امروز جمعه 02 آذر 1403

نظریه رشد شناختی ژان پیاژه

0

ژان ویلیام فریتز پیاژه (Jean William Fritz Piaget) روان‌شناس، زیست‌شناس، منطق‌دان، و شناخت‌شناس سویسی‌ست که به خاطر کارهایش در روان‌شناسی رشد و شناخت‌شناسی شهرت یافته‌است.

از کارهای اولیه خود در زمینه زیست‌شناسی، پیاژه به این باور رسید، که اعمال زیست‌شناسانه عبارتند از گام‌هایی که در مسیر سازش‌یابی با محیط فیزیکی اطراف، و به منظور کمک به سازمان‌یافتگی آن برداشته می‌شود.

ژان پیاژه در 9 آگوست 1896 در نیوشاتل سویس به دنیا آمد و در 16 سپتامبر 1980 از دنیا رفت.پدرش زندگی خود را صرف وقف ادبیات اساطیری و تاریخی نیوشاتل کرده بود و مادرش زنی فوق العاده باهوش. پر انرژی ومهربان ولی تاحدودی عصبی بود.پیاژه از پدرش آموخته بود که کارها را به صورت منظم و سیستماتیک انجام دهد اما عصبی بودن مادرش او را به سمت تحقیق در زمینه روانکاوی و روان درمانی کشاند. پدر بزرگش آنچنان او را تحت تاثیر قرار داد که به سمت مطالعه فلسفه و معرفت رهنمون شد.پیاژه به موضوعاتی چون مکانیک پرندگان وفسیل ها و صدف های دریایی زمانی علاقمند شد که هفت سال بیشتر نداشت. ژان پیاژه در سن یازده سالگی کارش را به عنوان یک پژوهشگر آغاز کرد و در همان سال نیز مقاله کوتاهی درباره گنجشک آلبینو (سپیدتن) نوشت. او مطالعاتش در زمینه علوم طبیعی را ادامه داد و از دانشگاه نوشاتل سوئیس، مدرک دکتری جانورشناسی دریافت کرد. او سپس به روانکاوی علاقه‌مند شد و یکسال در مؤسسه‌ای که آلفرد بینه تأسیس کرده بود به کار پرداخت.

پیاژه در سال 1955 مرکز بین‌المللی معرفت‌شناسی ژنتیک را تأسیس کرد و تا پایان عمر در سمت مدیر این مرکز خدمت کرد. او تشنه دانش آموزی در علم بود به طوری که در ده سالگی اولین مقاله اش منتشر شد و در بیست و دو سالگی از دانشگاه نیو شاتل با درجه دکتری فارغ التحصیل شد.بعد از آن به پاریس رفت و دو سال در دانشگاه سوربن در کلاس های روان شناسی شرکت کرد و راه های گوناگون مصاحبه با بیمارا را آموخت. در همین زمان تئودور سیمون از او درخواست کرد که در آزمایشگاه بنیت در پاریس مشغول به کار شود و پیاژه در آن زمان به اصلاح روش های استدلال برت پرداخت.و بنابراین تحقیق درباره تعقل و استدلال کودکان را آغاز کرد و مدت دو سال به پرسیدن سوالات متنوع از کودکان و محول کردن وظایفی به آنان که به شناخت روابط علی و معلولی منجر می شد درباره استدلال شفاهی کودکان معمولی پرداخت و بدین ترتیب شاخه علمی مورد علاقه اش را یافت.

او این ایده که کودکان به گونه‌ای متفاوت از بزرگسالان فکر می‌کنند را تقویت کرد. تحقیقات او چند نقطه عطف مهم در رشد ذهنی کودکان را مشخص کرده است.کارهای او همچنین علاقه‌مندی فراوانی به روان‌شناسی شناخت و رشد به وجود آورده است. نظریه‌های پیاژه به طور گسترده‌ای مورد پذیرش واقع شده و امروزه توسط دانشجویان روان‌شناسی و روش‌های آموزشی مورد مطالعه قرار می‌گیرد. پیاژه با سرعت بسیار سریع پیشرفت کرد و در سال 1921 به افتخار بزرگ نائل شد و به سمت مدیر امور مطالعاتی موسسه ژان ژاک روسو درژنو منصوب شد. و در مدت دو سال در آنجا 5 کتاب در مورد روان شناسی کودک نوشت و با با یکی از دانشجویانش به نام والنتین چاتنی ازدواج کرد.در 1925 اولین دخترش به دنیا آمد و در سال 1927 و 1931 دختر دیگر و پسرش بدنیا آمدند. بعد از بدنیا آمدن فرزندانش او مدت زیادی را در منزل بود و به کمک همسرش عکس العمل ها و رفتار های فرزندانش را ثبت می کرد.و بدین ترتیب دیدگاه خود را در مورد رشد شناختی کودک اعلام کرد او بسیار فعال و پر انرژی بود و صاحب اکتشافات بسیاری است.

مراحل رشد شناختی پیاژه

نظریه ی پیازه یک نظریه ی مرحله ای است بر اساس نظریه ی او، مراحل رشد شناختی عبارتند از مرحله حسی –حرکتی، پیش عملیاتی، عملیات عینی و عملیات صوری

.پیاژه معتقد بود این مراحل توالی ثابتی دارند به این معنا که افراد در هر کشور و فرهنگی به ترتیب یکسانی از این مراحل را می گذرند. دامنه ی سنی مطرح شده از سوی پیاژه، تقریبی است،برخی کودکان ممکن است مرحله ای را زودتر یا دیرتر طی کنند..به نظر پیاژه رشد شناختی آدمی در جریان مراحلی به وجود می آید که از نظر کیفی و کمّی با یکدیگر متفاوتند.مراحل پیاپی هستند ولی لازم نیست که کودکان حتماً یک مرحله را قبل از ورود به مرحله ای دیگر به اتمام برسانند برای مثال، کودکی که در مرحله ی تفکر پیش عملیاتی است ممکن است برخی از اعمال مختص به هردو مرحله ی حسی –حرکتی و عملیات عینی را نیز انجام دهد.پیاژه مدعی است که همه ی کودکان باید از مراحل مشابه و با ترتیب مشابه عبور کنند، گرچه سرعت عبور همه ی آنان یکسان نیست.به نظر او عامل زمان یکی از عوامل اساسی رشد شناختی و سایر جنبه های روان شناختی کودک است.پیاژه رشد شناختی کودک را از دو جنبه مورد بررسی قرار می دهد جنبه ی روانی – اجتماعی و جنبه ی روان شناختی. منظور او از جنبه ی روان شناختی آن جنبه از رشد است که به طور خود به خودی، یعنی صرفاًدر طی زمان رخ می دهد. مثال: رشد هوش.درواقع این مراحل بیانگر آن است که کودکان و نوجوانان چگونه می اندیشند ودر هر مرحله ازرشد چه دگرگونیهای فکری و شناختی در آنان پدید می آید.

مرحله حسی – حرکتی: تولد تا 2 سالگی

منظور از حسی –حرکتی این است که کودکان، در این مرحله، از توانایی استفاده از حواس و اعمال خود برای درک جهان یپرامون استفاده می کنند. در این مرحله طرحواره های بقاء شی و کارکرد نمادین عمومی در کودک شکل می گیرد،بقاءشیء، توانای درک این مسئله است که اشیاء،افراد در فضاو زمان وجود دارند،حتی اگر نتوان آن ها را دید. کارکرد نمادین عمومی مشتمل بر آغاز زبان، بازی و تقلید غیابی است.پیاژه در اثر نتایج برگرفته از پژوهش های خود، مرحله ی حسی –حرکتی را به شش خرده مرحله تقسیم کرده است. که عبارتند از: اول: تولد تا 2 ماهگی (دوره غلبه ی بازتاب های شرطی مانند مکیدن)

دوم:2تا4 ماهگی (دوره جذب تجارب جدید وانطباق و طراحی ساختارهای جدید شناختی مانند شیشه به جای پستا نک وگرفتن اسباب بازی.

سوم:4 تا8ماهگی (دوره درک علت و معلول های ساده و هماهنگی حواس بینایی و لامسه.مثال: آخرباری که نوزاد با دست خود به شیشه زد،به او شیر داده شد و بدین ترتیب او حالا طرحی را برای دست زدن به شیشه ی شیر آغاز می کند.

چهارم:8 تا12 ماهگی (دوره درک بسیار ساده ازمفهوم زمان و دوره ی درک بقای شی ء مثال: نوزادی که گریه می کند تا کسی او را بلند کند وقتی صدای پای پدرش را در راهروی منتهی به اتاقش می شنود ساکت می شود. او می داند که بیش از چند ثانیه ی دیگر تا آرامش ا وفاصله نمانده است.

پنجم: 12 تا 18 ماهگی (دوره ی آغاز تجربه کردن جهان خارج و دستیابی به اولین تجارب حل مسئله و افزایش تقلیداز سایرین. مثال کودکان وسایل را پرت می کنند،گاز می گیرند،لجاجت می ورزند،اشیاء می شکنند، صرفاً برای اینکه ببینند چه اتفاق می افتد.

ششم: 18 تا 24 ماهگی (دوره ی آغاز فکرکردن، ایجاد تصور اشیاء در ذهن خود ودستیابی به راه های جدید برای حل مسأله

مرحله پیش عملیاتی: 2 تا 7 سالگی

علت نامگذاری این مرحله به پیش عملیاتی آن است که کودکان دراین مرحله هنوز قادر به تفکر عملیاتی یا تفکر منطقی نیستند. در این مرحله زبان کمک زیادی به رشدشناختی کودک می کند و او را قادر می سازد تا پدیده ها و امور مختلف را به طور نمادی مورد بررسی قرار داده و مفاهیم مختلف را بشناسد. توانایی استفاده از نمادها واندیشیدن بر اساس آنها کارکرد نشانه شناختی نام گرفته است به طور مثال کلمه «صندلی»یا تصویر یک صندلی برای بازنمایی یک صندلی است که عملاً موجود نیست.

ویژگی های مرحله پیش عملیاتی:

خودمداری: یعنی کود نمی تواند به دیدگاه مشخص دیگری توجه کند. او کلمات را براساس تجارب خود تفسیر می کند وبه کارمی برد و هنوز نمی داند کودکان و نوجوانان دیگر، که تجارب متفاوتی دارند، احتمالاً می توانند تصورات متفاوتی داشته باشند

جاندارپنداری: نسبت دادن خصوصیات موجودات زنده به اشیاء.مثال کودک چهارساله ای که فکرمی کند «ماه به پشت ابرها می رود که بخوابد»جاندار پنداری تفکر خود را به نمایش می گذارند

ناتوانی در نگهداری ذهنی به رغم ایجاد تغییر در شکل ظاهری یا وضع مکانی یک شیء اگر چیزی به آن اضافه یا چیزی از آن کاسته نشود در مقدار واقعی آن تغییری ایجاد نمی شود.

مرحله عملیات عینی 7 تا 11 سالگی

در این مرحله کودک قادر است تنها با مواد و اشیای محسوس و قابل رویت رابطه برقرار کند. (بیابانگرد، نعمتی ص20)کودک در این مرحله توانایی انجام اعمال منطقی را کسب می کند،اما این اعمال رابا امور محسوس و عینی می تواند انجام دهدنه با امور فرضی وپدیده های انتزاعی. از رویدادهای مهم این مرحله درک مفهوم بقاء و یا نگهداری ذهنی از سوی کودکان است.مفهوم بقای عدد،طول،مایع (6تا7سالگی) مفهوم بقای ماده (7تا8سالگی)مفهوم بقای سطح (9تا10سالگی)

طبقه بندی کردن: یعنی دسته بندی اشیاء در گروه ها یا طبقه های مختلف بر اساس ویژگی های مشترک آن ها.

بازگشت پذیری: یعنی توانایی به عقب برگرداندن مراحل انجام یک رشته عمل به طور ذهنی و رسیدن به نقطه ی آغاز

ردیف کردن: یعنی قراردادن اشیاء و امور پشت سرهم برحسب یکی از ویژگی های آن ها.

این همانی:این اصل نشان دهنده ی آن است که تغییرات ظاهری اشیاء در مقدار واقعی آنها تغییری ایجاد نمی کند.

جبران: بنابراصل جبران، در تغییر شکل اشیاء، در یک مورد، مورد دیگر را جبران می کند.

عدم تمرکز: یعنی توجه همزمان به چند ویژگی اشیاء.

مرحله عملیات صوری: 11 سالگی به بعد

در آخرین مرحله رشد شناختی، کودک به تدریج توانایی تفکر بر حسب امور انتزاعی راکسب می کند و بر قوانین منطق صوری مسلط می شود و بدین لحاظ این مرحله را مرحله ی عملیات صوری نام نهاده اند. اندیشه های کودکان در این مرحله علاوه بر اشیای محسوس، موارد احتمالی و فرضی را نیزشامل می شود و لذا کودکان این مرحله قادر می شوند تفکر عملی مبتنی بر روش فرضیه ای –قیا سی را به کاربندد، یعنی می توانند به طرح فرضیه بپردازند و بدون نیاز به مراجعه به اشیای محسوس به وارسی فرضیه ی خود اقدام کنند.نوجوانان مرحله تفکر صوری آرمان گرا و ناسازگارند. پیاژه معتقد است که با ظهور توانایی تفکر صوری فرد می تواند مسائل کلامی انتزاعی،نظیر مسائل پیچیده ریاضی،را به آسانی حل کند.

استدلال علمی نیز با رشد تفکر صوری امکان پذیر می شود. سه توانایی عملیات صوری (یعنی استدلال منطقی درباره ی ایده های فرضیه ای، تدوین و آزمون فرضیات، وتکنیک و کنترل متغیرها)امکان به کارگیری روش علمی را که در آن برای یک پدیده مورد مشاهده چند تبیین ممکن پیشنهادوبه صورت منظم آزمون می شود میسر می سازند.

خود محوری یا خودمداری نوجوانی: نوعی خودآگاهی یا باور نوجوانان است مبنی بر این که همان قدر که آنها ب خود علاقه مندند دیگران نیز به آنان علاقه دارند.

نوجوانان بیشتر به احتمالات توجه دارند تا واقعیات،یعنی توانایی تصور امکانات گوناگون آینده و فرضیه سازی

کاربردهای نظریه ی رشد شناختی پیاژه:

فواید استفاده از این نظریه برای معلمان: بین فرایندهای فکری کودکان و بزرگسالان تفاوت های مهمی وجود دارد.بنابراین معلمان وسایر کسانی که با کودکان سروکاردارند باید بکوشند تا خود را در موقعیت کودکان قرار دهند و مسائل و پدیده ها را به روش آنان ببینند. آموزش باید برنیازهای فردی دانش آموزان و سطح درک و فهم آنان منطبق باشد

معلم معتقد به نام پیاژه: قبول کورکورانه ی نظریه خود یا حفظ طوطی وار کتاب را مردود می شمارد. به فکر کردن و خلاقیت مداوم ارج می گذارد، با خلق محیطی غنی که در آن ساخت های شناختی دانش آموزان امکان بروز وتحول پیدا می کند و با تکیه بر فعالیت های خود انگیخته دانش آموزان به آن هاکمک می کند تا پیوند منطقی میان مطالب یا رویدادها را خود پیدا کند و برای کشف دوباره ترغیب شوند. دانش آموزان را با یکدیگر مقایسه نمی کند

معلم امکان تجربه ی عینی را برای شاگردان، به خصوص کودکان پیش دبستانی و دبستانی فراهم می کند و به شاگردان اجازه می دهد و برای آنان موقعیت هایی فراهم می کند که در امور و اشیاء دخل وتصرف کنند و به کشفیاتی دست یابند.

مفاهیم پایه درنظریه پیاژه

تعادل و تعادل یابی: تعادل: یک حالت توازن شناختی بین درک ما از جهان هستی و تجربه هایمان است. تعادل یابی یا عمل جستجو برای نظم و توازن به معنی مقایسه ی درک ما با جهان واقعی است وقتی که درک ما بتواند رویدادهایی را که مشاهده می کنیم تبیین نماید دنیا برای ما معنی می دهد و ما در حالت تعادل قرار می گیریم. وقتی که درک نتواند رویدادهایی را که مشاهده می کنیم تبیین کند، نبود تعادل رخ می دهد و ما برانگیخته می شویم تا تبیین های دیگری را جستجو نماییم. بی تعادلی نیروی محرک ما در رشد یا تحول است تعادل جویی: مکانیسم کودک برای تنظیم و یکپارچه ساختن تغییراتی است که در اثر بلوغ،تجارب فیزیکی و اجتماعی پدید آمده است.

تعدل یابی به معنای جستجو به منظور هماهنگی ذهنی بین طرح های شناختی با اطلاعات کسب شده از محیط.

طرحواره: الگوهای سازمان یافته اندیشه و عمل که در تعامل بین ا نسان و محیط به کار می رود

طرحواره: طرحواره ها الگوهای سازمان یافته یا واحدهایی از عمل یا تفکر هستند که ما برای معنادار کردن تعاملات خود با محیط، آن ها را می سازیم. طرحواره ها را می توان به فایل هایی تشبیه کرد که ما اطلاعات را در آن ذخیره می کنیم.

طرحواره: طرح های ذهنی، نمودها یا نظام های سازمان یافته ای از اعمال یا تفکر هستند که به ما اجازه می دهند درباره ی اشیاء وواقعه های جهان اطراف خود فکر کنیم. این طرح ها ممکن است بسیار کوچک و خاص (مثل طرح ذهنی ما ازمکیدن پستانک) و یا دارای یک ویژگی عمومی تر (مثل طرح ذهنی دسته بندی گیاهان) باشند.

طرحواره: طرحواره ها ساختارهای شناختی هستند که به وسیله ی آن ها کودکان وبزرگسالان به صورت ذهنی دانش تصویری خویش را سازمان می دهند.

سازگاری: فرایند دمساز کردن طرحواره ها و تجربه ها با یکدیگر به منظور ایجاد تعادل

سازگاری: مقصود از سازگاری گرایشی است که موجود زنده برای توافق با محیط خود ابراز می دارد.

سازگاری:تغییراتی که در یک فرد برای پاسخ به محیط ایجاد می شود.

جذب(درون سازی): عبارت است از کوشش برای فهم یک چیز جدید از طریق جای دادن آن در درون چیزهایی که از قبل در ذهن خود داریم.

جذب یا درون سازی: عبارت است از ارتباط دادن اطلاعات جدید به ساختارهای شناختی موجود.

جذب: کسب اطلاعات جدید و تلاش برای هماهنگ کردن این اطلاعات با طرحواره های موجود از قبل، یا پاسخ دادن به محیط بر اساس الگوهای رفتاری یا طرحواره های از قبل آموخته شده.

جذب (همگون سازی): هنگامی رخ می دهد که معلومات حاصل از تجربه های گذشته در موقعیت های جدید به کار می رود.

جذب: مستلزم بروز پاسخی است که از پیش کسب شذه. جذب وقتی صورت می گیرد که کودک چیزی را از محیط بگیرد و آن را جزئی از خود سازد.

انطباق (برون سازی): فرایند انطباق بدین معنی است که فرد پاسخ های خود را بنا به خواست های محیط، تغییر می دهد.

انطباق: عبارت است از تغییریا صلاح طرحواه های فعلی برای هماهنگی با اطلاعات جدید، یا پاسخ دادن به محیط به روشی تازه.

برون سازی: عبارت است از تغییر ساختارهای شناختی موجود به نفع جنبه ی خاصی از محیط که فرد در جریان درون سازی آن است.

برون سازی: فرایند تغییر ساختارهای شناختی پیشین به گونه ای که با آن چه درک می شود متناسب شود.

برون سازی (همسازی): هنگامی صورت می گیرد که فرد رفتار خود را با شرایطی که بر او تحمیل شده است تطبیق دهد.

سازمان (سازماندهی): فرایند شکل دهی الگوهای منسجم و منظم فکری است که با هدف کارآتر شدن انسان در تعامل با محیط.

سازمان: سازمان دادن ترکیب کردن، مرتب کردن و ترتیب تازه دادن به رفتارها و افکار در نظام های منسجم.

سازمان به یک نظم منطقی حاکم بردستگاه شناختی اشاره می کند، بدین معنی که این دستگاه از یک کلیت منسجم تشکیل یافته که هیچ جزئی از آن، بدون تأثیر گذاری بر سایراجزاء تغییر نمی کند.

ساخت شناختی از نظر پیاژه:

ساخت: عبارت است از ساختمان ذهن یا اندیشه های فرد. واکنش های ارثی نوزاد، پس از گذشت نخستین روزهای زندگی، از طریق تجارب از اوتغییر می یابند و به مکانیسم های تازه ای تبدیل می شوند که ساخت های شناختی نام دارند.

هوش: عبارت است از نمونه ای خاص از انطباق زیستی یا توانایی ایجاد کنش متقابل وکارآمد با محیط. پیاژه هوش را نه بر اساس ملاکی ایستا، بلکه از لحاظ جهتی که هوش در تکامل سیر می کند تعریف می کند و هوش را به عنوان صورتی از تعادل یابی تعریف می کند که تمام ساخت های شناختی به سوی آن هدایت می شوند.

محتوا: به جنبه های قابل مشاهده ی هوش، یعنی پاسخ های فرد در برخورد با محرک ها ی آشکار محتوا گفته می شود که در نظریه پیاژه معادل با رفتار به کار رفته است.

مقایسه ی محتوا با طرحواره: طرحواره به توانایی کلی فرد برای انجام طبقه ای از رفتار گفته می شود اما محتوا شرایط آشکار شدن هریک از موارد خاص توانایی است.

مقایسه هوش و تفکر: هوش به دوره ی خاصی محدود نمی شود، پیش از زبان وجود دارد، هم با پدیده های واقعی و محسوس سروکار دارد و هم با پدیده های نمادی. اما تفکر مستلزم زبان آموزی است پیش از زبان وجود ندارد و نیز مستلزم درونی ساختن امور است.

انتقاد از نظریه ی پیاژه

مهم ترین انتقاد به اصل نظریه یعنی وجود مراحل رشد وارد شده است.آلبرت بندورا اشتباه کودکان در آزمایش های مربوط به نگهداری ذهنی را نه به سبب نرسیدن آنان به حد رشد مناسب، بلکه به علت فرایندهای معیوب می داند. انتقاد دیگر برخلاف نظر پیاژه حدود 40 تا60 درصد بزرگسالان به طور کامل قادر به تفکر بر حسب عملیات صوری نیستند.

پیاژه نه فقط توانایی کودکان پیش دبستانی بلکه، هم چنین توانایی کودکان دبستانی را نیز کمتر از آن چه هست برآورد کرده است. نکته دیگری که پیاژه به آن توجه نداشته و بر اساس نظریه ساختارگرایی ژنتیکی خود بر تحولات زیستی و مغزی بیشترین تأکید را کرده این است که دستیابی به تفکر منطقی تا حد زیادی حاصل یادگیری و تجارب زمینه ای در هریک از مراحل رشد هر فرد است.

نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بندورا

آلبرت بندورا (Albert Bandura: 1925) کانادایی و از روان‌شناسان نامدار حوزه روان‌شناسی اجتماعی در قرن بیستم است. نظریه یادگیری وی، که در سال‌های 69-1965 مطرح گردید.

نظریه او، یادگیری اجتماعی-شناختی است که یادگیری مشاهده‌ای و نظریه سرمشق‌گیری هم نامیده شده است،[1]که با توجه به کاربرد فراوان تبیین‌های مورد نیاز در حوزه مسائل روان‌شناسی اجتماعی، این علم نوپا از نظریه ایشان استفاده‌های فراوانی کرده است.

بنا به این نظریه، یادگیری از راه مشاهده(Observation)، ‌تقلید (Imitation)و الگوبرداری (Modeling)انجام می‌شود و به عامل تقویتی[2] نیازی ندارد.

«اگر مردم مجبور بودند برای تصمیم‌گیری در مورد این که چه کاری انجام دهند فقط بر روی تاثیرات اعمال گذشته خودشان تکیه کنند، یادگیری به طور فزاینده‌ای وقتگیر و طاقت‌فرسا می‌شد.

خوشبختانه اغلب رفتارهای انسانی به طور مشاهده‌ای و از طریق مدل‌سازی فراگرفته شده‌اند: فرد از طریق مشاهده دیگران، ایده چگونگی انجام رفتارهای تازه را شکل می‌دهد. در موقعیت‌های بعدی، این اطلاعات رمزی به عنوان راهنمایی برای عمل، در خدمت فرد خواهد بود.»

تبلیغات متنی