امروز جمعه 02 آذر 1403
بر اساس ماده 23 قانون حمایت حقوق مولفان، کلیه آثار ارائه شده در سایت با مجوز از صاحب امتیاز اثر می باشد. تمام کالاها و خدمات این سایت بدون احتساب مالیات می باشد.
شناخت (knowledge)
پایینترین سطح یادگیری در حیطهی شناختی، کسب دانش و معلومات است. منظور از شناخت این است که یادگیرنده بتواند از طریق یادآوری (recall) یا بازشناسی (recognition) شواهدی ارائه دهد حاکی از اینکه او اندیشه یا پدیدههایی را به خاطر سپرده که در جریان آموزش تجربه کرده است. این نوع هدف، فرآیندهای روانشناختی یادآوری را بیش از هر چیز دیگر، مورد تاکید قرار میدهد؛ بنابراین، یادگیری در این سطح صرفا جنبهی حفظی دارد. تاکید بر شناخت بهعنوان یادآوری، شامل تواناییهایی مانند فهمیدن، بینش یا چیزهایی نمیشود که با عبارتهایی مانند دانستن واقعی یا دانش واقعی عنوان میشود.
در این سطح از یادگیری، از فراگیرنده خواسته میشود اطلاعات و معلومات کسب شده را با ماخذ و منبع محسوس به یاد آورد. شناخت در این مرحله شامل شناخت اصطلاحات، شناخت واقعیتهای مشخص، شناخت راهها و وسایل برخورد با امور جزئی، شناخت راههای آن ها، شناخت روالها و توالیها، شناخت طبقه بندیها، شناخت ملاکها، شناخت روشها، شناخت اصلها و تعمیمها و شناخت نظریهها و ساختهاست. این سطح از یادگیری به علتاینکه زیاد متکی بر حافظه است و گاهی شاگردان را وادار میکند مطالب جزئی و اطلاعات بیربط را به ذهن بسپارند، مورد نقد قرار گرفته است. شاید مهمترین اشکالی که به این سطح از یادگیری وارد است، زیادهروی معلمان در استفاده از آن از یک طرف و فراموشی سریع مفاهیم از طرف دیگر است.
اما به خاطر سپردن مفاهیم و اصول را نمیتوان به طور کلی بیاهمیت شمرد. زیرا چنانکه در نمودار سطوح مختلف یادگیری در حیطهی شناختی ملاحظه شد، به خاطر سپردن و بازگویی شناخت، برای تمام سطوح بالاتر یادگیری بهعنوان یک پایهی لازم محسوب شده است؛ مثلا شاگردی که جدول ضرب را نداند یا اصول و قوانین علمی را به خاطر نداشته باشد، هرگز قادر به حل تمرینهای ضرب و تقسیم و تحلیل و اثبات قضیههای علمی نخواهد بود.
فهمیدن (comprehension)
یادگیری در این سطح عبارت است از توانایی پی بردن به مفهوم یک مطلب و تبیین آن با جملههایی که خود شخص میسازد؛ بیآنکه میان آن مطلب با مطالب دیگر چندان ارتباطی برقرار کند. یادگیری در این سطح مستلزم آگاهی از اصول و شرایط است.
سطح فهمیدن به اجزای فرعی دیگری تقسیم میشود که عبارتند از:
الف- ترجمه یا برگرداندن (translation)
مهارت برگرداندن یا تغییر مطالب از شکلی به شکل دیگر بدون اینکه معنی و محتوای آن ها دگرگون شود، ترجمه نامیده میشود. غالبا توانایی فرد برای ترجمه، به داشتن دانش پیشنیاز یا مناسب وابسته است؛ مثلاً در این سطح، شاگرد باید بتواند یک عبارت فنی یا یک قطعهی شعر را با عبارتهای روشن (از طریق چند مثال) یا نثر ساده بیان کند.
ب- تفسیر (interpretation)
تفسیر شامل تفکر دربارهی اهمیت نسبی اندیشههایی است که ممکن است فهمیدن آنها مستلزم تنظیم مجدد اندیشهها، به صورت ترکیبی تازه، در ذهن فرد باشد. در واقع تفسیر، تنها ترجمهی کلمهها و عبارتها نیست، بلکه درک تدابیر گوناگون به کار رفته در انتقال مفاهیم و یک نوع بازیابی مفاهیم در ذهن است. به عبارت دیگر، تفسیر شامل توان تشخیص نکات اساسی و جدا کردن آن از قسمتهای کماهمیتتر است؛ مثلا مفاهیمی که شاگرد از یک قطعهی شعر، باتوجه به ساخت ذهنی خود استنباط میکند، در این سطح از یادگیری قرار دارد.
ج- برونیابی (extrapolation)
برونیابی عبارت است از مهارت در تعمیم یا به کارگیری اطلاعات در طول زمان، به منظور پیشبینی نتایجی خاص.
برونیابی صحیح مستلزم این است که شاگرد بتواند مطالب را هم ترجمه و هم تفسیر کند و نیز بتواند روالها و روندها را فراتر از دادهها و یافتهها گسترش دهد و در نتیجه، پیامدها، نتایج و آثار آن ها را که با شرایط توصیف شده در مطلب اصلی هماهنگ هستند، تعیین کند؛ مثلاً شاگرد باید بتواند اطلاعات منظور شده در یک متن یا مقالهی علمی را به ورای آنچه در متن آمده است، بسط دهد و نتیجهگیری کند.
* به کار بستن (application)
یادگیری در سطح به کار بستن عبارت است از توانایی کاربرد اصول علمی، فرضیهها، قضیهها و مفاهیم انتزاعی دیگر در وضعیت و موقعیت مناسب، بدون اینکه هیچگونه راهحلی ارائه شود. در حقیقت، به کار بستن، فراتر از فهمیدن است.
در این سطح، وقتی به فراگیرنده مسالهی تازهای داده میشود، او مفاهیم انتزاعی مناسب آن را به کار میگیرد و مساله را حل میکند، بدون اینکه لازم باشد به او گفته شود از کدام مطلب انتزاعی استفاده کند. مانند شاگردی که در کلاس علوم، میتواند نتایج حاصل از آزمایشهای ساده در مرحلهی قبلی را در آزمایشها یا پدیدههای علمی دیگر به کار بندد یا شاگردی که میتواند اصول و قوانین مثلثات را در موقعیت علمی جدید (مانند حل مسائل و نقشهبرداری) به کار برد.
* تحلیل (analysis)
مهارتهایی که به تحلیل مربوط میشوند، در سطحی نسبتاً بالاتر از مهارتهای مربوط به فهمیدن و به کار بستن قرار دارند. در فهمیدن، تاکید بر درک معنی و مفهوم است و در به کار بستن، تاکید بر به یادآوردن تعمیمها و اصول مناسب و ربط دادن آن ها به مفاهیم و مسائل جدید. در حالی که در تحلیل، بر شکستن مطلب به اجزای تشکیلدهندهی آن و یافتن روابط بین اجزا و نحوهی سازمان یافتن آن ها تأکید میشود؛ به عبارت دیگر، یادگیری در سطح تحلیل متضمن داشتن توانایی تجزیه کردن یک موضوع به اجزای تشکیلدهندهی آن و مشخص کردن ارتباط اجزا با یکدیگر و نیز درک نحوهی سازمان یافتن عناصر یک کل و دریافت مبنا و فرضی است که در آن به کار رفته است. بنابراین، یادگیری در این سطح مستلزم گذشتن از مراحل شناخت، فهمیدن و به کار بستن است. تحلیل را بهعنوان یک هدف آموزشی میتوان به سه سطح جزئیتر تقسیم کرد. در سطح اول، از فراگیرنده انتظار میرود موضوع را به اجزای تشکیلدهندهی آن تجزیه کند تا عناصر مورد تحلیل را شناسایی یا دستهبندی کند. در سطح دوم، از فراگیرنده خواسته میشود روابط میان عناصر را مشخص کند تا پیوندها و کنشهای متقابل آن ها تعیین شود. سطح سوم شامل شناخت اصول سازمانی، یعنی آرایش و ساخت موضوع است که آن را به صورت یک کل یکپارچه به هم پیوند میدهد. مثلاً شاگردی که بتواند در کلاس درس ادبیات فارسی، یک جملهی ادبی را از نظر دستوری تجزیه و نقش و روابط کلمات تشکیلدهندهی آن را مشخص کند، از نظر یادگیری در سطح تحلیل قرار دارد.
در این مرحله، یادگیرنده میتواند عواملی را که در مرحلهی تحلیل از همدیگر تفکیک کرده بود، به طریقی نو، برای دریافت یک معنی جدید و نوظهور، با یکدیگر ترکیب کند. به عبارت دیگر، ترکیب، مستلزم درهم آمیختن دوبارهی قسمتهایی از تجربههای گذشته با مطالب جدید و بازسازی آن به صورت یک کل تازه و نسبتاَ انسجامیافته است. در این مرحله، پیوستگی عوامل به گونهای بدیع و جدید، بروز معنی تازه و ایجاد ساختی را که قبلاَ وجود نداشته است، میسر میکند. بهاینترتیب، فراگیرنده میتواند از جریان ترکیب امور و عوامل به شیوهی جدید، به نظریههایی خلاق و بدیع دست یابد. بااینحال، باید تأکید کرد که ترکیب بهطور دقیق به معنی بیان خلاقانه و آزادانه نیست؛ زیرا در ترکیب، عموماَ از فراگیرندگان انتظار میرود در محدودهی تعیین شده، بهوسیلهی مسائل یا مواد یا در چارچوب نظری و روشی خاص از خود خلاقیت نشان دهند.
ارزشیابی و قضاوت آخرین و عالیترین مرحلهی شناخت است. این مرحله شامل قضاوت دربارهی امور، اطلاعات و حتی روشهای روبهرو شدن با مسائل است. در واقع، ارزشیابی نتیجهی جریان شناخت است. در این مرحله، فراگیرنده ناچار به گرفتن تصمیم است و برای اجرا باید به معیارهای بارز و مشخصی بهعنوان اساس کار توجه داشته باشد، ارزشیابی نه تنها معرف فرآیند پایانی رفتارهای شناختی است، بلکه نقش پل ارتباطی بین رفتارهای شناختی و رفتارهای عاطفی را نیز ایفا میکند. اگرچه ارزشیابی و قضاوت آخرین مرحلهی حوزهی شناختی به حساب آمده (زیرا چنین فرض شده است که این مرحله تا حدودی به سایر طبقات وابسته است)، این فعالیت الزاماَ آخرین مرحلهی تفکر یا شناخت نیست و کاملاَ امکانپذیر است که فرآیند ارزشیابی در بعضی موارد، پیشدرآمدی بر کسب دانش تازه، کوششی جدید مرتبط با فهمیدن یا به کار بستن یا تحلیل و ترکیب جدید باشد.
برگرفته از سایت تبیان
تاریخ: یکشنبه , 17 دی 1402 (00:44)