امروز جمعه 02 آذر 1403
بر اساس ماده 23 قانون حمایت حقوق مولفان، کلیه آثار ارائه شده در سایت با مجوز از صاحب امتیاز اثر می باشد. تمام کالاها و خدمات این سایت بدون احتساب مالیات می باشد.
تا قبل از دهه 1930 اعتقاد بر این بود که کلیت انسان، موضوع مطالعه علمی میباشد، بهنحویکه انسان را علت و معلول جامعه میپنداشتند. در این دوره از تاریخچه روانشناسی شخصیت دیدگاههای مختلفی چون کومته (1952)، دیلتی (1900)، جیمز (1980) و فروید (1923) مطرح گردیدند. پسازاین دوره، اصلیترین موضوع بحثهای این حیطه، بر مبنای چیستی و ماهیت انگیزش بنانهاده شد. به عبارت بهتر، موضوع روانشناسی شخصیت به مبانی درونی فعالیتهای انسانی متمرکز گردید. به دنبال این نهضت، چالشی در خصوص تفاوتهای بین افراد و لزوم بررسی و اندازهگیری آن صورت گرفت که تلاشهای بسیار زیادی در رابطه با تدوین آزمونهای عینی شخصیت صورت گرفت.
روانشناسی شخصیت یکرشته متمایز علمی در قلمرو علوم اجتماعی است؛ که از دهه 1930 آغاز به فعالیت نمود (هوگان و همکاران، 2003). تا آن دهه مسیرهای مجزایی از بررسی شخصیت توسط افراد مختلف مانند الپورت، مورای و لوین شکلگرفته بود.
شخصیت در بین متخصصان مختلف علوم انسانی معانی مختلفی دارد. به اعتقاد هامپسون (1988) یکی از موردپذیرشترین تعاریف در باب شخصیت، تعریفی است که چایلد (1968) ارائه نموده است: شخصیت عبارت است از عوامل نسبتاً ثابت و درونی که رفتار یک فرد را از زمانی به زمانی دیگر باثبات نموده و از رفتار سایر افراد متمایز مینماید.
روانشناسان ازنظر معنی شخصیت با یکدیگر تفاوت دارند. اغلب آنها قبول دارند که واژه شخصیت از کلمه لاتین «پرسونا » مشتق شده است. که به ماسک نمایشی اشاره دارد. که هنرپیشههای رومی در تئاترهای یونانی به چهره میزدند.
گرچه نظریهپردازان شخصیت با یک تعریف واحد از آن موافق نیستند. امامی توانیم بگوییم که شخصیت عبارت است از الگوی نسبتاً پایدار صفات، گرایشها، یا ویژگیهایی که تااندازهای به رفتار افراد دوام میبخشد.
شخصیت را شاید بتوان اساسیترین موضوع علم روانشناسی دانست، زیرا محورهای اساسی بحث شخصیت درزمینه هایی مانند یادگیری، انگیزه، ادراک، تفکر، احساسات و عواطف است. مفهوم اصلی و اولیه شخصیت تصویری صوری و اجتماعی است که بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی میکند ترسیم میشود، یعنی درواقع فرد به اجتماع خود شخصیتی ارائه میدهد که جامعه بر اساس آن، او را ارزیابی میکند.
روانشناسانی که درزمینه شخصیت صاحبنظرند بر این باور هستند که تفاوتهای فردی را میتوان بر پایه ویژگیهای نسبتاً پایدار شخصیت که توسط خود فرد گزارش میشود، اندازهگیری نمود، علیرغم اینکه هر انسان در نوع خود رویدادی منحصربهفرد است، بین انسانها و رویدادهای زندگی آنها، آنقدر شباهت وجود دارد که بتوان نکات مشترکی را در نظر گرفت و روانشناسان شخصیت دقیقاً در پی درک همین الگوهای رفتار هستند.
شخصیت هر فرد، اصلیترین بعد ساختار روانشناختی اوست؛ که به شکلگیری سبک زندگی وی کمک میکند. در دهههای اخیر، عدهای با طرح صفاتی برای شخصیت و استفاده از روشهای آماری پیچیده نظیر تحلیل عوامل، توانستهاند جایگاه مناسبی در بین متخصصان برای خود باز کنند. تصور بر این است که شخصیت به دو شیوه میتواند سلامت روانی را تحت تأثیر قرار دهد؛ بهصورت غیرمستقیم، از طریق تأثیر بر سلامت عینی افراد، مثلاً از طریق تأثیر ویژگیهای شخصیتی بر نوع پاسخهای فیزیولوژیکی افراد به تنیدگی، همچنین ویژگیهای شخصیتی بر ارزیابیهای افراد از وضعیت سلامت عینی آنها تأثیر بسزایی میگذارد.
الگوی پنج عاملی میتواند زبانی مشترک برای روانشناسان پیرو سنتهای متفاوت، چارچوبی طبیعی برای نظم دادن به پژوهشها و راهنمایی برای سنجش جامع افراد فراهم کند. باوجوداین، حتی پرشورترین طرفداران الگوی پنج عاملی ادعا نمیکنند که این الگو حرف نهایی در توصیف شخصیت انسان است و هنوز در مورد بهترین تفسیر از عوامل اصلی بحث وجود دارد. همچنین باید میان ویژگیهای فرعی معرف عوامل اصلی تمایز قائل شد و حتی ممکن است ابعاد اصلی دیگری و جود داشته باشد که هنوز نظر پژوهشگران را به خود جلب نکردهاند.
بر اساس این مدل، شخصیت از پنج بعد اصلی تشکیلشده است که عبارتاند از نوروز گرایی (N) (از وجه دیگر، پایداری هیجانی)، برونگرایی (E) (فعالیت)، گشودگی به تجربه (O) (فرهنگ یا روشنفکری)، همسازی (A)، وظیفهشناسی (C).
حجم انبوهی از تحقیقات در زبانهای مختلف و با ابزارها و نمونههای متفاوت، اصلی بودن این پنج عامل را تائید کردهاند و نشان دادهاند که هر پنج عامل مذکور از اعتبار همگرا و تفکیکی بین ابزار و بین ناظر خوبی برخوردارند و در طی تحول فرد نیز نسبتاً پایدار میمانند. هرکدام از عاملها یک بعد هستند نه یکگونه یا نوع (مانند تیپهای شخصیت) بدین معنا که تفاوت افراد در هر بعد و مؤلفه، تفاوتی کمی و درجاتی است. در این مدل هر عامل از شش مؤلفه تشکیلشده است که به صفات مختلف تحت پوشش آن عامل اشاره دارند.
تشریح پنج عامل بزرگ شخصیت نظریه رابرت مک کری و پل کاستا
عامل اول نظریه: روان رنجور خویی
این عامل به توانایی فرد در تحمل استرس و بهشدت تعلق فرد به یک گروه خاص و تعصب داشتن در این امر که به خشم، کینه و رفتارهای تکانشی و آسیبپذیری از استرس مربوط است؛ و شامل نگرشهای ضداجتماعی، رفتارهای بزهکارانه، قانونشکنی، تعارضات خانوادگی و زناشویی، بیاعتنایی به دیگران، نداشتن بلوغ شخصیتی، تأکید اغراقآمیز بر ویژگیهای مردانه، خصومت و عصبانیت، بیمسئولیتی، روابط اجتماعی سطحی، خودمحوری و نزاع با مقامات قانونی است.
این افراد نگران، عصبی، مأیوس و ناامید، دارای استرس، خجالتی، آسیبپذیر و شتابزده هستند. افراد روان رنجور خو معمولاً حال و هوای منفی در محیط کار خوددارند و عموماً نسبت به تحصیل نگرش منفی دارند. این عامل شامل شش صفت اضطراب (تمایل به ترس، نگرانی، عصبانیت و خشونت)، پرخاشگری (تمایل به تجربه خشم و مربوط به ناکامی و تلخکامی)، افسردگی (تمایل به احساس گناه، غم، ناامیدی و تنهایی)، کمرویی (تمایل به شرم و دستپاچگی)، شتابزدگی (مربوط به ناتوانی در کنترل هوسها و میلها و آرزوها) و آسیبپذیری (تمایل به وابستگی به اطرافیان، ناامیدی و هراسناکی) است.
تمایل عمومی به تجربه عواطف منفی چون ترس، غم، دستپاچگی، عصبانیت، احساس گناه و نفرت مجموعه عامل روان رنجور خویی را تشکیل میدهد. برای مثال، عامل روان رنجور خویی با مفاهیمی چون بدبینی و هیجانهای منفی ارتباط بسیار تنگاتنگی دارد که این منجر به تفسیرهای منفیتر از وضعیت سلامت روانی و عمومی افراد میگردد.
همچنین، وجود ارتباط بین ویژگیهای شخصیتی با اختلالات طیف روانپریشی نیز نشان داده است؛ برای مثال عامل روان رنجور خویی در افراد دارای رگههای اسکیزوفرنی، بسیار بالا نشان دادهشده است.
هرچند روان رنجور خویی چیزی بیشتر از آمادگی برای ناراحتیهای روانشناختی دارد. شاید عواطف شکننده مانع از سازگاری میشود. مردان وزنان با نمره بالا درروان رنجور خویی مستعد داشتن عقاید غیرمنطقی هستند و کمتر قادر به کنترل تکانهای خود بوده و خیلی ضعیفتر از دیگران با استرس کنار میآیند. بیمارانی که بهطور سنتی بهعنوان نوروتیک تشخیص دادهشدهاند، عمدتاً نمرات بالایی درروان رنجور خویی به دست میآورند.
عامل دوم نظریه: برونگرایی
این عامل شامل شش صفت گرمی (مربوط به صمیمیت بین افراد)، گروهگرایی (تمایل به جمع شدن با دیگران وعدم تمایل بهتنهایی و لذت بردن و شاد بودن با جمع)، قاطع بودن (نشانه جرأت و قدرت افراد است و افراد با این ویژگی ترجیح میدهند در زمینه بوده و به دیگران اجازه میدهند که گوینده باشند)، فعالیت (افراد با این ویژگی لزوماً کمتحرک یا تنبل نیستند اما در فعالیتهای خود راحت بوده و فراغت بیشتری برای خود فراهم میسازند)، هیجان خواهی (افراد با این ویژگی در آرزوی محرک و هیجان هستند)، هیجانهای مثبت (افراد با ویژگی فوق خواهان هیجانهای مثبت چون لذت، شادی و عشق هستند) است. برونگرایی به خوشهای از صفات اطلاق میشود و آن درجهای است که شخص، پرانرژی، معاشرتی، جسور، فعال، هیجانطلب و دارای شور و شوق، دارای اعتمادبهنفس و احساسات مثبت است. افراد برونگرا به اجتماعی بودن، احساسی بودن و صمیمی بودن تمایل دارند و معمولاً با افراد متفاوت بهتر کنار میآیند.
برونگرایان هنگام کار و حیات، حالات مثبت دارند، نسبت به شغل خود، بیشتر احساس رضایت میکنند و عموماً دربارهی سازمان و محیط پیرامونیشان احساس بهتری دارند. همچنین برونگرایی رویکردی پرانرژی در جهان مادی، اجتماعی و تمایل به داشتن روابط با دوستان و دنیای بیرونی که ویژگیهایی چون مردمآمیزی، فعال بودن، قاطع بودن و جرأتورزی را شامل میشود.
عامل سوم نظریه: گشودگی نسبت به تجربه
این عامل شامل شش صفت تخیل (افرادی که در تخیل منعطف هستند تصوری روشن و یک زندگی تخیلی فعال دارند. رؤیاهای آنها یکراه فرار نیست، بلکه راهی جهت خلق یک دنیای درونی جالب برای خودشان است)، زیباپسندی (افراد با این ویژگی درک عمیقی از هنر و زیبایی دارند. شعر آنها را تکان میدهد. علایق آنها به هنر موجب میشود که دانش خود را از هنر گسترش بدهند و درک بیشتری نسبت به افراد معمولی از هنر داشته باشند)، احساسات (به درک ضمنی احساسات درونی و هیجانهای خود فرد مربوط است. ارزیابی هیجان بهعنوان یک قسمت مهم از زندگی افراد با این صفت است)، اعمال (بهصورت تلاش در فعالیتهای مختلف، رفتن بهجاهای تازه و خوردن غذاهای غیرمعمول دیده میشود. افراد با این ویژگی، تازگی و تنوع را در امور آشنا و معمول ترجیح میدهند)، عقاید (این صفت نهتنها بهصورت پیگیری فعال علائق ذهنی، به خاطر خودشان دیده میشود بلکه بهصورت فراخاندیشی و علاقه در نظر گرفتن عقاید جدید و احتمالاً غیرمعمول نیز دیده میشود)، ارزشها (به معنای آمادگی برای امتحان مجدد ارزشهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی) است.
گشودگی نسبت به تجربه جستجوی احتمالی و ظرفیت مواجهشدن با پدیدههای ناآشنا شامل خلاقیت، عقل، فلسفهگرایی، استعداد، فرهیختگی، بذلهگویی، خلاف عرف بودن در برابر سربهراه و مطیع بودن است.
این بعد، میزان علاقهی افراد بهتازگی و کسب تجربههای جدید را نشان میدهد. افراد با این ویژگی دارای قدرت تخیل، علاقه به جلوههای هنری، کنجکاو و نسبت به ایدههای دیگران، با احساسات باز، دارای ایده و اقدام گرا هستند. افرادی که گشودگی نسبت به تجربه در پذیرفتن تجربیات دارند، برای مشاغلی که در آنها تحول و تغییر بسیاری روی میدهد و یا به نوآوری یا خطر فراوانی نیاز دارند، میتواند مفید واقع شود. برای مثال کارآفرینان، معماران، عاملان تغییر در سازمان، هنرمندان و دانشمندان نظریهپرداز، عموماً در این ویژگی در سطح بالایی قرار دارند.
عامل چهارم نظریه: مقبولیت
این عامل شامل شش صفت اعتماد (گرایش به این باور که دیگران دستکار و خوشنیت هستند)، رکگویی (تمایل به اینکه دیگران را در دست بگیرند)، نوعدوستی (توجه فعال به دیگران و خوشی را در بخشندگی دانستن و اینکه دیگران را در نظر گرفتن و دوست داشتن اینکه به هنگام نیاز به دیگران کمک کردن)، همراهی (مربوط به ویژگیهای رفتاری در برخوردهای بین فردی است)، تواضع (فروتن و به خود بیتوجه بودن)، دلرحم بودن (مربوط به حساسیت و در نظر گرفتن دیگران)، است.
این عامل شامل ملاطفت و ملایمت، تحمل، صبوری، صلحطلبی و خوش طبعی در مقابل تحریکپذیری، ستیزهجویی، پرخاشگری و تندمزاجی، تمایل فرد برای مثبت بودن، جرأتورزی، پرانرژی بودن و صمیمی بودن و تمایل فرد به بخشندگی، مهربانی، سخاوت، همدلی و همفکری، نوعدوستی و اعتماد ورزی است.
عامل پنجم نظریه: وظیفه شناسی
این عامل شش صفت شایستگی (احساس فرد به تواناییها، عقل، تدبیر و تأثیر بر محیط)، نظم (تمیزی، نظم، سازماندهی مناسب رفتاری)، وظیفهشناسی (پایبندی به اصول اخلاقی، عمل به تعهدات اخلاقی، نظارت وجدان برکنشهای فردی)، تلاش برای موفقیت (سطوح بالای توقع، تلاش زیاد برای تحقق سطح انتظار از خود)، نظم درونی (آغاز کار و به پایان رساندن آن باوجود سختیها و مشکلات، تعهد به هدف) و عملکرد سنجیده (گرایش به تفکر دقیق پیش از عمل، عدول نکردن از برنامهها، احتیاط) است.
افراد وظیفهشناس افرادی قابلاطمینان، مسئولیتپذیر و هدفگرا هستند. شاخص اصلی وظیفهشناسی، نظم درونی (منضبط بودن) است. دیگر ویژگی این افراد، عملکرد سنجیده (احتیاط در تصمیمگیری) و دادن پاسخ بهگونهای مؤثر به جای واکنش به تکانشی یا از روی عادت است. بهعلاوه، صفت شایستگی در این عامل باعزت نفس رابطه مثبت دارد. وظیفهشناسی از عناصر پویا (پیشبینی، جهتگیری بهسوی موفقیت، جهتگیری بهسوی تکلیف) و عناصر کنترل و بازداری رفتار (سازماندهی، پشتکار، موشکافی، احترام به معیارها و فرایندها) تشکیلشده است.
همچنین وظیفه شناسی یکی از نیرومندترین پیشبینی کنندگان مجموعهای از پیامدهای کاری از قبیل عملکرد شغلی در تمامی مشاغل، عملکرد آموزشی و رفتار سودمندانِه متقابل کاری است. افراد با نمرات بالا در این عامل دارای هدفهای و خواستهای نیرومند و از پیش تعیینشدهاند. چنین افرادی در زمینههای حرفهای و دانشگاهی افراد موفقی هستند. به نظر میرسد عامل وظیفهشناسی مهمترین عامل پیشبینی کنندهی تفاوتهای فردی در موفقیت تحصیلی در سطح مدرسه و دانشگاه است. افراد داری وظیفهشناسی دقیق، وسواسی، وقتشناس و قابلاعتمادند. وظیفهشناسی پیشبینی کنندهی نیرومندی برای استفادهی فرد از راهبردهای مقابلهای است و بهصورت مثبت با راهبردهای مقابلهای مسألهمدار و بهصورت منفی راهبردهای مقابلهای اجتنابی در ارتباط است. افراد وظیفهشناس تمایل زیادی به ثبات و هدفگرایی دارند.
وظیفه شناسی با عملکرد کاری رابطه مثبت و نیرومندی دارد. پژوهشها نشان میدهند که وظیفهشناسی بهبود شهروند سازمانی را فراهم میآورد. بهعنوانمثال موجب کمکهایی فردی میشود که فراتر از نیازمندیهای نقش و ملزومات پاداش گرفته قراردادی است. درنتیجه چنین وضعی، افراد با وظیفهشناسی بالا کارهای خود را به نحو احسن انجام میدهند. همچنین وظیفه شناسی یکی از نیرومندترین پیشبینی کنندگان مجموعهای از پیامدهای کاری از قبیل عملکرد شغلی در تمامی مشاغل، عملکرد آموزشی و رفتار سودمندانه متقابل کاری است. افراد دارای نیمرخهای ناهمگون جنسیتی نمرات پایینی در این عامل شخصیتی به دست میآورند.
به نظر میرسد تفاوتهای فردی عامل شخصیتی وظیفه شناسی ریشه در زیرساختهای مغزی آنها دارد. یکی از این زیرساختهای دخیل، سیستم سروتونرژیک است. افزایش سطح سروتونین منجر به رهاسازی پرولاکتین از طریق محور هیپوتالاموس- هیپوفیز میشود. بنابراین افزایش پرولاکتین پلاسما به عنوان نشانه فعالیت سیستم سروتونرژیک در نظر گرفته میشود. عامل وظیفهشناسی به شکل معنیداری با پاسخ حداکثری پرولاکتین به ترزیق فن فلورامین (محرک سیستم سروتونرژیک) در مردان (نه در زنان) در ارتباط است. به علاوه، فرض شده است که عامل وظیفهشناسی انعکاسدهنده پردازش نزولی اولیه است. این عامل نشاندهنده تخصیص دقیق و کنترلشده توجه و رفتار هست.
تاریخ: پنجشنبه , 21 دی 1402 (09:06)