امروز دوشنبه 05 آذر 1403

جان دیویی و آموزش و پرورش

0

در واقع یک اندیشه آنگاه درست است که به کار آید و مشکلی را بگشاید.بکار آمدن تنها معیار درست بودن اندیشه هاست.بعضی گزاره ها بصورت مستقیم و برخی غیر مستقیم.درستی اندیشه ها به زمان و مکان و شرایط بستگی دارد و همیشگی نیست.

پراگماتیست،هر ارزشی را نسبی و وابسته به شرایط اجتماعی،روانی و فرهنگی و بطور کلی به شرایط معین می داند.هیچ هدف ثابتی یافت نمی شود و آموزش و پرورش نمی تواند یک ایده آل جاوید داشته باشد.رسالت فلسفه تحول اجتماعی است و این تحول بوسیله آموزش و پرورش صورت می گیرد.کارایی دموکراسی بسته به آموزش و پرورش است.او دموکراسی را شایسته ترین قسم حکومت میداند. رسالت فلسفه،تحول اجتماعی است و این تحول به وسیله آموزش و پرورش صورت می گیرد.در کتاب دموکراسی و آموزش و پرورش،اموزش و پرورش نوسازی پیوسته تجربه است. اموزش و پرورش یکی از جنبه های اصلی زندگانی است از اینرو فلسفه آموزش و پرورش فلسفه زندگانی است.آموزش و پرورش سنتی جنبه فعال تجربه و عامل های درونی را نادیده می گرفت.و آموزش و پرورش جدید عامل های بیرونی را نادیده میگرفت.همه دانستنی ها و حتی ارزشها ابزارهایی هستند که انسان را در سازگار شدن با وضعیت های تازه و حل مشکل هایی که از این وضعیت ها برخیزد،یاری می کنند.بهترین روش آموزش،بکار بردن روش پژوهش علمی از سوی خود دانش آموز است. آموزگار باید از بیان جزمی اندیشه ها خوداری کند.آرمان تربیت پدید آوردن کنترل خود است.آزادی با نظم مخالف نیست بلکه هماهنگ است.آزادی توانایی کنترل خویش است.

تربیت از تجربه به وسیله تجربه و برای تجربه است اما تاکید بر تجربه به تنهایی کافی نیست بلکه چگونگی تجربهاست که اهمیت دارد.او برای بدست دادن معیاری که به اعتبار آن بتوان در باره چگونگی تجربه قضاوت کرد دو اصل بیان می کند:اصل پیوستگی تجربه و اصل تاثیر دو سویه.

اصل پیوستگی تجربه می گوید هر تجربه ای به تجربه های دیگر پیوسته است و در تجربه های پس از خود زنده می ماند. تجربه ای که به تجربه های بیشتری بستگی داسته باشد و تجربه بیشتری را ممکن گرداند از نظر تربیت با اهمیت تر است.از اینرو تجربه ای که شوق به تجربه های بعدی گردد،تجربه ای خوب است و تجربه ای که سبب بیزاری از تجربه های بعدی گردد، بد است.

  • تاریخ: یکشنبه , 08 بهمن 1402 (15:58)

تبلیغات متنی