امروز دوشنبه 08 اردیبهشت 1404
0

منظور از" محتوا "در جامعه‌شناسی صوری زیمل، جنبه‌هایی از زندگی انسانی است که افراد را به سمت معاشرت با دیگران می‌کشاند؛ نظیر سوائق، اهداف و نیّات کنش‌گران. " صورت‌ها" نیز، آن الگوهایی هستند، که محتویات اجتماعی در قالب آنها نمود و بروز می‌یابند.

از نظر زیمل صورت های اجتماعی قالب مادی یا نمود عینی محتواها هستند.به عبارت بهتر صورت های اجتماعی شکل عامی از کنش های اجتماعی اند که به هیچ روی یگانه نیستند. به عقیده وی صورت های اجتماعی یکسان این خاصیت را دارند که محتواهای متفاوت را شامل شوند. بنابراین پدیده یی انسانی چون رقابت که نوعی تعامل اجتماعی است می تواند در کلاس درس دانش آموزان دبیرستان برای کسب نمره بهتر و دستیابی به رتبه ممتاز درس جامعه شناسی یا مسابقات تسلیحاتی بین کشورها شکل گیرد. بر این اساس آنچه در اینجا مدنظر قرار می گیرد خود کنش رقابت است نه محتوای آن.

در نگاه زیمل صورت های جامعه زیستی ترکیب شکننده یی از گرایش های متضاد است. روابط جامعه شناختی اساساً ترکیبی از دوگانگی اند؛ فرآیندهای اتحاد، هماهنگی و همکاری به منزله نیروهای جامعه پذیری هستند که باید در معرض جدایی، رقابت و انزجار قرار گیرند تا پیکربندی واقعی جامعه شکل بگیرد؛ صورت های بزرگ سازمان که جامعه را می سازند یا به نظر می رسند می سازند باید دائماً از سوی نیروهای فردگرایانه و بی نظم متحمل آشفتگی، ناپایداری و فرسایش شوند تا با عقب نشینی و با ایستادگی، نیروی حیاتی لازم برای واکنش و رشد را کسب کنند... برای بازسازی سیستماتیک جامعه شناسی صورت های اجتماعی زیمل (به عنوان مثال جامعه شناسی مد، تعارض، تبعیت، تقسیم کار و...) لازم است فهرستی از روابط قطبی شده (تمایز - تقلید، تعارض - یگانگی، مقاومت - تبعیت، افتراق- توسعه، فاصله گرفتن- نزدیک شدن...) تهیه کرد و نشان داد جستارهای جامعه شناسی صوری زیمل کاربرد ترکیبی اصل دوگانگی است. (واندنبرگ، 1386؛ 39)

0

وقتی یکی از پرورش یافتگان تمدن مدرن اروپایی به مطاله مسائل تاریخ جهانی می پردازد، ناگزیر از طرح این سئوال است که ترکیب چه اوضاع و شرایطی سبب شد که در تمدن غربی، و فقط در تمدن غربی، مجموعه ای از پدیده های فرهنگی به وجود آیند که در مسیر پیشرفت (همانطور که دوست داریم بیندیشیم) و دارای ارزش و اعتبار جهانی باشند.

پیشرفت علم فقط در غرب به مرحله ای رسیده که امروزه معتبر شناخته می شود. ژرف ترین نوع تعقل فلسفی و کلامی منحصر به غرب نیستند، هر چند که بسط کامل علم کلام نظام مند را باید به حساب مسیحیت گذاشت که تحت تاثیر فرهنگ هلنی انجام گرفت، زیرا در اسلام و در چند آئین هندی فقط می توان بخشهایی از آن را یافت. خلاصه معرفت و مشاهده بسیار دقیق و پیشرفت در همه جا به خصوص در هند و بابل و چنین و مصر وجود داشته است. اما چه در بابل و چه در جاهای دیگر نجوم فاقد پایه های ریاضی بود – همین واقعیت پیشرفت نجوم را در این سرزمینها شگفت انگیز تر می کند – و نخستین بار یونانیها بودند که نجوم را بر مبنای ریاضیات استوار ساختند. هندسه هندی برخوردار از هیچ گونه اثبات عقلانی نبود؛ این هم ثمره دیگری از فکر یونانی بود که فیزیک و مکانیک را نیز خلق کرد. با این که در هند علوم طبیعی از نظر فنون مشاهده پیشرفت خوبی داشت اما فاقد روش آزمایشی بود، به همین ترتیب، اگر چه طب از نظر فنون تجربی، بخصوص در هند، بسیار پیشرفته بود اما مبتنی بر زیست شناسی و به ویژه بیوشیمی نبود. شیمی عقلانی غیر از مغرب زمین در هیچ حوزه فرهنگی دیگری وجود نداشت. در چین دانش تاریخی کاملاً پیشرفته ای وجود داشت، با این حال فاقد روش توسیدید بود. واقعیت این است کهماکیاولی پیشکسوتانی در هند داشت اما هیچ یک از اندیشه های سیاسی هند از لحاظ برخورداری از روش نظام مند و مفاهیم عقلانی شایان مقایسه با اندیشه ارسطو نیستند. دستگاههای فکری منظمی که برای نظام عقلانی قومین رومی و به تبع آن برای قوانین غربی حیاتی بود نزد هیچ یک از پیشگامان هندی مثل مکتب می مام زا و در هیچ یک از قوانین عریض و طویل خاور نزدیک هند و سایر قوانین مدون، نظیری نمی شناسد. دستگاهی مثل قانون شریعت کلیسایی فقط در غرب دیده شده است.

0

دانشمندان علوم اجتماعی معمولاً نظریه‌ها را به مثابه تلاش برای تبیین پدیده‌های اجتماعی مورد توجه قرار می‌دهند. بنابراین مکاتب و رویکردهای جامعه شناختی بزهکاری و جرم و جنایت مجموعه‌ای از نظریه‌هایی هستند که می‌کوشند تا رفتار انحرافی را تبیین نمایند. میزان هر نظریه ی بزهکاری اجتماعی در اعتبارش نهفته است. (احمدی، 2، 78).

از جمله مهم‌ترین کاربردهای نظریه‌ها جهت بررسی زمینه‌های رشد و توسعه، مهار بزه دیدگی بالاخص در نظام خانواده است. چرا که خانه جایی است که زندگی در آن آغاز می‌گردد و بعنوان روابط نامطلوب و همبستگی‌های خانوادگی اثرات مخربی روی جوانان می‌گذارد و یا بر اثر اعتیاد و یا طلاق و عوامل دیگر نابسامانیهای زیادی به چشم می‌خورد که در این مورد متخصصان علوم اجتماعی معتقدند برای ایمن سازی افراد جامعه و تقلیل آسیب‌های اجتماعی باید به بررسی علت‌ها و عامل‌هایی پرداخت که تحت تاثیر آن علت‌ها، افرادی زمینه سوء استفاده و تحمل و پذیرش بزه را پیدا می‌کنند که باید راهکارهایی برای اصلاح آن ارائه کرد. (افسری1375:12)

باید توجه کرد که طلاق و گسستگی خانواده تاثیری مستقیم و قطعی در بروز رفتار بزهکارانه در جوانان دارد. بولبی(فدایی1368:36) معتقد است جدایی از والدین به خصوص مادر که موجب ناتوانی در برقراری رابطه‌ی عاطفی سالم و صحیح به هنگام بلوغ می‌شود. هویر نشان داده است که نزدیک به90 درصد از جوانان بزهکاران، منحرف و یا مجرم از خانواده‌هایی هستند که طلاق باعث شده است تا شیرازه زندگی آنان از هم گسیخته شده و سایه شوم خود را بر سایبان زندگی جوانان طلاق افکنده است(روانپزشکی1363:97).

همچنین باید در این تحقیق به این مسئله بسیار مهم و حیاتی در جامعه ایران اشاره کرد که طلاق هر سال سیر صعودی دارد و میزان طلاق در جامعه ایران رو به افزایش است که در این مورد«جامعه شناسان به آنچه که روانکاوان، روانپزشکان و زیست‌شناسان در مورد علل کجروی می‌گویند آگاهی دارند و معتقدند که در واقع این«عمل اجتماعی» است که هسته اصلی این مبحث اجتماعی و جامعه شناختی می‌باشد، و توجیه اجتماعی بزهکاری و کجروی بایستی هم در فضای جامعه‌یی که عمل انحرافی در آن به وقوع پیوسته و هم در چهارچوب روابط متقابل اجتماعی صورت گیرد. (صدیق، 1374، 94).

0

جامعه شناسی پدیدار شناسی هوسرل

"ادموندهوسرل (1938-1859) بنیانگذار فلسفه پدیدار شناسی واستاد دانشگاههای کوتینگن وفر یبورگ آلمان بود او گر چه تحصیلات دانشگاهی خود را در زمینه ریاضیات وفیزیک دنبال کرد ولی با آشنایی با روان شناسی جدید که توسط ویلهم وونت مطرح شده بود شدیدابه تحقیقات تجربه گرایانه روانشناسی گرایانه گرایش پیدا کرد اما پس از مدتی دیدگاههای آزمایشگاهی آزمونهای تجربی رفتار گرایانه را مورد انتقاد قرار داد و با استفاده از معانی ومفاهیم ایده الیسم آلمانی پایه های مکتب پدیدارشناسی را بنیان نهاد. با نقد در دیدگاههای مکتب روانشناسی گرایی معتقد می شود که هستی آنگونه که بینش طبیعت گرایی هوسرل تصور می کرد امر حاصل از تعیین وتا یثرات عوامل خارجی نیست بلکه بایدبه عنوان واقعیتی نهفته کشف گردد او مطالعه تجربی را تنها شناخت سطحی ووقایع می دانست که مملو از ساختهای مبهم و غیر واقعی است.لذا درجستجوی باطن اشیاءبرآمده وبا شعار برگشت به اشیاءمکتب پدیدار شناسی خود را بنیان نهاد.تا بتواندواقعیت نهفته یا پدیدار اشیاءرا در باطن آنها پیدا کند. او معتقدبودکه پدیده چیزی است که بایستی آشکار و پدیدار شود لذا باید به دنبال واقعیتی بود که سبب این پدیداری گشته است پس میان واقعیت و پدیده تفاوت وجود دارد (بود) در پدیدارشناسی هوسرل وجود طبیعی است که از سر تفکر عادتی حاصل شده است و بایستی کنار گذاشته شود تا (نمود) یا پدیده)نمایان گردد وکار یک پزوهشگر شناخت پدیده یا نمود اشیاءو رخداده است این نگرش دو گانه- پدیده وبود)سبب شد که هوسرل هستی رادردوشکل متفاوت موردشناسایی قراردهد: یکی شکل طبیعی آن ودیگری شکل خنثی یاپدیداری آن. اومعتقدبودکه هرعملی دارای نیت است همین امر بانیت است که بایدموردمطالعه قرارگیرد.این نیست که د ر پس نمودهای ظاهری وقوالب مصنوعی وهنجاری پنهان است بایدشناخته شود تاپس ازآن عمل آگاهانه فردقابل شناخت ودستیابی قرارگیرد (تنهایی.1377ص190).
0

مطابق همان هنجارها، همیشه متخلفان را مجازات کرده و معمولاً به همنوایان پاداش داده اند. اما از همان آغاز بر سر این موضوع که چه کسی متخلف است و علت تخلف او چیست، مناقشات فراوانی وجود داشته است. اینکه چه کسی هنجارها را ساخته، چه کسانی متخلف را معرفی کرده و چه کسانی از تخلف از هنجارها و به چه میزان متضرر شده اند نیز موضوعات مهمی بوده که همگی حوزه مباحث جامعه شناسی انحرافات اجتماعی را تشکیل داده اند. اما تبیین این موضوع که چرا مردم از هنجارهای خاصی سرپیچی کرده و می کنند، همیشه و مثل هر حوزه دیگری از مباحث علمی، برعهده نظریه هاست.

پرداختن به مباحث نظری موضوع، به ویژه زمانی ضرورت بیشتری پیدا می کند که حجم کج رفتاری های مردم از سقف تحمل جامعه فراتر رفته و نگرانی هایی ایجاد کرده باشد. در زمانه موجود که برخی هنجارشکنی ها از جمله تخلفات رانندگی، سرقت، نابهنجاری های اخلاقی، اختلاس و رشوه خواری، تقلب، اعتیاد به مواد مخدر، ایدز، کودکان و زنان خیابانی، از حد معمول و آشنای جامعه بیشتر شده و نرخ فزاینده ای هم یافته است، همه جا و همه کس می پرسند چرا این همه از مردم کج رفتاری می کنند، و برعهده نظریه هاست که به این سؤال مهم و اساسی پاسخ گویند.

مسئولیت این بخش، پاسخ به همین سؤال است. اینکه چه کاری درست و کدام یک غلط، چه رفتاری بهنجار و کدام یک نابهنجار است نیز همیشه مورد سؤال و مناقشه و تابع شرایط زمان و مکان و فرهنگ کنش گران و عوامل نظام کنترل اجتماعی و مردمی بوده که به رفتارهای آن ها واکنش نشان داده اند. به این موارد نیز در ضمن طرح مباحث نظری پرداخته خواهد شد.

0

رفتار زمانی خود مختار است که تمایلات، ترجیهات، و خواسته های ما فرآیند تصمیم گیری ما را برای انجام دادن یا انجام ندادن فعالیتی خاص، هدایت کنند.

وقتی نیروهای بیرونی، ما را وادار می-سازند به شیوه ی خاصی فکر، احساس، یا رفتار کنیم، خود مختار نیستیم، یعنی رفتارمان را دیگران تعیین کرده اند. رفتار زمانی خود مختار است که با احساس اراده و داشتن فرصت انتخاب در تصمیم گیری برای شروع کردن و تنظیم یک رفتار همراه باشد (گاگنی و دسی، 2005).

تعریف خود مختاری

خود مختاری، احساس اختیار و اراده داشتن در انجام کار است، نوعی تمایل ذاتی برای تجربه ی رفتاری که خود شخص آن را ترتیب داده است (بایر،2006).

نیاز به خود مختاری عبارت است از تمایل به خود آغازگر بودن در انجام فعالیت ها و علت و منشأ رفتار خود بودن، به جای تحت کنترل عوامل بیرونی بودن (لی،2010).

وقتی تصمیم می گیریم چه کاری را چگونه و چه موقع انجام دهیم، ما در واقع می خواهیم این تمایلات ما رفتارمان را تعیین کنند نه یک محیط کنترل کننده (شیخ الاسلامی و خیر، 1386).

خود مختاری اشاره به تمایل فرد برای پیگیری آزادانه خود و نقش خواست و اراده ی فرد در انجام کار است (روکا و گاگنی، 2008).

خود مختاری زمانی است که فرد خود را، علت و دخیل در پیامد های کار خود می داند (ریو، 2005).

0

یکی از مهمترین نظریه­ های انگیزش، نظریه خودتعیین­ گری (دسی و ریان،1985) است. مطابق با این نظریه، سه نیاز روان­شناختی اساسی وجود دارد:

خودمختاری(Autonomy)، شایستگی(Competence) و ارتباط(related). این نظریه فرض می­کند که نیازها برای شایستگی، ارتباط و خودمختاری زیربنای رفتارهای انسان هستند. آنها فطری و برای رشد و بهزیستی روانشناختی ضروری هستند. فرض دیگر این است که در هر حیطه­ای از زندگی انسان، فرصت ها برای تجربه خودمختاری، شایستگی و ارتباط در ارتقای رضایت از زندگی و بهزیستی ضروری است.

نظریه خود تعیین گری

یکی از مهمترین نظریه­ های انگیزش، نظریه خودتعیین­ گری (دسی و ریان،1985) است. مطابق با این نظریه، سه نیاز روان­شناختی اساسی وجود دارد: خودمختاری(Autonomy)، شایستگی (Competence) و ارتباط (related). این نظریه فرض می­کند که نیازها برای شایستگی، ارتباط و خودمختاری زیربنای رفتارهای انسان هستند. آنها فطری و برای رشد و بهزیستی روانشناختی ضروری هستند. فرض دیگر این است که در هر حیطه­ای از زندگی انسان، فرصت ها برای تجربه خودمختاری، شایستگی و ارتباط در ارتقای رضایت از زندگی و بهزیستی ضروری است

نیاز خود‌مختاری، نیاز برای خود-پیروی و داشتن احساس انتخاب در شروع، نگهداری و تنظیم فعالیت‌ها است. خودمختاری هنگامی اتفاق می‌افتد که افراد احساس کنند علت رفتارشان هستند؛ یعنی آن­ها احساس اراده مطمئن در انتخاب­هایشان دارند و قادر به عملکرد مطلوب هستند. نیاز به ارتباط، نیاز برای احساس اطمینان ارتباط با دیگران و نیاز برای تجربه خود به عنوان فردی قابل و شایسته عشق و احترام است. شایستگی عبارت است از نیاز به مؤثر بودن در تعامل ها با محیط که بیانگر میل به کار بردن استعدادها و مهارت ها و در انجام این کار، دنبال کردن چالش های بهینه و تسلط یافتن بر آنها است. شایستگی برای دنبال کردن چالش های بهینه، و به خرج دادن تلاش لازم برای تسلط یافتن بر آنها، انگیزش فطری تأمین می­کند. در صورتیکه نیازهای روانشناختی برآورده شوند احساس اعتماد به نفس و خود ارزشمندی در افراد شکل می­گیرد، اما در صورت ممانعت و عدم برآورده شدن این نیازهای اساسی فرد ادراکی شکننده، منفی، بیگانه و انتقادآمیز از خود پرورش خواهد داد.. نظریه خودتعیین­گری فرض­های مهمی درباره ماهیت بافت­های اجتماعی که نیاز برای خودمختاری، شایستگی و ارتباط را برآورده می­کنند یا مانع برآورده شدن آنها می­شوند، مطرح می­سازد. اگرچه مطابق با نظریه خودتعیین گری افراد به صورت فطری مستعد خودسازماندهی و خود آغازگری اعمالشان در تطابق با علایق و ارزش هایشان هستند، اما محیط های اجتماعی می تواند مانع چنین کارکرد خودتنظیمی در افراد شود. این مفهوم سازی از نیازهای اساسی روانشناختی در پژوهش­های مربوط به چگونگی اثرگذاری معلمان بر انگیزش و رفتار دانش­آموزان بوسیله روش­هایی که معلمان از خودمختاری دانش­آموزان حمایت یا ممانعت می کنند، مورد تأیید واقع شده است.

0

آموزش والدین یکی از مهم ترین رویکردها برای درمان اختلال سلوک است.

اختلال سلوک طیف وسیعی از رفتارهای ضد اجتماعی چون اعمال پرخاشگرانه، سرقت، خرابکاری، حریق عمدی، دروغگویی، ولگردی و فرار را در بر می‌گیرد.

این اصطلاح معمولابه الگوهای رفتار ضد اجتماعی غیرقابل کنترل کودک یا نوجوان اطلاق می‌شود که با آسیب رساندن به دیگران همراه است.

اختلال سلوک از پرشمارترین اختلالات روانی است که کودکان و نوجوانان را تحت تاثیر قرار می‌دهد و در دوران کودکی در پسران 3 تا 4 برابر دختران دیده می‌شود. در اغلب پسران این اختلال قبل از 10 سالگی بروز می‌کند در حالی که سن بروز آن در غالب دختران بین 13 تا 16 سالگی است و پایداری این اختلال در پسران بیشتر از دختران مشاهده می‌شود.

معمولا کودکانی که دچار مشکلات سلوک هستند، گستره ای از رفتارهای خلاف قانون، از جیغ زدن، ناسزا گفتن، قشقرق به راه انداختن گرفته تا تخریب شدید، دزدی و تجاوز را از خود نشان می‌دهند. عمده ترین نمود اختلال سلوک تجاوز به حقوق دیگران و عدم توجه به هنجارهای اجتماعی متناسب با سن افراد است و ویژگی غالب آن پرخاشگری و عدم اطاعت است که افراد از خود نشان می‌دهند. طبق تحقیقات به عمل آمده بسیاری از کودکان مبتلابه مشکلات سلوک در خانواده‌ها و محله‌های بسیار محروم بزرگ می‌شوند. بسیاری از آنها آزار جسمی، بی اعتنایی، فقر یا کشیده شدن به طرف جرم و جنایت را تجربه می‌کنند. این کودکان اغلب بشدت پریشان و نیازمند کمک هستند و هر چه بزرگ تر می‌شوند، تنگناهایی که در آنان قرار می‌گیرند نیز دشوارتر می‌شود.

0

درمان فمینیستی بیش از دیگر نظریه های روان درمانی در کنار عوامل روان شناختی به عوامل جامعه شناختی مثل تأثیر نقش های جنسیتی و زمینه های فرهنگی بر رشد اشخاص می پردازد. درمانگران فمینیست معتقدند زن ها و مرد ها به طرق مختلفی رشد می کنند مثلا رشد جنسیتی و اجتمایی آنان در نوجوانی، شیوه های پرورشی شان و نقش های شغلی شان متفاوت است. در نظریه های فمینیستی شخصیت، موضوعاتی چون تفاوت و شباهت زنان و مردان در تصمیم گیری اخلاقی،نحوه برقراری ارتباط آنان با دیگران و میزان و نحوه ارتکابشان به خشونت و سوء رفتار و میزان قربانی بودن آنان در این زمینه ها بررسی می شود. موضوع اصلی درمان فمینیستی، ستمدیدگی روانی زنان و محدودیت هایی است که جایگاه اجتمایی سیاسی تحمیل کرده و مقام زنان را به آن تنزل داده است.

فرهنگ حاکم ما، رفتارهای سلطه پذیر و فدا کردن خود را در زنان تقویت می کند، جامعه پذیر شدن زنان به ناچار بر شکل گیری هویت، خود پنداره، هدف ها و آرزوها و سلامت هیجانی آنان تاثیر می گذارد. درمانگران فمینیست فرض های مردانه را در ارتباط با آن چه که فرد سالم را تشکیل می دهد به چالش طلبیدند.

0

معنا درمانی نوعی از روان درمانی است که اساس روان آزردگی را ‏تقلای معنوی می بیند. در عمل, روان درمانی و معنا درمانی جدایی ‏ناپذیرند, زیرا ابعاد روان شناختی, فلسفی یا معنوی آدمی را نمی توان ‏از هم جدا کرد. روان درمانی جنبه های روان شناختی یک جهان بینی ‏را آشکار می سازد. حال آنکه معنا درمانی نقایص مربوط به پایه های ‏غیر متعارف چشم انداز بیمار نسبت به جهان را نمایان می سازد. ‏
هدف معنا درمانی توانا ساختن بیمار برای کشف معنای منحصربفرد ‏خودشان می باشد. معنا درمانی می کوشد تا حدود اختیارها و آزادی ‏های بیمار را ترسیم کند. معنا درمانی در شکستن چرخه های معیوب ‏روان آزردگی مؤثر است(وانگ, 2000). ‏
مشاور و درمانگر معتقد به معنا درمانی می کوشند تا به مراجع ‏کمک شود که در زندگی خود هدف و منظوری را جستجو کند, هدف ‏و منظوری که متناسب وجود و هستی وی بوده برای او معنا داشته ‏باشد. ‏
مشاور کمک می کند تا مراجع به عالی ترین فعالیت حیاتی ممکن ‏دسترسی پیدا کند. به مراجع کمک می شود تا نه تنها به تجربه ‏هستی بپردازد و کوشش پیگیری در بالفعل کردن ساختن ارزش ها از ‏خود نشان دهد, بلکه او را متعهد انجام کاری می کند که مسؤولیتی را ‏بپذیرد و تکلیف معینی را عهده دار شود. ‏
روان کاوی فروید کوشش می کند تا انسان را نسبت به تجربه ها و ‏کشش های سرکوب شده اش به آگاهی رساند. ‏
روان شناسی آدلر انسان را موجودی می شناسد که مسؤول رفتار ‏خود بوده و ناگریز است که به قبول مسؤولیت های خود گردن نهد. ‏هر دو نظریه یک جانبه به انسان می نگرند, در حالی که هر دو دیدگاه ‏مکمل یکدیگرند. ‏
اساس دیدگاه فرانکل این است که انسان موجودی است آگاه و ‏موجودی است مسؤول. معنا درمانی فراسوی هر دو بعد وجود انسان ‏رفته و بر این باور است که باید قلمرو دیگری را به آن افزود و آن ‏همانا جنبه روحی و معنویت انسانیت. مسؤولیت به آگاهی مربوط است ‏و آگاهی از وجدان سرچشمه می گیرد(قاضی, 1383). ‏
لوکاس(1984, به نقل از وانگ, 2000)چهار فن معنا درمان بخش ‏عمده را مطرح می کند:‏
‏- قصد متناقض:دراینجا سعی می شود تا درمانجو از علامت فاصله ‏گرفته و خود را از شر روان آزردگی رها کند, بنابراین اگر بیمار از ‏علائم فرار نکند و به استقبال آنها برود شاهد از بین رفتن علائم ‏خواهیم بود(فرانکل, 1967). ‏