امروز جمعه 02 آذر 1403

هوش هیجانی یا هوش عاطفی

0

هیجان کلمه‌ای است که در فارسی بیشتر برای احساسات و حالات پرشور و پر انرژی از آن استفاده می‌شود؛ ولی در روانشناسی برای بیان تمام حالات احساسی و روانی مثبت و منفی و نشانه‌های جسمانی همراه آن به کار می‌رود. هیجانات شامل مواردی مثل خشم، ترس، عشق و محبت، تنفر، امید، ناامیدی، نگرانی، احساس حقارت، غرور، غم و اندوه، شادی، تعجب، شرم، پشیمانی، دلسوزی و... می‌شود. اما هوش هیجانی چیست؟ با فکر کردن به باهوشترین افرادی که می‌شناسید، احتمالاً چند ویژگی بارزشان را به یاد می‌آورید. به احتمال زیاد این افراد با کمترین تلاش، بیشترین نمره‌ها را در مدرسه می‌گرفتند. آنها شغلهای خوبی دارند، ولی در ارتباط با همکارانشان موفق نیستند. با اینکه دوستان زیادی دارند، روابط جدی شخصی آنان اندک است. علت این روابط اندک، برخوردار نبودن از هوش هیجانی زیاد است (مرادی، 1387).

از سال‌ها پیش، روان‌شناسان متوجه شدند که برای دستیابی به موفقیت، تنها داشتن ظرفیت بالای هوش عقلانی (IQ) کفایت نمی‌کند. مطالعات نشان می‌دهند که تعداد زیادی از افراد دارای هوش عقلانی و شناختی بالا، نتوانسته‌اند در زمینه شغلی، زندگی زناشویی، رابطه با دیگران و حتی در زمینه‌های تحصیلی موفق باشند. از همان زمان نظر دانشمندان از جمله پیتر سالووی و جان مایر، (1990) به توانمندی‌های دیگری جلب شد که بیشتر از جنس هیجانات بودند تا شناخت‌ها. این نوع توانمندی‌ها که از این پس هوش هیجانی نامیده می‌شوند، به توانایی‌های آموخته شده‌ای اشاره دارند که به ما کمک می‌کنند احساسات و هیجانات خود را درک و کنترل کنیم تا به نفع ما کار کنند نه بر علیه ما (ابراهیمی، 1384؛ نقل از حسنخوئی،1385).

شاید ارسطو اولین کسی بود که به اهمیت احساسات در تعاملات انسانی توجه کرد. ارسطو می‌گوید: عصبانی شدن آسان است، همه می‌توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در مقابل شخص صحیح، به میزان صحیح، در زمان صحیح، به دلیل صحیحی و به روش صحیح، آسان نیست (گلمن، ترجمه‌ی پارسا، 1382).در سال 1985 یک دانشجوی مقطع دکتری در رشته‌ی هنر در یکی از دانشگاههای امریکا پایان نامه‌ای نوشت که در آن از واژه هوش عاطفی یا هیجانی استفاده شده بود. این چنین به نظر می‌رسد که این اولین استفاده‌ی علمی و دانشگاهی از واژه هوش عاطفی باشد (بردبار و کنجکاو منفرد، 1389).

تبلیغات متنی