امروز دوشنبه 05 آذر 1403
بر اساس ماده 23 قانون حمایت حقوق مولفان، کلیه آثار ارائه شده در سایت با مجوز از صاحب امتیاز اثر می باشد. تمام کالاها و خدمات این سایت بدون احتساب مالیات می باشد.
مفاهیم مهم
برداشت از ماهیت انسان:
ساختارهای نظریه فمینیستی به صورت منصفانه بودن از نظر جنسیت، انعطاف پذیر چندفرهنگی، تعامل گرا، وعمرمدار توصیف می شود. نظریه هایی که از لحاظ جنسیت منصفانه هستند تفاوت های موجود در رفتار زنان و مردان برحسب فرآیند های جامعه پذیری نا براساس ماهیت " واقعی" توجیه می کنند. این نظریه ها از کلیشه سازی در نقش های اجتماعی و رفتار میان فردی اجتناب می کنند. نظریه انعطاف پذیر – چند فرهنگی از مفاهیم و راهبردهایی استفاده می کنند که به طور برابر در مورد افراد و گروهها صرف نظر از سن، نژاد، فرهنگ، جنسیت، توانایی، طبقه یا جهت گیری جنسی به کار می روند. نظریه های تعامل گرا مفاهیمی را شامل می شوند که مخصوص ابعاد تفکر، احساس و رفتار کردن تجربه انسان هستند و عوامل موقعیتی و محیطی را توجیه می کنند. عمر فرض می کند که رشد انسان فرایندی مادام العمر است. والگوهای شخصیت و تغییرات رفتاری به جای اینکه در اوایل کودکی تثبیت شده باشند می توانند در هر زمانی روی دهند.
دیدگاه فمینیستی درباره رشد شخصیت درمانگران فمینیست تاکید دارند که انتظارات جامعه از نقش جنسی از لحاظ تولد بر هویت شخص تاثیر می گذارد وعمیقاً در شخصیت بزرگسال تثبیت می شوند، چون خط مشی های جنسی در ساختار جوامع تثبیت شده اند، برنحوه ای که در طول زندگی خود را دختر و پسر، زن و مرد در نظر می گیریم تاثیر می گذارند.
چودورو معتقد است که تفاوت های روان شناختی بین مردان و زنان ناشی از این موقعیت است که زنان عمدتا مراقب کنندگانی هستند که بچه ها را بزرگ می کنند. هویت دختر ها برمبنای تداوم رابطه آن ها با مشاوران استوار است در حالی که پسرها هویت خویش را به صورت فردی مستقل از مادر که با پدر همانندسازی کرده اند توصیف می کنند بنابراین دخترها از طریق همانند سازی با مادر که امیال وهدف های خود را فدای خدمت کردن به خانواده می کند، قابلیت خود را برای خود مختاری واستقلال کاهش می دهند. پسرها ماهیت پرخاشگر و قدرت طلبی مردان را الگو قرار داده واز این رو، قابلیت خویش را برای ابراز همدلی و برخی هیجان ها کاهش می دهند. اغلب مدل های رشد انسان برتلاش به سمت استقلال و خودمختاری تاکید می کنند، اما فمینیست ها تاکید می کنند که زنان در جستجوی ارتباط با دیگران هستند. دردرمان فمینیستی ویژگی های ارتباطی زنان به جای اینکه به صورت ضعف در نظر گرفته شود به صورت توانمندی ومسیری به سمت رشد سالم در نظر گرفته می شود.
نظریه طرحواره جنسیتی:
فهم نظریه طرحواره جنسیتی منوط به آشنایی با اصطلاح طرحواره در روان شناختی است. طرحواره مجموعه ای از تداعی های ذهنی است در جهت تفسیرادراکها. بم(1983) معتقد است طرحواره جنسیتی یکی از قوی ترین طرحواره ها یا شیوه های نگریستن جامعه است وی می گوید: یک طرحواره جنسیتی قوی می تواند دامنه نگاه مان به خودمان ودیگران را به شدت محدود کند. بم تفاوت های جنسی فیزیولوژیک ورفتارهای جنسی قالبی را جدا می کند ومی گوید، پدر ومادرها باید طرحواره های دیگری را به فرزندان خویش یاد بدهند که مثلا در مورد تفاوت های فردی و نسبیت فرهنگی باشند.
تفاوتها و شباهت های جنسیتی در طول عمر:
دوران کودکی: کودکان حتی قبل از تولد نیز تفاوت های جنسیتی دارند. آنگروکراوفورد (1992) درمرور ادبیات این مبحث نشان می دهد که در بسیاری از فرهنگ ها مردها وتا حدودی زنان، فرزند پسر را به فرزند دختر ترجیح می دهند. که این قضیه بیشتر در آسیا دیده می شود. در دبستان ها جدایی جنسی متداول است. پسرها با پسرها بازی می کنند ودخترها با دخترها در این مقطع جنسی کودکان بیش از عوامل نژادی در جداسازی کودکان نقش دارند (اسکوفیلد1982)
کاهش دوستی های پسران و دختران در 7 سالگی که در 3 سالگی متعادل می شود تا حدودی معلول نکوهش خصوصیات جنس مخالف است.
نوجوانی:
در دوران نوجوانی فشارهای نقش جنسیتی به دلیل عوامل فیزیولوژیک وجامعه شناختی از دوره های دیگر شدید تر است،به طورکلی بلوغ، تعارض بیشتری برای دختران در پی دارد. چون جامعه نگرش های خاصی در مورد بدن زن و نقش میل جنسی زنان دارد. گرچه انتظارات گروه های همسالان تا حدودی باهم فرق دارند ولی انتظاراتی که درمجلات و تلویزیون در مورد زنان مطرح می شود.تاثیرات زیادی روی نوجوانان می گذارد. افزایش استقلال دختران وبالا گرفتن تعارضات والدین، و نوجوانان قالب های متفاوتی به خود می گیرند مانند اختلاف مادر –دختر، مادر – پسر، پدر –دختر، پدر – پسر (آنگروکراوفورد1992)
دوران بزرگسالی:
چون مردان وزنان به طرق بسیار متفاوتی با معضلات پیچیده زندگی برخوردار می کنند،تا تشریح فشرده رشد و تحول مردان و زنان بزرگسال دشوار است. یکی از عوامل مهم که روی زنان در این مقطع موثر است مادر شدن، کار مشکلات میانسالی و خشونت است.
نظریه خود رابطه ای:
بعضی از نویسندگان ومحققان نقش مهم هویت یابی زنان راازطریق روابط میسر می دانند (جوردن،کاپلان، میلر1992). احساس خود زنان مبتنی بر توانایی آنها جهت ایجاد و حفظ رابطه است واحساس. اثربخشی آنان محصول وصل بودن به دیگران و ارتباط داشتن با آنان است.
اصول روان شناسی فمینیستی:
- مسایل شخصی سیاسی است. مشکلات شخصی درمانجویان منشا اجتماعی و سیاسی دارند.
- هویت های شخصی و اجتماعی به هم وابسته اند.درمان جویان رادر بستر محیط های اجتماعی/ فرهنگی آن ها می توان شناخت.
- تعریف های پریشانی وبیماری روانی بازنگری شده اند، پریشانی روانی به به عنوان بیماری بلکه به عنوان علامتی از نظام های ظالم و غیر منضفانه مورد بازنگری قرار گرفته اند و با در نظر گرفتن متغیرهای موقعیتی، نشانه ها به عنوان راهبردهایی برای زنده ماندن بازنگری شده اند.
- پاسخ های زنان به نیروهای محیطی بیمارگون نه به عنوان نشانه هائیکه به عنوان راهبردهای خلاق برای مقابله کردن با ظلم وستم جامعه در نظر گرفته شده اند.
- درمانگران فمینیست از تحلیل منسجم سرکوب استفاده می کنند. جنسیت هم از لحاظ سرکوب وهم از نظر اختلاف هایی که ممکن است برآگاهی فرد تاثیر داشته باشند موضوع اساسی در درمان فمینیستی است.
- توجه به قدرت در درمان فمینیستی اهمیت زیادی دارد ورابطه درمانی مساوات طلبانه است.
- به دیدگاه زنان بها داده می شود، یعنی زنان با هنجار مردانه مقایسه نمی شوند.
وظیفه و نقش درمانگر در درمان فمینیستی:
به طور کلی درمانگران فمینیست عقاید مشترک زیادی با درمانگران انسان گرا یا خود مدار دارند و به توانایی درمانجو در پیش روی به صورت مثبت و سازنده ایمان دارند. آن ها رابطه درمانی را به خودی خود برای به وجودآوردن تغییر کافی نمی دانند، بینش، درون نگری و خودآگاهی سکوهای پرش برای عمل هستند و درمانگران فمینیست سعی می کنند زنان را از نقش هایی که به آنها اجازه نمی دهند استعداد خود را تحقق بخشند خلاص کنند. درمان نباید عدم تعادل قدرت اجتماعی را تکرار کند و وابستگی را در درمانجو پرورش دهد بلکه درمانگر ودرمانجو نقش های فعال و برابری را برعهده می گیرند وبرای تعیین کردن هدف ها و روش ها همکاری می کنند. درمانگر از طریق این فرآیند به طور مناسبی خودافشاگری می کند. اصول اخلاقی درمان فمینیستی صریحا به نقش و وظیفه خودافشاگری می پردازد.
تجربه درمانجو در درمان:
درمان جویان شرکت کنندگان فعال در فرآیند درمان هستند. درمانگران فمینیست خود را متعهد می دانستند که اطمینان دهند این عرصه دیگری نخواهد شد که در آن زنان منفعل و وابسته بمانند. درمانگر زن ممکن است برخی از کشمکش های خود را با ستم نقش جنسی در میان بگذارد و زمانی که تحلیل کلیشه سازی نقش جنسی انجام می شود، آگاهی درمانجو بالا می رود. درمانگران فمینیست کار بست خود را به درمانجویان زن محدود نمی کنند، آن ها با مردان، زوج ها، خانواده ها و کودکان نیز کار می کنند. هدف اصلی درمان فمینیستی قدرتمند کردن است که اکتساب احساس خودپذیری، اعتمادبه نفس، شادی و اصالت رادر بر دارد.
هدف درمان از نظر انس
انس (2004) پنج هدف را برای درمان فمینیستی معرفی کرده است: مساوات، متعادل کردن استقلال و وابستگی متقابل، قدرتمند کردن، خودباوری و بها دادن به تنوع. اما هدف اصلی درمان فمینیستی به وجود آوردن جامعه ای است که در آن تبعیض جنسی و شکلهای دیگر تبعیض و سرکوب وجود نداشته باشند(ورل و رمر، 2003). درمان فمینیستی برای دگرگونی در درمانجو و جامعه در کل تلاش می کند. درمان فمینیستی اقدامی سیاسی است. هدف این است که شعور فمینیستی جایگزین مرد سالاری فعلی شود، و جامعه ای به وجود آید که در آن روابط وابسته به هم، مشارکتی و متقابلاً حمایت کننده باشند. هدف اصلی درمان فمینیستی قدرتمند کردن است که اکتساب احساس خودپذیری، اعتماد به نفس، شادی و اصالت را دربردارد.
اهداف درمان
حذف نشانه:
هدف سنتی درمان است، فقط زمانی مناسب است که که جلوی رشد و تکامل زنان را بگیرد. برای مثال تجویز دارو در مورد زنی که براثر اختلاف زناشویی دچار سردرد می شود اقدام مناسبی نیست چون فقط نشانه را برطرف می کند.دراین مورد باید اختلاف خود را برطرف کند و احساساتش رابروز دهد.
عزت نفس:
در درمان فمینیستی از محل عدم وابستگی به منابه بیرونی عزت نفس حاصل می آید، یعنی شخص به جای در نظر گرفتن دیگران، احساس خودش درمورد خویشتن را مبنا قرار می دهد. درمورزد زنان وضعیت به این شکل می شود که آنها صرف نظر از اظهارات دیگران (اعم از خانواده ورسانه ها) درمورد ظاهر، اعمال یا افکارشان باید خودشان را دوست بدارند.
کیفیت روابط بین فردی:
افراد نیز در درمان فمینیستی افزایش می یابد، ولی شخص نباید به خاطر دوستان و خانواده اش، نیازهای خودش را زیر پا بگذارد. زنها به جای وابسته شدن به دیگران یا فریب دادن آنان می توانند با افزایش صراحت و جسارت خویش، روابطشان را بهبود بخشند.
ویژگیهای درمانگر فمینیستی(زنان)
1- به ارزش های شخصی خود آگاه بوده و خواهان آشکار ساختن آنها برای مراجعش باشد.
2-عضو فعال انجمن اجتماعی زنان باشد.
3- تابع رویکردی خوش بینانه به زندگی شخصی اش باشد.
4- به دقت مبنای نظری و تئوریکی خود را انتخاب کند و از نقش ها و قالب های جنسیتی، به ویژه تغییر نقش های زنانه آگاه باشد.
5- باید تمامی اطلاعات مربوط به مراجع را مد نظر قرار دهد (قومیت طبقه اجتماعی، وضعیت مهاجرت، تمایلات جنسی، تحصیلات، ناتوانی ها، مذهب، سن و غیره)
کاربرد فنون و روش های درمان
نقش ارزیابی و تشخیص
درمانگران فمینیست شدیداً از سیستم طبقه بندی DSM انتقاد می کنند، چون ارزیابی تحت تأثیر شکل های ظریف تبعیض جنسی، نژاد پرستی، قوم مداری و....... قرار دارد. خیلی از این درمانگران از برچسب های تشخیصی استفاده نمی کنند و یا با اکراه از آنها استفاده می کنند. این برچسب ها به این دلایل شدیداً محدود کننده هستند:
1- آنها بر نشانه های فرد تمرکز می کنند نه بر عوامل اجتماعی که موجب رفتار کژکار شده اند.
2- آنها به عنوان بخشی از سیستمی که مدتاً توسط روان پزشکان سفید پوست مرد ساخته شده اند می توانند وسیله ای برای سرکوب باشند.
3- آنها می توانند بیانگر استفاده نامناسب از قدرت در رابطه ی درمانی باشند.
4- آنها می توانند بر تأکید بیش از حد بر راه حل های فردی به جای تفییر اجتماعی منجر شوند.
5- امکان دارد آنها احترام فرد به درمانجویان را کاهش دهند.
6- آنها می توانند کلیشه های نقش جنسی را تقویت کنند و سازگاری با وضع موجود را ترغیب نمایند.
ارزیابی به صورت فرایندی جاری بین درمانجو و درمانگر در نظر گرفته می شود و با مداخله های درمان ارتباط دارد. در فرایند در مان فمینیستی، تشخیص پریشان نسبت به مشخص کردن و ارزیابی توانمندی ها، مهارت ها و امکانات در مقام دوم اهمیت قرار دارد.
شارف دیدگاه های درمان فمینیستی را در ارتباط با «اختلال های درمانی» خاصی مورد بحث قرار می دهد که IR-DSM-IV با عنوان خیلی شایع در زنان مشخص شده اند:
افسردگی، اختلال استرس پس از آسیب، اختلال شخصیت مرزی و اختلال های خوردن، استفاده از این طبقات تشخیصی می توانند به موضع سرزنش کردن قربانی کمک کنند.
فنون و راهبردها
درمانگران فمینیست فنون متعددی را ابداع کرده اند و فنون دیگری را نیز از رویکردهای سنتی اقتباس کرده و آنها را با مدل درمان فمینیستی وفق داده اند. فنون بالا بردن آگاهی اهمیت زیادی دارند زیرا به زنان کمک می کنند آنچه را که به آنها گفته شده از لحاظ اجتماعی مقبول یا مطلوب است از آنچه که واقعاً برای آنها مفید است تشخیص دهند.
تحلیل نقش جنسی:
درمانگر در تحلیل نقش که صفت بارز درمان فمینیستی است، تاثیر انتظارات نقش جنسی را بر سلامتی و ناراحتی درمانجو بررسی می کند و از این اطلاعات برای تصمیم گیری درباره رفتارهای نقش جنسی آینده استفاده می کند(انس، 2000).
مداخله نقش جنسی:
درمانگر با استفاده از این فن و با قرار دادن نگرانی در بستر انتظارات نقش جامعه از زنان، به ان پاسخ می دهد. هدف این است که فرد از نحوه ای که مسایل اجتماعی بر مشکل او تاثیر می گذارند، آگاه شود.
تحلیل قدرت و مداخله قدرت:
این فنون شبیه تحلیل نقش جنسی و مداخله نقش جنسی هستند. تحلیل قدرت، تشخیص دادن انواع مختلف قدرت را که درمانجویان از آنها برخوردار بوده یا به آنها دسترسی دارند شامل می شود.
کتاب درمانی:
کتابهای غیر داستانی، کتابهای درسی روانشناسی و مشاوره، زندگینامه ها، کتابهای خودیاری، نوارهای ویدئویی آموزشی، و فیلم ها را می توان به عنوان منابع کتاب درمانی مورد استفاده قرار داد. گاهی یک رمان می تواند شدیداً جنبه درمانی داشته باشد و مطالبی غنی را برای بحث در جلسات درمان تامین کند.
کارگروهی:
کارگروهی که ضمیمه مهمی به درمان فمینیستی فردی است، به خودی خود روش ترجیحی برای برخی مسایلی است که زنان در فرهنگ ما تجربه می کنند. گروههای زنان، از جمله گروههای خودیاری و گروههای طرفداری، به زنان کمک می کنند با سایر زنان متحد شوند و ارتباط برقرار کننند.
اقدام اجتماعی:
درمانگران فمینیست ممکن است به درمانجویان توصیه کنند در فعالیتهایی چون داوطلب شدن در مرکز بحران تجاوز جنسی، نوشتن نامه به قانونگزاران، یا تامین کردن اموزش درباره مسائل جنسیتی درگیر شوند. شرکت کردن در این گونه فعالیتها می تواند درمانجویان را قدرتمند کرده و به انها کمک کند تا دریابند که بین تجربیات شخصی آنها و موقعیت اجتماعی – سیاسی که در آن زندگی می کنند، رابطه وجود دارد.
روان درمانی فمینیستی، نه از روان شناسی، بلکه از فلسفه جنبش زنان دهه 1960 سرچشمه گرفته است. در نتیجه، این نوع روان درمانی هیچ نظریه شخصیتی که همه با آن موافق باشند، ندارد. نظریه فمینیست این ادعا است که هویت فرد، عمیقاً تحت تاثیر فشارهای محیطی، مانند نقش های جنسی و تبعیض جنسی قرار دارد. این عوامل بر ساختارهای شناختی و الگوهای رفتار تاثیر می گذارند.
هشیاری افزایی:
هشیاری افزایی عنصر مهمی در روان درمانی فمینیست است.زن برای رهایی از چنگال ظالمانه فرهنگ مردم سالار، ابتدا باید از تاثیر منفی این ارزشها و انتظارها بر زندگی خود آگاه شود. هر دو جنس، در معرض انتظارهای نقش جنسی قرار دارند، اما اگر زنان تسلیم انتظارات نقش نشوند معمولاً شدیدتر تنبیه می شوند. هشیاری افزایی به زنان کمک می کند تا از مقاصد نهفته رفتارها باخبر شوند. هشیاری افزایی در مورد سوگیری جنسی احتمالی، اولین وظیفه درمانگر است. یکی از وظایف آنها این است که حامی درمانجو باشند و او را ترغیب کنند هر کاری که فکر می کنند به حالش مفید است انجام دهد ولی در عین حال باید او را از شیوه های اجتماعی جنسیت گرا و شناختهای فردی آگاه سازند. درمانگران از طریق خودافشاگری و حمایت متقابل، درمانجویان را ترغیب می کنند خودگردان و خودمختار شوند.
انتخاب:
درمانجو از طریق فرایند انتخاب نحوه تغییر کردن، احتمالاً با موانع متعددی مانند تبعیض، تنفر، و عوامل دلسرد کننده مواجه خواهد شد. درمانجو با دو گزینه مهم روبرو می شود: میزان تغییری که او می خواهد به ثمر برساند و اینکه آیا می تواند بدون حمایت خانواده به هدفش برسد. درمانگر فمینیست درمانجو را ترغیب می کند تصمیماتی بگیرد که زندگی او را بهتر کنند. درمان بصورت ایده آل از قید و بند نقش های جنسی تعیین شده آزاد است و گزینه هایی که در نظر گرفته می شوند از پندارهای قالبی نقش جنسی بر حذر هستند.
-آموزش ابراز وجود:
زن ها به دلیل عدم قدرتمندی خویش گاهی ابراز وجود نمی کنند و عنان زندگی خود را به دست دیگران می سپارند. درمانگران فمینیست در خصوص ابراز وجود زنان به قوانین و نقش های جنسیتی می پردازند.
- تعویض ملاک قضاوت و برچسب زنی مجدد:
این فن به مراجعان کمک می کند نقش فشارهای اجتماعی را در مشکل خود تشخیص دهند.
-راهبردهای از پرده ابهام بیرون در آوردن درمان
درمانگران فمنیست رابطه آزادانه و صریحی با مراجع برقرار می کنند تا در جریان مشاوره و درمان باید تساوی و برابری حفظ شود. انجام ابهام زدایی و توضیح دادن مهارت های مورد استفاده دردرمان، خود افشایی که نوعی ابتکار عمل است و موجب برابری طرفین رابطه می شود، خود افشایی باید جنبه تربیتی داشته باشد.
نقش مردان در درمان فمینستی:
آیا یک مرد می تواند درمانگر فمینیست باشد؟ درمانگران فمینیست درباره ی این موضوع اختلاف نظر دارند. مطمئناً مردان درمانگران بدون تبعیض جنسی باشند. ما امیدواریم که تمام درمانگران تلاش کنند آگاهی از سوگیری جنسی را وارد تفکر و کاربست خود با درمانجویان کنند. به نظر ما چنین می رسد که اگر مردان اصول و کاربست های فمینیسم را وارد کار خود کنند، می توانند درمانگران طرفدار فمینیسم باشند این مستلزم انست که این درمانگران با رفتار تبعیض آمیز در خودشان و دیگران مقابله کنند، مردانگی و زنانگی را طبق ارزش های غیر از ارزشهای سنتی مورد بازنگری قرار دهند، در جهت برقرار کردن روابط مساوات طلبانه تلاش کنند، و فعالانه از تلاش های زنان برای ایجاد جامعه ای منصف حمایت کنند. درمان فمینیستی می تواند روی کارامدی برای کار کردن با مردان به عنوان درمانجو باشد. مردان نیز مانند زنان توسط سیستم پدر سالاری سرکوب می شوند و می توانند برای تغییر اجتماعی تلاش کنند. احکام اجتماعی درباره مردانگی، مانند جنسی کرن هیجان، و دل مشغول به پیشترفت می تواننند برای مردان غیر عادلانه باشند. درمانگران فمینیست معمولاً با مردان کار می کنند، مخصوصاً با مردان سوءاستفاده کننده در گروهای خرد کننده: به عقیده گانلی(1998) مسایلی که مردان می توانند در درمان فمینیستی به نحو ثمر بخش به آن بپردازند عبارتند از: یادگیری چگونگی بالا بردن توانایی برای صمیمیت، ابراز کردن هیجانها و یادگیری خود افشاگری، متوازن کردن نیازهای پیشترفت و موازنه، پذیرفتن آسیب پذیر بودن آنها، و برقرار کردن روابط مشارکتی در محل کار و با افراد مهم که بر مدل ارتباط برقرار کردن در قدرت «قدرت مدار» استوار نباشد.
بررسی دو نمونه از اختلال های روانی زنان از دیدگاه فمینیست ها:
-افسردگی:
طبق دیدگاه فمینیست ها، زنان دلایل زیادی دارند که دو برابر مردها افسرده باشند، چون یاد می گیرند وابسته و درمانده باشند و دیگران را خشنود کنند دچار افسردگی می شوند چون احساس می کنند کنترلی روی زندگی خود ندارند و نمی توانند ابراز وجود کنند. در این مورد این نظریه تحلیل نقش جنسی، کتاب درمانی و پیوستن به گروههای اجتماعی را پیشنهاد می کند.
-اختلالات خوردن:
درمانگر فمینیست هنگام درمان کم خوری عصبی، پرخوری عصبی یا چاقی روی جامعه جامعه پذیری و پیام های جامعه متمرکز می شوند. همین طور فنون رویکرد روان پویشی و روابط خانوادگی.
درمانگر فمینیست به دلیل پیشینه های متفاوت خویش به رویکردهای متفاوتی برای درمان اختلالات روانی متوسل می شوند. وجه تمایز درمان آن ها از سایر درمان ها، تأکیدشان بر معضلات نقش جنسی، تفاوت قدرت مردان و زنان و لزوم تغییرات اجتماعی و سیاسی در کنار تغییرات فردی است.
خانواده درمانی فمینیستی:
به نوعی می توان از راشل هار-ماستین به عنوان پیشگام خانواده درمانی فمینیستی نام برد (1978). به گونه ای می توان هسته این نوع درمان را جنسیت و میزان قدرت مراجع دانست و فهم این نکته و مشکلات ومسایل مراجع نیازمند یک دیدگاه اجتماعی-فرهنگی به انسان است. در این دیدگاه مفاهیم بسیار مهم و کلیدی وجود دارد که نقش های جنسیتی، تأثیرات اجتماعی شدن بر هر فرد، ارتباطات هر فرد در سیستم خانوادگی و حتی ارتباطات وی با درمانگر نمونه ای از آنها است. در بررسی و تحلیل روابط حاکم بر سیستم خانوادگی تشخیص نوعی وضعیت نابرابری و عدم تساوی برای زنان مشهود است. در این حیطه بررسی دلایل این عدم تساوی الزامی می باشد. به گونه ای نظریه خانواده درمانی فمینیستی یک نوع فلسفه است نه صرفاً یک سری تکنیک ها و فنون ها و روش ها، در این نوع از درمان درمانگر به مراجع کمک می کند تا توانایی آزمودن و به چالش کشیدن قوانین و نقش های جنسیتی را کسب کند.
رعایت نقش تساوی گرایی درمانگر فمینیستی در درمان ها و تشخیص قدرت ناهمگنی بین مراجع و درمانگر، برچسب نزدن و تفسیر نکردن مواردی است که در درمان وجود دارد. در این نوع درمان درنظر گرفته شده که به طور سنتی زنان و مردان به روش های متفاوتی فرآیند اجتماعی شدن را طی کرده اند مردان در این فرآیند روی وظیفه و شغل متمرکز می شوند و زنان بیشتر به عنوان مراقبان عاطفی این فرآیند را طی کرده اند. مردانگی در قالب مفهوم جدایی و زنانگی در قالب مفهوم دلبستگی تبیین می شود. از جمله تکنیک ها و روش های مداخله در خانواده درمانی فمینیستی می توان به ارزش های زیر اشاره کرد:
1- تحلیل نقش جنسی:
الف- کمک به اعضای خانواده برای فهم تأثیر انتظارات ب- نقش های جنسی در روابطشان و دادن بینش به مراجع که مشکلات وی تا چه حد ناشی از پیامدهای اجتماعی و الگوهای رفتاری سنتی می باشد.
2- تحلیل قدرت:
الف- تأکید بر مشخص کردن تفاوتهای سطوح قدرت در روابط، جامعه و تأثیر آن روی خانواده.
ب- کمک به مراجع برای تشخیص انواع متفاوتی از سطوح قدرت که او می تواند کسب کند و نحوه بکارگیری آن.
ج- تأکید بر این موضوع که قدرت یک موضوع چالش برانگیز است که نظام خانواده با آن درگیر است د- خانواده درمانگران فمینیستی کمک می کنند تا مراجعان قوانین حاکم بر نقش های جنسیتی خود را به چالش کشیده و دوباره سازماندهی کنند یعنی الگوهای سالم را جانشین الگوهای مخرب نمایند. ه- خانواده درمانگران فمینیستی رشد انگیزه ها و اهداف درونی را ترغیب می کنند.
برآورد نتایج درمانی:
ارزیابی سنتی از تأثیرات درمان، بر رفع یا کاهش نشانه ها یا مشکلات که توسط مراجع برای مشاوره بیان می شد، تأکید داشت. درمانگران فمینیستی معتقدند که ریشه علل بسیاری از مشکلات به فرهنگ مرد سالاری و زورگویانه حاکم بر زندگی مراجع مربوط است، و آنها سعی در کمک به مراجع در جهت افزایش آگاهی او در این زمینه مهم دارند. متأسفانه صرفاً دادن آگاهی از بخش های آسیب زای جهان اطراف به این افراد نمی تواند دنیای وی را تغییر دهد. با این حال با توجه به نتایج درمان فمینیستی، مراجعان ممکن است به تدریج یا گاهی به سرعت:
1- روش هایی که از طریق آن جهان را می بینند، تغییر دهند (دیدگاه خود به جهان را تغییر دهند).
2- دوباره آرامش خود را به دست آورند و از قدرت شخصی خود استفاده کنند.
3- سعی در از بین بردن محدودیت ها کنند.
4- سعی در برقراری ارتباط با دیگران به وسیله روش های مناسب کنند.
در بررسی که توسط جی وارل و جانسون در جهت ارزیابی نتایج درمان فمینیستی انجام شد، مقیاسی را برای اندازه گیری میزان قدرتمندی مراجع به کار بردند.
بر اساس پژوهش اخیر با این ابزار به نظر می رسد مراجعانی که درمان فمینیستی را تجربه کرده اند، تمایل دارند احساس قدرت بیشتری را گزارش دهند، که این نتیجه احتمالاً به خاطر تأ ثیرات ناشی از درمان بوده است (Chandler, Worell & Johnson 2003).
با این وجود تحقیقات منسجم کمی انجام شده که به طور مستقیم روی تأثیر درمان فمینیستی متمرکز شوند.
منابع:
پروجاسکا چاپ دوم، نظریه های روان درمانی، انتشارات رشد
ریچارد اس.شارف، (1384)، ترجمه مهرداد فیروز بخت، نظریه های روان درمانی و مشاوره، موسسه خدمات فرهنگی رسا.
موضوعات مرتبط: نظریه های روانشناسی
برچسبها: نظریه های روانشناسی, درمان فمینیستی, نظریه طرحواره جنسیتی, اصول روان شناسی فمینیستی
تاریخ: سه شنبه , 19 دی 1402 (20:25)