امروز پنجشنبه 01 آذر 1403
بر اساس ماده 23 قانون حمایت حقوق مولفان، کلیه آثار ارائه شده در سایت با مجوز از صاحب امتیاز اثر می باشد. تمام کالاها و خدمات این سایت بدون احتساب مالیات می باشد.
چکیده
هدف این پژوهش بررسی نقش نگرش معلمان مدارس عادی در پیشرفت تحصیلی - رفتاری دانش آموزان ناشنوا میباشد. آزمودنیها تعداد 17 نفر از دانشآموزان ناشنوا در دو رشته برق و کامپیوتر در یکی از هنرستانهای کار و دانش شهرستان قم میباشند. عواملی مانند: عدم آشنایی با شیوههای تدریس به دانش آموزان ناشنوا و ارتباط برقرار کردن با آنها، عدم وجود حمایت و پشتیبانیهای لازم، ایجاد تنش بین دانش آموزان ناشنوا وهمسالان عادی آنها، نارضایتی والدین، حجم زیاد کتب درسی و نداشتن زمان مناسب و کافی برای تدریس به دانشآموزان ناشنوا باعث ایجاد دیدگاه منفی نسبت به آموزش به دانشآموزان با نیازهای ویژه در معلمان مدارس عادی شده بود. که همین مسئله زمینه ساز افت تحصیل – رفتاری شدیدی در دانشآموزان ناشنوا گردیده بود. با مطالعه یافتههای پژوهشهای مشابه و همچنین با مدد گرفتن از تجارب شغلی اقدامات و راهکارهای از قبیل افزایش زمان دروس تخصصی، برگزاری دوره ضمن خدمت، افزایش حق الزحمه معلمانی که وظیفه تدریس به دانشآموزان ناشنوا را به عهده داشتند، همچنین تقدیر و تشکر از آنها و برگزاری جلسات آموزش والدین،اتخاد گردید. نگرش معلمان نسبت به آموزش دانشآموزان ناشنوا درجهت مثبت تغییر کرده و در نهایت منجر به پیشرفت تحصیلی – رفتاری آنان گردید.
کلید واژه: نگرش، معلمان، افت تحصیلی – رفتاری، دانش آموزان ناشنوا
مقدمه
آموزش کلید حمایت، توسعه و استحکام در بین کشورها است، بنابراین در قرن 21 برای مشارکت موثر در اجتماع و اقتصاد کشورها ضرورت دارد(کوبن[1]، 2003 به نقل از ظفریپور، 1387: 2) و تضمین اینکه کلیه افراد آموزش مقدماتی را تمام کنند، گامی ضروری در جهت کاهش فقر و محرومیت انسانی است (هولم[2]، 2007 به نقل از اینسکو و میلز، 2008: 16). آموزش و پرورش برای کودکان استثنائی باید جزئی از آموزش و پرورش برای همه کودکان باشد. همانند دیگر کودکان این کودکان باید قسمت اصلی و اساسی از طرح کلی نظام آموزشی باشند. آموزش و پرورش فراگیر بدین معنی است که تمامی مدارس باید برای آموزش تمامی کودکان بدون توجه به وضعیت جسمانی، هوشی، عاطفی، زبانی و یا سایر ویژگیها متناسبسازی شوند(یونسکو 2001 به نقل ازساعیمنش،1382: 3). نتایج پژوهشها نشان داده اند که نگرش منعلمان عامل مهمی در موفقیت اجرای فراگیرسازی دانش آموزان با نیازهای ویژه میباشد. در این پژوهش اهمیت و نقش نگرش معلمان در پیشرفت تحصیلی- رفتاری دانش آموزان ناشنوایی که در یکی از مدارس عادی فراگیرسازی شده بودند مورد بررسی قرار گرفته و در نهایت راهکارهایی در جهت بهبود نگرش آنان نسبت به حضور دانشآموزان ناشنوا در مدارس عادی ارائه گردید که در نهایت موجبات پیشرفت تحصیلی – رفتاری دانش آموزان ناشنوا را فراهم نموده است.
بیان مسئله
آموزش یک حق انسانی است که بچهها، جوانان و بزرگسالان را برای قدرت انتخاب و برای یک زندگی بهتر آماده میکند. آموزش چرخه فقر را میشکند و یک عامل کلیدی در اقتصاد و توسعه اجتماعی است. آموزش پایه، تأثیر قوی در سلامتی، رفاه خانواده و خلاقیت دارد (یونسکو1، 2008). کودکان بزرگترین ثروت هر کشور محسوب میشوند و امروزه تردیدی وجود ندارد که سرمایهگذاری در راه تأمین سعادت و رفاه اطفال و تعلیم و تربیت آنان از سرمایهگذاری در هر زمینه دیگر سودمندتر و نتیجهبخشتر است (کاترین لاندرث [3]، ترجمه ابوالحسنی، 1370).
پژوهشگران متذکر میشوند که تعداد زیادی از دانشآموزان بطور غیرموجهی تحصیلات عمومی را ناتمام میگذارند. پیام یونسکو در آوریل 1996 چنین میباشد: «100 میلیون کودک ترک تحصیل کردهاند». در گزارش پژوهشگران اغلب گناه متوجه مدرسه و فقدان برنامههای آموزشی مناسب است و هنوز در مدارس ما هم برای بسیاری از کودکان خطراتی وجود دارد. کودکان بسیاری وجود دارند که برایشان مدارس دورههای سرشار از تلاش و شکست از زندگی است. این کودکان که در ابتدا اطمینان کافی به پیشرفت تحصیلی خود دارند، به تدریج درمییابند که سایر کودکان وضع درسی بهتری از آنان دارند و خود را متفاوت از دیگران میبینند و چه بسا احساس حقارت به آنان دست میدهد و به بیزاری از مدرسه و درس نیز دچار شوند. این احساس حقارت، زمینه تازهای میشود برای گریز از انجام تکالیف درسی، بیاعتنایی به کلاس و مدرسه، واکنشهای روانی گوشهگیری، رفتارهایی مثل حواسپرتی... و سرانجام مردودی، ترک تحصیل و اخراج از مدرسه. بیتوجهی به این مسائل موجب خواهد شد. دانشآموزان بیشتر از گردونه آموزش عمومی به بیرون پرت شوند و بیسوادی عمومی ابعاد گستردهای به خود بگیرد و رشد فرهنگی - اجتماعی کشور را دچار موانع بزرگتری سازد(منشی طوسی، 1376: 163 به نقل از تقدیری، 1386). پس همگان باید فرصت دستیابی به آموزش پایه با کیفیت مناسب که بر رشد کامل فرد (شامل تندرستی، تغذیه و ادراک و رشد روانی – اجتماعی) تأکید دارد را داشته باشند، لذا لازم است تعهدی جدی و عمیق درمورد گروهها و افرادی که نادیده انگاشته شدهاند ایجاد شود (یونسکو2، 2008).
تعلیم و تربیت و فهم و درک مسایل اخلاقی و دینی که در واقع حیات واقعی انسان میباشد مخصوص افراد عادی جامعه نیست، بلکه شامل حال همه افراد جامعه میشود و هر کس به فراخورحال خودش باید از مبانی تعلیم و تربیت اسلامی بهرهمند شود (رفاهی، 1381).آموزههای دینی ما نیز بر پذیرش بدون چون و چرای معلولان درجامعه به عنوان عضوی دارای حق مشارکت، تأکید دارند. روایتی از حضرت رسول است که میفرماید: «من اعانه ضعیفا فی فهمه و معرفته و لقّنهُ حجّتهُ علی خَصم ِالدین ِو طلابِ الباطلِ الله علی سکرهِ علی شهادهِ ان لا اله الاالله و ان مُحمداً عبده و رسوله».
یعنی هرکس به کسی که دردرک و کسب دانش و آگاهی (یا مطابق روایت دیگر درجسم و بدنش) ضعف دارد یاری برساند تا دلایل مستحکم بر اعتقادات الهی کسب کند و بر دشمنان دین و دانشجویان اندیشههای باطل فائق آید، خداوند درتنگنای لحظه مرگ به کمکش خواهد شتافت تا بر ارائه دلایل خود برگواهی وحدانیت خدا و رسالت خاتم حضرت محمد بن عبدا... صلوات ا... علیه موفق شود و رستگارگردد(مجلسی،21:1374)[4]
بیش از30 سال است که اجرای سیاستهای آموزش فراگیر به منظور جایدهی کودکان با ناتوانی در مدارس عادی مورد پذیرش اکثر کشورهای غربی واقع شده (سازمان توسعه و تعاون اقتصادی[5]،1981؛ یونسکو، 1988، 1994 به نقل از جرمی جی. مانسن[6] و نوره فردریکسن[7]، 2003: 129)، اما در کشور ما تجربه ای نوپا می باشد. در جهت رسیدن به اهداف فراگیرسازی و اینکه دانش آموزان ناشنوا هم می توانند در کنار همسالان عادی خود از فرصتهای برابر آموزشی بهره مند شوند و البته برخی عوامل دیگر از جمله نبود امکانات لازم برای تدوین رشتههایی همچون برق و کامپیوتر در مدارس ویژه و رضایت و تمایل دانش آموزان با نیازهای ویژه و والدین آنها برای ادامه تحصیل در رشتههای مورد علاقهشان، من و همکاران تصمیم گرفتیم تا مقدمات حضور این دانش آموزان را در یکی از هنرستانهای کارودانش فراهم کنیم. پس از انجام مکاتبات اداری و هماهنگیهایی که مسئولان ما در اداره استثنایی شهر قم با سازمان آموزش و پرورش استان قم داشتند مقرر گردید تا مقدمات حضور این دانش آموزان جهت ادامه تحصیل در رشته برق و کامپیوتر در یکی از هنرستانها فراهم گردد. از آنجا که زمان خیلی کمی تا آغاز سال تحصیلی جدید بود دیگر فرصتی برای آمادهسازی بستری مناسب برای ورود این دانشآموزان نبود. به هر حال تعدادی از این دانشآموزان در رشته برق و برخی در رشته کامپیوتر ثبت نام شدند. در ابتدای سال ازاینکه این دانشآموزان میتوانستند در مدارس عادی و در کنار همسالان عادی خود درس بخوانند بسیار خرسند بودند و انگیزه بسیار بالایی داشتند. دیری نگذشت، تلفنهای والدین و شکایات آنها حاکی از عدم وجود اوضاع مساعد در هنرستان مورد نظر بود. به من مأموریتی محول شد تا از نزدیک اوضاع و شرایط آموزشگاه را مورد بررسی قرار دهم. وارد هنرستان که شدم از شلوغی محوطه آموزشگاه متوجه شدم که زنگ تفریح میباشند. نگاهی به اطراف محوطه انداختم ولی خبری از دانشآموزان ناشنوا نبود. به طرف دفتر مدیریت مرکز حرکت کردم. مدیر دبستان فردی نسبتاً قانونمند و جدی به نظر می رسید. علت حضورم در آن مرکز را شرح دادم. ایشان از حضور دانشآموزان ناشنوا در آن آموزشگاه اظهار نارضایتی میکرد. به زعم ایشان دانشآموزان ناشنوا نمیتوانستند با همسالان عادی خود ارتباط خوبی داشته باشند. آنها را افرادی پرخاشگر خظاب میکرد و به همین دلیل زنگ تفریح این دانشآموزان به گونهای برنامه ریزی شده بود تا هیچ گونه رابطهای با همسالان عادی خود در محوطه آموزشگاه نداشته باشند. نظرمعلمان مربوطه با نظر مدیریت آموزشگاه همسو بود. آنها از ضعف درسی دانشآموزان ناشنوا حرف میزدند و اینکه آنها حواس پرت هستند و مطالب را یاد نمیگیرند. آنها اظهار داشتند که بایستی این دانشآموزان را به مدارس ویژه برگرداند و اصلاً دیدگاه مثبتی نسبت به حضور این دانشآموزان در آموزشگاه عادی نداشتند. با دانشآموزان ناشنوا هم صحبتی داشتم. آنها برخلاف ابتدای سال تحصیلی اصلاً خوشحال به نظر نمیرسیدند. ظاهراً تندخو شده بودند. به زعم آنها معلمان آن آموزشگاه نمیتوانستند مطالب درسی را به آنها آموزش دهند و از شیوه برخورد دانشآموزان عادی با آنها اظهار ناراحتی میکردند. دفتر ثبت نمرات را مشاهده کردم. آنها افت شدید تحصیلی نسبت به سالهای قبل داشتند. آنچه در اولین جلسه حضورم در آموزشگاه مشاهده کردم ازیک طرف دیدگاه منفی مدیر و معلمان نسبت به فراگیرسازی این دانشآموزان در مدرسه عادی و از طرف دیگر افت شدید تحصیلی – رفتاری دانشآموزان ناشنوا بود. مسئله خیلی جدی به نظر میرسد. روز بعد گزارش کاملی از وضعیت موجود در اختیار همکارانم قرار دادم. طی نشستی تصمیم گرفتیم از آنجا که سالها به عنوان سرپرست آموزشی در خدمت این دانشآموزان بودم شخصاً مسئله را مورد بررسی قرار دهم.
ارتباط شرایط موجود با مسئله پژوهش
هدف هر نظام آموزشی این است که همه دانشآموزان خود را برای تبدیلشدن به شهروندانی آماده کندکه، آگاه و کارآمد باشند و بتوانند جامعه در حال تغییر را اداره کنند. این کار باید به گونهای انجام شود که شرایط مناسب برای یادگیری و پیشرفت هر کودک صرفنظر از ویژگیهای وی فراهم شود. در این راستا نظام آموزش و پرورش باید اطمینان دهد که هر دانشآموز در کلاس، امکان دستیابی به فرصتهای لازم برای بروز استعدادها و تواناییهای خود را دارد. دستیابی به چنین سطحی از اطمینان، نیاز به رویکردی دارد که بتواند طیف وسیع گوناگونیها و تفاوتها را پوشش دهد (لورمن،2001 به نقل از ساعی منش،1382).
کواسکلو[8](2006)، معتقد است که برای اجرای موفق فراگیرسازی دانش آموزان با نیازهای ویژه به خصوص ناشنوایان در مدارس عادی پیشنیازهایی لازم میباشد. بدون وجود این پیش نیازها فراگیرسازی دانش آموزان با نیازهای ویژه نمی تواند موفقیت آمیز باشد.به طور مثال معلمان در کشورترکیه علارقم تلاش وافری که برای آموزش به دانش آموزان با نیازهای ویژه در مدارس عادی داشتند، به دلیل عدم داشتن دانش تخصصی و دریافت هر گونه کمکی، نتوانستد موفق باشند.
برخی مطالعات وجود نگرش مثبت معلمان را به عنوان یکی از عوامل موثر بر ظرح فراگیرسازی دانش آموزان با نیازهای ویژه درمدارس عادی بیان کرده اند(اله بیبی[9]، 46:2009).
از آنجا که دیدگاه معلمان و مدیر هنرستان مورد نظر نسبت به حضور دانشآموزان ناشنوا در مدرسه عادی و آموزش به آنها منفی بود لذا با توجه به برخی یافتههای پژوهشهای مشابه میتوان استنباظ کرد که عامل اصلی شکست فراگیرسازی و افت تحصیلی – رفتاری دانشآموزان ناشنوا، وجود نگرش منفی در بین دست اندرکاران آموزشگاه میباشد.
شناختن دلایل ایجاد نگرش منفی نسبت به آموزش دانشآموزان ناشنوا در مدارس عادی می توانست ما را در تدوین راهکاری مناسب در جهت رفع مشکل یاری رساند. نتایج حاصل از پژوهش هایی که در غرب صورت گرفته نشان میدهد که عوامل مختلفی میتواند در نگرش مدیران و منعلمان نسبت به فراگیرسازی دانشآموزان با نیازهای ویژه در مدارس عادی موثر باشد مانند عوامل مربوط به شرایط محیط کار از جمله: جوائزمالی و وضعیت انتظارات شغلی و اجتماعی (مارچزی، 1998به نقل از ال زایادی،2006)، و متغیرهایی مثل جنسیت معلمان (آورامیدیس و همکاران،2000، وان ریوسن و همکاران، 1996)، سن (کورنولدی و همکاران،1998) و سطح تخصص آنها در آموزش ویژه (کلایتون،1996) و شدت ناراسایی دانشآموز (آگران و همکاران،2002؛ کیوستر،2000)، به عنوان عواملی که میتوانند نگرشهای معلمان را نسبت به آموزش فراگیر شکل دهند، مورد بررسی قرارگرفتند (به نقل ازسابان و شارما،2006).
متغیرهای دیگری که مطرح شدهاند مربوط به اعتماد به نفس دستاندرکاران آموزش و پرورش عادی (آورامیدس و همکاران،2000به نقل از سابان وشارما،2006) و داشتن تجربه قبلی تدریس به دانشآموزان با نیازهای ویژه می باشد که به معلمان عادی این امکان را میدهد که رویههای تربیتی فراگیرسازانه را بهطور مثبتتری ارزیابیکنند (آورامیدس و همکاران،2000؛ هاروی،1985، به نقل از سابان وشارما،2006).
همان طورکه بیان گردید مسئله اصلی افت شدید تحصیلی – رفتاری دانشآموزان ناشنوا نسبت به سال های گذشته بود و مهمترین عاملی که منجر به ایجاد چنین مشکلی گردیده بود وجود نگرش منفی نسبت به آموزش و تدریس به این دانشآموزن توسط معلمان و مدیر مدرسه بود. لذا اولین اقدامی که بایستی انجام می دادیم شناخت عواملی بود که دیدگاه معلمان و مدیر مدرسه را نسبت به آموزش به دانشآموزان ناشنوا تحت تأثیر قرارد اده بودند. شناخت این عوامل به ما کمک میکرد تا با استفاده از یافتههای پژوهشهای مشابه، راهکارهای مناسب جهت حل مشکل اتخاد کنیم.
انتخاب ساختار
از آنجا که این پژوهش از نوع تحقیقات موردی میباشد و در این ساختار ترتیب موضوعهای فرعی به این نحو است که ابتدا مسأله مورد مطالعه قرار گرفته است، روشهایی که به کار گرفته شده است مشخص میباشد، دستاوردهای حاصل از جمعآوری دادهها تعیین و تجزیه و تحلیل شده است و همچنین نتایج و کاربردهای این تحقیق مشخص می باشد لذا از ساختار خطی – تحلیلی استفاده شده است.
پژوهش حاضر از لحاظ هدف کاربردی میباشد و همانطور که میدانیم هدف تحقیقات کاربردی توسعه دانش کاربردی در یک زمینه خاص میباشد، یعنی تحقیقات کاربردی به سمت کاربرد عملی دانش هدایت میشود(سرمد و همکاران،79:1386). نتایج پژوهش حاضر در تعلیم و تربیت، به ویژه در طراحی برنامه آموزش مداوم مدیران و معلمان و کمک به اتخاذ تصمیمهای مربوط به نظام آموزشی به کار میرود.
فرایند اجرا
با توجه به تجارب شغلی که حین آموزش به دانشآموزان ناشنوا بدست آورده بودم و مطالعه نتایج پژوهشهای مشابه پرسشهایی برای مصاحبه نیمه سازمانیافته طراحی نمودم، تا علت یا عوامل ایجاد نگرش منفی نسبت به آموزش به دانشآموزان ناشنوا را شناسایی کنم. پس از انجام هماهنگیهای لازم، چند ساعتی با مدیر و معلمان آن آموزشگاه پیرامون موضوع مورد نظر گفتگو کردیم. نظرات کلی آنها بدین شرح بود:
«ما دانش آموزان ناشنوا را دوست داریم ولی در مورد حجم زیاد کار نگران هستیم. با آنها نمی توانیم ارتباط برقرار کنیم، آنها زبان ما را نمی فهمند، هیچ گونه سابقه قبلی برای آموزش به آنها نداریم و هیچ گونه آموزشی در این زمینه ندیده ایم، حجم کتابها زیاد و برای آموزش به آنها به شدت با کمبود وقت مواجه هستیم. برخلاف معلمان در مدارس ویژه، برای ما بابت آموزش به این دانشآموزان حقوق و مزایایی در نظر نگرفتهاند و هیچ گونه خدمات حمایتی ازطرف اداره استثنایی برای ما فراهم نشده است حضور این دانشآموزان در مدرسه عادی به عنوان مانعی احتمالی بر سر راه پیشرفت تحصیلی همسالان بدون نارسایی آنها میباشد. همچنین مدیر مدرسه اظهار داشت که تنش ایجاد شده بین دانشآموزان ناشنوا و عادی موجبات نارضایتی والدین دانشآموزان را فراهم نموده است».
با استفاده از یافتههای حاصل از مصاحبه با دستاندرکاران هنرستان و مطالعه یافتههای پژوهشهای مشابه در کشورهایی که در زمینه فراگیرسازی دانشآموزان با نیازهای ویژه پیشگام بودند و با مدد گرفتن از تجارب شغلی اقدامات لازم جهت رفع مشکل تدوین گردید. اما به دلیل اینکه برخی اقدامات با موانعی مواجه بود و برای اجرا نیاز به تأیید مسئولین محترم بود، لذا اقدامات مورد نظر نه به صورت یکباره بلکه به صورت تدریجی انجام گردید.ُ
* برگزاری دوره ضمن خدمت، برای تمامی معلمین و مدیران مدارس عادی که مسئولیت تدریس به دانش آموزان ناشنوا را دارند. آموزش معلمان به نظر میرسد یکی از عوامل مهمی است که در نوع نگرش معلمان نسبت به فراگیرسازی مؤثر میباشد(آورامیدیس، بیلیس و بردن،2000؛ بورک و ساثرلند[10]،2004؛ جاب[11]، روست و بریسی[12]،1996 به نقل از وود،2007: 31).
نتایج برخی پژوهشها نشان داده است که سطح معلومات معلمان، از آموزش ویژه عاملی است که بر نگرش آموزگاران در فراگیرسازی آموزش و پرورش برای دانشآموزان دارای ناتوانی، تأثیر مثبت میگذارد (کلایتون، 1996؛ بریگز، جانسون، پاورز، شفرد و سدبروک،2002 به نقل از علیزاده و همکاران،1388: 123)، در حالی که فقدان آموزش در این زمینه منجر به منفیشدن نگرش معلمان نسبت به حضور دانشآموزان با ناتوانی در کلاسهای فراگیر شود (من لو، هادسون و سوتر، 2001 به نقل از علیزاده و همکاران، 1388: 124).
ناویک و همکاران[13](2009)، در پژوهشی ثابت کردند که تجارب حاصل از آموزش ضمن خدمت
فرصتهای غنی را بوجود میآورد تا از طریق آن معلمان داوطلب میتوانند حس قابلیت حرفهای خود را بهبود بخشند و همچنین توجه و تمرکز بر تواناییهای دانشآموزان با ناتوانایی و همکاری مثبت با والدینشان را بهبود میبخشد.
مدرس دوره، یکی از معلمان باسابقه یکی از مدارس ناشنوایان بود. سرفصلهای دوره به گونهای تدوین گردیده بود تا معلمان و مدیران از نزدیک از مدارس ویژه و نحوه تدرس معلمان مدارس ویژه بازدیدی داشته باشند. نحوه برگزاری دوره بسیار عالی ارزیابی گردید. نتایج حاصل از برگزاری دوره ضمن خدمت تغییرات محسوسی بود که در پایان دوره در دیدگاه معلمین و مدیران نسبت به آموزش دانشآموزان ناشنوا ایجاد شده بود.
* حضور معلم ویژه در کنار معلمان عادی، میتواند باعث بهبود نگرش نسب به آموزش به دانشآموزان ناشنوا شود. فدریکا و همکارانش[14] (1999)، در پژوهشی نشان دادند که برخی معلمان بدون کمک معلمان ویژه نمیتوانند در زمینه فراگیرسازی کار کنند (به نقل ازگاد و خان،2007)و
همچنین به زعم اسکراگس و ماستروپیری (1996)،. تعدادی از معلمان احساس میکنند که فشار ناشی از فراگیرسازی دانش آموزان ناشنوا میتواند بوسیله همکاری با معلمان ویژه کاسته شود (ویلا و همکاران، 2004؛ توزند و همکاران، 2005 به نقل از نوین و همکاران، 2007).
طبق مقررات هر دانش آموز ناشنوا که در مدرسه عادی درس میخواند میتواند هفتهای چهار ساعت از حضور معلمین ویژه در کنار خود بهرهمند شوند. لذا مقرر گردید اینجانب با سمت معلم رابط به مدت 8ساعت در آن هنرستان در دو کلاس برق و کامپیوتر در خدمت دانشآموزان ناشنوا و معلمان آنها باشم. در این مدت سعی کردم، تجارب خود را در اختیار معلمان عادی قرار دهم، نحوه ارتباط برقرار کردن و آموزش به دانش آموزان ناشنوا را به معلمان عادی آموزش دادم،گاهاً تدریس میکردم و معلمان عادی شیوه جدیدی از تدریس(تلفیقی از لبخوانی و اشاره) را مشاهده میکردند که قبلاً آن را تجربه نکرده بودند.
*افزایش زمان برای تدریس دروس تخصصی، ازجمله اقدامات راهبردی بود که ما در جهت کاهش نگرانی معلمانی که از حجم زیاد دروس و کمبود وقت شکایت داشتند، اتخاذ کردیم. قابل ذکر است که اجرای فراگیرسازی احتمالاً فشار قابل توجهی بر روی معلمان (به ویژه معلمان تازه کار)، خواهد آورد. در شماری از بررسیها معلمین گزارش دادند که آنها زمان کافی برای فراگیرسازی ندارند (دایبولد و وان اسکینباچ،1991؛ سمل و همکاران،1999به نقل از میکانا و همکاران،127:2007).
فراگیرسازی دانشآموزان با نیازهای ویژه درکلاس درس عادی به نظر برخی معلمین باعث افزایش حجم کاری میشود (دن[15]،برن- اسمیت[16] و لازم[17]،2000؛ منلوو همکاران[18]،2001 به نقل از میکانا و همکاران،127:2007)
یافتههای برخی پژوهش ها نشان می دهد که شمار قابل توجهی از معلمان اعتقاد دارند که دانشآموزان با نیازهای ویژه به کمکهای بیشتری نیاز دارند و دیگر نگرانی آنها در مورد کمبود زمان میباشد. این مسئله به تعدادی از معلمان فشار میآورد که بایستی میزان مشخصی از برنامه درسی را در زمان محدودی به پایان برساند و اعتقاد آنها بر این بود که دانشآموزان با نیازهای ویژه در این مورد عقب میافتند(اسکراگس و ماستروپیری1996 به نقل از میکانا و همکاران،127:2007). این یافتهها با اظهارات معلمان عادی ما در شهر قم همخوانی داشت. از آنجا که ساعت دروس تخصصی دانشآموزان ویژه تا سقف 5/1 برابر قابلیت افزایش یافتن دارد. پس از هماهنگیهای انجام شده برخی دروس تخصصی این دانش آموزان تا سقف 5/1 برابر افزایش یافت، مثلاًدر درس فیزیک برای دانشآموزان عادی 4 ساعت در نظر گرفته شده بود ولی این میزان برای دانشآموزان ناشنوا تا 6 ساعت افزایش یافت. این افزایش ساعت باعث کاهش نگرانیهای معلمان در مورد حجم زیاد برخی دروس شد.
*افزایش حق الزحمه معلمانی که وظیفه تدریس به دانش آموز با نیاز ویژه را برعهده دارند، از جمله اقدامات دیگری بود که اتخاذ گردید. البته قابل ذکر است که چنین اقدامی قبلاً در دستور کار مسئولین کارگزینی و امور مالی قرار داشت. اما با پیگیری های مکرری که انجام گرفت و همچنین مساعدت مسئولین در سازمان آموزش و پرورش استان قم این حق الزحمه سریعتربه دست همکارانی رسید که مسئولیت آموزش به دانش آموزان با نیازهای ویژه را در مدراس عادی به عهده داشتند و این اقدام باعث بهبود انگیزه آنان برای ادامه کار در رورهای آتی گردید.
*برگزاری جلسات آموزش والدین، میتوانست به بهبود روابط دانشآموزان ناشنوا و همسالان عادی آنها کمک کند. برخی از والدین به علت عدم شناخت دانشآموزان ویژه اکراه داشتند که فرزندشان با این گونه افراد رابطهای داشته باشد. لذا پس از اینکه هماهنگیهای لازم انجام گردید، جلسه آموزش والدین با عنوان شناخت دانشآموزان با نیازهای ویژه درمحل آموزشگاه برگزار گردید. پس از ارائه آموزشهای لازم و پاسخ به سوالات آنان، فیلمی کوتاه از هنرمندی دانشآموزان ناشنوا را در معرض دید والدین قرار دادیم. دانشآموزان ناشنوا به علت هماهنگی زیادی که بین دو عضو چشم و دست دارند در زمینههای نقاشی، طراحی و هنرهای دستی مانند مشبک و مورق بسیارچیره دست و ماهر میباشند. لذا تنها همین فیلمی کوتاه که هنرمندی این دانشآموزان را نشان میدادکافی بود تا دیدگاه والدین نسبت به آنان درجهت مثبت تغییرکند.
*اهداء تقدیر نامه، از طرف ریس اداره استثنایی شهر قم از جمله اقدامات دیگری بود که صورت پذیرفت. تشکر از زحمات معلمینی که سختی آموزش به دانشآموزان با نیازهای ویژه را تحمل میکند، میتواند موجب تقویت اراده و انگیزه آنان گردد.
ویرایش دوم از سند تجربه
ماده 3 اعلامیه سازمان ملل متحد در رابطه با حقوق افراد با نیازهای ویژه(1975)اظهار میدارد:
حق ذاتی افراد دچار نارسایی است که شأن انسانی آنها رعایت شود. اشخاص دچار نارسایی با هر فشار، طبیعت یا هر درجه شدت از معلولیت و نارسایی، حقوق اساسی یکسانی با همشهریان همسن خودشان دارندکه در درجه نخست حق لذتبردن ازیک زندگی شرافتمندانه، حتی الامکان عادی و کامل را در برمیگیرد(سعیدی،72:1382).
دانش آموزان ناشنوا در هنرستان کار و دانش در دو رشته برق و کامپیوتر ثبت نام شدند، ولی شرایط برای فراگیرسازی این دانشآموزان در مدرسه عادی فراهم نشده بود. همین مسئله موجب شکست طرح فراگیرسازی دانشآموزان ناشنوا در مدرسه عادی شد. دانشآموزان افت شدید تحصیلی – رفتاری داشتند. محیط آموزشی با تفکرات این دانشآموزان همسو نبود. دیگر امکان بازگشت این دانشآموزان به مدارس ویژه وجود نداشت.
پژوهشهای بسیاری نشان میدهند که نگرش مدیران و معلمان نسبت به دانشآموزان دارای نیازهای ویژه نه تنها بر روی کارایی فرایند آموزش این دانش آموزان تأثیر میگذارد بلکه بر روی رشد مهارتهای هوشی، اجتماعی، هیجانی کودکان نیز تأثیرگذار میباشد، بنابر این ضروری به نظر میرسد که به منظور ایجاد شرایط مناسب فراگیرسازی، نگرشهای مدیران و معلمان در جهت پذیرش بهتر کودکان دچار نارساییها باید تغییر کنند و این بدان معنی نیست که اجرای آموزش فراگیر باید تا زمانی که نگرشهای تمامی مدیران و معلمان به مساعدترین نقطه برسد، به تعویق بیافتد. زیرا همانطورکه پژوهشها نشان دادهاند (مابرگ[19]، زامبرگ[20] و رنیما[21]، 1997 به نقل از شارما، فورلین، لورمن و ارل، 2006)، اجرای فراگیرسازی باعث تغییر نگرش مدیران و معلمان میشود. پس بایستی حداکثر تلاشمان را برای بهبود شرایط میکردیم. پس از مصاحبه اولیه عامل اصلی افت شدید تحصیلی – رفتاری دانشآموزان دیدگاه منفی معلمان و مدیر مدرسه نسبت به آموزش به دانشآموزان ناشنوا در مدرسه عادی بود. یافتههای پژوهش های مشابه حاکی از آن بود که عوامل مختلفی میتواند نگرش معلمان و مدیران را نسبت به آموزش به دانشآموزان با نیازهای ویژه تحت تأثیر قرار دهد. لذا شناخت این عوامل پیش نیاز ارائه راهکار برای حل مسئله محسوب میشد. یافتههای حاصل از مصاحبه ثانویه با دستاندرکاران آموزشگاه حاکی از آن بود که عدم آشنایی معلمان عادی با شیوههای آموزش و ارتباط برقرار کردن با دانشآموزان ناشنوا، کمبود زمان مناسب و حجم شدید کتب درسی و عدم دریافت حمایت و پشتیبانیهای مناسب از طرف اداره استثنایی از جمله عوامل تأثیر گذار بر نگرش معلمان و مدیر آموزشگاه نسبت به فراگیرسازی دانشآموزان ناشنوا در مدرسه عادی میباشد. با مطالعه یافتههای پژوهشهای مشابه و همچنین مدد گرفتن از تجربه شغلی راهکارهایی از جمله، برگزاری کلاسهای حین خدمت پیرامون آموزش و تدریس به دانشآموزان با نیازهای ویژه، افزایش زمان تدریس برای دروس تخصصی برابر مقررات، استفاده از خدمات حمایتی معلمان رابط در کنار معلمان عادی،برگزای جلسه آموزش والدین با موضوع شناخت دانشآموزان با نیازهای ویژه، افزایش حقوق و مزایای معلمانی که مسئولیت تدریس به دانش آموزان با نیازهای ویژه را برعهده دارند و تقدیراز زحمات آنان توسط مسئولین اتخاذ گردید.
اقدامات به صورت تدریجی صورت پذیرفت. اما از آنجا که راهکارهای ارائه شده از پشتوانه قوی نظری و تجربی برخوردار بودند. لذا در مدت کوتاهی باعث تغییر دیدگاه معلمان و مدیر نسبت به آموزش به دانش آموزان با نیازهای ویژه گردید. مشکلات رفتاری دانشآموزان کاهش پیدا کرد، افزایش نمرات نیمسال دوم دانشآموزان ناشنوا حاکی از پیشرفت تحصیلی آنان بود. معلمان در پایان سال اظهار داشتند که گرچه آموزش به ناشنوایان بسیار سختتر از آموزش به دانشآموزان عادی میباشد ولی حلاوت و شیرینی آموزش به افراد معلول تا مدتها در ذهن آنها ماندگار است. ارتباط دانشآموزان عادی و ناشنوا هم بسیار دوستانه بود و خبری از تنشهای اوایل سال تحصیلی نبود. دانشآموزان ناشنوا زنگ های تفریح با همسالان عادی خود ارتباطی مفید و سازنده داشتند. والدین دیگر شاکی نبودند، و حتی برخی از آنان تمایل داشتند که دانش آموزان ناشنوا هنرهای دستی مشبک و مورق کاری را به فرزندشان آموزش دهند.
نتیجه گیری کلی
نتایج حاکی ازآن است که نگرش کلی معلمان و مدیرآموزشگاه عادی نسبت به آموزش دانشآموزان با نیازهای ویژه (ناشنوا) و جو یادگیری، منفی میباشد. اکثریت معلمان اظهار داشتند که آمادگی و صلاحیت لازم برای اجرای آموزش به دانشآموزان ناشنوا را ندارند و قادر به پاسخگویی قطعی در مورد احساس کفایت و مهارت خود برای مواجهه با نیازهای این دانشآموزان نبودند. اگر مدیران و معلمان به مشکلات دانشآموزان دارای نیازهای ویژه و تواناییهای تحصیلی آنان و ماهیت اختلال آنها و امکانات آموزشی موجود برای فراگیرسازی این دانشآموزان و دانشآموزان بدون نارسایی به خوبی واقف نباشند، اهداف فراگیرسازی دانشآموزان با نیازهای ویژه به خوبی تحقق نمییابد، از طرف دیگر یافتههای پژوهش ها نشان میدهند که، گذراندن دورههای آموزشی ضمن خدمت بر نگرشهای مدیران و معلمان و ایجاد و شکلگیری نگرشهای مثبت نسبت به آموزش به دانشآموزان با نیازهای ویژه تأثیر قابل توجهی دارند، بنابراین با ارائه یک برنامهریزی صحیح برای برگزاری دورههای آموزشی و مهارتآموزی حین خدمت، مدیران و معلمان میتوانند در مورد انواع نارساییها و اختلالات دانشآموزان اطلاعات و آگاهیهای کافی و لازم و همچنین آموزشهایی را به طور عملی جهت مواجهه با نیازهای این دانشآموزان کسب کنند، تا احساس کفایتشان افزایش یابد. پس با برگزاری دورههای آموزشی، میتوان تغییراتی را در نگرش مدیران و معلمان که جزء کلیدی و مهم در اجرای موفقیتآمیز فراگیرسازی میباشند، ایجادکرد. بوسیله آموزش با کیفیت و مناسب، مدیران و معلمان قادر خواهند بود دانشآموزان با دامنه وسیعی از تواناییها و ناتواناییها را در کلاس و مدرسه خود بپذیرند و در چنین شرایطی زمینه مساعد برای تغییر و دگرگونی نگرشهای منفی مدیران و معلمان و دیگر دستاندرکاران آموزش و پرورش و دانشآموزان عادی کلاس نسبت به دانشآموزان با نیازهای ویژه بوجود آمده و نگرشها مثبتتر و منطقیتر خواهند بود. هر دو گروه مدیران و معلمان باید به منظور مواجهشدن با این چالش باید از طریق دسترسی به اطلاعات و آگاهیهای کافی و ارتقای مهارتها و نگرشهای مناسب به خوبی آماده شوند. برنامهریزی حین خدمت مدیران و معلمان به منظور افزایش اطلاعات و آگاهیها باید نظامدار و به موقع باشند و پیش از اجرای آموزش فراگیر برگزار گردند و در طول اجرای آموزش فراگیر دانش آموزان با نیازهای ویژه نیز ادامه یابند. چنین برنامههایی باید جامع و فراگیر باشند و به عنوان برنامههای ارتقاء تخصصی ارائه شوند و نه دورههای آموزشی و مهارتآموزی اجباری، و این برنامهها باید برای مدیران و معلمان آموزش و پرورش مهارتها و آگاهیها و منابعی را فراهم آورند که آنها را در ارائه خدمات آموزشی و پرورشی اثربخش به دانشآموزان با نیازهای ویژه توانا سازند.
اگر بخواهیم یک تغییر واقعی در نظام آموزش و پرورش کشور بوجود آوریم و یک الگویی که خیلی نزدیکتر به ایدهآلها و آرمانهای آموزش فراگیر دانش آموزان با نیازهای ویژه باشد، ایجاد کنیم، دانشگاهها باید در همکاری تنگاتنگ با مدیران و معلمان باشند تا اطلاعات جدید در مورد مدیریت یادگیری به شیوهی فراگیر را به نحوی ویژه در قلب و ذهن آن کسانی که وارد این حرفه میشوند، به نظم درآورده و در آن تلفیق کنند. از آنجایی که مدارس در سراسر کشورهای جهان، به سمت الگوهای فراگیرسازی بیشتری در آموزش و پرورش پیش میروند(اف اشمن،2008)، برنامهریزان و سیاستگذران آموزش و پرورش باید، فنون آموزشی ثمربخش و کاربردی که میتوانند در کلاسها و مدارس فراگیر مفید باشند را با برنامههای تربیت معلم و برنامههای ارتقای تخصصی کارکنان درهم آمیزند. علاوه بر این ارائه اطلاعات در مورد قوانین مربوط به آموزش به دانش آموزان با نیازهای ویژه و راهکارهایی که به کنارآمدن با مشکلات کلاس و مدارس فراگیر منجر میشوند، در طول دورههای ارتقاء تخصصی و برنامههای تربیت معلم، میتواند مدیران و معلمان با تجربه و تازهکار را از آگاهیهای لازم برای برعهدهگیری نقش یک مدیر و معلم آموزش و پرورش فراگیر برخودار سازد.
نه تنها معلمان و مدیران، بلکه حتی والدین دانشآموزان عادی هم ممکن است هیچ گونه شناختی نسبت به دانش آموزان با نیازهای ویژه نداشته باشند یا حتی تجربه تماس با این افراد را نداشته باشند، لذا برخی از آنان به علت عدم شناخت ممکن است اکراه داشته باشند که در کلاس فرزندشان فردی با نیازهای ویژه وجود داشتهباشد و شاید هم نگران باشند که همکلاسی معلول فرزندشان تأثیر منفی روی روحیه یا پیشرفت تحصیلی فرزندشان داشته باشد. لذا آموزش والدین و دادن اطلاعات مفید وشایسته در مورد افراد با نیازهای ویژه و حق مسلم آنها برای استفاده از فرصتهای برابر آموزشی، میتواند زمینهساز بهبود روابط دانش آموزان با نیازهای ویژه و همکلاسیهای عادی شان گردد.
یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد مدیر و معلمان رویکردشان در تأمین تدارکات و پشتیبانیهای لازم برای آموزش فراگیر مطلوب نیست و همچنین نتایج یافتههای راس،2002؛ سنتر و وارد،1087؛ کلو و لیندسای،1991؛ مایلز وسیمپسون،1989؛ به نقل ازآورامیدیس نورویچ،2002، نشان میدهد عاملی که، رابطه آن با نگرشهای مثبتتر به تکرار آشکار شده است، در دسترسبودن خدمات حمایتی(پشتیبانی) در کلاس درس و سطح مدرسه میباشد. لذا پیشنهاد میشود، مدیران و معلمان آموزش فراگیر هم از نظر مادی (منابع، ابزارها و وسایل تدریس، تجهیزات فناوری اطلاعات، محیط فیزیکی متناسبسازی شده و مانند آن)، وهم انسانی (دستیاران حمایتکننده از یادگیری، تیم توانبخشی از قبیل: پزشک، مربی بهداشت، فیزیوتراپ، کاردرمان، مددکار، گفتاردرمان، شنواییسنج، مشاوره و روانشناس) مورد حمایت کامل قرارگیرند.
در پژوهش مایلز[22] و سیمپسون (1989)، 48 معلم از 55 معلم (2/87%) نیاز به زمانی در حدود 1 ساعت یا بیشتر برای برنامهریزی روزانه در جهت فراگیرسازی را مطرح کردند. میتوان گفت به دلیل افزایش فعالیتها به منظور برنامهریزی در زمینه برآوردن نیازهای جمعیتی بسیار متنوع، حجم کارهایشان در اجرای برنامههای فراگیرسازی به نحو چشمگیری افزایش مییابد. در این مورد پشتیبانی
های مادی و انسانی میتوانند در ایجاد نگرشهای مثبت نسبت به فراگیرسازی کودکان دارای نیازهای ویژه آموزشی- پرورشی به عنوان عوامل مهمی در نظر گرفته شوند (مایلز و سیمپسون،1989به نقل از آورامیدیس و نوروریچ،2002).
از آنجا که نتایج برخی پژوهش ها حاکی از آن است که معلمان عادی بدون حمایت معلمان ویژه نمیتوانند در زمینه ِآموزش به دانش آموزان ناشنوا موفق باشند(فدریکا و همکاران، 1999 به نقل از گاد و خان،2007)، و همچنین یافتههای دیگر حاکی از آن است که وجود معلمان ویژه درکنارمعلمان عادی باعث افزایش اعتماد به نفس آنها میشود(سنتر و وارد،1987 به نقل از آورامیدیس و نورویچ،2002).لذا پیشنهاد میشود تدابیری اخذ شود تا مدیران ومعلمان عادی از تجارب مدیران و معلمان ویژه در ارتباط با دانشآموزان با نیازهای ویژه و شیوههای آموزش به آنها، استفاده کنند.
فهرست منابع:
تقدیری، امیر(1386). بررسی مقایسهای پیشرفت تحصیلی، رفتاری دانشآموزان با آسیبدیدگی شنوایی درمدارس ابتدایی استثنایی و عادی استان قم، پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران: دانشگاه پیام نور.
رفاهی، ژاله(1381). لزوم برابرسازی فرصتهای آموزشی، تعلیم و تربیت استثنایی، تهران: سازمان آموزش وپرورش استثنایی شماره 14،37-32.
ساعی منش، صمد(382). آموزش فراگیر چیست؟، تعلیم و تربیت استثنایی، تهران: سازمان آموزش و پرورش استثنایی شماره 18و 19، 3-1.
سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس؛ حجازی، الهه(1386). روشهای تحقیق در علوم رفتاری، چاپ چهاردهم، تهران: انتشارات آگاه.
سعیدی، ابوالفضل(1382). ضرورت اجرای فراگیرسازی آموزش و پرورش درایران، تعلیم و تربیت استثنایی. شماره 18و 19،73-72.
ظفری پور، طاهره(1387). بررسی مبانی فلسفی طرح بینالمللی آموزش برای همه. پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته تاریخ و فلسفه آموزش و پرورش، دانشکده علوم انسانی، تهران، دانشگاه شاهد.
علیزاده، حمید؛ سعیدی، ابوالفضل؛ حسین زاده، پناه علی(1388). اثربخشی دوره آموزش حینخدمت بر نگرش آموزگاران مدارس عادی نسبت به آموزش فراگیر دانشآموزان آسیب دیده شنوایی، پژوهش در حیطه کودکان استثنایی، 9(2)، 133-121.
لاندرث، کاترین(1370). آموزش و یادگیری در دورهی پیشدبستانی، ترجمه ابوالحسنی، ناصرقلی، تهران: انتشارات آینده.
مجلسی، محمد باقر(1374). بحار الانوارالجامعه لدرر الاخبار الائمه الاطهار، جلد75، چاپ سوم، قم: انتشارات مکتب الائمه.
نگارش:روح اله فتح قریب بیدگلی
تاریخ: چهارشنبه , 13 دی 1402 (14:04)