امروز شنبه 15 اردیبهشت 1403

نقش معلم در بهداشت روانی دانش آموزان

0

پس از بدست آوردن اطلاعات در مورد مفهوم روان شناسی سلامت، ممکن است این سؤال به ذهن شما خطور کند که چگونه می توانیم از بروز اختلالات روانی جلوگیری کنیم و یا در صورت بروز اختلال روانی اثرات آن را به حداقل برسانیم تا میزان آسیب آن را بر فرد و جامعه کاهش دهیم.
اگر بهترین دفاع، تهاجم خوب است. بنابراین ارتقای سلامت نیز بهترین شکل بهداشت روانی به شمار می آید. سازمان جهانی بهداشت، بهداشت روانی را چنین تعریف می کند «فرآیند تواناسازی مردم برای بهبود افزایش تسلط بر سلامتشان». دیگر متخصصان بهداشت، بهداشت روانی را به این صورت تعریف کرده اند، علم و هنر کمک به مردم برای تغییر شیوه ی زندگیشان به منظور رسیدن به کمال مطلوب سلامتی» عنصر اساسی در هر تعریفی که از بهداشت روانی ارائه می شود، مفهوم پیشگیری است. که با مفهوم آن آشنا می شویم.

پیش گیری:

پیشگیری را می توان از دو دیدگاه بررسی کرد:‌دیدگاه موقعیت مدار و دیدگاه فرد مدار در دیدگاه پیش گیری موقعیت مدار، تلاش متخصصان بهداشت و سلامت روانی متوجه کاهش علل محیطی و موقعیتی رفتار غیرعادی است و در دیدگاه پیش گیری فردمدار بر توانایی های فرد در مقابله با شرایطی که امکان دارد به رفتار ناسازگار منجر گردد تأکید می شود.
در دیدگاه پیش گیری موقعیت مدار، در پی تغییر محیط باشیم. بطور مثال، سعی می کنیم میزان ناکامیهای فرد رادر خانواده، مدرسه و محیط کار به حداقل برسانیم و یا میزان فشار روانی را با پائین آوردن میزان انتظارات محیط از فرد کاهش دهیم، در پیش گیری فرد را تلاش می کنیم تا به فرد کمک کنیم تا انواع روش های مقابله با ناکامیها و فشار روانی را بیاموزد تا بتواند در قبال انواع گوناگون موقعیت فشار آور مقاومت کند. پیش گیری را چه با دیدگاه موقعیت مدار و چه با دیدگاه فردمدار، می توان در سه سطح انجام داد: پیشگیری سطح اول، پیش گیری سطح دوم، پیش گیری سطح سوم.

پیش گیری سطح اول: در پیشگیری سطح اول کاهش موارد جدید اختلال روانی در یک جامعه مورد توجه قرار دارد. به طور مثال اگر دانستیم که بسیاری از اختلالات روانی ناشی از فشار روانی و ناکامیهای فرد در زندگی اجتماعی است می توانیم با دادن آگاهی و آموزش، سایر افراد را در مقابل استرس و فشارهای روزمره مقاوم نمائیم. امروزه از طریق آموزش های رسمی و یا از طریق آموزش غیررسمی(رسانه های جمعی، رادیو تلویزیون، روزنامه و مجلات) توانسته اند میزان ابتلا به اختلالات روانی را کاهش دهند.

پیش گیری سطح دوم: در پیش گیری سطح دوم هدف کاهش زمان و میزان ناتوان کنندگی یک اختلال روانی است. در پیش گیری سطح دوم، هدف اولیه درمان کامل یک اختلال است. ولی هدف ثانویه می تواند کنترل بیماری باشد. در حالی که پیش گیری سطح اول، هدف جلوگیری از ابتلای جمعیت سالم و عادی به اختلال روانی است. در پیش گیری سطح دوم، درمان بر روی جمعیت مبتلا متمرکز می شود. در این پیشگیری با اقدامات درمانی مناسب، که شامل تشخیص و اتخاذ شیوه های مناسب برای درمان می شود، در قدم اول از گسترش بیماری جلوگیری کرده و در عین حال سعی برای کنترل و درمان کامل بیماری می کنند.

پیش گیری سطح سوم: هدف پیشگیری سطح سوم کاهش آسیب هایی است که در نتیجه اختلال حاصل شده است. بر اساس این پیشگیری از طریق توان بخشی و ممارست های اجتماعی می توان میزان آسیب را به حداقل رساند، هر چند که ممکن است هیچگاه بهبودی کامل حاصل نشود.
برای مثال پس از مرگ یکی از نزدیکان، فشار روانی بر نزدیکان ایجاد می شود که امکان جلوگیری از آن وجود ندارد. مشاوره یا گروه درمانی بعد از اینگونه حوادث ممکن است حمایت های اجتماعی مناسبی را فراهم سازد که آسیب پذیری فرد را در برابر فشار روانی کاهش دهد.

موقعیت های تأثیرگذار در بهداشت روانی:

در مبحث قبلی اشاره شد که با اقدامات پیگشیری در سطوح مختلف می توان میزان و شدت بیماری را تا حد قابل ملاحظه ای کاهش داد. اکنون می خواهیم توجه خود را به سه موقعیت که فرد در آن جا زندگی می کند معطوف کنیم. سه مکانی که نقش اساسی در سلامت و بیماری روانی دارند این سه مکان خانواده، مدرسه و اجتماع می باشد.

1 – خانواده: والدین به خاطر نقش های وراثتی و تربیتی که برای فرزندان خود تدارک می بینند، در بهداشت جسمانی و روانی فرد اهمیت بسزایی دارند. شاید مهم ترین نقش خانواده در بهداشت روانی کودک در بعد آموزشی و تربیتی باشد. خانواده هم می تواند با ارائه الگوهای اخلاقی و ارزشی مناسب به فرزندان نقش مثبتی در بهداشت روانی آنها ایفا می کند و هم می تواند با اعمال شیوه های نامناسب فرزند پروری از قبیل بدرفتاری با کودک و آسیب جسمانی و روانی به او، سلامت روانی کودک را به مخاطره اندازد.
والدین بدرفتار معمولاً کم هوش، پرخاشگر، خودمدار و نابالغ هستند. این والدین به احتمال بیشتری خودشان در دوران کودکی مورد بدرفتاری قرار گرفته اند. بنابراین بدرفتاری با کودک خود به صورت یک حلقه ی معیوب تربیتی از پدر به فرزند از فرزند به فرزند گسترش می یابد. با دادن آموزش های رفتاری مناسب و مهارت های مقابله با مسائل و مشکلات تربیتی کودکان به این والدین می توان تا حد قابل ملاحظه ای بهداشت روانی کودکان آنها را تضمین کرد.


کودکان و نوجوانان در سنین بین 6 تا 18 سالگی به طور متوسط 12 ساعت را در مدرسه می گذرانند پس از خانواده، مدارس، کانون اصلی زندگی به شمار می رود و فعالیت های مدرسه ای در زندگی این گروه سنی به صورت فعالیت اصلی در می آید.
تا چندی پیش مدرسه را تنها جای مطالعه و کسب معلومات و نیز انتقال موارد آموزشی از معلمان به دانش آموزان می دانستند. ولی امروزه به لحاظ تربیتی روشن شده است که مدرسه شکل دهنده ی ساختارهای درونی و شخصیتی دانش آموز است. مدرسه محیطی است که دانش آموز در آنجا شایستگی، شکست، موفقیت، محبوبیت، انزوا، طرد و...تجربه می کند.
نقش الگویی معلم و نفوذی که او در انضباط دادن به رفتارهای دانش آموزان دارد، برهمگان روشن است. از آنجایی که دانش آموزان یکی از الگوهای مهم رفتاری خود را معلمان قرار می دهند. اگر معلم از ویژگی الگودهی خوبی برخوردار باشد می تواند تأثیرات عمیقی در رشد شخصیت دانش آموزان باقی بگذارد. الگوهای مستبدانه یا قدرت مدارانه و یا در نقطه ی مقابل آن الگوهای رها کننده ی معلم، نقش مخربی را در شکل گیری شخصیت پرخاشگرانه ی دانش آموزان خواهد داشت.
در نقطه ی مقابل این دو الگو افراطی و تفریطی، الگوهای تعاملی و متعادل بین معلم و دانش آموزان است که در آن معلم به شخصیت و احتیاجات اساسی دانش آموزان توجه کافی مبذول می دارد و کارها را بر طبق استعدادها و تمایلات میان شاگردان تقسیم می کند. چنین معلمی نقش بهتری را در بهداشت روانی دانش آموزان ایفا خواهد کرد. آنچه که در مورد نقش مدرسه گفته شد در سطح پیشگیری اولیه است ولی اگر مدرسه نتواند، نقش مثبت خود را در بهداشت روانی دانش آموزان بخوبی ایفا کند، خود مدرسه می تواند به شرط فراهم بودن عوامل دیگری همچون عوامل خانوادگی، اجتماعی و دیگر در ایجاد اختلال های روانی مؤثر باشد. دشواریهای رفتاری دانش آموزان از قبیل پرخاشگری، انزوا طلبی، ترسهای مرضی تا حدودی ناشی از رفتار نامناسب کارگزاران تعلیم و تربیت در مدرسه می باشد. در این گونه موارد از طریق آموزشهای لازم بهداشت روانی به کارگزاران تعلیم و تربیت تا حدودی می توان از بروز اینگونه اختلال ها جلوگیری کرد.


بعد از اینکه دانش آموزان مدرسه را تمام می کنند تا حد بسیار زیادی به حال خود واگذاشته می شوند. بیشترفعالیتشان تحت نظارت افراد سرپرست قرار ندارد و درجه ی خاصی از استقلال از آنها انتظار می رود. هم چنین از آنها انتظار می رود باکار کردن و پیروی از قوانین و ارزش ها و هنجارهای جامعه با آن هم صدا شوند.
عمده ترین فعالیت پس از مدرسه برای بیشتر افراد، پیدا کردن شغل است. شغلی که رضایت بخش بوده و برای گذراندن زندگی کافی باشد. چنین شغلی جایگاه مهمی در رضایت فرد از زندگی دارد. نقش جامعه آن است. که به فرد کمک کند تا متناسب با استعدادش شغلی مناسب بدست آورد.
عوامل تشکیل دهنده ی محیط کار که شامل عوامل فیزیکی و انسانی است نیز بر بهداشت روانی فرد تأثیر می گذارد. عوامل فیزیکی عبارتند از: ابزارها، دستگاهها، وسایل رفت و آمد، گرما و سرما و... و عوامل انسانی نیز عبارتند از: شخصیت، نگرش و ارزش های سایر کارکنان و نیز مدیریت انسانی محیط کار جامعه می تواند از طریق فراهم آوردن آموزش های ی لازم برای افراد جامعه و هم چنین اقدام های مناسب دیگر به بهداشت روانی افراد کمک کند. 2 – مدرسه: 3 – اجتماع:

روان درمانی:

عناصر روان درمانی: بدلیل گستردگی انواع روان درمانی، شاید مشکل بتوان تعریف و احدی از «روان درمانی» ارائه کرد. با این وجود در هر نوع از روان درمانی یک ارتباط کمک دهی (درمان) بین یک فرد متخصص (درمانگر) و شخصی که نیاز به کمک دارد (مراجع) بوجود می آید.با کمی تأمل در این سه عنصر یعنی درمان، مراجع و درمانگر شما با ماهیت گسترده ی روان درمانی که امروزه بکار می رود آشنا خواهید شد.

1 – درمان:

روان درمانگران برای اینکه بتوانند به انسان ها کمک کنند، روش های مختلفی از درمان را بکار می برند. متخصصان تعداد روش های درمانی را بیش از 400 نوع ذکر کرده اند ولی تمام آنها را می توان در این سه گروه طبقه بندی کرد:

الف – درمان های بینشی:
درمان مبتنی بربینش در واقع یک نوع «صحبت درمانی» است. در این روش «مراجع» از طریق روابط و تعاملاتی که با «درمانگر» در طول درمان پیدا می کند بینش لازم را نسبت به توانایی ها و استعدادهای خود و همچنین به درک درست در مورد محدودیت هایش رسیده و از این طریق میزان سازگاری او افزایش پیدا خواهد کرد. درمان بینشی را می توان برای یک فرد و یا یک گروه بکار برد. اگر چه تعداد درمانهای بینشی زیاد است ولی در یک نوع آن که درمان «مراجع – محوری» نام دارد، هدف فراهم کردن یک جو حمایتی عاطفی و هیجانی برای مراجع است که در این جو آرام مراجع بتواند به نیازهای واقعی روانی خود بینش پیدا کرده و از آن طریق به سازگاری نسبی نائل آید.
نوع دیگر از درمان مبتنی بر بینش، شناخت درمانی است. شناخت درمانی یک نوع از درمان بینشی است که در آن تأکید بر بازسازی فرآیند شناختی برای دامنه ی گسترده ای از اختلالات روانی دارد ولی بیشترین کاربرد آن برای درمان افسردگی است.

ب: درمان رفتاری:
درمانهای رفتاری مبتنی بر اصول یادگیری است. که از طریق تقویت رفتارهای مناسب و تنبیه و عدم تقویت رفتارهای نامناسب انجام می پذیرد. به جای تأکید بر بینش، درمانگر از طریق کوشش های مستقیم سعی در حل مسائل و مشکلات رفتاری مراجعین دارد.
یکی از روش های مشهور در رفتار درمانی، حساسیت زدایی تدریجی است که از طریق این روش پاسخ های اضطرابی مراجع را کاهش داده و یا از بین می برند. در این روش فرض بر این است که بیشتر اضطراب های ما از طریق یادگیری و یا از طریق تقویت در گذشته بدست آمده اند بنابراین برای کاهش و یا از بین بردن اضطراب های آموخته شده بایستی فرد را در موقعیت غیراضطراب آمیز قرار داده و به تدریج او را با موقعیت اضطراب آمیز مواجه کنیم و تدریجاً میزان اضطراب او را در این موقعیت ها کاهش داده و یا بطور کلی از بین ببریم. رفتار درمانی برای کاهش اضطراب و بخصوص ترسهای مرضی مؤثر بوده است.

ج – درمان های پزشکی زیستی:
روش های پزشکی زیستی مداخله در کنش ها و اعمال زیستی مراجع است. درمان های پزشکی زیستی از طریق دارو درمانی و الکترو شوک انجام می شود. همان طور که از نام پزشکی زیستی مشخص است، اینگونه درمان ها از طریق پزشکان و بطور خاص روان پزشکان تجویز می شود. هدف درمان از این طریق، کاهش و یا از بین بردن علامت های همراه با اختلال های روانی است.
این درمانگران فرض کرده اند که اختلالات روانی حداقل در بعضی موارد ناشی از عملکرد نامناسب سیستم های بیولوژیکی فرد است. روان پزشکان برای درمان اختلالات روانی از دارو درمانی و الکترو شوک استفاده می کنند. در دارو زمانی با استفاده از سه نوع اصلی داروها، داروهای ضد اضطراب، داروهای ضد روان پریشی و داروهای ضدافسردگی، اختلال های روانی را معالجه می کنند.
در درمان الکترو شوک از طریق کار گذاشتتن الکترودهای ظریفی در نواحی معینی از قسمت های عمقی مغز و وارد کردن جریان خفیفی از برق، شوک وارد کرده که از این طریق با ایجاد فعل و انفعالات شیمیایی زیستی توانسته اند تا حدودی بعضی از اختلال ها از جمله اختلالات خلقی را درمان کنند.

2 – مراجع:

نظر به گستردگی و تنوع رفتاری و همچنین انواع گسترده ی اختلال های روانی، مراجعین برای درمان در یک طیف گسترده قرار می گیرند. دامنه ی اختلال های روانی شامل اضطراب، افسردگی، عادات رفتاری نامناسب و ناسازگاریهای شخص و محیطی و نداشتن کنترل بر رفتار خود، عزت نفس پایین و عدم اعتماد به نفس، مسائل مربوط به ناسازگاریهای همسران، ناسازگاریهای با محیط آموزشی، شغلی و سایر اختلال های سازگاری است. درمان برای کسانی است که خود فکر می کنند دارای مشکل هستند و یا توسط اطرافیان به عنوان کسانی که دارای مشکل هستند شناسایی می شوند.
البته بایستی تصور شود که مراجع لزوماً دارای یک اختلال روانی مشخص است بلکه بعضی از افراد برای مسائل روزمره خود از قبیل مشاوره ی تحصیلی، شغلی و راهنمایی و یا برای یافتن پاسخ به احساسات مبهم و ناخوشایند خود برای درمان مراجعه می کنند.
در میان مراجعین، زنان در مقایسه با مردان و افراد تحصیل کرده در مقایسه با افراد با تحصلات پائین، بیشتر برای درمان مراجعه می کنند. یکی از دلایل عدم مراجعه بعضی از افراد شاید گران بودن خدمات روان درمانی و زیر پوشش نبودن اینگونه خدمات با بیمه های خدمات درمانی است. یکی از عوامل دیگر عدم مراجعه ی مردم به مراکز خدمات روان شناسی عدم آگاهی و شناخت آن ها را ندارد از وجود اینگونه مراکز درمانی است.

3 – درمانگر:

روان درمانی یک درمان حرفه ای است که به وسیله یک فرد متخصص که آموزش های لازم را گذرانده است ارائه می شود. روان شناسی و روان پزشکی دو حوزه مهم برای آموزش متخصصان روان درمانی است. علاوه بر روان شناسان و روانپزشکان، افراد متخصص دیگری از قبیل مددکاران اجتماعی روان پزشکی، پرستاران روان پزشکی و مشاوران نیز به خدمات روان درمانی کمک می رسانند. دو گروه از روان شناسان در مقایسه با سایر متخصصان روان شناسی به خدمات روان درمانی می پردازند. روان شناسان بالینی

روان شناسان مشاوره:

این افراد متخصصان هستند که در زمینه ی تشخیص و درمان اختلال های روانی و مسائل و مشکلات رفتاری روزمره، به افراد نیازمند به روان درمانی کمک می کنند. در حالی که روان شناسان بالینی در حوزه اختلالات روانی کمک می کنند، روان شناسان مشاوره و حوزه ی درمان مسائل و مشکلات سازگاری و کمک و راهنمایی به افراد، فعالیت می کنند.
روان شناسان بالینی و مشاوره بالینی دارای درجه دکترا باشند.
پس از رسیدن به تخصص دکتری، پس از طی دوره ی کارشناسی و روان شناسی و مشاوره بایستی دانشجویان در حدود 5 تا 7 سال آموزش های لازم را بگذرانند. روان شناسان بالینی بیشترین زمان دوره های آموزشی خود را در دانشگاهها می گذراند. و 1 الی 2 سال نیز به عنوان کارآموز در بیمارستان های روان پزشکی آموزش های لازم را طی می کنند.
روان پزشکان پزشکانی هستند که در زمینه تشخیص و درمان اختلال های روانی، آموزش های لازم را گذرانده اند. در مقایسه با روان شناسان، روان پزشکان بیشتر به اختلال های عمیق روانی از قبیل اختلال های اسکیزوفرنی و اختلال های خلقی که نیاز به استفاده از دارو درمانی و سایر خدمات پزشکی دارند، می پردازند. پزشکان علاقمند درحوزه ی روان پزشکی پس از اتمام دوره ی پزشکی، بایستی در حدود 4 سال دوره ی روانپزشکی را سپری کنند.
علاوه بر روان شناسان و روان پزشکان، متخصصان دیگر سلامت روانی نیز فراهم کننده ی خدمات روان درمانی می باشند. مدد کاران روان پزشکی و پرستاران روان پزشکی به عنوان تیم درمان به همراه روان شناسان یا روان پزشک همکاری می کنند. مددکاران روان پزشکی که ممکن است دارای درجه ی کارشناسی و یا کارشناسی ارشد باشند، در حوزه بیماران سرپایی و کمک به بیماران و خانواده ی آنها در جهت ارائه خدمات اجتماعی، همکاری لازم را انجام می دهند. علاوه بر مددکاران، مشاوران تحصیلی و شغلی و ازدواج نیز به افراد مشاوره و راهنمایی های لازم را برای سازگاری بهتر و مؤثرتر با محیط ارائه می دهند.

مراکز ارائه کننده خدمات مشاوره ای و روان درمانی:

به عنوان مراجع، می توان کانون های گوناگونی را برای مراجعه در نظر گرفت،‌مطب روانپزشک، درمانگاه،‌واحد فوریت های روان پزشکی و روان شناسی، بیمارستان های روانپزشکی، واحدهای مشاوره و روان شناسی.
مراکز مشاوه ای و خدمات روان شناسی در سازمان های بهزیستی و آموزش و پرورش هم چنین دانشگاهها، ارائه ی خدمات مشاوره ای، در زمینه مشاوره تحصیلی، شغلی، ازدواج و سایر مشکلات رفتاری روزمره را با متخصصان روان پزشک، روان شناسی، مددکاراجتماعی و مشاوره امکان پذیر ساخته اند. علاوه بر مراکز فوق،برای ارائه ی خدمات مشاوره ای و روان شناسی، از طریق تلفن مشاوره می توان در مواقع نیاز استمداد و یاری گرفت.


نقش مدرسه ومعلم درایجاد بهداشت روانی دانش آموزان


اگر بهترین دفاع، تهاجمِ خوب است، بنابراین ارتقای سلامت نیز بهترین شکل بهداشت روانی به شمار می آید. علم و هنر کمک به مردم برای شیوه ی زندگیشان برای رسیدن به کمال مطلوب سلامتی را بهداشت روانی می گویند.عنصر اصلی در بهداشت روانی پیشگیری است. بدین معنی که متخصصان بهداشت روانی تلاش می کنند که طوری برنامه ریزی بکنند تا هیچ فردی به بیماری روانی مبتلا نگردد. با انجام اقدامات پیشگیرانه در سطوح سه گانه آن می توان میزان و شدت بیماری روانی را تا حد قابل ملاحظه ای کاهش داد.
در عصر ما این امر مسلّم شده است که رفتار افراد بشر نتیجه موقعیتها و عوامل متعددی است که مهمترین آنها خانواده، اجتماع و مدرسه است. اگر خانواده،مدرسه و اجنماع هر یک وظایف خود را به خوبی انجام دهند،شانس موفقیت کودک در زمان بلوغ و بزرگسالی افزایش خواهد یافت و بالعکس چنانچه این سه عامل از انجام وظایف خود به طریق مناسبی قصور ورزند،سازگاری فرد در دوران جوانی و بزرگسالی بسیار دشوار و گاه نیز غیر ممکن خواهد شد.
کودکان و نوجوانان در سنین بین 16 تا 18 سالگی به طور متوسط 12000 ساعت را در مدرسه می گذرانند. پس از خانواده، مدارس،کانون اصلی زندگی به شمار می رود و فعالیت های مدرسه ای در زندگی این گروه سنی به صورت فعالیت اصلی در می آید. تحقیقات نشان داده اند که مدرسه شکل دهنده ی ساختارهای شخصیتی و روانی دانش آموزان است. مدرسه محیطی است که دانش آموز در آن جا شایستگی،شکست،موفقیت،محبوبیت،انزوا،طرد و … را تجربه می کند.بهترین و مؤثر ترین فرد در هر مؤسسه تربیتی ویا مدرسه، معلم است. نقش الگویی معلم و نفوذی که او در انضباط دادن به رفتارهای دانش آموزان دارد، برهمگان روشن است. از آنجایی که دانش آموزان یکی از الگوهای مهم رفتاری خود را معلمان قرار می دهند، اگر معلم از ویژگی الگو دهی خوبی برخوردار باشد می تواند تأثیرات عمیقی در رشد شخصیت دانش آموزان باقی بگذارد. الگوها مستبدانه یا قدرت مدارانه و یا در نقطه ی مقابل آن الگوهای رها کننده ی معلّم، نقش مخرّبی را در شکل گیری شخصیت پرخاشگرانه ی دانش آموزان خواهد داشت. در حالیکه الگوهای تعاملی و متعادل بین معلم و دانش آموزان که در آن معلم به شخصیت و احتیاجات اساسی دانش آموزان توجه کافی مبذول می دارد و کارها را بر طبق استعداد و تمایلات میان شاگردان تقسیم می کند، نقش بهتری را در بهداشت روانی دانش آموزان ایفا خواهد کرد.
اگر مدرسه و به ویژه معلم در مدرسه نتواند نقش مثبت خود را در بهداشت روانی دانش آموزان به خوبی ایفا کند،خود مدرسه به شرط فراهم بودن عوامل دیگری همچون عوامل خانگی و اجتماعی دیگر در ایجاد اختلالهای روانی می تواند مؤثر باشد. دشواریهای رفتاری دانش آموزان از قبیل پرخاشگری،انزوا طلبی،ترس های مرضی تا حدودی ناشی از رفتارهای نا مناسب کارگزاران تعلیم و تربیت در مدرسه می باشد. در این گونه موارد از طریق آموزش های لازم،یعنی آموزش بهداشت روانی به کارگزاران تعلیم و تربیت تا حدودی می توان از بروز این گونه اختلالها جلوگیری کرد.

تبلیغات متنی