امروز جمعه 02 آذر 1403

ساختار شخصیت از دیدگاه فروید

0

ساختار شخصیت

فروید بعدا در دیدگاه سه سطحی شخصیت تجدید نظر کرد و سه ساختار را در آناتومی شخصیت معرفی کرد:نهاد،خود و فرا خود

نهاد (id) با مفهوم ناهشیار قبلی فروید مطابقت دارد.(هر چند که خود و فرا خود نیز جنبه های ناهشیار دارند).نهاد مخزن غرایز و لیبیدوست(انرژی روانی که به وسیله ی غرایز آشکار می شود).

نهاد ساختار قدرتمند شخصیت است زیرا تمام انرژی دو ساختار دیگر را تامین می کند.

چون نهاد مخزن غرایز است،مستقیما با ارضای نیازهای بدن ارتباط دارد.زمانی که بدن در حالت نیاز قرار دارد تنش به وجود می آید و فرد با ارضا کردن نیاز،این تنش را کاهش می دهد.نهاد طبق آنچه که فروید اصل لذت (Pleasure principle) نامید،عمل می کند،نهاد از طریق ارتباطی که با کاهش تنش دارد،در جهت افزایش لذت و اجتناب از درد عمل می کند.نهاد برای ارضای فوری نیازهایش تلاش می کند و تاخیر و تعویق ارضا را به هر دلیل تحمل نمی کند.نهاد فقط ارضای فوری را می شناسد و ما را برای چیزی که می خواهیم و زمانی که آن را می خواهیم،بدون توجه به اینکه دیگری چه میخواهد،تحریک می کند.

نهاد ساختاری خود خواه،لذت جو،ابتدایی،غیر اخلاقی،سمج و ناشکیباست.نهاد از واقعیت آگاه نیست.

ما می توانیم نهاد را به نوزادی تشبیه کنیم که وقتی نیازهایش برآورده نمی شوند گریه می کند و مشت تکان می دهد ولی نمی داند که چگونه خود را ارضا کند.تنها راهی که نهاد می تواند نیازهایش را ارضا کند از طریق عمل بازتابی و کامروا سازی توهمی یا تجربه خیال پردازی است که فروید آن را تفکر طبق فرایند نخستین (Primary_process thought) نامید.

خود(ego) ارباب منطقی شخصیت است.هدف آن ممانعت از تکانه های نهاد نیست،بلکه می خواهد به آن کمک کند کاهش تنشی را که آرزو دارد،کسب کند.چون خود از واقعیت آگاه است،تصمیم می گیرد که چگونه و چه وقت غرایز نهاد می توانند بهتر ارضا شوند.خود زمانها،مکانها و اشیای جامعه پسندی که تکانه های نهاد را ارضا خواهند کرد تعیین می کند.

خود از ارضای نهاد جلوگیری نمی کند بلکه می کوشد آن را به تعویق اندازد یا با توجه به ضروریات واقعیت،مسیر آن را تغییر دهد.خود محیط را بصورت عملی و واقع بینانه درک و دستکاری نموده و به همین خاطر مطابق با اصل واقعیت(Reality principle) عمل می کند.(اصل واقعیت با اصل لذت در تضاد است).

فروید رابطه خود و نهاد را به رابطه ی سوارکار روی اسب تشبیه کرد.سوارکار باید نیروی خام و حیوانی اسب را هدایت،نظارت و مهار کند.در غیر این صورت،اسب می تواند رم کند و بگریزد و سوارکار را بر زمین بیندازد.خود به دو ارباب خدمت می کند-نهاد و واقعیت-و همواره بین درخواست های متضاد آنها میانجی گری کرده و بین آنها سازش برقرار می کند.در ضمن،خود هرگز مستقل از نهاد نیست بلکه همیشه پاسخگوی درخواستهای آن است و نیرو و انرژی خود را از آن می گیرد.این خود،همان ارباب منطقی شخصیت شماست که شما را وادار می سازد با افرادی که دوست ندارید کنار بیایید،وظیفه کنترل کردن و به تعویق انداختن خود باید مرتبا اعمال شود،در غیر این صورت،تکانه های نهاد ممکن است مسلط شوند و خود منطقی را سرنگون کنند.فروید معتقد بود که نباید اجازه دهیم نهاد ما را کنترل کند.

فراخود (Superego) احکام و عقاید قدرتمندی که عمدتا ناهشیار هستند،که اصطلاحا وجدان نام دارد.اساس این جنبه ی اخلاقی شخصیت معمولا در 5 یا 6 سالگی آموخته می شود و ابتدا از مقررات سلوکی که والدین ما تعیین می کنند تشکیل می شوند.کودکان از طریق تحسین،تنبیه و سرمشق یاد می گیرند چه رفتارهایی را والدین آنها خوب یا بد می دانند.

رفتارهایی که کودکان بخاطر آنها تنبیه می شوند،وجدان یا یک قسمت از فراخود را تشکیل می دهند.قسمت دوم فراخود خود آرمانی است که از رفتارهای خوب و درستی تشکیل می شود که کودکان بخاطر آنها تحسین شده اند.یک زمانی کودکان این آموزه ها را درونی کرده و پاداشها و تنبیه ها را خود آنها اجرا می کنند.

کنترل والدین جای خود را به کنترل خویش می دهد.ما در نتیجه این درونی سازی هر وقت کاری انجام دهیم(یا حتی فکر انجام آن را بکنیم)که بر خلاف این اصول اخلاقی باشد،احساس گناه یا شرم می کنیم.فراخود به عنوان داور اصول اخلاقی،در درخواست خود برای کمال،سنگدل و حتی ظالم است.فراخود از نظر شدت،غیر منطقی بودن و اصرار بر اطاعت بی شباهت به نهاد نیست.هدف آن صرفا به تعویق انداختن درخواست های لذت جویانه ی نهاد نیست،یعنی همان کاری که خود انجام می دهد،بلکه جلوگیری کامل از آنهاست.

فراخود نه برای لذت تلاش می کند،نه برای رسیدن به هدفهای واقع بینانه.تلاش آن فقط برای کمال اخلاقی است.فراخود مانند نهاد هیچ سازشی را برای درخواستهایش نمی پذیرد.

منبع: سیدمحمدی، یحیی، (تالیف:دوان شولتز، سیدنی الن شولتز)، نظریه های شخصیت، نشر ویرایش، 1391

تبلیغات متنی