خلاصه کتاب نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر
0
تالیف جورج ریتزر، ترجمه محسن ثلاثی
فصل یکم
گرچه افکار جامعه شناسی را تا تاریخ اولیه بشر میتوان ردیابی کرد، اما جامعه شناسی به عنوان یک رشته علمی متمایز، عمری چندان بیشتر از یک قرن ندارد.
نظریه جامعه شناسی نظام دامن گستردهای از افکار است که با مهمترین قضایای مربوط به زندگی اجتماعی سروکار دارد.
برابر با تعریف رسمی، نظریه به یک رشته قضایای مرتبطی اطلاق میشود که زمینه را برای تنظیم دانش و تبیین و پیشبینی زندگی اجتماعی و ایجاد فرضیه های تحقیقی نوین فراهم میسازند.
همه حوزه های فکری عمیقاً تحت تاثیر زمینههای اجتماعیشان شکل گرفتهاند. این امر بویژه در مورد جامعه شناسی صدق دارد که نه تنها از همین زمینه برخاسته بلکه خود همین زمینه اجتماعی موضوع بررسی بنیادی آن را تشکیل میدهد.
یک رشته طولانی از انقلابهای سیاسی که به دنبال انقلاب فرانسه در 1789 پدیدار شده و در سراسر سده نوزدهم ادامه داشتند را باید به عنوان مهمترین عامل در پیدایش نظریهپردازی جامعه شناختی به شمار آورد. آنچه که توجه نخستین نظریهپردازان جامعه شناختی را به خود جلب کرد، نه پیامدهای مثبت بلکه نتایج منفی این دگرگونیها بوده آنها درصدد یافتن پایههای نوین نظم در جوامعی شده بودند که بر اثر انقلابهای سیاسی سدههای هجدهم و نوزدهم دستخوش آشوب گشته است.
انقلاب صنعتی که در سده نوزدهم و نخستین سالهای سده بیستم بسیاری از جوامع غربی را در نوردیده بود، دست کم به اندازه انقلابهای سیاسی در شکل بخشیدن به نظریه جامعه شناسی اهمیت داشت. انقلاب صنعتی یک رویداد واحد نبود بلکه تحولات همبسته گوناگونی را در بر میگرفت که سرانجام جهان غربی را از یک نظام غالباً کشاورزی به یک نظام کاملاً صنعتی دگرگون ساختهاند. آرمان این نظام اقتصادی بازار آزاد بود. این نظام صنعتی وسرمایهداری واکنشهایی را نیز به دنبال داشت که به جنبشهای کارگری و نیز جنبشهای گوناگون تندرو دیگری انجامید که هدفشان سرنگونی نظام سرمایه داری بود.
یک رشته دگرگونی را که هدفش تصحیح زیادهرویهای نظام صنعتی و سرمایهداری است، میتوان تحت عنوان سوسیالیسم مطرح کرد.
نظریه جامعه شناسی به عنوان واکنشی در برابر نظریه مارکسیستی بطور خاص و نظریه سوسیالیستی بطور عام ساخته و پرداخته شد.
ماهیت زندگی شهری وسایل آن توجه بسیاری از جامعه شناسان اولیه، بویژه وبر و گئورک زیمل را به خود جلب کرد. در واقع، شاخص نخستین مکتب عمده جامعه شناسی آمریکایی، یعنی مکتب شیکاگو، بیشتر نگرانی درباره زندگی شهری و علاقه به این امر بود که از شهر شیکاگو به عنوان آزمایشگاهی برای بررسی شهرگرایی و مسایل آن استفاده شود.
جامعه شناسان (به ویژه کنت و دورکیم) از همان آغاز به علم میاندیشیدند و بسیاری از آنها میخواستند جامعه شناختی را با الگوی علوم موفق فیزیکی و زیست شناختی تطبیق دهند. اما دیری نگذشت که میان آنهایی که الگوی علمی را از جان و دل پذیرفته و کسانی (مانند وبر) که تصور میکردند ویژگیهای متمایز زندگی اجتماعی اقتباس کامل الگوی علمی را در جامعه شناسی دشوار و نابخردانه میسازد، بحث داغی در گرفت.