاد آلوده است. در این مناطق همه می دانند که محل های توزیع و مصرف مواد مخدر کجا است و یا چه کسانی آن را توزیع می کنند.

همچنین دعوا و درگیری جوانان و ولگردی و بزهکاری، یکی دیگر از جلوه های آسیب شناسی اجتماعی این مناطق است به طوری که ولگردی، خشونت و تنش گرایی جوانان، از جلوه های بارز آسیب شناسی مناطق حاشیه نشین است. در مراتب بعدی در «روستایی و شهری» این مناطق، الکلیسم، فساد و فحشاء، دزدی و سرقت نیز وجود دارد. حاشیه نشینی به دو نظام فرهنگی وابسته است و در عین حال، به هیچ یک، تعلق و تمایل کامل ندارد. در حاشیه بودن به گس یختگی از نظام ارزشی پیشین واحساس رهایی نسبی از یوغ کنترل اجتماعی شهری منجر می شود و نوعی عدم انسجام و همبستگی را پدید می آورد که علاوه بر افزایش استعداد و قابلیت رشد آسیب های اجتماعی، سبب اختلال در نظم و امنیت عمومی می شود)نقدی، 1385، ص 226)

سایر مشکلات زندگی حاشیه نشینی

حاشیه نشینی از یک سو می تواند تهدیدها و مسائلی را برای نظام شهری ایجاد کند واز سوی دیگر در حاشیه ماندن، مسائل عدیده ای را برای ساکنان این مناطق در پی دارد. مهمترین مشکلات زندگی در محلات حاشیه نشین عبارتند از بی کاری و نداشتن شغل دائم سرپرست خانوار، مشکل مالی و کمبود درآمد، نداشتن خانه و مسکن مناسب، محیط بد اجتماعی و فرهنگی این محلات، عدم رسیدگی شهرداری، کمبود امکانات رفاهی- تفریحی برای فرزندان، انحرافات اجتماعی زیاد از جمله اعتیاد، نبود امنیت به ویژه برای دختران و...

0
مقدمه:

آشنا کردن والدین با برخی مشکلات رفتاری و هیجانی شایع کودکان و تأکید بر تفاوتهای فردی قابل توجه میان کودکان،حتی کودکانی که در یک خانواده و در شرایط مشابهی هستند، به انگ زدایی از این مشکلات و اصلاح باورهای نادرست والدین کمک می کند. بسیاری از والدین تصور می کنند که فقط کودک آنها مشکلات رفتاری دارد و خود یا کودکانشان را به این دلیل سرزنش می کنند. یادآوری این نکته ضروری است که برخورد نادرست والدین با این مشکلات می تواند موجب تداوم و پیچیده تر شدن آنها شود، لذا فراگیری مهارتهای فرزند پروری می تواند توانمندی والدین را در مدیریت این رفتارها ارتقاء دهد. تقریباً همه ی کودکان در مسیر رشد خود دچار مشکلات رفتاری و هیجانی می شوند، مشکلاتی در لباس پوشیدن، غذا خوردن، جیغ زدن، ترس و.... و گاهی رفتارهایی مثل دروغ گفتن، پرخاشگری و..... احساس والدین در مورد این تغییرات متفاوت است و در بعضی موارد دچار درماندگی، غمگینی و احساس بیکفایتی در تربیت فرزندان می شوند. باید توجه داشت که تنها فرزند ما نیست که دچار مشکل می شود و همچنین مشکل پیش آمده اتفاق عجیبی نیست اگر بیاموزیم چگونه با کودک رفتار کنیم.

آنچه در این بخش می آموزیم:

1- هدف کودک از انجام قشقرق چه می باشد؟

الف) جلب توجه.

ب) اجتناب از انجام کاری.

ج) بدست آوردن چیزی.

د) هرسه مورد.

2- در مورد رقابت بین خواهر و برادرها کدام گزینه صحیح می باشد؟

1 سال شدیدتر است. - الف)رقابت در کودکان هم جنس با تفاوت سنی 3

ب) این مسئله امری است غیر طبیعی و هدف ما حذف آن است.

ج) به دنیا آمدن کودک جدید باعث ایجاد حسادت نمی شود.

د) هیچکدام.

3- کودک 4 ساله به چند ساعت خواب نیاز دارد؟

الف) 11 ساعت خواب در شب و 1 ساعت خواب در روز.

ب) 12 ساعت خواب در شب.

10 ساعت خواب در شب. - ج) 11

1 ساعت خواب در روز. / 11 ساعت خواب در شب + 5 / د) 5

با شناخت مشکلات رفتاری کودکان و برخورد صحیح و به موقع، می‌توان از بروز بعضی مشکلات اساسی و حتی بیماری‌ها جلوگیری کرد، لذا در اینجا به برخی مشکلات شایع کودکان و راهکارهای مقابله با آن اشاره می‌کنیم.

قشقرق:

یکی از مشکلات رفتاری شایع در کودکان قشقرق است. طیف آن از نق نق کردن و گریه کردن تا گاز گرفتن، پا کوبیدن روی زمین، پرت کردن اشیاء و افتادن روی زمین متنوع می‌باشد. بعضی کودکان نفس خود را حبس می‌کنند تا زمانی که ضعف کرده و یا بیهوش شوند. کودکان با انجام این کارها معمولاً هدف خاصی را دنبال می‌کنند. این هدف می‌تواند با بدست آوردن چیزی یا اجتناب از انجام کاری و از همه مهم‌‌تر جلب توجه باشد. به هر دلیلی که باشد والدین باید این مطلب را به کودک خود انتقال دهند که این عمل او غیر قابل قبول است. هدف ما این است که شدت این رفتار را کاهش دهیم. برای رسیدن به این هدف توصیه‌های زیر می‌تواند کمک کننده باشد.

والدین باید نامطلوب بودن این رفتارها را به کودک نشان داده و با شیوه‌های صحیح از تکرار آن‌ها بکاهند، به این منظور:

1) به رفتار مطلوب کودک توجه کرده و او را تشویق کنیم.

علی معمولاً برای لباس پوشیدن خیلی اذیت می کند. نق نق می‌کند و اصرار به پوشیدن لباس‌های برادر بزرگترش دارد. هر بار موقع بیرون رفتن در خانه دعوا و جنجالی بین پدر و مادر و علی ایجاد می‌شود. اما روز جمعه وقتی قرار بود به پارک بروند علی بدون هیچ مشکلی لباس را پوشید و آماده شد.

پدر رو به مادر گفت: ببین! حالا که قراره بریم پارک، چه زود آماده می‌شود؟!

مادر: باز هم خدا را شکر! بیا زود بریم تا دوباره شروع نکرده؟

بچه‌ها به شدت توجه طلب هستند و ما می‌توانیم در انتخاب بهترین راه برای جلب توجه به آنها کمک کنیم. اگر علی با ایجاد قشقرق به دنبال جلب توجه است، می‌توانیم به او بفهمانیم که رفتار مثبت او برای ما قابل توجه است و به این وسیله راه ارتباطی و کسب توجه را به او نشان دهیم.

پدر وقتی دید که علی سریعاً آماده شد، با وجود این که می‌دانست به ذوق پارک رفتن لباس پوشیده، او را نوازش کرد و گفت: آفرین پسر خوبم! از این که خیلی زود آماده شدی خوشحالم و از این کارت خیلی خوشم آمد.

مادر علی را در آغوش گرفت و گفت: وقتی این قدر زود آماده می‌شوی زودتر به پارک می‌رسیم و همه از رفتار تو خوشحالیم. خیلی تو را دوست داریم پسرم!

جنجال و دعوای والدین برای کودکان توجه حساب می‌شود. او بدرفتاری می ‌کند و والدین با جنجال و دعوا به او توجه می‌‌کنند. کودک همین که دیده شود، راضی‌تر است حتی اگر در قالب دعوا باشد. اما اگر به رفتارهای مطلوب کودک، هرچند کوچک و ناچیز توجه کنیم به تدریج او یاد می‌گیرد که با این گونه رفتارها، توجه بیشتر و بهتری کسب می‌کند.

2) حملات کج خلقی بیشتر در زمان خستگی یا گرسنگی کودک اتفاق می‌افتد مطمئن شوید که کودک خواب و غذای کافی دارد.

3) بررسی کنید آیا حملات قشقرقی در زمان‌های خاصی اتفاق می‌افتد، مثلاً اکثر اوقات هنگام غروب و وقت خستگی کودک این رفتار را نشان می دهد، در این صورت والدین باید سعی بر تنظیم مجدد برنامه‌ی کودک داشته باشند.

4) قشقرق را نادیده بگیرید (در عین حال اگر در شرایط خطرناکی قرار دارد او را بدون این که خودش بفهمد در میدان بینایی خود قرار دهید). بی‌توجهی به قشقرق، باعث کم‌رنگ شدن و کاهش آن می‌شود. همان طور که گفته شد، علت عمده‌ی این رفتارها جلب توجه است که اگر کودک به این هدف یعنی توجه نرسد، دست از رفتار خود برمی‌دارد. پس اگر در شرایط خطرناکی است یا رفتار خطرناکی مثل کوبیدن سر به زمین انجام می‌دهد، بدون دعوا و جنجال او را بگیرید که مانع آسیب رساندن به خود شود. ولی در مواردی که رفتار خطر ناکی ندارد مثل نق نق کردن، گریه کردن و..... طوری رفتار کنید که اصلاً او را نمی‌بینید و صدای او را نمی شنوید.

5) سعی کنید آرام باشید و تسلیم حملات قشقرقی نشوید.

6) بپذیرید که کودک شما ناراحت است، ولی بعد از اینکه او آرام شد مثلاً بگویید: متأسفم که تو این قدر عصبانی بودی، ولی قشقرق یا کج خلقی کردن کار اشتباهی است. اگر سن کودک بالای 4 سال است می‌توانید از او بپرسید: بهتر بود چه راهی را برای کنترل این موقعیت انتخاب می‌کردی؟

7) به کودک کمک کنید تا با گفتن کلمات، احساس خود را ابراز کند (به تدریج که کودکان بهتر از مهارت‌های زبانی استفاده کنند حملات قشقرقی کمتر می گردند).

در مورد حملات نگه داشتن تنفس، نکته‌ی مهم آن است که کمترین توجه در آن زمان به کودک شود. با این وجود باید کودک همیشه در میدان دید باشد و در موارد نادر نیاز هست که معاینه فیزیکی نیز انجام شود.

پرخاشگری:

بسیاری از کودکان لجباز برای به دست آوردن آنچه می‌خواهند کتک کاری می‌کنند، گاز می‌گیرند و یا اشیاء را پرت می‌کنند. این رفتار در کودکان 3-2 ساله شایع است و به تدریج با افزایش سن، پرخاشگری کلامی افزایش می‌یابد.

برای کاهش پرخاشگری می‌توان از توصیه‌های زیر کمک گرفت:

1) زمانی که کودک در برخورد با موقعیت‌های مشکل، رفتار غیر پرخاشگرانه انجام داد او را تشویق کنید.

2) بعد از پایان یافتن درگیری سعی کنید به کودک روش‌های جایگزین دیگری یاد بدهید. مثلاً برای کودک 4-2 ساله می‌توان گفت: وقتی عصبانی هستی یک نفس عمیق بکش و بعد بیا با من صحبت کن.

3) تماشای فیلم، کارتون و بازی‌های کامپیوتری که صحنه‌ی پرخاشگری دارند را محدود کنید.

4) قرار گرفتن کودک در محیط‌های همراه با پرخاشگری در زندگی واقعی را محدود کنید (مثلاً رفت و آمد کودک با بزرگسالان پرخاشگر).

5) مطمئن شوید پرخاشگری کودک در رسیدن او به مقصد کمکی نمی‌کند.

6) آرامش خود را حفظ کنید.

7) از محروم سازی موقت بلافاصله بعد از پرخاشگری استفاده کنید.

8) احساسات کودک خود را بشناسید ولی مطمئن شوید که او می‌داند پرخاشگری قابل قبول نیست.

دروغگویی:

نیما یک ماه است که خواهر کوچولویی پیدا کرده است و احساس خوبی هم نسبت به او ندارد، به پدرش گفت: من از خواهرم بدم می‌آید. پدر عصبانی شد و با تندی گفت: تو نباید این حرف را بزنی. اون خواهرته! چه طور دلت می‌آید این را بگی؟! فردای آن روز نیما در جواب مادر که پرسید: نیما جون عزیزم خواهرت را دوست داری؟!

گفت: بله مامان! من خیلی دوستش دارم! مامان هم او را بوسید و خندید.

شما فکر می‌کنید نیما چه نتیجه‌ای خواهد گرفت؟

اگر راست بگویم عصبانی می‌شوند، ولی اگر دروغ بگویم من را دوست دارند.

اگر می‌خواهیم راستگویی را به کودک یاد دهیم، باید برای گوش دادن به حقایق تلخ به همان اندازه حقایق دل پسند آمادگی داشته باشیم.

اما اصولاً چرا کودکان دروغ می‌گویند؟

کودکان دو نوع دروغ گویی دارند:

اول:گفتن داستان‌هایی که حقیقت ندارد و از تصورات آنها منشأ می‌گیرد و در واقع چیزهایی را بیان می‌کنند که آرزو دارند حقیقت داشته باشند. در این موارد بهترین کار تزریق حقایق لابلای داستان آنها است.

مریم: عمه پروین هدیه تولد سال پیش به من یک دوچرخه داد.

مامان: دروغ نگو مریم! من که می‌دانم داری دروغ می‌گی! این اصلاً کار خوبی نیست!

اما مریم عملاً آرزوی خودش را بیان می‌کند و خیلی بهتر است مادر این گونه جواب دهد: تو دلت می‌خواست یک دوچرخه هدیه بگیری! اینطور نیست مامان؟

دوم:دروغ گفتن برای بدست آوردن چیزی یا اجتناب از کاری صورت می‌گیرد. در این مورد باید به کودک آموزش داد که دروغ گفتن اشتباه است و مهم آن است که حقیقت را بگوید.

پس برای مقابله با دروغگویی، والدین باید:

1) الگویی از راست گویی برای کودک خود باشند.

2) راست گویی کودک خود را تشویق کنند، به خصوص در مواردی که می‌توانست دروغ بگوید ولی این کار را نکرد.

3) هنگامی که دروغی از کودک خود می‌شنوند آرام بمانند و اجازه ندهند کودک با دروغ گفتن به آنچه می‌خواهد دست یابد.

4) زمانی که کودک بزرگ‌تر است می‌توانند از محروم سازی موقتی یا گرفتن امتیازات استفاده نمایند.

5) کودک را با برچسب دروغ‌گو خجالت زده نکنند.

رقابت خواهر و برادرها:

این مسئله امری طبیعی در خانواده است. هدف ما حذف آن نیست، بلکه به حداقل رساندن آن است.

ین رقابت در کودکان هم جنس با 3-1 سال تفاوت سنی شدیدتر است.

دو زمان شایع برای این رقابت‌ها

1) به دنیا آمدن کودک جدید.

2) زمانی که کودکان بزرگ‌تر می‌شوند.

هنگام به دنیا آمدن فرزند جدید، فرزندان دیگر حسادت کرده و ممکن است به سمت نوزاد خشونت داشته باشند. گاهی کودکان بزرگ‌تر پس روی پیدا می‌کنند. مثلاً کودکی که توالت رفتن را یاد گرفته است خود را خیس کند. بعضی کودکان کناره‌گیری می‌کنند و یا رفتارهای توجه طلبانه نشان می‌دهند و دائم از والدین درخواست‌های مختلف می‌کنند.

برای به حداقل رساندن این رقابت‌ها می‌توان توصیه‌های زیر را بکار بست:

1) کودک را برای آنچه قرار است اتفاق بیفتد آماده کنید. مواردی مثل اینکه در هنگام رفتن شما به بیمارستان چه کسی از او مراقبت می‌کند. کودک به دنیا آمده زیاد گریه می‌کند و شما مجبورید زمان زیادی برای نگهداری از کودک اختصاص دهید و....

2) اجازه دهید کودک برای ویزیت‌های قبل از زایمان همراه شما بیاید و صدای نوزاد را بشنود.

3) اگر امکان دارد هر گونه تغییرات مهم در خانه را چند ماه قبل از به دنیا آمدن کودک ایجاد کنید. مثلاً اگر قرار است نوزاد از گهواره خواهر یا برادرش استفاده کند در مورد خرید یک تخت بزرگ‌تر با فرزند خود صحبت کنید.

4) از کودک نپرسید که دوست دارد نوزاد پسر باشد یا دختر.

5) بهتر است تا سه ماه‌ی دوم در مورد بارداری چیزی به کودک نگویید (از نظر صدمه بارداری).

6) در این مورد که کودک به دنیا آمده یک همبازی برای او خواهد شد صحبت نکنید. زیرا مدت زمان طولانی لازم است تا او بتواند بازی کند در نتیجه کودک ناامید می‌شود.

7) سعی کنید هر آموزش جدیدی را نظیر توالت رفتن، چند ماه قبل از به دنیا آمدن فرزند جدید یا چند ماه بعد از تولد او شروع کنید.

بعد از به دنیا آمدن کودک جدید بهتر است توصیه‌های زیر را برای کودک بزرگ‌تر به کار برید:

1- در صورت امکان به کودک اجازه دهید نوزاد را در بیمارستان ببیند.

2- اجازه دهید در مراقبت از نوزاد به شما کمک کند و در این صورت او را تشویق کنید.

3- آلبوم عکس کودک بزرگ‌تر را بیرون آورید و بعد از به دنیا آمدن فرزند جدید به او نشان دهید.

4- مطمئن باشید که با کودک بزرگ‌تر خود، وقت کافی به تنهایی می‌گذرانید.

5- رفتار خشونت آمیز نسبت به نوزاد را نادیده نگیرید و فوراً از محروم‌سازی موقتی استفاده کنید.

زمانی که کودکان بزرگ‌تر می‌شوند این رقابت‌ها به صورت بخشی از ارتباط خواهر یا برادرها در می‌آید. زیرا کودکان برای گرفتن توجه والدین و به دست آوردن مالکیت اشیاء و برتر بودن، نسبت به یکدیگر از نظر بقیه، با همدیگر رقابت و گاهی نزاع می‌کنند.

توصیه‌های زیر برای کاهش این اثرات منفی می‌توانند سودمند باشند:

1- این غیر ممکن است که با همه فرزندان خود رفتار یکسانی داشته باشید. به همین دلیل باید به آنها توضیح دهید که هر کدام خصوصیات منحصر به فردی دارند و شما این خصوصیات و پیشرفت‌های آن‌ها را می‌شناسید.

2- سعی کنید با هر یک از فرزندان خود مدت زمانی را به تنهایی اختصاص دهید.

3- هنگامی که کودکان شما در شرایط دشوار، با همدیگر کنار می‌آیند آنها را تشویق کنید.

4- کودکان را با هم مقایسه نکنید.

5- تعارض‌های جزیی بین فرزندان را تا جایی که به صورت فیزیکی و بیش از حد در نیامده، نادیده بگیرید.

6- زمانی که کودکان با هم دعوا می‌کنند با هر دو فرزند برخورد داشته باشید. زمانی که دعوا روی می‌دهد در آن زمان راجع به دعوا بحث نکنید. ابتدا برای هر دو کودک بطور جداگانه از محروم‌سازی موقتی و در دو جای مختلف استفاده کنید تا در آنجا آرام شوند.

7- بعد از محروم‌سازی از همین مشکلی که پیش آمده، برای آموزش مهارت حل مشکل استفاده کنید.

8- سعی کنید که غیبت کردن‌ها و خبرچینی‌ها را نادیده بگیرید.

مشکلات خوابیدن:

میانگین الگوی خواب کودکان 7-2 سال به شکل زیر می‌باشد:

2 ساله: 11/5 ساعت خواب در شب + 1/5 ساعت خواب در روز.

3 ساله: 11 ساعت خواب در شب + 1 ساعت خواب در روز.

5 - 4 ساله: 12 ساعت خواب در شب.

7 - 6 ساله: 11-10 ساعت خواب در شب.

بعضی کودکان نیازشان به خواب کمتر و بعضی بیشتر از مقادیر فوق است.

اگر کودک 1 تا 2 ساعت در رختخواب دراز می‌کشد تا خوابش ببرد، می‌توانید زمان رفتن به رختخواب او را کمی به تأخیر بیندازید. مثلاً اگر ساعت 8 به رختخواب می‌رفت و ساعت 10 خوابش می‌برد، ساعت 10 او را به رختخواب بفرستید و بعد به تدریج، هر چند روز، یک ربع زمان رفتن به رختخواب را جلو بیندازید تا به زمان مناسب برسد.

مشکلات در رفتن به رختخواب:

بعضی از کودکان از رفتن به رختخواب خودداری می‌کنند یا مکرر والدین خود را صدا می‌زنند یا از اتاق بیرون می‌آیند. راه اصلی پیشگیری از این مشکل این است که زمان خواب ثابت باشد. یعنی هر روز حتی روزهای تعطیل کودک در ساعت معینی بیدار شود و هر شب هم در ساعت معینی به رختخواب برود. قبل از خواب 20 دقیقه مراسم قبل از خواب مثل استحمام، غذای سبک، مسواک زدن، داستان زمان خواب، شب به خیر برای همه‌ی خانواده و..... پایه‌گذاری کنید. اگر کودک همه‌ی این فعالیت‌ها را در زمان معین انجام داد و به رختخواب رفت، می‌تواند یک داستان اضافه گوش کند.

قبل از رفتن به رختخواب مطمئن شوید که به دستشویی رفته است و یک لیوان آب نیز کنار تخت او بگذارید.

بیدار شدن مکرر:

بسیاری از کودکان در طول شب چند بار بیدار می‌شوند و به راحتی مجدداً به خواب می‌روند، در حالی که بعضی در به خواب رفتن مجدد مشکل دارند که قسمتی از آن‌ها بخاطر این است که والدین در به خواب رفتن به آنها کمک می‌کنند و خودشان به تنهایی نمی‌توانند بخوابند.

درمواردی که کودک بیدار شده و والدین را صدا می‌زند بعد از 5-3 دقیقه می‌توان به اتاقش رفت و به او پاسخ داد. نباید کودک را از جای خود بلند کرد یا کنار او خوابید، بلکه فقط یک دقیقه در اتاقش بمانید که مطمئن شود شما در خانه هستید. اگر مجدداً بیدار شد و شما را صدا کرد 7-5 دقیقه بعد پاسخ دهید و به تدریج این زمان را طولانی کنید. یکی دو روز اول خسته کننده است ولی بعد از یک هفته نتیجه‌ی مؤثر را خواهید دید

کابوس‌های شبانه و وحشت:

بسیاری از کودکان بویژه در سنین 6-3 سال کابوس شبانه را تجربه می‌کنند. کابوس شبانه در سبک‌ترین قسمت خواب اتفاق می‌افتد.

برای کاهش اثرات وحشت‌زدگی این توصیه‌ها را می‌توان به کار برد:

1- وقتی کودک شما به خاطر کابوس جیغ می‌زند به او سریع پاسخ دهید تا نشان دهد که از او محافظت می‌کنید.

2- تا جایی که ممکن است آرام باشید و با صدای ملایم به او اطمینان دهید که جایش امن است.

3- تا زمانی که آرام شود کنار او بمانید.

4- اگر کاملاً بیدار نشده و به نظر می‌رسد که هنوز کابوس می‌بیند او را بیدار نکنید. کنار او باشید تا با صدای خودش بیدار شود.

5- اجازه ندهید بعد از کابوس به اتاق خواب شما بیاید. زیرا به صورت عادت در می‌آید و این پیام را به کودک می‌دهد که تخت خودش جای امنی نیست.

ترس‌ها و اضطراب‌ها:

گاهی بچه‌ها از چیزهایی مثل جادوگر می‌ترسند. کودکان تخیلات فعال دارند و گاهی در جدا کردن آنها از واقعیت مشکل دارند. در این موارد به جای این که به کودک بگویید چیزی به عنوان جادوگر وجود ندارد، می‌توانید بگویید وظیفه‌ی من به عنوان مامان تو این است که به تو اطمینان بدهم که هیچ جادوگری به خانه‌ی ما نمی‌آید. البته این تکنیک هنگامی که کودک بزرگ‌تر می‌شود کمتر اثر دارد. اگر کودک ترس و اضطراب زیادی دارد شاید نیاز باشد از متخصص کمک بگیرید.

مشکلات رفتاری داخل اتومبیل:

هر زمانی که کودک در اتومبیل است باید از صندلی او و کمربندش مطمئن باشیم. کودکی که کمربندش بسته است نه تنها ایمن‌تر است بلکه رفتار بهتری داخل اتومبیل خواهد داشت.

توصیه‌های زیر نیز به کنترل مشکلات رفتاری در داخل اتومبیل کمک می‌کند:

1- فعالیت‌های خاص به نام فعالیت اتومبیل داشته باشید. مثلاً یک کیف پر از اسباب‌بازی که کودک در اتومبیل از آن استفاده کند.

2- نوار موسیقی که کودک دوست دارد خریده و فقط داخل اتومبیل از آن استفاده کنید.

3- در مسافرت‌های طولانی خوراکی، نوشیدنی و بازی‌های خاص همراه خود ببرید.

4- مکرراً زمانی که رفتار مناسب دارد او را تشویق کنید.

5- اگر رفتار نامناسب داشت آرام باشید. کنار جاده توقف کنید و از محروم‌سازی موقتی در صندلی خودش استفاده کنید. بعد از اینکه آرام شد از او تشکر کنید که آرام شده و مسیر را ادامه دهید.

اگر کودک دوست ندارد این مسیر را بروید این تکنیک مؤثر نیست، بلکه از اول به مسیر خود ادامه دهید و او را نادیده بگیرید.

مشکلات رفتاری هنگام غذا خوردن:

بعضی کودکان هنگام غذا خوردن غذا را می‌ریزند، با دهان باز غذا می‌خورند و با دهان پر صحبت می‌کنند، آرام سر سفره نمی‌نشینند و بالا و پایین می‌پرند.

زمانی که این رفتارها ادامه یابد والدین با تهدید کردن با کودک برخورد می‌کنند و نهایتاً زمان غذا خوردن برای والدین و کودک ناخوشایند می‌گردد.

مهمترین قدم در بهبود این رفتارها جذاب کردن فضایی است که به غذا خوردن اختصاص یافته است.

توصیه‌های زیر در کاهش مشکلات هنگام غذا خوردن کمک کننده است:

1- برنامه‌ای بگذارید که همه‌ی اعضای خانواده در آن شرکت داشته باشند. مثلاً هنگام غذا خوردن هر کس راجع به اتفاقات آن روز خود صحبت کند. در مورد کودکان کوچک‌تر، مادر به آنها کمک می‌کند و بیشتر روی کارهای مثبت او تمرکز می‌کند.

2- والدین باید الگوی خوبی برای کودکان باشند و رفتارهای غلطی هنگام غذا خوردن نداشته باشند که کودک یاد بگیرد.

3- در هنگام غذا خوردن تلویزیون نگاه نکنید.

4- اجازه ندهید کودک اسباب‌بازی‌های خود را سر میز غذا بیاورد.

5- اگر کودک رفتار نامناسب سر میز غذا نشان داد باید پیامد آن را فوراً تجربه کند. مثلاً از محروم‌سازی موقتی استفاده نمائید. بهترین کار این است که صندلی او را در حالی که روی آن نشسته کنار بکشید و خودتان به مکالمه ادامه می‌دهید و به کودک توجه نکنید.

6- به عنوان قانون کلی در صورتی که در طول یک وعده غذا بیش از سه بار مجبور به محروم‌سازی موقتی شدید، آن وعده غذا برای کودک تمام شده خواهد بود و تا زمان وعده‌ی بعدی هیچ گونه خوراکی دریافت نخواهد کرد.

7- می‌توانید از طریق بازی، اصول رفتاری صحیح را هنگام غذا خوردن با کودک تمرین کنید. مثلاً در بازی یک مهمانی گرفته و وانمود کنید که غذا می ‌خورید. استفاده از تشکر در هنگام غذا گرفتن، غذا خوردن با دهان بسته و... را با کودک خود تمرین کنید.

در سن 4-3سالگی می‌توان قوانین را برای کودک توضیح داد و در صورت انجام آنها او را تشویق کرد.

بعضی کودکان در غذا خوردن خیلی سخت‌گیر و ایراد‌گیر هستند در این صورت:

- به او مقادیر کم غذا بدهید و در صورت اتمام اگر باز هم تمایل داشت بیشتر بدهید.

- تا زمانی که غذا را تمام نکرده به او دسر ندهید.

- بین وعده های غذای اصلی خوراکی‌های اضافی را حذف کنید.

- مدت زمان غذا خوردن را محدود کنید و در انتهای آن، بشقاب کودک را از جلوی وی بردارید.

- بطور مداوم به او گوشزد نکنید که غذا بخورد.

مشکلات در زمان لباس پوشیدن:

بسیاری از کودکان لجباز در لباس پوشیدن مقاومت می‌کنند و یا در پوشیدن یک لباس نامناسب پافشاری می‌نمایند. در سن 2-3 سالگی کودک علاقه دارد خودش لباس بپوشد.

در سن 3 سالگی فقط لباس‌های بزرگ را می‌توانند خودشان بپوشند.

در سن 4 سالگی آنها می‌توانند دکمه‌های بزرگ را ببندند.

در 5 سالگی غیر از بستن بند کفش، بقیه‌ی لباس‌هایشان را می‌توانند خودشان بپوشند.

همچنین کودکان، درآوردن لباس را قبل از پوشیدن آن‌ها یاد می‌گیرند.

با عمل به توصیه‌های زیر شاید بتوان بخشی از مشکلات لباس پوشیدن را برطرف نمود:

1- به کودک قدرت انتخاب بدهید ولی محدودیت داشته باشید، مثلاً قبل از مدرسه رفتن بین دو لباس امکان انتخاب بدهید.

2- فرصت و زمان کافی برای لباس پوشیدن بدهید. زیرا هرچه عجله به خرج دهید او مقاومت بیشتری نشان خواهد داد.

3- لباس پوشیدن را با شوخی همراه کنید، آواز بخوانید و با نگاه کردن به پنجره او را منصرف کنید.

4- از توجه کردن و توصیف‌های زیاد استفاده کنید، مثلاً بگویید ما جوراب را روی پا می‌کشیم.

5- در کودکانی که به مهد کودک می‌روند یک برنامه‌ی منظم باید داشته باشیم، مثلاً بعد از بیدار شدن مسواک زدن، شانه کردن موها و لباس پوشیدن انجام گیرد.

6- برای کودک 5-4 ساله یک ساعت رومیزی در معرض دید باشد تا مدت زمانی را که برای لباس پوشیدن نیاز دارد به او نشان دهد. اگر در مدت زمان تعیین شده لباس را به طور کامل پوشید تشویق گردد.

خلاصه:

کودکان مبتلا به اختلالهای رفتاری مشکلات فراوانی را برای والدین خود به وجود می آورند. این کودکان رفتارهایی از خود نشان می دهند که تأثیر منفی بر اطرافیانشان می گذارد و واکنشهای اشتباه این افراد در پاسخ به رفتار آنها نیز متقابلاً به کودکان بر می گردد. آشنایی والدین با این دسته اختلالات به تشخیص زودرس و در نتیجه درمان آنها کمک می کند.

برخی از این اختلالات عبارتند از:

1- اختلال کج خلقی (قشقرق به پا کردن) که طیف گستردهای از نق نق کردن کودکان تا پرت کردن اشیاء و افتادن روی

زمین را در برمی گیرد یا حتی نگه داشتن نفس خود تا زمانی که ضعف می کند که با توجه بیشتر به رفتارهای مثبت کودکان، مداخله سریع در حل مشکلات، نادیده گرفتن کج خلقی و...... قابل کنترل است.

2- پرخاشگری که بسیاری از کودکان لجباز برای به دست آوردن آنچه میخواهند پرخاشگری می کنند. با یاد دادن روشهای جایگزین برای پرخاشگری، دور کردن کودک از محیط همراه با پرخاشگری و در نهایت استفاده از محرومیت موقت و روشهای دیگر می توان این حمله را کنترل کرد.

3- دروغگویی که کودکان گاهی برای گفتن تصورات خود از دروغ استفاده می کنند و گاهی نیز دروغ گفتن برای بدست

آوردن چیزی صورت می گیرد. در این مورد است که باید به کودک آموزش داد که این روش اشتباه است.

4- مشکلات خواب کودکان، ترس و اضطراب کودکان، بیدار شدن مکرر در طول شب و کابوسهای شبانه که طریقهی

برخورد با آنها در هر قسمت توضیح داده شد.

خودآزمایی:

1- کدامیک از راهکارهای زیر در حل مشکل کج خلقی یا قشقرق کودکان مؤثر است؟

الف) برای کنترل قشقرق با دلیل و منطق با کودک صحبت کنیم.

ب) به نیازهای اساسی کودک مثل خستگی یا گرسنگی توجه کنیم.

ج) در همه شرایط باید کج خلقی را نادیده گرفت.

د) به کودک اجازه صحبت کردن ندهیم.

2- کدامیک از راهکارهای زیر در کنترل پرخاشگری کودکان موثر می باشد؟

الف) یاد دادن روشهای جایگزین به او.

ب) فراهم کردن همه نیازها و خواستههای او.

ج) در مواردی که راهکارهای دیگر مؤثر نبود استفاده از تنبیه بدنی.

د) استفاده از پند و نصیحت.

3- راهکار درست دربرخورد با کابوسهای شبانه کودکان چیست؟

الف) مشکلی نیست نیاز به اقدام خاصی ندارد.

ب) با صدای ملایم و حفظ آرامش به او اطمینان دهید که جایش امن است.

ج) اگر کاملاً بیدار نشده او را بیدار کنید.

د) به او اجازه دهید که بعد از کابوس به اتاق خواب شما بیاید.

4- جهت کاهش مشکلات کودکان هنگام غذا خوردن چه روشهایی مفید است؟

الف) در هنگام غذا خوردن تلویزیون نگاه کند و سرگرم باشد.

ب) نباید بلافاصله اقدامی انجام دهیم بلکه تنبیه را به وقت دیگری موکول کنیم.

ج) از طریق بازی اصول رفتاری صحیح را با کودک تمرین کنیم.

د) اجازه دهیم کودک اسباببازی خود را سر میز بیاورد.

5- کدامیک از جملات زیر در آمادهسازی کودک برای تولد فرزند جدید کمک کننده است؟

الف) دوست داری نوزاد جدید دختر باشد یا پسر.

ب) بچهای که به دنیا میآید برای تو یک همبازی خواهد شد.

ج) اجازه نداری به نوزاد دست بزنی.

د) تو می توانی با من به کلینیک بیایی و صدای قلب نوزاد را بشنوی.

7 ساله به چند ساعت خواب در شب نیاز دارد؟ - -6 کودک 6

10 ساعت. - الف) 11

9 ساعت. - ب) 10

11 ساعت. - ج) 12

8 ساعت. - د) 9

7- اگر منشا دروغگویی کودک آرزوهای او باشد چگونه باید با او رفتار کنیم؟

الف) بهترین کار این است که حقایق را لابلای داستان بیان کنیم.

ب) باید به کودک بگوییم که دروغ گفتن اشتباه است و مهم این است که حقیقت را بگوید.

ج) باید کودک را تنبیه کنیم و او را متوجه کار اشتباهش بکنیم.

د) نیاز به اقدام خاصی ندارد و با بزرگ شدن کودک این مشکل حل می شود.


0

آموزش و پرورش اجباری به عنوان یک سازمان نگهبان باعث دور شدن کودکان از ورود به کار و خیابان شده و در این بین چهار وظیفه اساسی به عهده گرفته است. از جمله وظایف مراقبت و نگهداری، توزیع افراد میان نقش های شغلی، یادگیری ارزشهای مسلط و تحصیل دانش و مهارت هایی از نظر اجتماعی پسندیده. لذا در این بین نقش خانواده ها که به طور سنتی مهارت ها را انتقال می دادند کمرنگ شده و این نقش به نهاد آموزش و پرورش سپرده شده.
آموزش و پرورش رسمی و دولتی علاوه بر کارکردهای آشکار خود کارکردهای پنهانی که باعث می شود کودکان در تعامل اجتماعی خود با کادر مدرسه به واسطه ماهیت انضباط و سازماندهی خشک که وجود دارد به پذیرش بی چون و چرای نظم اجتماعی موجود رو آورده و جایگاه خود را بشناسند و آرام در آن قرار گیرند.
آموزش و پرورش در واقع بر پیشرفت تحصیلی کودکان تاثیر دارد ولی این پیشرفت تحت تاثیر عواملی چون کیفیت، کنش متقابل بین معلم و دانش آموز، جو همکاری و مراقبت میان معلمان و دانش آموزان و تدارک سازمان یافته مطالب درسی می باشد. مدارسی که محیط یادگیری عالی فراهم می نمایند همیشه از لحاظ دسترسی به منابع مادی ارجح تر نیستند. ولی دسترسی خانواده ها به منابع مادی یکی از اولویت هایی است که باعث می شود خانواده های نسبتا ممتاز به مدارس خاصی بروند. وجود کیفیت آموزش، جو اجتماعی مناسب، الگوهای کار مدرسه، جذب معلمان کارآمد و ایجاد انگیزش در مدارس خاص می تواند زمینه های یک دور خود به خود تکرار شونده نابرابری های اجتماعی را به وجود آورده و حفظ نماید.
فقر یکی از علت های اصلی به وجود آوردن طبقات فرودست می باشد این طبقات قادر به مشارکت در فعالیت های جامعه نبوده و فاقد شرایط زندگی وتسهیلات معمول در جامعه هستند و یا به تعبیر هورتن: اشخاص آنقدر پول ندارند که حداقل استاندارد سلامت و بقا را دارا باشند.
در باز تولید فرهنگی و طی فرآیند تعلیم و تربیت کودکانی که از زمینه اجتماعی و خانوادگی فرودست برخاسته اند به علت عدم دسترسی به منابع کمک آموزشی به سادگی به این نتیجه می رسند که به اندازه کافی باهوش نیستند که بتوانند در زندگی آینده خود مشاغل دارای دستمزد بالایا منزلت بالابه دست آورند. به بیان دیگر تجربه عدم موفقیت تحصیلی به آنها می آموزد که محدودیت های فکری خود را شناخته و فروتر بودن خود را بپذیرند و به سوی مشاغلی گرایش پیدا نمایند که دورنمای شغلی محدودتری را داشته باشد.
می توان این گونه بیان کرد که نظام آموزش و پرورش به حفظ نابرابری ها گرایش داشته و در یک باز تولید فرهنگی مدارس همراه نهادهای اجتماعی دیگر، به دائمی کردن نابرابری های اجتماعی و اقتصادی در میان نسل ها کمک می کند. بازتولید فرهنگی مفهومی است که توجه ما را به وسایلی معطوف می سازد که به کمک آن مدارس از طریق برنامه پنهان بر یادگیری ارزشها، نگرش ها و عادتها تاثیر می گذارند. مدارس ارزش های متفاوت فرهنگی و شیوه های فراگرفته شده در اوایل زندگی را تقویت می کنند و دانش آموزان یاد می گیرند چگونه به این ارزشها نگریسته و پایبند باشند.

0
لوین در سال 1914، درجه دکترای تخصصی (Ph.D) روان شناسی را از دانشگاه سلطنتی فریدریش – ویلهلم برلین اخذ کرد که در آن یکی از بهترین دانشگاه های آلمانی محسوب می شد. لوین در نظریه سازی حوزه روان شناسی تحت تاثیر مطالعات اولیه خود در زمینه پزشکی، ریاضی به ویژه فیزیک قرار گرفت. او هم چنین تحت تاثیر استاد بر جسته فلسفه ارنست کاسیرر که علاقه وی در زمینه فلسفه را دو صد چندان کرده بود، قرار گرفت.

لوین بر خلاف معیارهایی که در فرهنگ دانشگاه های آلمان آن روزگار در خصوص رابطه میان استاد و دانشجو وجود داشت، در زندگی شغلی با تدریس تمام وقت تمامی معیارها را زیر پا گذاشت. او یک آزادی خواه واقعی و به دور از موقعیت های هوشیارانه و تا حدی متضاد با کلیشه ها و رفتارهای قالبی استادان آلمانی تبار بود. او هم در آلمان و هم در آمریکا از دانشجویان خویش خواسته بود تا وی را با نام کوچک «کورت» صدا کنند. وی اغلب از دانشجویان دوره دکتری دعوت می کرد تا برای صرف شام به منزل وی بروند. لوین تا حد زیادی متواضع بود و ترجیح می داد که در مباحث انتقادی کلارک هال و طرفدارانش دربارهنظریه میدانی مشارکت بجوید، زیرا او نقطه نظرات متفاوت را در روان شناسی به ویژه در بحث های دوستانه و ملایم مطرح می کرد.

به دنبال اخذ دکترای تخصصی در دانشگاه برلین، نام لوین در سال 1914 در فهرست شرکت کنندگان ارتش آلمان قرار گرفت و بعد از چهار سال مبارزه و حضور در میادین جنگ جهانی اول با درجه ستوانی و کسب نشان افتخار آنجا را ترک کرد. در طول دوران جنگ زخمی و در بیمارستان بستری شد. او در این زمان مقاله ای تحت عنوان منظره جنگ را نگاشت که در سال 1917 به چاپ رسید. لوین در این مقاله اشاره کرد که مسایل صلح متفاوت از جنگ به دست می آیند و باید درک شوند. برای مثال او می گفت: انبار یک کشاورز که در یک منطقه بی صاحب از همان انبار در یک دور نما و صلح آمیز، متفاوت تر است. زمانی که وی در بیمارستان بود رساله فوق دکترا یا پروفسوری خود را برای کسب درجه برتر در آلمان نوشت و قبل از این موفق شد دکترای تخصصی (Ph.D) را اخذ کند و به مقام استادی برسد.

او در سال 1921، در موسسه روان شناختی دانشگاه برلین به عنوان یکی از اعضای دانشکده، تدریس را آغاز کرد و به کمک دانشجویان دوره دکترا و انجام آزمایشات آزمایشگاهی مهم به شهرت علمی لازم دست یافت. هفت نفر از دانشجویان او زن و اهل روسیه بودند او در جذب پژوهش گران جوان در تحقیقات روان شناسی تبحر کافی داشت.

در طول دهه 1920، لوین صورت بندی نظریه میدانی را که این نظریه از سوی لوین پویایی گروه و روان شناسی مکان نگر نامیده شد، منجر به معروفیت او در حوزه اقیانوس اطلس شده بود، آغاز شد. تا سال 1930، لوین یکی از چهره های جهانی در روان شناسی به شمار می آمد. او قبل از مهاجرت به ایالات متحده حدود 40 مقاله و بعد از مهاجرت حدود 60 مقاله را به چاپ رسانید، سرانجام در سال 1947 در ایالت آیووا بر اثر سکته قلبی در گذشت.

پژوهش لوین در برلین

لوین بر خلاف سایر دانشگاه ها در آلمان با دانشجویان دکترا در ارتباط نزدیک بود به طوری که هر یکشنبه راس ساعت 10 صبح با دانشجویان فارغ التحصیل موسسه روان شناسی برلین در رستوران سوئدیش برای گشترش نظریه و تحقیقات خویش دور هم جمع می شدند، نام این جلسات کیوسل استریپ به معنای خط گپ و گفت و گو نبود. بلوما زایگارنیک یکی از همین دانشجویان که اهل روسیه بود یک آزمایش آزمایشگاهی را برای آزمون نظریه فعالیت های ناقص و کاهش تنش در افراد طراحی کرد و همین تحقیق مورد توجه روان شناسان آزمایشی در سراسر دنیا قرار گرفت که منجر به معروف شدن این پدیده به نام زانگارنیک شد. این مطالعه و تحقیقات کمک زیادی به لوین کرد تا در میان روان شناسان صاحب نام شود چون یافته ها وجود تنش های فیزیکی را نشان می دادند که پایه و اساس نظریه میدانی او بود.


نظریه میدانی

نظریه میدانی یک نظریه عمومی و یک نوع فرا نظریه در خصوص ساختار نظریه هاست که فراتر از یک رویکرد ساده است، هم چنین این نظریه مجمو عه ای از مفاهیم و ارتباطات نظری میان آنهاست. کورت لوین در پاره ای از موارد برای نشان دادن نظریه میدانی خویش از روش ها و مباحث فیزیک استفاده می کرد. یکی از تاثیرهای لوین و نظریه میدانی او در روان شناسی آمریکایی دهه 1930، برگرداندن رویکرد ذهن گرایی به آن بود. هم لوین و هم ادوارد سی.تولمن یک نوع روش شناختی را به رفتارگرایی کلارک هال بر روی یادگیری محرک – پاسخ متمرکز می شد و بر اساس نظریه فرویدی پایه گذاری شده بود معرفی کردند. لوین در رویکرد پدیدار شناختی در نظریه میدانی با استفاده از ترکیب انسان گرایی و علم بهره برد.

از آنجایی که لوین تحت تاثیر مکتب روان شناسی آمریکا قرار گرفته بود تا حد زیادی از مسایل روان شناسی کناره گیری کرد و به سمت مشکلات کاربردی آن کشیده شد. او می گفت: هیچ چیز بیش از یک نظریه خوب عملی نیست. زندگی نامه اصلی لوین تحت عنوان نظریه پرداز عمل گرا نام گذاری شد.

موقعیت حاشیه ای لوین در دانشگاه

لوین بر خلاف شهرتش به عنوان یک روان شناس آلمانی در برلین و نقش کلیدی وی در بنیان گذاری روان شناسی اجتماعی در آمریکا، او هرگز به طور رسمی در هیچ یک از دانشگاه ها استخدام نشده بود. لوین در موسسه روان شناسی برلین بین سال های 1921 تا 1933 به طور رسمی فعالیت می کرد و استخدام رسمی نبود. در نظام دانشگاهی آلمان افرادی که بخواهند شایستگی خویش را برای کسب یک موقعیت حرفه ای مناسب نشان دهند، باید یک پژوهش اساسی و مهم را از طریق رساله دکترای تخصصی (Ph.D) ارایه نمایند و از آن دفاع کنند.

لوین در سال 1921 رساله دکترای (پروفسوری) خود را عرضه کرد و در سال 1927 به یک مقام دانشگاهی با عنوان استادیار دانشگاه بدون استخدام رسمی یا درجه دولتی دست یافت. رسیدن به این درجه افتخاری به اندازه ورود یک یهودی به نظام و یا اداره آلمانی در آن زمان ارزش داشت.

زمانی که در سال 1933، لوین به آمریکا مهاجرت کرد، تنها موقعیتی که توانست به دست آورد استخدام موقتی دو ساله در دانشکده اقتصاد خانگی در دانشگاه کُرِنل بود، که توسط مراسم یاد بود لورا اسپلمن راکفلر و کمیته امداد در کمک رسانی به پژوهشگران پناهنده خارجی حمایت می شد. در دانشگاه کرنل لوین پژوهشی را در مهد کودک دانشگاه در زمینه تاثیر فشارهای اجتماعی روی عادات غذایی کودکان کم سن و سال بررسی کرد و به این نتیجه رسید که بیشتر دو قلوهای پر جنب و جوش از خوردن غذا فرار می کنند.

تدریس در زمینه اقتصاد داخلی (خانگی) در کرنل برای مدت زمان طولانی توسط روان شناسان آلمانی صاحب نام از برلین انجام نمی گرفت ولی رکود اقتصادی عظیمی صورت گرفت و مشاغل دانشگاهی در حد وسیعی کمیاب شدند. لوین توانست موقعیت دانشگاهی خود را حفظ کند.

لوین فقط برای 2 سال موقعیت شغلی خویش را در کرنل حفظ کرد. در ژانویه سال 1935، فرانک از لوین و جورج استو دارد، رییس پایگاه پژوهشی رفاه کودک آیووا، در دانشگاه آیووا دعوت کرد تا در دانشگاه یک کنفرانس کوچک در موضوع روان شناسی گشتالت در دانشگاه پرینستون شرکت کنند. لوین در این دانشگاه تاثیر زیادی روی استودارد، گذاشت. در ظرف مدت یک ماه استودارد به همراهی فرانک توانست لوین را در آیووا استخدام و ثبت نام نماید. بعد از اینکه لوین در سال 1945، آیووا را ترک کرد، به مدت 3 سال قبل از مرگش در سال 1947 عضو موسسه فن آوری ماساچوست بود و در آنجا به ریاست مرکز تحقیقات پویش های گروهی را به همراه بخش علوم اجتماعی و اقتصادی برعهده داشت. در این زمان، او در آمریکا بسیار معروف شده بود. اما استخدام رسمی نبود. او بیشتر اوقات خویش را صرف تامین هزینه های تحقیقی خارج از دانشگاه می کرد و در طول سال های آخر در «آم.آی.تی» بیشتر اوقات، خارج از محوطه دانشگاه بود. هزینه های پژوهشی اغلب صرف یافتن راه هایی برای برطرف کردن مشکلات پژوهشی می شد. این استقلال مالی موجب شد تا او به حل مشکلات اجتماعی به ویژه در آیووا بپردازد. تحقیقات کاربردی که توسط لازارسفلد در اداره تحقیقات اجتماعی – کاربردی دانشگاه کلمبیا بنیان گذاری شده بود، تمام وقت لوین را پر کرده بود. اما بیشتر روان شناسان معتقد بودند که شاید تحقیقات کاربردی آنها را از تحقیقات بنیادی در خصوص حل مشکلات پژوهشی منحرف سازد.

عدم توجه روان شناسان به فعالیت ها و تحقیقات لوین موجب شد تا او به سمت رویکردهای عملی و پیچیدگی های نظریه میدانی خویش کشیده شود. دیدگاه نظری لوین برای برخی از پژوهشگران مانند یک معما شده بود زیرا او از مفاهیمی چون بردار، فلش و... برای تجسم و فهم موضوعات استفاده می کرد.

آزمایش های میدانی در تغییر عادت های غذایی

سلسله آزمایش های تغییرات غذایی توسط لوین و دانشجویان دکترای او در پایگاه پژوهشی رفاه کودک آیووا انجام گرفت که حمایت آن از طریق کمیته عادت های غذایی انجمن تحقیقات ملی در واشنگتن دی.سی تامین شد.

مطالعات غذایی لوین با مبارزات جنگ جهانی دوم در آمریکا هماهنگ شده بود و این تحقیقات به مطالعه کمبودهای غذایی، جیره بندی غذا توسط دولت و تغییرات غذایی لازم برای پیشبرد سلامتی و تغذیه عمومی می پرداخت. بهترین مطالعه غذایی لوین در آیووا مطالعه گوشت لوزالمعده گوساله بود.

آزمایشات لوین یک مطالعه کلاسیک در مورد تفاوت بین ارتباطات میان فردی متقابل (گروه گفت و گو کننده) و ارتباطات جمعی (گروه سخنران) به شمار می رود. او نتایج مطالعه لوزالمعده گوساله و سایر تحقیقات انجام شده در آیووا را به یک روش 3 مرحله ای برای تحقیقات رفتاری، تقسیم می نماید: عدم تثبیت، حرکت و تثبیت. متعاقب آن زمانی رفتار یک فرد تغییر کرد به سرعت به حالت اولیه باز می گردد، اگر چه یک تغییر مداوم مد نظر باشد. تاثیر اعضای دیگر گروه در تغییر افراد، یکی از عوامل مهم به شمار می رود. همان طور که لوین نتیجه گیری می کند: تصمیم ها و مباحث گروهی تاثیر تثبیت کنندگی بر روی رفتارهای آینده افراد خواهد گذاشت.

دروازه بانی [گزینش گری]

لوین قبل از مقاله خود قبل از مرگ زود هنگام، راجع به مراحل گزینش گری [دروازه بانی] در یک نظام ارتباطی به نظریه پردازی پرداخت. دروازه بانان [گزینش گران] افرادی هستند که جریان اخبار و پیام ها را در یک مجرا کنترل می کنند، آنها ممکن است اطلاعات و اخبار را نگه دارند، تغییر دهند، چیزی به آن اضافه و از آن کم کنند و یا آن را تکرار کنند. در آزمایش گوشت لوزالمعده گوساله، دریافت کرد که خانم های خانه دار همان دروازه بانانی هستند که غذاهای طبخ شده و یا مصرف شده را کنترل می کنند یعنی اگر خانم خانه دار تصمیم به طبخ گوشت دل و جگر و قلوه نداشته باشد، خانواده نیز آن را نمی خورد. مفهوم دروازه بانی می تواند برای موقعیت های ارتباطی به کار رود.همان طوری که لوین می گوید: این موقعیت نه تنها در مجاری غذایی بلکه در انتقال یک موضوع خبری از طریق مجاری ارتباطی در یک گروه مطرح می شود.

امروزه مفهوم دروازه بانی در حد وسیعی توسط ارتباط پژوهان به ویژه در تحقیقات ارتباطات سازمانی خبر و مطالعه موسسات خبری استفاده می شود. پاملا شومیکر اعلام می کند دروازه بانی یک مفهوم مناسب برای مطالعه و شاید حصول این موضوعات باشد اما امروزه دیگر قدیمی و کهنه شده است.

مدیریت مشارکتی در کارخانه پاجامای هاروارد

لوین به دلیل علاقه زیادی که به مدیریت بازرگانی داشت در سال 1920 کتابی (به زبان آلمانی) به نام جامعه پذیری نظام تایلور نوشت و طراحی زمان و حرکت تایلور را مورد نقد قرار داد و گفت: باید نظام کارخانه ها به طور کامل انسانی و متعادل باشند. وی زمانی که در سال 1939 به ایالات متحده رفت، توانست در باب مدیریت مشارکتی در کارخانه موسسه تولیدات صنعتی هاروود در ویرجینیا تحقیقاتی را به انجام برساند.

مجموع آزمایشات میدانی که توسط لوین و سایرین در کارخانه تولیدی هاروود انجام گرفت، نشان می داد که مدیریت مشارکتی به شکل فعالی در حال افزایش بود. بنابراین لوین یکی از نظریه پردازان صاحب نام در میان پژوهشگران سازمانی و مدیران بازرگانی شده بود. بعدها لوین و دوگلاس مک گریگور، استاد دانشکده بازرگانی در «ام.آتی.تی» رابطه دوستانه ای را با یکدیگر آغاز کردند و در نتیجه لوین و گروه او درسال 1945، از آیووا به «ام.آی.تی» نقل مکان کردند.

مرکز تحقیقات پویش های گروهی

مرکز تحقیقات پویش های گروهی در بخش علوم اقتصادی و اجتماعی «ام.آی.تی» تاسیس شد و درجه دکترای تخصصی (Ph.D) را در حوزه روان شناسی گروهی اعطا می کرد. هزینه تحقیقات این مرکز توسط بنیاد مارشال فیلد، بنیاد راکفلر و کنگره یهودیان آمریکا و درآمد دانشگاه که توسط «ام.آی.تی» و تدریس لوین و همکاران وی تامین می شد به دست می آمد. زمانی که لوین در «ام.آی.تی» انجمن روابط متقابل اجتماعی را که یک نمونه پیشرفته ای از کنگره یهودیان آمریکا در نیویورک بود، تاسیس کرد تا از طریق مشکل تعصب را در سطح جامعه کاهش دهد. لوین انتظار داشت که مرکز تحقیقات پویش های گروهی در «ام.آی.تی» بتواند تحقیقاتی را در زمینه تعصب های نژادی و قومی به انجام رساند و انجمن روابط متقابل اجتماعی نیز یافته ها و نتایج تحقیقات را به کار بندد.

کورت لوین و طرفداران وی یک گروه منسجم و پیوسته بودند. زمانی که لوین در سال 1945، از دانشگاه آیووا به «ام.آی.تی» رفت بسیاری از طرفداران صاحب نامش به همراه وی به مرکز تحقیقات پویش های گروهی رفتند، مانند: لئون فستینگر، دوروین کارت رایت، ماریان رادکی و ران لیپیت. تمام شاگردان لوین از طرفداران متعهد او بودند بنابراین، زمانی که می خواستند برای دانشجویان دکتری خویش تدریس کنند، سعی می کردند که از یک روش نظری در جهت افکار لوین استفاده کنند. برای مثال مطالعات و موضوعات اصلی در برنامه آموزشی «ام.آی.تی» در سال های اولیه توسط لوین و یا با کمک وی به چاپ می رسید، تمام پژوهش گرانی که در «ام.آی.تی» آموزش می دیدند [مانند: هارولد کلی، استنلی شاختر، کورت بلک و جان تیباوت] از افراد صاحب نام و مشهور آن زمان شدند. همه آنها دارای شغل های موفقیت آمیزی در روان شناسی اجتماعی بودند و افکار و عقاید لوین را برای نسل های آینده روان شناسان اجتماعی پیش می بردند. حرکت دسته جمعی طرفداران لوین از شهر آیووا به کمبریج در ماساچوست موجب شد که دیگر آثاری از آنها در دانشگاه آیووا باقی نماند.

الگوی اصلی لوین در تحقیقات گروهی روان شناختی یک انسجام (پیوستگی) منطقی را شکل داده بود که در آن تمام اعضای گروه انتظارات یکدیگر را بر طرف می کردند. بنابراین این انسجام درجه اهمیت را نشان می داد و برای توصیف میزان تغییرات رفتاری اعضای گروه مورد استفاده واقع می شد. لوین و طرفداران او راه های به وجود آوردن انسجام گروهی را مطالعه می کردند برای مثال: اینکه چگونه فعالیت های یک گروه موجب قوی تر شدن فرصت هایی برای رسیدن به اهداف مد نظر می شود.

انسجام گروهی اغلب همان طور که کورت لوین انتظار داشت بسیار مفید و موثر بود اما به طور معمول موجب می شد تا تفکر گروهی یعنی «افزایش توانایی های ذهنی» آزمایش و کشف حقیقت، تفاوت های عادلانه و درست که در نتیجه فعالیت های گروهی شکل می گرفت، پدید آید.

پژوهش شبکه ای

یکی از مهمترین تحقیقات معاصر که در نتیجه تاثیرهای لوین انجام گرفته مطالعه در مورد شبکه های ارتباطی یا شبکه های اجتماعی است. لوین معتقد بود که روابط گروهی می تواند از طریق سلول هایی با خطوط ربط دهنده نشان داده شود (او این مفهوم را زیست شناسی سلولی گرفته بود). باویلاس از این عقیده استفاده و آن را در یک آزمایش آزمایشگاهی در باب الگوهای ارتباطی در شبکه های متفاوت گسترش داد. برای مثال: باویلاس اجازه داد تا پنج نفر از کسانی که در یک ساختار شبکه ای حضور دارند یادداشت های خود را با یکدیگر عوض کنند (این آزمایش به چرخه ای معروف شد).

در حالی که افرادی که در یک شبکه دیگر بودند (ستاره ای) می توانستند پیام های خود را فقط با یک شخص عوض کنند.

ساختار شبکه ای دیگری (زنجیره ای) وجود داشت که در برقراری ارتباط با دیگران محدود تر بود. باویلاس دریافت که ساختارهای ارتباطی با محدودیت های کمتر، فعال تر از شبکه ها هستند به استثنای اینکه شبکه ستاره ای فعال تر از شبکه چرخه ای عمل می کرد (زیرا شبکه چرخه ای از مشکلات بیشتری برخوردار بود). این تحقیق نشان داد که ساختارهای ارتباطی شبکه های اجتماعی می توانند به صورت ریاضی و با اعداد تحلیل شوند. دانشکده نامریی کتابی تحت عنوان شبکه های اجتماعی به چاپ رسانید و از یک انجمن حرفه ای (شبکه های بین المللی برای تحلیل شبکه های اجتماعی) و سالن همایش سالانه برخوردار بود. پس از این مدت زمان زیادی نگذشت که میان طرفداران لوین در موضوع پویایی گروه ارتباط مستقیم برقرار شد.

پویایی گروه

هسته اصلی پویایی گروه که بر گرفته از نظریه میدانی لوین است در سال 1946 به عنوان یک واحد درسی آموزشی توسط لوین و کارمندان وی در مرکز تحقیقات پویش های گروهی در «ام.آی.تی» برای «کمیسیون میان نژادی کانکت کات» که سازمانی برای غلبه بر تعصبات نژادی بود، شکل گرفت. جلسات دو هفته ای آموزشی که در دانشکده تربیت معلم بریتانیای جدید«کانکت کات» برگزار شد، شامل سخنرانی هایی در موضوع روان شناسی گروهی و تعصب مانند بسیاری از فعالیت های آموزشی در کارگاه ها بود.

سال بعد یعنی سال 1947 کارگاه پویایی گروه به «گلد آکادمی در بتل واقع در مین» منتقل شد. به طور کلی هزینه تحقیقات این کارگاه توسط دفتر تحقیقات دریایی تامین می شد. چند سال بتل مانند یک کعبه آمال برای آموزش پویایی گروه خدمت کرد. حدود 100 کارمند و 50 مربی و محقق در آنجا حضور داشتند. این کارگاه روز به روز از تحقیقات دور می شد و به سمت تجربه آموزشی نزدیک می شد. به طور کلی پویایی گروه مانند یک فعالیت اجتماعی و صدها کارگاه مانند کارگاه بتل در سراسر ایالات متحده و نقاط دیگر شکل گرفته بود. روش های گروهی که در آزمایشگاه ملی آموزش در بتل استفاده می شدند، به نام گروه تی یا گروه آموزشی شناخته شده بودند. گروه رویاروی (گروه های مخالف) نامی بودند که برای موسسه ایسالن در کالیفرنیای شمالی استفاده می شد و حساسیت آموزی واژه عمومی برای آموزش گروهی به سبک لوین بود.

گسترش علایق آموزشی پویایی گروه در دهه 1960 موسسه ایسالن و زمان معیار شرقی را تا چند دهه پیاپی تحت تاثیر قرار داده بود. امروزه فعالیت های پویایی گروه با نشان دادن نظریه میدانی لوین در رفع مشکلات واقعی رفتارهای گوناگون گروه استفاده می شود.

خدمت های کورت لوین به مطالعات ارتباطی

لوین موفق شد تا هم یک حوزه موفقیت آمیز برای خودش ایجاد کند و هم یک مکتب مجزا را برای روان شناسی اجتماعی در آمریکا، درست جایی که به اوج موقعیت علمی به عنوان بنیان گذار روان شناسی اجتماعی آزمایشی رسیده بود.

کورت لوین معلم و مربی بسیاری از چهره های بر جسته روان شناسی بود مانند: آلکس باویلاس، دوروین کارت رایت، لئون فستینگر، هال کلی، استنلی شاختر و... بزرگترین تاثیر علمی لوین بر روی دانشجویان هوشیار و خلاق بود. یکی از دانشجویان و همکاران لوین ران لیپیت در مورد جهت و مسیر دیدگاه لوین در تغییرات اجتماعی می گوید: لوین در برابر مشکلات اجتماعی بسیار حساس بود و همیشه برای استفاده از منابع خود به عنوان یک پژوهش گر اجتماعی برای رفع این مشکلات تلاش می کرد، او در دهه 1940 مثلثی را ترسیم کرد تا وابستگی متقابل بین پژوهش، آموزش و عمل برای ایجاد تغییرات اجتماعی را نشان دهد[ نوعی سه سویه سازی].

رخدادها و اتفاقات روزمره در زندگی لوین بر روی موضوعات تحقیقی وی تاثیر داشته است. رخدادهایی چون گارسونی که در رستوران سوئدیش کار می کرد، اثر نتیجه زایگارنیک و یا روش رهبری بی تفاوت (بی عنان) و.... هر کدام از مطالعات بنیادین لوین با یک مشکل مهم اجتماعی مواجه بود مانند: تعصب، پیشرفت های غذایی و تغذیه و رهبری استبدادی. به حتم لوین باید در میان کسانی فعالیت می کرد که به طور جدی به نظریه و کاربرد آن به طور هم زمان توجه نشان می دادند. ارتباط علمی و پژوهشی لوین در آمریکا با بخش های روان شناسی مستحکم نبود. از طرفی او در پایگاه پژوهشی رفاه کودک (آیووا) و مرکز تحقیقات پژوهش های گروهی (در«ام.آی.تی») فعالیت و ارتباط بیشتری داشت.

فعالیت در چنین مراکز یا موسساتی به طور غیر مستقیم، جهت کاربردی تحقیقات و فعالیت های لوین را نشان می داد. انجمن روان شناختی آمریکا طرح اولیه لوین را برای آغاز روان شناسی کاربردی رد کردند. بنابراین وی مجبور شد تا انجمنی را برای مطالعه مباحث روان شناسی پایه گذاری کند و به این ترتیب مجله مسایل روان شناسی نیز انتشار یافت.

علاقه علمی لوین به تحقیقات پویایی گروه تا دهه 1950، زمان شکوفایی طرفداران لوین و نظریه های وی ادامه یافت. اما در دهه 1960 علاقه او بیشتر از روان شناسی اجتماعی به سمت مطالعه شناخت و تبیین رفتارهای فردی کشیده شد. امروزه مطالعات ارتباطی گروه های کوچک دیگر قدیمی شده است و تحقیقات کمی در این زمینه که توسط لوین گسترش یافت، صورت می گیرد. بنابراین تاثیر مستقیم لوین در این حیطه کم رنگ تر بوده است، به دیگر سخن استفاده از تحقیقات و نظریه لوین از سال 1960 تا به امروز کمتر شده است.

اما در چندین راه مختلف مانند پویایی گروه، مطالعه مدیریت مشارکتی در سازمان ها، روان شناسی اجتماعی و نفوذ گروهی روی رفتارهای فردی، نظریه و عقاید لوینی هم چنان پایدار مانده است، کاربرد افکار و عقاید لوین در حوزه ارتباطات تا به امروز ادامه یافته اگر چه بسیاری از آن مفاهیم (نظیر: تحقیق عمل نگر، دروازه بانان خبری و نشانه ها- به سوی عمل و...) به طور قابل توجهی برای تشخیص و حل مشکلات به کار می آیند.

منبع:تاریخ تحلیلی علم ارتباطات رویکردی شرح حال نگارانه

تالیف: راجرز، پروفسور اورت میچل

ترجمه: آذری، دکتر غلامرضا

0
از این رو می توان عنوان نمود که نگرش ها مانند بسیاری از واکنش ها اکتسابی هستند و به رغم اکتسابی بودنشان درست مثل عادات انسانی در وجود شخص مستقرند و فرد را در جهت خاصی به فعالیت وامی دارند یا از فعالیت باز می دارند، خلاصه اینکه نگرش ها در ارتباط با هدفی خاص (کسب نفع یا دفع آن) شکل می گیرند.

با توجه به تعریف نگرش و بعضی خصوصیات آن که یادآور شدیم، نگرش ها در رفتار افراد تجسممی یابند. این گفته قطعیت ندارد و چه بسا در شرایطی ممکن است که فرد رفتاری متفاوت یا متضاد با نگرش خود بروز دهد. اما با این حال، در کل، رفتار انسان نشانه ای از نگرش های اوست که آن رامی توان آمادگی وی برای اجرای عمل به گونه ای خاص تصور نمود. اما به رغم عدم قطعیت رابطه ی بین نگرش و رفتار، چنین تصورمی شود که باید نوعی هماهنگی بین آنها وجود داشته باشد، زیرا در غیر این صورت طبق نظریه ی ناهماهنگی شناختی1، فرد به تعارض روان شناختی ناشی از عدم هماهنگی بین نگرش هایش بر می خورد که در نتیجه ی آن دچار اضطراب و فشار روانی می گردد. مثلا، اگر یک فرد مذهبی به حرکاتی دست زند که منافی با نگرش مذهبی و اصول دینی و عقیدتی اش باشد، وی بر اثر تعارض بین این دو (نگرش و رفتار) احساس گناه خواهد کرد.

از آن جایی که رابطه ی بین نگرش و رفتار امری متقابل است (یعنی نگرش روی رفتار و رفتار روی نگرش اثر می گذارد)، می توان با تغییر در یکی در دیگری نیز تغییر ایجاد نمود. به همین سبب، می توان گفت که این نکته اساس تبلیغات است، به طوری که در جهان سالانه میلیون ها دلار خرج می شود، زیرا سازمان های تجاری به این نتیجه رسیده اند که می توان با تغییر در نگرش ها و دیدگاه های مردم در رفتار و عادات آنها هم تغییراتی ایجاد کرد. برنامه های رادیویی و تلویزیونی که با هزینه های سرسام آورتهیه و ضبط می شوند به رایگان در اختیار مصرف کنندگان قرار می گیرند، هدفشان تغییر و هدایت نگرش های مردم در جهت خاصی است. مطبوعات، کتاب ها و سخنرانی ها همه درایجاد دگرگونی در نگرش موثرند. اگر نگرش به اندازه کافی قوی باشد و در وجدان و روح افراد، جایگزین یا به اصطلاح کاملاً درونی شده باشد، نهایتاً در شکل گیری رفتار آنان موثر خواهد بود.

یکی از نظریه هایی که رابطه باورها، نگرش و رفتار را نشان می دهد توسط فیش باین و آیزن ارائه شده است. دیدگاه آنان نشان می دهد که رفتار کنشگران به نگرش ها و هنجارهای مرتبط با رفتار متکی است. در شرایطی که نگرش ها و هنجارها هردو در رابطه مثبت با رفتار باشند، «قصد انجام دادن عمل» زیاد خواهد بود. این دو از طرف دیگر نشان می دهند که نگرش ها و هنجار ها، هر دو تحت تاثیر «عقاید» فرد درباره یک عمل خاص است. به علاوه، همانطور که فیش باین می گوید، حتی در سطح مفهومی جدا کردن این سه از یکدیگر عملاً غیر ممکن است. نگرش یا ارزش گذاری عاطفی یک موضوع معین از طرف ما، حتماً به شناخت ها یا باورهای ما نسبت به آن موضوع بستگی دارد. اما عکس آن هم درست است. ارزشی که ما از نظر عاطفی برای موضوع قائل هستیم برباور ها یا شناخت های ما نسبت به موضوع تاثیرمی گذارد. این دو به رفتاری که ما نسبت به موضوع ازخود نشان می دهیم نیز بستگی دارد و می توانند به این رفتار ها شکل بدهند.

درنظریه رفتار برنامه ریزی شده آیزن و فیش باین، دو دسته عامل در ارتباط با هم در تعیین قصد فرد دخالت دارند. از طرفی، باور هایی که نسبت به پیامد های کارش در او پیدا می شوند از نوع ارزش گذارانه هستند و در اعتقاد به موفقیت یا شکست در کاری که در پیش گرفته است خلاصه می شوند. این باورها نگرش فرد را نسبت به کار مورد نظر تعیین می کنند (و این جاست که ما مفهوم نگرش را باز می یابیم). از طرف دیگر، باورهای پیچیده ای وجود دارد که بر اساس گمان فرد شکل می گیرد. گمان در مورد نتایجی که به نظر دیگران نصیب او خواهد شد و احترامی که خود به این نظرخواهدگذاشت. این باورها تعیین کننده هنجارهای ذهنی مردم اند. با وجود این، گرایش به کاری که فرد در پیش گرفته و هنجار های ذهنی ای که او در سر می پروراند، مستقیماً قصد انجام دادن کاررا در او به وجود نمی آورد. ارزیابی فرد نسبت به اهمیت نسبی هنجارها نیز در انجام دادن کارضروری است (تاپیا، 1379: 6 - 34).

صرف نظراز اینکه چه نگرشی اظهار شده و چه هنجارهایی مطرح باشد،حرکت از قصد انجام دادن یک عمل به یک رفتار عینی می تواند در نتیجه احساس تاثیر عوامل نظارت کننده بر اقدام یا موانعی که ممکن است مطرح باشد نیز قرارگیرد(محسنی، 1379:32- 29).بنابراین سوال مهم این است که تحت چه شرایطی انسان ها از «انتظارات دیگران» و از هنجارهای حاکم پیروی می کنند؟ در پاسخ باید گفت این شرایط همان "انگیزه برای پیروی از انتظارات دیگران مهم" می باشد.

ساپ و هارود در کنار متغیر های تئوری فیش باین و آیزن متغیر دیگری به نام «پذیرش اجتماعی»را در نظر گرفتند. آنها معتقدند که پذیرش اجتماعی در پیدایش قصد موثر است. به این منظور آنها به تئوری گروه مرجع رجوع می کنند و در این زمینه بالاخص برداشت و تعریف شیبو تانی از گروه مرجع را در نظر می گیرند. شیبو تانی از اصطلاح «گروه مرجع کلی» استفاده می کند وآن را گروهی می داند که نقش چارچوب مرجع را ایفا می کند. برای بیان تاثیر گروه مرجع به کارگیری اصطلاح مشهور «‌ دیگران مهم»جا افتاده است (رفیع پور، 1372: 14 – 12).


0
خرده نظام خانواده:

در طی دهه 1960 تا 1970 پژوهشگران علوم اجتماعی به پدیده ای به نام شکاف نسل ها علاقمند شدند، نوعی تمرد (طغیان) نوجوانان علیه والدین که اختلاف قابل ملاحظه ای به وجود می آورد. برخی پژهشگران به اختلافات عمیق بین نسل ها اعتقاد داشتند وبرخی اختلافات نگرشی بین والدین وفرزندان نوجوانشان را خیلی کم دانسته ویا اصلاً اختلافی گزارش نکرده اند. پژوهشگران عوامل متعددی را دربروز این اختلافات مؤثردانستند که ازآن جمله به اختلافات نگرش ها و میزان توافق والد – فرزند در مباحث دینی اشاره کرده اند. هانزبرگر(1985) مطالب فوق را تأیید کرد و به طور کلی نشان داد که همسانی عقاید دینی دربین فرزندان با مادران 43% و با پدران 48% بوده وهرچه کیفیت روابط والد- فرزند بهترباشد توافق در مباحث دینی بیشتر وانتقال وآموزش ارزش های دینی بهتر انجام می شود.

درهمین زمینه مطالعات متعدد، نتایج مشابهی را نشان می دهد و این طور گزارش می شود که میزان تشابه اعتقادات دینی دروالدین وفرزندان به نوع ارتباط والد- فرزند برمی گردد وهرچه نزدیکی این ارتباط قوی تر باشد، پذیرش آموزش ها واعتقادات دینی فرزندان ومقدار یکسانی آن با اعتقادات والدین بیشتر است. بنابراین اگر والدین نقش با اهمیتی درنحوه تحول وتربیت دینی فرزندان ایفا نمایند، بین دینداری آن ها با نوع رابطه با فرزندانشان رابطه ای وجود داشته است. هانزبرگر درگزارش خود نتیجه گرفت که والدین بهترین پیش بینی کننده نگرش های دینی فرزندان شان هستند.

محققان همه نتیجه می گیرند که اگرچه عوامل بسیاری مانند والدین، مدارس، موسسات دینی، کتاب ها و... به طور بالقوه در دینداری1 وجامعه پذیری دینی2 فرزندان اثرمی گذارند، اما والدین با اهمیت ترین عامل اولیه درتربیت دینی فرزندان هستند. مک کوبی (1992) نیزاعتقاد دارد، با این که والدین تنها افرادی نیستند که دراجتماعی کردن فرزندان شان نقش دارند، اما همواره خانواده به عنوان اصلی ترین عامل درنظرگرفته شده است ودراین حیطه، جنبه های عاطفی رابطه والدین وفرزندان بیشترین اهمیت را دارد.

پژوهشگران اعتقاد دارند که تأثیروالدین برتربیت فرزندان نه تنها ازطریق خصوصیات موقعیتی آن هاست بلکه از طریق انتقال ارزش ها و نیزفراهم آوردن یک محیط اجتماعی هدایت کننده است والبته حمایت والدین مهم ترین عامل برای نیل به کمال تربیتی است.

باوم ریند (1971، 1991 به نقل از برزونسکی، 2004) براساس دوبعد پاسخگویی و تقاضامندی والدین، سه سبک تربیتی راپیشنهاد داد. نوع اول مقتدرانه(والدینی که هم پذیرنده و هم متوقع هستند) نوع دوم استبدادی (والدینی که متوقع هستند، اما پذیرنده نیستند)، نوع سوم سهل گیر(والدینی که پذیرنده هستند،اما متوقع نیستند).بعدها نوع چهارم یعنی طردکننده براساس دوبعد تقاضامندی وپاسخگویی توسط محققین دیگراضافه شد. تحقیقات باوم ریند نشان داده است که فرزندان با والدین مقتدر دراعتماد به خود و خود کنترلی نمرات بالاتری درمقایسه با فرزندان دیگر والدین داشته اند(اسلیکر،1998).نتایج تحقیقات طولی و مقطعی متعدد نشان داد که سبک تربیتی مقتدر نسبت به سبک های دیگر کارآمدترین سبک درتحول مثبت کودکان است (دی روس و همکاران، 2004).

پژوهشگران دیگراعتقاد دارند که وقتی والدین و فرزندان حمایت وارتباط عاطفی مثبتی دارند، نوجوانان تعهد بالایی نسبت به ارزش های دینی نشان می دهند. انتقال ارزش ها به شدت تحت تأثیر خانواده، اعتقادات مذهبی آن ها وتوافق بین اعضاء خانواده می باشد و انتقال ارزش ها درخانواده هایی که ارتباط بین والدین وفرزندان ضعیف است به کندی صورت می پذیرد.

درهمین راستا مطالعات کیرکپاتریک1(1999) که با استفاده از نظریه بالبی2 بحث دلبستگی ورابطه والد – فرزند را به حوزه دین وارد کرده بود، دریچه دیگری براین مسئله گشود. کیرکپاتریک اعتقاد دارد مذهب می تواند به عنوان فرایند دلبستگی، مفهوم سازی شود که درآن رفتارها وباورهای زیستی رابطه بین فردی میان کودک ومراقبین را شکل می دهد، همچنین کودکان را قادرمی سازد تا درحضورتصویر دلبستگی،احساس ایمنی کنند وبه اندازه کافی درامنیت باشند تا به کشف محیط پیرامون شان بپردازند. کودک برپایه تجارب اولیه دلبستگی، روان بنه های هیجانی – شناختی مربوط به روابط بین فردی راگسترش می دهد که این تحول بعدها می تواند با یک تصویردلبستگی فوق طبیعی همراه شود. درحقیقت،اعتقاد مذهبی به نوعی می تواند دریچه ای منحصربه فرد به فرایندهای دلبستگی بزرگسال بگشاید (خوانین زاده و همکاران، 1384).

با عنایت به آنچه گذشت، نتایج پژوهش ها نشان می دهند که اهداف و سبک های والدگری با تحول دینی فرزندان مرتبط بوده و نقش بسزایی در نوع تربیت دینی فرزندان ایفاء می کنند. بدین ترتیب از یک سو با توجه به اینکه تحقیقات متعدد، نشان دهنده ی تاثیر نوع فضای خانوادگی در افزایش یا کاهش باورهای دینی فرزندان هستندوازدگرسوباتوجه به اینکه سبک تربیتی والدین می تواند بر چگونگی انتقال آموزه های دینی به فرزندان تاثیر گذار باشد،نتیجه رویکرد های مختلف در جامعه پذیری دینی مبنی بر این است که والدین نقش بسیار مهمی در تحول دینی فرزندان ایفا می کنند.

چون میزان مذهبی بودن والدین،قویترین عامل اجتماعی پیش بینی کننده ی میزان مذهبی بودن فرد است، غنی سازی رابطه والد – فرزند به عنوان پیش شرط تربیت دینی فرزندان حایز اهمیت می باشد (شهابی زاده،1383).

از طرف دیگر پژوهش ها(صادقی،1384) به رابطه بین سبک تربیتی والدین با تصورازخدا ومیزان اعتقادات افراد با روش تربیتی، ارتباط معناداری بدست آورده اند، یافته های فوق تاکیدی برنظریه انطباقی کیرکپاتریک می باشد. دراین نظریه، برتأثیر کیفیت ارتباط والد – فرزند درنوع ارتباط واعتقاد به خدا تأکید شده است. این نظریه بیان می کند که میزان مذهبی بودن مراقبین وجامعه پذیری دینی درپیش بینی تصور از خدا و نوع ارتباط با خدا اهمیت دارد. با توجه به یافته های حاضروالدین می بایست جهت انتقال ارزش ها و درونی کردن آموزش های مذهبی خود وفرزندان از شیوه کنترل وحمایت بالا استفاده کرده ورابطه ایمنی با آنان برقرار نمایند.

برطبق نظریه دلبستگی ویادگیری اجتماعی محققین بسیاری، تأثیرگذارترین عامل را درجامعه پذیری دینی فرزندان، خانواده ذکر کرده اند واعتقاد دارند وقتی والدین وفرزندان حمایت عاطفی مثبتی دارند، نوجوانان تعهد بالایی نسبت به ارزش های دینی نشان می دهند.جانسون(1973) نیز در تحقیق خود گزارش کرد،دانش آموزانی که به ارزش های مذهبی تعهد بیشتری نشان داده اند، والدین خود را گرم تر، با محبت تر و پذیرنده تر ازدانش آموزانی می دانستند که این ارزش ها را طرد کرده بودند، دادلی و ویسبی(2000) نیز مهم ترین عامل برای انتقال آموزه ها وارزش های دینی به فرزندان را حضور گرم و روابط حمایتی و مراقبتی والدین می دانند. همچنین طبق الگوی کیرکپاتریک هرچه روابط والد – فرزند ایمن تر باشد،انتقال ارزش های دینی به فرزند و پذیرش و درونی کردن ارزش ها سهل تر می باشد.

تجارب دوران کودکی با والدین می تواند تأثیر بسیاری بر چگونگی ارتباط افراد با خدا، پذیرش تربیت دینی و میزان مذهبی بودن آنان داشته باشد. بنابراین با درنظرگرفتن این مسئله وباتوجه به اعتقاد بالبی، مبنی براین که کودک درخلال نخستین ماه های زندگی، تجربه خود را در رابطه با تصویر مادرآغاز می کند، تجربه ای که درجریان سال های کودکی و نوجوانی درچارچوب روابط با والدین ادامه می یابد وموجب می شود که کودک بتواند به بنا کردن الگوهای عملیاتی نایل گردد، الگوهایی که پیش بینی رفتارچهره های درآمیخته با دلبستگی نسبت به وی را در موقعیت های مختلف ممکن می سازد، از سویی دیگراعتقاد کیرکپاتریک این است که ارتباط با خدا نسبت به روابط دلبستگی بزرگسال، به رابطه دلبستگی والد – کودک شبیه تراست. البته با عنایت به مطالب ذکر شده می توان نتیجه گرفت که کاربرد سبک تربیتی مقتدرانه از سوی والدین با توجه به بعد پذیرا، دردسترس بودن والدین وجو وفضای گرم خانواده منجر به پذیرش سهل تر استاندارها و ارزش های والدین (ازجمله ارزش های دینی) وتعهد بیشتر به آن دربین فرزندان می شود. این یافته ها هم چنین تأییدی برنظریه جامعه پذیری دینی گرنگویست(2002) وهمسو با نتایج شهابی زاده(1383)نیزمی باشد. شهابی زاده(همان)گزارش کرد که کیفیت ارتباط با خدا درافرادی که دلبستگی ایمن نسبت به والدین شان دارند،منطبق با میزان مذهبی بودن والدین شان است. بنابراین والدین جهت انتقال ارزش ها و درونی کردن آموزش های مذهبی خود در فرزندان می بایست رابطه ایمنی با آنان برقرار کنند.

کودکان و نوجوانان احتیاج دارندبا افرادی باشندکه بتوانند با آن ها ارتباط صمیمانه و نزدیکی برقرار کنند و تربیت دینی فرزندان، نیازمند محیطی گرم وصمیمی می باشد. شرکت ودارنل توضیح می دهندکه ساختارها، جو فضای خانواده وچگونگی ارتباط والدین با فرزندان،محیطی ضروری برای تحول هنجارهای رفتاری فرزندان می باشد. بنابراین درخانواده هایی که نظم، پاسخ گویی واقتدارحاکم نیست نوجوانان والدین شان را به عنوان افرادی سختگیر و استبدادی و یا طرد کننده و بی توجه توصیف کرده و نسبت به کسب ارزش ها از والدین وتعهد دینی نسبت به آن، احساس بیگانگی بیشتری دارند(صادقی،1384). جالب تر اینکه، این پژوهشگرگزارش کرد درخانواده هایی با سبک تربیتی مقتدر، تصور کودکان و نوجوانان از خدا دوستدار، حامی، مراقب و عاشق ودرخانواده هایی با سبک تربیتی مسامحه کار این تصور طرد کننده، رها کننده وغیرقابل دسترس است. به نظر می رسد والدین مقتدر فرزندان شان را برای شرکت در بحث ها تشویق می کنند، اما تصمیم نهایی برعهده والدین است. آن ها ضمن حمایت، پذیرش ودادن مسئولیت به فرزندان خود، احساس امنیت زیادی درآن ها ایجاد کرده و این امرباعث می شود، فرزندان آن ها درمواردی که موضوعات برایشان مبهم است، به جستجو بپردازند. استقلال عمل، همراه با حمایت والدین به فرزندان اعتماد به نفس زیادی می دهد که برای شناخت وکسب ارزش ها کمک شایانی است.

وقتی والدین هردو حمایت کننده باشند وکنترل کافی براعمال فرزندان شان داشته باشند، فرزندان به طور مطلوب تری دربحث های مذهبی والدین شرکت می کنند. درنهایت می توان گفت که جامعه پذیری درتعیین ومیزان اعتقادات دینی به عنوان یکی از جنبه های مهم دین اثر دارد و پژوهشگران مهم ترین عامل درجامعه پذیری دینی فرزندان را والدین می دانند(شهابی زاده،1383وصادقی،1384).

همانطور که اشاره شد، مطالعات بسیاری به نقش مهم آموزش های انتقالی از سوی والدین در رشدنگرش ها وعملکردهای دینی درفرزندان اشاره داشته اند. هم چنین به نقش مهم محیط خانوادگی وفعالیت وآموزش های دینی توسط والدین درمیزان دینداری نوجوانان اشاره نموده است.


0
مقدمه

آموزش و پرورش فراگردی زگهواره تا گور است و در هر جامعه‌ای یافت می‌شود و اشکال گوناگونی دارد. از یادگیری بر اساس تجربه‌های زندگی تا آموزش و پرورش آموزشگاهی، از اجتماعات صنعتی تا غیر صنعتی، از محیط‌‌های روستایی تا شهری، از گروه سنی به گروه سنی دیگر.

بنابراین آموزش و پرورش یک پدیده‌ی اجتماعی است و مثل هر پدیده‌ی اجتماعی، مورد مطالعه جامعه‌شناسی است.

جامعه‌شناسی به زبان ساده، مطالعه‌ی پدیده‌های اجتماعی است. جامعه‌شناسی برای کشف الگوهای مشترک یا متفاوت زندگی، در قلمرو پردامنه‌ی زندگی انسان در گروه‌ها و جامعه‌ها، به مطالعه و تحقیق می‌پردازد و در واقع بررسی سنجیده‌تر و درست‌تر رفتار انسان در موقعیت‌های اجتماعی، مستلزم استفاده از رویکرد میان رشته‌ای یا چند رشته‌ای است.

جامعه‌شناسی یکی از چند رشته‌ای است که به فهم ماهیت و نقش پیچیده‌ی آموزش و پرورش یاری می‌رساند و وجه تمایز آن با رشته‌های دیگر، در نوع پرسش‌ها و روش‌ تحلیل‌های آن است.


0
نمونه این نظریه پردازان والت روستو است که نظریه های اودرزمان خودتوجه بسیاری ازسردمداران کشورهای جهان سوم رابه خودجلب کرد. بسیاری ازاینها توسعه رابه مثابه کالایی قابل انتقال می دانستندکه می توان آنرابسته بندی شده واردکشورهای جهان سوم کردواین کشورهاراتوسعه بخشید. نظریات این نظریه پردازان دربرخی ازنقاط دنیابه مرحله اجرادرآمد اماهنوز نشانی واقعی ازتوسعه نمایان نبود، تنهاچیزی که وجودداشت سرابی بود که جهان هرچه بیشتربه آن نزدیک می شد و کاذب ودروغین بودن آن بیشتربرایش مشخص می گشت. درنتیجه اجرای این نظریات وتوجه صرف به بعدسخت افزاری،توسعه شکست خوردوناکام ماند.

اواخردهه 1960 کارایی این الگوهاوبرنامه هازیرسوال رفت وموردنقادی قرارگرفت. منتقدان بابرجسته کردن مسایل آسیب شناختی توسعه به علل و عوامل عدم موفقیت آن نظردارند. یکی ازنتایج این نقادی ها تقسیم الگوهای توسعه به دوپارادایم (دیدمان) قدیم وجدید است.خصوصیت مشترک الگوهای پارادایم قدیم،برخوردمکانیکی وابزاری بامردم به عنوان مهم ترین موضوع توسعه است که نتیجه آن تشدیدنابرابریهای اجتماعی، کاهش آزادی و...است وازشکل گیری سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد، مشارکت وسازمان یابی که ازشروط لازم توسعه است جلوگیری می کند. درحالیکه درپارادایم جدید ازطریق مردم سازی مجددبرای توسعه کوشش شده که رابطه ای برهمکنشی اندام واره ای (ارگانیکی)میان هدف های توسعه و کنش های اجتماعی مردم برقرار شود(زاهدی،1385: 273).

درپارادایم جدید(دهه هفتادبه بعد) توجه ازبعدسخت افزاری توسعه به جنبه نرم افزاری آن معطوف شدوچیزی که دراین راستااهمیت زیادی برای فرآیند توسعه پیداکرد توجه به امرمهم مشارکت یا حلقه مفقوده توسعه که تاکنون به آن اهمیتی داده نشده بود و چه بسا عده ای دلیل شکست برنامه های نوسازی قدیم را در همین می دانستند، معطوف شد. اگرافراد خود را درجریان توسعه در همه مراحل آن دخیل بدانند باشکل گیری روزافزون دموکراسی روند توسعه تسهیل می گردد.

دررویکردتوسعه درون زا، مردم به عنوان عناصری فعال وخلاق درروندتوسعه درنظرگرفته می شوند. بدین ترتیب دراهداف راهبردی توسعه، اعتقاد به لزوم مشارکت فعال گروه های وسیع جامعه درتصمیم گیری های سیاسی موردتاکید قرارگرفته است. تا همه مردم باآگاهی همگانی ازتغییرات و نیازمطابق آن، درفرآیند توسعه مشارکت اصیل نداشته باشند، ادامه توسعه ممکن نخواهد بود. دراین میان، مشارکت اصیل به معنای اعطای قدرت تصمیم گیری به مردم غیرنخبه وآزاد نمودن آنها ازتحت کنترل بودن و به همکاری پذیرفتن آنهااست.

اهمیت مشارکت درروندتوسعه باعث شد بسیاری ازاندیشمندان به دنبال کم وکیف،چگونگی وعوامل تأثیر گذاربرآن بروند. اگرمشارکت تااین اندازه برای توسعه لازم است ومی تواندآنراتسهیل کند، بنابراین شناسایی هرچه بیشترآن وعوامل تأثیرگذارب رآن اهمیت شایانی می تواند داشته باشد. عوامل بسیاری برمشارکت می تواند موثرباشدکه هرکدام ازنظریه پردازان درقالب رویکردهای تضادی، کارکردی یارویکرد تلفیقی به آن پرداخته اند.یکی ازعوامل تأثیر گذار بر مشارکت، سرمایه های اجتماعی هستندکه دراواخر قرن بیستم کسانی چون پاتنام به آن پرداخته اند. پاتنام وجود سرمایه اجتماعی رابرای شکل گیری نهادهای مدنی ومشارکت ونهایتاً توسعه، امری لازم می داند. کلمن نیزنقش تسهیل کننده رادرکنش های جمعی باتوجه به عناصر مهم آن مثل اعتماد، شبکه های اجتماعی وانسجام اجتماعی مهم می داند. به نظراو وجود سرمایه اجتماعی به افراد این امکان را می دهدکه هرفردکارش را با حداقل سرمایه فیزیکی واقتصادی انجام دهد. لذاسرمایه اجتماعی علاوه براین که بربعدکلان مشارکتی تأثیرگذاراست، اززاویه خرد نیزمی تواند فقدان یا کمبود امکانات مالی یا مادی را برای افراد از طریق وجود روابط جمعی و شبکه های اجتماعی جبران کند.

مفهوم سرمایه اجتماعی به عنوان ابزار تحلیلی مناسبی درحوزه عمومی مطرح است، چون بسیارکم هزینه وپایان ناپذیراست و با مصرف بیشتر، حجم آن افزایش می یابد. اهمیت چنین پتانسیل مثبت وکم هزینه ای ضرورت شناسایی آن رادوچندان می کند.

این مقاله رویکردخاصی به سرمایه اجتماعی رابرگزیده است که آن راسرمایه ای مفیدبه شکل کالایی عمومی که تسهیل گر و مولد عمل جمعی و ملات جامعه مدنی است، می داند. بدیهی است که این تنها رویکرد به سرمایه اجتماعی نیست. حداقل دو رویکرد دیگر به سرمایه اجتماعی را می توان برشمرد. دریکی ازاین رویکردها که دیدگاهی انتقادی به سرمایه اجتماعی و کل جامعه دارد، اصولاً هرشکل سرمایه می تواند درخدمت بازتولید وضع نامطلوب موجود قرارگرفته و در راستای تضادهای موجود درجامعه عمل کند. در این رویکرد، سرمایه اجتماعی فقط درحوزه جامعه مدنی مفهوم سازی نمی شود و عملکرد این سرمایه رابسته به چگونگی سازماندهی جامعه با معیار عدالت قابل بررسی می داند. رویکرد دیگر، دیدگاهی محافظه کارانه به سرمایه اجتماعی است که آن راکالایی خصوصی ودارای کارکردهای مثبت ومنفی می داند. این رویکرد نیزمفهوم سازی سرمایه اجتماعی با اعمال جمعی وخیرعمومی را از منظری دیگربادیده تردیدمی نگرد.

به هرترتیب باتوجه به نظریات دانشمندانی چون پاتنام وکلمن به نظرمی رسد درجامعه ایرانی که درحال گذارازانگاره های سنتی وقدیمی به انگاره های مدرن است، مفهوم سرمایه اجتماعی ومولفه های آن در توسعه پایدار، مفهومی کلیدی است.

متغیر سرمایه اجتماعی در دو بعد ذهنی و عینی تعریف می شود. در بعد ذهنی، چهار مولفه ی اعتماد عمومی، اعتماد به دولت،آگاهی و انسجام اجتماعی و دربعد عینی سه مولفه ی مشارکت غیر رسمی همیارانه، مشارکت غیر رسمی خیریه ای و مشارکت غیر رسمی مذهبی قرار می گیرند. از مجموع نمرات این شاخص های فرعی نمره شاخص ترکیبی سرمایه اجتماعی به دست می آمد.

"سرمایه اجتماعی آن نوع شبکه ای از روابط و پیوندهای مبتنی بر اعتماد اجتماعی بین فردی و تعاملات افراد با نهادها، سازمانها و گروه های اجتماعی و همچنین آگاهی و مشارکت غیر رسمی است که قرین همبستگی و انسجام اجتماعی و برخورداری افراد و گروه ها از حمایت وانرژی لازم برای تسهیل کنش ها در جهت تحقق اهداف فردی و جمعی می باشد")عبدالهی و موسوی،1386: 212).

اما شاخص آگاهی، شامل مجموعه افکار، عقاید وحساسیت نسبت به زندگی اجتماعی وسیاسی بوده و پیش شرط شناختی ضروری و شکل فعال تر مسولیت مدنی است که باعث علاقه مندی و دل نگرانی نسبت به زندگی سیاسی و اجتماعی می شود(افه و فوش،2002: 191 به نقل از ناطق پور و فیروز آبادی،1385). بالا بردن سطح آگاهی ها می تواند از طریق رسانه ها و به شیوه های مختلف صورت گیرد. این امر می تواند به شکل گیری دموکراسی بیشتر و نهایتاً‌ به توسعه بیانجامد. لذا مشارکت باید امری داوطلبانه، ارادی، اختیاری و نتیجه آگاهی افراد باشد. همه این عوامل تأثیری مثبت در مشارکت افراد دارند.

اعتماد اجتماعی نیز دلالت بر انتظارات و تعهدات اکتسابی و تائید شده به لحاظ اجتماعی که افراد نسبت به یکدیگر و نسبت به سازمانها و نهادهای مربوط به زندگی اجتماعی شان دارند تعریف شده است و قرین با رابطه متقابل تعمیم یافته است(ازکیا و غفاری، 1380: 99).

اعتماد اجتماعی خود به دو مقوله تقسیم بندی شده است:

1- اعتماد مردم به همدیگر(اعتماد عمومی) 2- اعتماد مردم به دولت(اعتماد نهادی)

اعتماد اجتماعی مردم به همدیگر دلالت براین دارد که مردم چقدر در روابط روزمره، قراردادها، داد و ستدها و همکاری های جمعی شان یکدیگر را صادق می شمارند و عمل به تعهدات وانتظارات متقابل راکه مبتنی برارزش ها و هنجارهای جامعه می باشد، واجب می شمارند. اعتماد نهادی یا اعتماد مردم به دولت دلالت بر میزان مقبولیت، کارایی، رضایت و اعتمادی دارد که مردم نسبت به دولت، ادارات دولتی و کارکنان آن دارند.

مولفه ی بعدی سرمایه اجتماعی انسجام اجتماعی است. توافقی جمعی میان اعضای یک جامعه که حاصل پذیرش و درونی کردن نظام ارزشی- هنجاری یک جامعه و وجودتعلق جمعی(احساس ما کردن)وتراکمی ازوجودتعامل درمیان افراد آن جامعه است(غفاری، 1380: 110). انسجام اجتماعی یعنی احساس تعلق و همانندی با یک کل که نتیجه تأثیر متغیرهای سطح کلان بر روی شخصیت افراد می باشد. در صورتی که افراد احساس همنوایی با کل داشته باشند، انسجام اجتماعی تحقق پذیرفته است.

مولفه ی آخر سرمایه اجتماعی، مولفه ی مشارکت غیررسمی است. پاتنام می گوید: همکاری داوطلبانه در جامعه ای که سرمایه اجتماعی عظیمی را درشکل هنجارهای عمل متقابل وشبکه های مشارکت مدنی به ارث برده اند بهتر صورت می گیرد. شبکه های مشارکت مدنی، یکی از اجزاء ضروری سرمایه اجتماعی می باشند و هر چه این شبکه ها متراکم تر باشند احتمال همکاری شهروندان در جهت منافع متقابل بیشتر است. شبکه های مشارکت مدنی ارتباطات را تسهیل می کنند و جریان اطلاعات را در مورد قابل اعتماد بودن افراد بهبود می بخشند. شبکه های مشارکت مدنی تجسم موفقیت پیشینیان در همکاری هستند که می توانند به عنوان چارچوب فرهنگی شفاف برای همکاری آینده عمل نمایند. البته شبکه های مشارکت مدنی مورد نظر کلمن و پاتنام شامل شبکه های افقی می باشند نه عمودی، زیرا در شبکه های عمودی جریان عمودی اطلاعات غیر موثق تر از جریان افقی اطلاعات هستند و بخشی از آن به این دلیل است که اطلاعات قابل اتکا و درست مانع بهره کشی و استعمار محسوب می شوند. فوکویاما مانند پاتنام هنجارهای همیاری را شالوده سرمایه اجتماعی معرفی می نماید و می نویسد: فرض بر این است که سرمایه اجتماعی وجود هنجارهای رفتاری مبتنی بر تشریک مساعی را منعکس می کند. به دلیل بافت سنتی و مذهبی ایران، هر سه نوع مشارکت همیارانه، خیریه ای و مذهبی شهروندان در حد بالایی است بخصوص مشارکت مذهبی که بایدآن را از نقاط قوت مولفه های سرمایه اجتماعی در جامعه ایران دانست. نگرشها و رفتارهای مذهبی و مشارکت درحیات اجتماعی درشکل و قالب مناسک مذهبی از جمله مشخصه هایی است که در جامعه ایرانی می توان از آن با سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی در جهت تاثیر گذاری و ارتقای مشارکت شهروندان بهره برد. از سویی دیگر سه مولفه مشارکت غیر رسمی در تعامل با یکدیگر سبب افزایش هم می شوند.

سرمایه های اجتماعی اولا بسیار کم هزینه اند، ثانیا پایان ناپذیراند وبرعکس انواع دیگر سرمایه با مصرف بیشتر، حجم آن افزایش خواهد یافت، بنابراین افزایش سرمایه اجتماعی می تواند به دلیل غنی سازی کنش اجتماعی و معنا بخشیدن به آن، انگیزه های حضور در زندگی اجتماعی را پر رنگ تر کند، به آن نشاط بخشد وتداوم آن را تضمین کند. می توان امیدوار بود، سرمایه اجتماعی عاملی باشد که بتواند جامعه را از عرصه تک ساحتی رقابت به عرصه چند ساحتی رقابت، مشارکت، همکاری و اعتماد متقابل سوق دهد.از آنجا که همکاری اجتماعی نوعی کنش توام با ریسک است، وجود میزان معینی از سرمایه اجتماعی می تواند، ظرفیت هایی را برای کاستن از میزان این ریسک ایجاد کند. برای مثال، اعتماد به نهادهای تاثیر گذار اجتماعی می تواند میزان مشروعیت این نهادها را افزایش دهد و به همان نسبت بر بهبود عملکرد شان بیفزاید.

در سطح کلان ویا نهادی، سرمایه اجتماعی بالا به مفهوم وجود رابطه خوب میان دولت و جامعه است. این سطح از سرمایه اجتماعی، با بالا بردن کیفیت نظام حقوقی و آرام کردن محیط اجتماعی و سیاسی، هم بر کارایی دولت اثر می گذارد و هم اعتماد شهروندان به دولت را افزایش می دهد.

اعمال دقیق و درست قانون که دانشمندی به نام لوهمان به آن پرداخته و پذیرش قانون که پژوهشگری به نام کاکس به آن اشاره کرده است، بر دامنه اعتماد اجتماعی در جامعه می افزاید. با عنایت به اینکه هر دو، لازم و ملزوم یکدیگرند، ازمتولیان امرانتظارمی رود، نگذارند به هر بهانه ای، قانونی خریده و یا شکسته شود. درغیر اینصورت، مردم به قانون اعتماد نخواهند کرد و از این طریق، بی اعتمادی را در جامعه رواج خواهند داد.

توجه به مردم، شروعی امیدوار کننده در ایجاد اعتماد اجتماعی است. بنابراین انتظار می رود، مسئولان امر با ارزش قائل شدن به خواسته های آنان، به این امر مهم توجه کنند.

اعتماد، مهم ترین شاخص سرمایه اجتماعی از دید پاتنام تلقی می شود. به نظر می رسدجامعه ایرانی گرچه از اعتماد نسبتاً بالایی برخورداراست، اما این اعتماد بیشتر از نوع درون گروهی است. اعتماد به دولت و مسئولین کمتر از اعتمادی است که بین خود افراد وجود دارد. بنابراین در این زمینه، مسئولان امرباید در جهت اعتماد سازی بیشتر بکوشند.

منبع: پایان نامه کارشناسی ارشد، اسفند ماه 1387،دانشگاه پیام نور-مرکزتهران-سیدحمیدرضاموسوی خورشیدی


0
شباهت ها و تفاوت های درس پژوهی و اقدام پژوهی
شباهت ها:
1- هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی) به توسعه و پرورش حرفه‌ای کمک می کند.
2- هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی) مشارکتی است.
3- هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی) گروهی (تیمی) است (تاکید بر کار جمعی).
4- هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی) چرخه‌ای (گردشی) است.
5- هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی) توسط معلم شروع می شود.
6- هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی)، پژوهشی است با سئوال و مسأله‌ای شروع می شود.
7- هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی) به ترویج و گسترش علم کمک می کند.
8- هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی)، معلم تازه کار و با سابقه را در کنار هم برای هم آموزی و از دگرآموزی دعوت می کند.
9- هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی) نیازمند نقادی فعال و متفکرانه است (تفکر انتقادی).
10-هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی)، زمان و نتیجه (هر دو) مهم است.
11- هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی)، تمرکز در مسایل واقعی مدرسه و کلاس است.
12- هر دو (درس پژوهی و اقدام پژوهی)، کاربرد یافته و نتایج در عمل به کار گرفته می‌شود.
تفاوت ها:
درس پژوهی
درس پژوهی نقطه عزیمت عمل است
هدف درس پژوهی، پرورش حرفه‌ای معلم است
ماهیت درس پژوهی بازاندیشی (تفکر) است
بهسازی کلاس درس
درس پژوهی فقط در کلاس و مدرسه قابل اجرا است
درس‌پژوهی‌بیشتر ارگانیک‌ و کمتر سیستماتیک است
درس پژوهی خیلی جزیی و محدود است
درس پژوهی گروهی (تیمی) است
درس پژوهی‌ یا طرح درس و راهنمایی ‌عمل‌ خاصی است
تاکید بر غنی سازی فرآیند آموزش و یادگیری است
برنامه درسی مورد توجه است
درس پژوهی مبتنی بر برنامه درسی است
هدف اساسی یادگیری معلم است
 
اقدام پژوهی
اقدام پژوهی عزیمت تئوری و عمل
هدف اقدام پژوهی، انجام پژوهش در حین عمل
ماهیت اقدام پژوهی تفسیر داده ها
بهسازی فرآیند آموزش و نتیجه بهتر
اقدام پژوهی‌ در‌ همه‌جا، هر سازمانی قابل اجرا است
اقدام پژوهی بیشتر سیستماتیک است
اقدام پژوهی گسترده است
اقدام پژوهی فردی هم می‌شود اجرا شود
راهنمایی عمل خاصی ندارد
شناخت مسأله و بهسازی عمل در مدرسه و سازمان‌های مختلف مورد توجه است
شناخت مسأله و کاربرد یافته در محل کار، مورد توجه است
اقدام پژوهی به برنامه درسی، کاری ندارد
هدف ‌عمده‌ شناسایی و حل کاربرد‌ آن در عمل‌است.