امروز یکشنبه 04 آذر 1403
0
مقدمه

ویژگی اصلی اختلال سلوک[1] نادیده گرفتن حقوق اساسی دیگران؛ هنجارهای گروه همسال و قوانین اجتماعی است. اختلال سلوک والدین، معلمان و درمانگران حرفه ای موسسات بهداشت روانی را با چالش جدی مواجه می کند. بعلاوه این اختلال هزینه قابل توجهی را بر خانواده ها و جامعه تحمیل می نماید (گرویا[2]و دیگران، 1994). برای مثال با اینکه شروع زود هنگام اختلال سلوک فقط 3 تا 5 درصد کل نوجوانان مبتلا به این اختلال را در بر می گیرد؛ حداقل نیمی از تخلف ها و رفتارهای غیر قانونی توسط همین عده انجام می شود. از آنجا که معمولا اختلالات متعددی همزمان با اختلال سلوک رخ می دهند (کمبود توجه - بیش فعالی[3]، سوء مصرف مواد، افسردگی) درمان این اختلال با دشواری های خاصی مواجه است. مشکل دیگر در درمان اختلال سلوک، این است که مداخلات درمانی باید بصورتی چند وجهی و نظام مند انجام شوند.


شیوع

شیوع اختلال سلوک بین 1/5 تا 3/4 درصد کل جمعیت کودکان و نوجوانان تخمین زده می شود (بارتول[4] و بارتول، 1989؛ فیهن[5] و دیگران، 1993). بیشترین احتمال آغاز اختلال سلوک در کودکی دوم و آغاز نوجوانی است (لوبر[6] و دیگران،b 1993). اختلال سلوک در حدود 40 درصد کودکان و نوجوانان به اختلال شخصیت ضد اجتماعی منجر می شود. بطور کلی شیوع اختلال سلوک در پسرها بیش از دخترها (6 تا 10 درصد پسرها و 2 تا 9 درصد دخترها) است (بویل[7] و دیگران، 1992). بین 50 تا 75 درصد کودکان مبتلا به اختلال سلوک از اختلال کمبود توجه - بیش فعالی و نیمی از آنها از افسردگی و اضطراب نیز رنج می برند. کودکانی که علاوه بر اختلال سلوک دچار افسردگی نیز می باشند؛ بیشتر در معرض خطر خودکشی قرار دارند. حدود 90 درصد نوجوانان مبتلا به سوء مصرف مواد، اختلال سلوک نیز دارند. بررسی سابقه کودکان مبتلا به اختلال سلوک حاکی از وجود نشانگان زیر است (باک[8] و گود[9]، 1996؛ کری[10]، دیلالا[11]و پلامین[12]، 1994):

-اختلالات خاص دوران رشد

-نمرات پایین در آزمون های هوش

-نشانه های جراحت در سر و صورت

-رفتارهای تکانشی

-عواطف و هیجان های ناگهانی

-نابهنجاری های نامشخص در EEG[13]

-نشانگان مبهم روان پریشی (پارانویا[14]، اختلال در تفکر، افکار بزرگ منشی[15])

نقش خانواده

خانواده کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک معمولا پر جمعیت بوده و درآمد چندانی ندارند.در بعضی موارد پدر حضور ندارد و مادر عهده دار سرپرستی خانواده است. پدران کودکان مبتلا به اختلال سلوک، بیشتر دچار شخصیت ضد اجتماعی بوده و اغلب اوقات دور از خانه بسر می برند. بعلاوه نرخ ابتلا مادر اینگونه کودکان به اختلالاتی نظیر افسردگی، شخصیت ضد اجتماعی، سوء مصرف مواد و اختلال جسمانی کردن[16] بیشتر است. والدین معمولا کودک را تنبیه بدنی می کنند؛ در ضمن غفلت و کودک آزاری نیز در اینگونه خانواده ها شایع تر از خانواده های عادی است (لانتز[17] و ویدوم[18]، 1994؛ پاترسون[19] و همکاران، 1989، 1992). سابقه خشونت، بازداشت به دلیل رفتارهای غیر قانونی، محکومیت و تحمل زندان در والدین کودکان مبتلا به اختلال سلوک بیشتر است.

ارزیابی و تشخیص

از آنجا که اختلال سلوک مشکل روانی پیچیده ای است و معمولا با اختلالات دیگری نیز همراه می باشد؛ برای تشخیص آن باید ارزیابی های جامعی صورت گرفته و از کودک و اطرافیان وی (خانواده، مدرسه، همسالان) اطلاعات لازم کسب گردد (وادل[20] و همکاران، 1999).

تشخیص زمان شروع اختلال، از اهمیت خاصی برخوردار است. هر چند ارزیابی دقیق و جامع این اختلال ممکن است مستلزم صرف وقت و هزینه قابل ملاحظه ای باشد؛ اما بدون ارزیابی های جامع و تشخیص صحیح، ارائه درمان مناسب و اثر بخش دشوار است.

مصاحبه با والدین

اطلاعات زیر را می توان از طریق مصاحبه با والدین کسب کرد:

-مشکلات رفتاری مشاهده شده توسط والدین

-نحوه روابط کودک با خواهر و برادرش

-بررسی آزار و اذیت حیوانات (این عامل با مشکلات جدی و مزمن اختلال سلوک همبسته است)

-سن شروع اختلال

-سابقه نشانگان از زمان بارداری مادر

-مشکلات دوران حاملگی، مخصوصا مصرف الکل و دارو، عفونت و...

-مشکلات دوران نوزادی، خلق و خوی نوزاد

-مشکلات مربوط به دوران پیش دبستانی، مخصوصا رفتارهای مقابله ای و پرخاشگرانه، کمبود توجه - بیش فعالی و ناتوانی در کنترل تکانه ها

-وابستگی به والدین یا سرپرست (برای تشخیص اضطراب جدایی، افسردگی والدین، سوء مصرف مواد توسط والدین)

-موقعیت ها و شرایطی که کودک رفتارهای مشکل زا را از خود نشان می دهد (به تنهایی یا درگروه)

-حوادث خاصی که با شروع مشکلات رفتاری کودک مقارن می باشند (مانند جراحت یا بیماری)

-تنبیه بدنی کودک (سابقه تنبیه شدید بدنی معمولا در کودکان مبتلا به اختلال سلوک وجود دارد و این کار در اغلب موارد شدت اختلال را بیشتر می کند)

-سوابق پزشکی (توجه ویژه به مشکلات مرتبط با نظام عصبی مرکزی[21])

-سابقه سوء استفاده جسمی یا جنسی (بعنوان قربانی یا عامل)

-رفتارهای کودک در مدرسه بخصوص مشکلات رفتاری، ناتوانی های خاص یادگیری، تعامل با همتایان، استفاده از خدمات خاص آموزشی، نحوه مقابله مدرسه با مشکلات رفتاری کودک

-رفتارهای غیر قانونی و رویارویی با مراجع قضایی

-سابقه خانوادگی از نظر مشکلات روانی، سوء مصرف مواد، رفتارهای ضد اجتماعی (خشونت، سوء استفاده جسمی یا جنسی، محکومبت و حبس)، اختلال کمبود توجه - بیش فعالی و اختلالات روان پریشی در والدین یا سایر اعضای خانواده.

-سابقه درمانی کودک شامل انواع دارو درمانی، روش های درمانی ناموفق و بستری شدن در بیمارستان.

-نحوه تلقی والدین از نقاط قوت و ضعف کودک.

-سبک های مقابله ای خانواده، منابع (مالی و اجتماعی)، مهارت های فرزند پروری در والدین، نحوه تعامل بین والدین و کودک.

مصاحبه با کودک

اگر مْراجع به سنین نوجوانی رسیده باشد؛ می توان با وی نیز مصاحبه انجام داد و اکثر اطلاعات لازم را از خود وی کسب نمود:

-مشکلات رفتاری و عصبی.

-سوء مصرف الکل یا مواد مخدر.

-توانایی شنوایی، درک زبان، بیقراری، خشم و رفتارهای مقابله ای.

-کارکردهای شناختی.

-نحوه ارزیابی نوجوان از نقاط قوت و ضعف خود.

-وجود نشانگان روان پریشی.

-طرح سوالاتی مشخص در باره تغییرات خلق و خو با تاکید بر علائم اضطراب، افسردگی و سطح عزت نفس[22].

-رابطه کودک یا نوجوان با همسالان.

-وجود شواهدی مبنی بر وارد کردن جراحت به خود، اقدام به خودکشی، قتل یا افکار مرتبط با آنها.

-سوء استفاده جسمی یا جنسی، بی بند و باری جنسی.

-اعمالی که موجب مواجهه با پلیس و ایجاد مشکلاتی برای کودک یا والدین وی شده باشد.

اطلاعات مربوط به مدرسه

اطلاعات زیر از معلمان و کارکنان مدرسه جمع آوری می شود:

-عملکرد تحصیلی.

-مشکلات رفتاری در مدرسه.

-نحوه مقابله مدرسه با مشکلات دانش آموز.

-مشکلات گفتاری[23]و اختلالات مرتبط با زبان[24].

-نحوه ادراک معلم از نقاط قوت و ضعف دانش آموز.

برای کسب اطلاعات دقیق تر، می توان از معلم درخواست نمود تا پرسشنامه یا چک لیست رفتاری کودک را تکمیل کند.

عوامل خطر زا و عوامل محافظت کننده

تحقیقات نشان می دهند که وجود عوامل خطر زای متعدد و تعامل آنها با یکدیگر ممکن است منجر به بروز اختلال سلوک شود (لوبر و همکاران، a1993). یافته های مطالعات مختلف حاکی از این نکته می باشند که اختلال سلوک در اثر همراهی عوامل مختلف بوجود می آید. بنابراین تعدد عوامل خطر زا در فرد، احتمال مبتلا شدن وی به اختلال سلوک را افزایش می دهد (مک کورد[25] و ترمبلی[26]، 1992). از عوامل خطر زای مهم مرتبط با اختلال سلوک می توان به موارد زیر اشاره کرد:

-شروع زود هنگام اختلال (در دوره پیش دبستانی و سال های اول دبستان).

-وجود مشکلات رفتاری در موقعیت های مختلف (خانه، مدرسه و...).

-فراوانی و شدت مشکلات رفتاری.

-تنوع مشکلات و رفتارهای پنهانی (دروغگویی، آتش افروزی، دزدی) در سنین پایین.

-ویژگی های شخصیتی والدین.

تعامل عوامل محافظت کننده با عوامل خطر زا، موجب کاهش احتمال آسیب فرد در برابر این اختلال می شود. بر اساس تحقیقات نیومای ری – گرانت[27] و همکاران (1989) عوامل محافظت کننده مهم در این اختلال عبارتند از:

-هوش و استعداد بالا.

-مهارت ها و شایستگی های اجتماعی.

-خلق و خوی آرام.

-انجام فعالیت های مثبت در مدرسه.

-شایستگی در انجام فعالیت های بیرون از مدرسه.

-روابط مثبت با بزرگسالان (حداقل با یک نفر).

کسب اطلاعات از منابع مختلف به تشخیص و ارزیابی اختلال سلوک کمک می کند. از طریق اطلاعات بدست آمده، درمانگر می تواند ابتلا کودک به اختلال سلوک، نوع آن (شروع در کودکی یا نوجوانی)، مشکلات روانی یا پزشکی که علت اختلال بوده اند و همچنین اختلالات همراه با آن را مشخص نماید. تحقیقات نشان می دهند بر اساس سن شروع و شدت اختلال، نیمرخ[28] های متفاوتی وجود دارد (لاهی[29] و همکاران، 1994). ملاک های تشخیصیDSM-IV-TR نیز مبتنی بر زمان شروع اختلال (کودکی و نوجوانی) و شدت آن (خفیف - متوسط - شدید) می باشد.

ملاک های تشخیصیDSM-IV-TR

بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، اگر 3 مورد (یا بیشتر) از ملاک های زیر در 12 ماه گذشته دیده شده و حداقل یکی از آنها در 6 ماه گذشته وجود داشته باشد؛ فرد در رده مبتلایان به اختلال سلوک قرار می گیرد.

  1. پرخاشگری نسبت به مردم و حیوانات

اغلب دیگران را تهدید می کند - شروع کننده نزاع های فیزیکی است - سلاحی دارد که می تواند موجب وارد شدن آسیب جسمی جدی به دیگران شود - نسبت به مردم و حیوانات بیرحم است - به دیگران به دید طعمه می نگرد و سعی می کند آنها را اغفال نماید - فرد دیگری را مجبور به رابطه جنسی نموده است.

  1. تخریب اموال

آتش افروزی تعمدی به منظور آسیب رساندن جدی به دارایی دیگران - از بین بردن اموال افراد به طرق دیگر.

  1. عدم تعهد به امانتداری / دزدی

وارد شدن بدون اجازه به خانه یا اتومبیل دیگران - دروغگویی در باره نحوه تهیه وسایل سرقت شده - دزدی وسایل گران قیمت.

  1. نقض جدی قوانین

علیرغم مخالفت والدین شب را در بیرون از خانه به سر برده است (شروع قبل از 13 سالگی) -فرار شبانه از خانه حداقل دو بار (یا یک بار به مدت طولانی) - گریز مکرر از مدرسه (شروع قبل از 13 سالگی).

اختلالات رفتاری باید تخریب عملکردی معنی داری در کارکردهای اجتماعی، تحصیلی یا شغلی بجا گذاشته و در صورتی که فرد بیش از 18 سال دارد؛ ملاک های اختلال شخصیت ضد اجتماعی وجود نداشته باشد.

((شروع زود هنگام)) اختلال سلوک زمانی است که علائم قبل از 10 سالگی در کودک وجود داشته باشد. در صورتی که علائم بعد از 10 سالگی ظاهر شوند؛ اختلال با ((شروع دیر هنگام)) تلقی خواهد شد. اختلال سلوک هنگامی ((خفیف)) محسوب می شود که تعداد علائم در کمترین حدی باشد که بتوان فرد را در رده اختلال سلوک قرار داد. بعلاوه در این سطح، مشکلات رفتاری کودک یا نوجوان، آسیب چندانی به دیگران وارد نمی کند. اگر اکثر نشانگان اختلال در فرد وجود داشته و مشکلات رفتاری وی آسیب های جدی به دیگران وارد کرده باشد؛ وی در طیف ((شدید)) قرار می گیرد.

شروع زود هنگام اختلال (شروع در کودکی)

افرادی که علائم اختلال سلوک را در سنین پایین از خود نشان می دهند اغلب پسر بوده و میزان پرخاشگری شان بیش از کسانی است که علائم اختلال در آنها دیر تر (در سنین نوجوانی) ظاهر شده است. در حدود 18 سالگی اکثر جوانانی که اختلال سلوک را در کودکی آغاز نموده اند؛ نشانگان اختلال شخصیت ضد اجتماعی را نیز از خود نشان می دهند و اغلب کارشان به زندان می کشد. همانطور که در مقدمه نیز اشاره شد؛ با اینکه گروهی که اختلال سلوک را در کودکی آغاز می کنند فقط 3 تا 5 درصد کل نوجوانان مبتلا به این اختلال را در بر می گیرد؛ حداقل نیمی از این عده مرتکب جرایم مختلف شده و با مراجع قضایی سروکار پیدا می کنند.

در اختلال سلوک زود هنگام (شروع در کودکی)، تعامل و ترکیب عوامل زیست شناختی و روان شناختی موجب بروز اختلال می گردد. در شروع زود هنگام اختلال سلوک رفتارهای آشفته ای مانند خصومت، لجبازی، نافرمانی و نگرش منفی به امور در سنین پایین دیده می شود. با رشدکودک معمولا شاخص های اختلال سلوک (مخصوصا دروغگویی، ستیزه جویی و دزدی) افزایش می یابند. اینگونه کودکان، بیش از کودکان عادی در معرض ابتلا به اختلال کمبود توجه - بیش فعالی، ناتوانی های یادگیری بوده و اغلب عملکرد تحصیلی ضعیفی دارند.

تحقیقات انجام یافته در این زمینه نشان می دهند که معمولا در طی فرایند رشد، اختلال کمبود توجه - بیش فعالی به لجبازی و نافرمانی (بی اعتنایی مقابله ای) و سپس به اختلال سلوک می انجامد. وجود سوء مصرف مواد در افراد مبتلا به بیش فعالی و اختلال سلوک، احتمال بروز رفتارهای انحرافی و پرخاشگرانه را افزایش می دهد. در کودکان مبتلا به اختلال سلوک با شروع زود هنگام، ممکن است مشکلات عصبی - روانی و عصبی - زیستی مانند پایین بودن سطح سروتونین[30] و اختلالاتی در انتقال دهنده های عصبی دیگر مانند دوپامین[31] وجود داشته باشد. این امر صحت دیدگاهی را که فرض می کند نوع ((شروع زود هنگام)) اختلال سلوک بیشتر از نوع ((شروع دیر هنگام)) آن، ریشه زیست شناختی دارد؛ تایید می نماید. همچنان که این کودکان بزرگتر می شوند؛ رفتارهای ناهنجار آنان افزایش یافته و بر شدت آنها (ورود غیر قانونی به اماکن شخصی، دزدیدن اشیاء باارزش و تجاوز جنسی) نیز افزوده می شود.

اینگونه کودکان بیش از دیگران در معرض رفتارهای پرخطر نظیر سوء مصرف مواد، مشکلات شغلی، خانوادگی و سوء استفاده جسمی از همسر و فرزندانشان می باشند.

در مجموع، افرادی که اختلال سلوک در آنها در سنین پایین آغاز شده، سابقه پرخاشگری و رفتارهای ضد اجتماعی بیشتری (نظیر ستیزه جویی، فرار از مدرسه، سوء مصرف مواد در سنین پایین) از خود نشان می دهند.

شروع دیر هنگام اختلال (شروع در نوجوانی)

افرادی که اختلال سلوک را در سنین نوجوانی آغاز می کنند؛ نیمرخ بالینی متفاوتی با آن چه که ذکر شد دارند. به نظر می رسد در شروع دیر هنگام اختلال سلوک، عوامل اجتماعی - فرهنگی نظیر فقر و گروه همسالان نقش عمده ای در بروز اختلال ایفا می کنند.

نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک با شروع دیر هنگام، معمولا قبل از رسیدن به سنین نوجوانی مشکل چندانی ندارند. در سنین پیش دبستانی و سال های مدرسه علائمی مبنی بر رفتارهای مقابله ای یا مشکلات اجتماعی و تحصیلی در اینگونه افراد مشاهده نمی شود. بر اساس ملاک های DSM-IV-TR، باید هیچ یک از علائم این اختلال قبل از 10 سالگی در فرد وجود نداشته باشد. رفتارهای مقابله ای غیر قانونی که در سنین نوجوانی آغاز می شوند؛ غالبا در گروه اتفاق می افتند. در این قبیل موارد مشکلات شدید یادگیری، نارسایی های رشدی، مشکلات عصبی - زیستی یا سابقه رفتارهای ضد اجتماعی در خانواده مشاهده نمی شود. اختلال سلوک با شروع دیر هنگام، معمولا در بزرگسالی ادامه نمی یابد.

تشخیص افتراقی

بعضی از اختلالات، علائمی نظیر اختلال سلوک دارند. کودک یا نوجوانی که دچار حالت شیدایی[32] شده ممکن است رفتارهای خطرناک و آشفته ای از خود نشان دهد. با این حال نشانگانی مانند پرش افکار[33]، تکلم تحت فشار[34] و کاهش نیاز به خواب و استراحت، متمایز کننده شیدایی از اختلال سلوک است. بنابراین برای تشخیص افتراقی می بایست ارزیابی روانپزشکی و روان شناختی دقیقی صورت گیرد. نوجوان افسرده و تحریک پذیر که احساس تنهایی و بی کفایتی می کند؛ ممکن است با اقتدار والدین و سایر افراد صاحب نفوذ به مخالفت برخیزد؛ از مدرسه بگریزد؛ به الکل یا سایر مواد غیر قانونی روی آورد؛ فعالیت های جنسی پر خطری داشته و یا حتی رفتارهای بزهکارانه ای نیز از خود نشان دهد. بر خلاف مبتلایان به اختلال سلوک، خلق افراد افسرده قبل از انجام رفتارهای ضد اجتماعی تغییر می کند. با بهبود افسردگی، رفتارهای ضد اجتماعی نیز کاهش می یابد. فرد مبتلا به اختلال سلوک نیز احتمال دارد افسرده باشد؛ ولی رفتارهای مشکل زا در اینگونه افراد مقدم بر افسردگی بوده و قبل از آن وجود دارند. حضور همزمان اختلال سلوک و افسردگی در فرد، احتمال خودکشی را افزایش می دهد.

ممکن است کودک در واکنش به یک رویداد استرس زا نظیر آغاز مدرسه، اختلاف و تعارض بین والدین و سوء استفاده جسمی یا جنسی نیز رفتارهایی شبیه نشانگان اختلال سلوک از خود نشان دهد. در این صورت معمولا با کاهش استرس و بهتر شدن شرایط، رفتار کودک بهبود می یابد. اگر کودک / نوجوان قبل از رویداد استرس زا، مشکل رفتاری نداشته باشد؛ ممکن است اختلال سلوک یک اختلال ثانویه به دنبال اختلال سازگاری[35]، اختلال استرس پس از سانحه[36] یا افسردگی تلقی شود.

اختلال سلوک می تواند با اضطراب نیز همبسته باشد. در این صورت غالبا پس از درمان اضطراب، نشانگان اختلال سلوک نیز بهبود می یابند. مشکلات رفتاری ممکن است نشانگان یک اختلال روانپزشکی نظیر روان پریشی[37] باشد. بنابراین در مطالعه تاریخچه کودک باید به علائم توهم[38]، هذیان[39] یا اختلال تفکر[40] توجه شود. شاید رفتار ایذایی در نتیجه یک اختلال ارگانیکی موروثی یا صدمات وارده به نظام عصبی مرکزی باشد. بعلاوه انفجار خشم در اینگونه کودکان ممکن است در اثر حملات عصبی روی دهد. در چنین مواردی خشم بصورت تعمیم یافته[41] و کلی ابراز می شود و معطوف به فرد یا موضوع خاصی نیست.

کودکان مبتلا به اختلال سلوک معمولا از هوش کلامی پایین تری برخوردارند. عملکرد آنها در مدرسه ضعیف است (بخصوص در خواندن و سایر مهارت های کلامی). در برخی از کودکان ممکن است اختلالات یادگیری و ارتباطی دیگری نیز مشاهده شود.

بطور خلاصه اگر چه بعضی از اختلالات، نشانگانی نظیر اختلال سلوک دارند و می توانند همراه با این اختلال نیز در فرد وجود داشته باشند؛ معمولا الگوی پایدار نقض هنجارهای اجتماعی و قوانین، رفتارهای ضد اجتماعی و سابقه مشکلات رفتاری به تشخیص اختلال کمک می کند.

درمان

تحقیقات انجام یافته در این حیطه نشانگر این نکته است که در درمان این اختلال باید از روش های چند وجهی استفاده شود. بعلاوه این روش ها باید بطور تمام وقت با همکاری و هماهنگی اطرافیان کودک تداوم یابند. در درمان سرپایی اختلال سلوک، معمولا کودک / نوجوان، خانواده، مدرسه و گروه همسالان مشارکت دارند.

در نوع خفیف اختلال سلوک ممکن است مداخله درمانی اندکی (آموزش مهارت های اجتماعی و حل مسئله به کودک / نوجوان، آموزش مدیریت رفتار[42] و مهارت های فرزند پروری به والدین و مشاوره در مدرسه) صورت گیرد.

در انواع متوسط و شدید، اغلب اختلالات دیگری نیز در فرد وجود دارد (کمبود توجه - بیش فعالی، نارسایی های رشدی، سوء مصرف مواد، اضطراب، اختلالات خلقی). اختلال سلوک مزمن معمولا مربوط به نوع ((شروع زود هنگام)) آن است. در این صورت لازم است مداخلات درمانی هرچه سریعتر آغاز شوند. اینگونه درمان ها معمولا چند وجهی بوده و مستلزم پیگیری های بلند مدت هستند (آفورد[43] و بنت[44]، 1994). از آنجا که اکثر نشانگان اختلال سلوک جنبه بیرونی و رفتاری دارند؛ بهتر است عمدتاً از مداخلات مبتنی بر یادگیری اجتماعی استفاده شود. به همین دلیل روش های دارو درمانی و روانپزشکی به تنهایی کافی نیستند.

تحقیقات انجام یافته در زمینه طول مدت درمان در اختلال سلوک نشان می دهند که رویکردهای کوتاه مدت نظیر حضور کودک / نوجوان در مراکز بازپروری، بستری شدن در بیمارستان روانی، دارو درمانی یا دوره کوتاهی از روش های شناختی - رفتاری[45] اثر بخشی چندانی ندارند (کاولز[46] و همکاران، 1995؛ کازدین[47]، 1989؛ مندل[48], 1995؛ شورت[49]، 1993؛ وبستر - استراتون[50]، 1993)

دارو درمانی

دارو درمانی به تنهایی برای درمان اختلال سلوک کافی نیست. اگر چه برخی از داروهای روانپزشکی برای آندسته از کودکانی که اختلال دیگری نیز دارند بکار گرفته می شود (داروهای ضد افسردگی و ضد اضطراب برای اختلالات خلقی و اضطراب و داروهای محرک روانی برای بیش فعالی)؛ این درمان ها صرفا بر اساس تجربیات بالینی انجام می شوند و فاقد پشتوانه پژوهشی کافی هستند (لوین[51] و ریفکین[52]، 1993؛ ریچرز[53] و همکاران، 1995). بیشترین شواهد تایید کننده، مربوط به تجویز داروهای محرک برای درمان نشانگان بیش فعالی است (آکادمی روانپزشکی کودک و نوجوان امریکا[54]، 1997).

اگر چه درمان دارویی میزان پرخاشگری را در کودکان مبتلا به اختلال سلوک کاهش می دهد؛ اما ممکن است عوارض جانبی این داروها در بلند مدت، بیش از فواید آن باشد.

درمان فردی

انتخاب روش درمانی برای کودک / نوجوان به عواملی نظیر سن، نوع و شدت اختلال, وجود سایر مشکلات و توانایی فرد برای مشارکت در فرایند درمان بستگی دارد. از مهمترین درمان هایی که بصورت فردی بکار گرفته می شود و از پشتوانه علمی کافی نیز برخوردار می باشد؛ درمان شناختی- رفتاری است (اسپیوک[55]و شور[56]، 1974، 1976، 1978).

در این نوع درمان سعی می شود رفتارهای ضد اجتماعی فرد کاهش یافته و با ایجاد محیطی که کودک / نوجوان احساس امنیت کند؛ زمینه لازم برای برقراری ارتباط مثبت با دیگران فراهم گردد. آموزش مهارت حل مسئله[57] به فرد کمک می کند تا به کاستی های شناختی خود پی برده و با بهبود مهارت های ارتباطی، مهارت های حل مسئله، کنترل تکانه[58] و مدیریت خشم[59] رفتارهای ضد اجتماعی خود را کاهش دهد (کازدین، 1995؛ ترمبلی و همکاران، 1991).

البته باید در نظر داشت که استفاده از روش های درمانی شناختی - رفتاری مستلزم توانایی کودک / نوجوان در پردازش اطلاعات می باشد. بنابراین در صورتی که مشکل عصب شناختی یا پردازش (تفکر) وجود داشته باشد؛ نمی توان روش های مذکور را بکار گرفت.

مداخلات درمانی مربوط به خانواده

مداخله درمانی در خانواده، بخشی اساسی در فرایند درمان اختلال سلوک است. در مورد کودکان کم سن و سال تر، معمولا خانواده در مرکز مداخلات درمانی قرار می گیرد. قبل از شروع فرایند درمان باید اطمینان یافت که شرایط زیر در خانواده وجود دارد:

-وضع مسکن خانواده مناسب است.

-منابع مالی کافی برای تامین نیازهای اساسی کودک / نوجوان وجود دارد.

-والدینی که دچار مشکلات روانپزشکی یا سوء مصرف مواد هستند؛ تحت درمان قرار دارند.

-در محیط خانواده امنیت وجود دارد. عوامل خطر و احیاناً سوء استفاده از کودک / نوجوان مشهود نیست.

-نظارت کافی در مورد فرزندان اعمال می شود.

برای رسیدن به شرایط مذکور، باید همکاری نزدیکی بین متخصصان بهداشت روانی و سایر موسسات اجتماعی مانند رفاه و تامین اجتماعی، مددکاری اجتماعی و خدمات ترک اعتیاد وجود داشته باشد.

دو راهبرد اصلی در مداخلات درمانی خانوادگی عبارتند از:

  1. آموزش والدین در باره عواملی که کودک را به اختلال سلوک و رفتارهای ضد اجتماعی سوق می دهند.
  1. آموزش مدیریت والدین[60]؛ مهارت های فرزند پروری والدین را افزایش داده و آنها را قادر می سازد بدون توسل به تنبیه بدنی، رفتار کودک را کنترل نمایند.

تحقیقات بسیاری اثر بخشی برنامه های آموزش والدین را تایید نموده اند. با افزایش مهارت های فرزند پروری والدین، تعامل مثبت کودک با همسالان افزایش یافته و وضعیت درسی وی نیز بهبود می یابد. از سوی دیگر رفتارهای ضد اجتماعی و مقابله با مراجع قدرت کمتر می شود (مک کورد و همکاران، 1994؛ مندل، 1995؛ پاترسون و همکاران، 1989؛ ولز[61]، 1995).

از آنجا که اثر بخشی آموزش مهارت های فرزند پروری در والدین تا حد زیادی به میزان مشارکت آنها در برنامه درمانی بستگی دارد؛ این روش در مورد خانواده های از هم گسیخته یا خانواده هایی که با مشکلات متعددی مواجه می باشند و نمی توانند / نمی خواهند در درمان مشارکت کنند مناسب نیست.

مداخلات درمانی در مدرسه

کودکان / نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک در مدرسه ناکامی و شکست را تجربه می کند. عملکرد تحصیلی اینگونه دانش آموزان ضعیف است. بعلاوه معلم و سایر اعضای کلاس معمولا آنها را دوست ندارند. مواجه شدن با ناکامی و محرومیت، ممکن است باعث شود کودک / نوجوان به زورگویی و رفتارهای ضد اجتماعی متوسل شود.

نبود کلاس های مناسب، محدود بودن منابع مدرسه و معلمانی که مهارت چندانی در زمینه مدیریت رفتاری و فرزند پروری ندارند؛ آموزش کودکان مبتلا به اختلال سلوک را در مدارس با مشکلات بسیاری مواجه ساخته است.

دو رویکرد درمانی مهم مبتنی بر مدرسه که از پشتوانه پژوهشی نیز برخوردارند عبارتند از:

  1. مدیریت مشروط[62] (آبراموویتز[63]، 1994).
  1. اقتصاد ژتونی[64] (کازدین، 1977).

در این روش ها، رفتارهای مثبت تقویت شده و رفتارهای منفی کاهش می یابند. در طی دهه اخیر چندین برنامه برای درمان اختلال سلوک در مدرسه در برخی از کشورها به اجرا درآمده اند. از این برنامه ها می توان به ((مدیریت خشم))، ((حل تعارض[65]))، ((حل مسئله اجتماعی[66])) و ((آموزش مهارت های اجتماعی[67])) اشاره نمود. با اینحال شواهد تجربی چندانی در تایید اینکه تغییرات رفتاری حاصل شده در اثر اجرای این برنامه ها، بعد ها نیز تداوم می یابند؛ وجود ندارد (داج[68], 1993؛ تالن[69] و گورا[70]، 1994). در برخی از کشورها برنامه های پیشگیرانه ای برای کودکان پیش دبستانی اجرا می شود (انجمن ملی پیشگیری از جرایم[71]، 1997). بعضی از برنامه ها نیز با مشارکت مدرسه، خانواده و موسسات اجتماعی به اجرا در می آیند (گرانت[72]، 1998).

با توجه به موارد فوق، مداخلات موثر در مدرسه عبارتند از:

-ارزیابی اختلالات دوران رشد، مخصوصا مشکلات مربوط به پردازش شنوایی.

-حضور دانش آموز در کلاس های مناسب (مانند آموزش های خاص، کلاس آموزش مهارت های اجتماعی).

-ارجاع کودک / نوجوان برای کسب آموزش ها و مهارت های مقتضی (سواد آموزی، مهارت های زندگی، حرفه آموزی).

-آموزش معلمان در خصوص نحوه مدیریت رفتاری مناسب در مورد کودکان / نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک.

-برقراری ارتباط مناسب بین والدین و مدرسه.

-افزایش تعامل اجتماعی کودک با همسالان.

مداخله در گروه همسالان

نوجوانان از نظر هنجارها و ارزش ها بیش از والدین و معلمان به گروه همسالان خود وابستگی دارند. بنابراین باید در گروه همسالان نیز مداخلاتی صورت گیرد (فلدمن[73] و واین برگر[74]، 1994).

شروع اختلال سلوک در دوره نوجوانی معمولا با عضویت در گروه های ضد اجتماعی همبسته است. برای پیشگیری از اختلال سلوک، باید ارتباط نوجوان با گروه ضد اجتماعی قطع شده و به وی کمک شود تا به عضویت گروه های دیگری درآید. از آنجا که نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک اغلب فاقد مهارت های اجتماعی مناسب هستند؛ شاید لازم باشد آموزش های مقتضی به آنها ارائه شود.

بنابراین مداخلات موثر در گروه همسالان عبارتند از:

-جدا کردن نوجوان از گروه نابهنجار و ترغیب وی به عضویت در گروه هایی که ارزش های مثبتی را دنبال می کنند.

-افزایش تعامل اجتماعی کودک / نوجوان با همسالان در مدرسه.

موقعیت درمانی

درمانی اختلال سلوک معمولا بصورت سرپایی و با همکاری فرد، خانواده، مدرسه و گروه همسالان صورت می گیرد. با اینحال در صورتی که مشکلات خانوادگی کودک / نوجوان متعدد بوده و والدین در درمان مشارکت نکنند؛ و از طرفی شدت اختلال شدید باشد ممکن است گزینه مراکز تربیتی شبانه روزی نیز مورد توجه قرار گیرد. بسیاری از کودکانی که میزان اختلال در آنها شدید است؛ از سوی خانواده نیز طرد می شوند و خارج از مراکز شبانه روزی به سختی قابل کنترل هستند. هر چند انواع مختلف درمان های مبتنی بر محیط های شبانه روزی بطور کامل مورد مطالعه قرار نگرفته اند؛ بنظر می رسد این روش درمانی در خصوص آن دسته از کودکان زیر 12 سال که مرتکب جرایم متوسط و شدیدی شده و لازم است در محیطی غیر از خانه اقامت کنند؛ مفید باشد (گلد برگ[75]، 1999).

در محیط های شبانه روزی باید جو درمانی حاکم باشد. والدین نیز می بایست در فرایند درمان مشارکت نمایند (آموزش والدین و خانواده درمانی). لازم است کودک از درمان فردی نیز بهره مند شود. در این برنامه ها توجه به اختلالات همراه نیز ضرورت دارد.

بستری نمودن کودک / نوجوان به دلیل ابتلا به اختلال سلوک قابل توجیه نیست؛ مگر اینکه نشانگان دیگری مانند سوء مصرف مواد، آسیب رساندن به خود، اقدام به خودکشی یا قتل، تشخیص همزمان بیش فعالی، اختلال انفجاری متناوب[76]، اختلالات خلقی یا اختلال دوقطبی[77] در فرد وجود داشته باشد.

0
مقدمه:

برای اینکه کودکان یاد بگیرند که چگونه رفتار مناسب داشته باشند، زمان لازم است. با کمک و تشویق والدین و معلمین بیشتر کودکان بسرعت رفتارهای مناسب را یاد می‌گیرند. تمام کودکان برخی اوقات از بزرگسالان اطاعت نمی‌کنند. گاهی کودکان تغییرات خلقی بصورت طغیان خشم یا رفتار تخریب گرانه دارند. گر چه در بسیاری موارد جای نگرانی وجود ندارد، طول مدت و شدت این علائم می‌توانند تعیین‌کننده نیاز به مشاوره یا مراجعه به متخصص باشند.

اختلالات رفتاری – علائم:

اختلالات رفتاری در تمام سنین کودکی بروز می‌کند. اغلب اوقات این مشکلات در اوائل دوران زندگی شروع می‌شود. نوپایان و کودکان خردسال گاهی ممکن است از انجام آنچه که بزرگسالان از آنها می‌خواهند انجام دهند، علیرغم چندین بار تکرار درخواست، خودداری کنند. کودگان گاهی بی‌ادب، فحاش و کج خلق می‌شوند. ضرب و شتم دیگران نیز رایج است. گاهی نیز به شکستن اشیا یا از بین بردن لوازمی که برای سایرین مهم هستند، می‌پردازند.

برخی کودکان مشکلات رفتاری جدی دارند. علائمی که قابل ملاحظه هستند عبارتنداز:

- کودک به رفتار بدخود به مدت چندماه یا بیشتر ادامه می‌دهد، مکرراً نافرمانی می‌کند، پرخاشگر و گستاخ است.

- اگر رفتار کودک شدیدتر از حد رفتار معمول و بطور جدی همراه با نقض قوانین خانواده و یا جامعه و در کل بیشتر از حد شرارت بچگانه یا سرکشی نوجوانی باشد این نوع رفتارها می‌تواند بر رشد کودک اثر بگذارد و با توانایی آنها برای گذران یک زندگی عادی تداخل ایجاد نماید. زمانی که رفتار اینگونه باشد بیشتر ناشی از مشکلی است که بنام اختلال سلوک نامیده می‌شود.


پیامدهای این مشکلات رفتاری چیست؟

کودکان دارای اختلال سلوک بیشتر درگیر مبارزات همراه با خشونت فیزیکی می‌شوند و ممکن است دزدی کنند یا بدون وجود هر گونه احساس پشیمانی یا گناه دروغ بگویند. اینگونه کودکان معمولاً از پیروی از قوانین امتناع می‌کنند و یا بتدریج اقدام به شکستن قوانین می‌کنند. گاهی شبها را بیرون از منزل سپری می‌کنند و در طول روز نیز از مدرسه فرار می‌کنند. نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک نیز بدلیل سوء مصرف مواد و یا مقاربت جنسی ممکن است سلامتی و ایمنی خود را در معرض خطر قرار دهند.

این مسئله چه تأثیراتی می‌تواند داشته باشد؟

این نوع رفتارها فشار عظیمی برخانواده و فرد وارد می‌کند. کودکانی که به این ترتیب رفتار می‌کنند اغلب در دوست‌یابی مشکل دارند. علیرغم هوش طبیعی، عملکردشان در مدرسه اصلاً خوب نیست و اغلب در پایین ترین سطح کلاس هستند. ار نظر احساس درونی، افراد جوان ممکن است احساس بی‌ارزشی کنند و تصور نمایند که نمی‌توانند هیچکاری را درست انجام دهند. اگر ندانند و یا نتوانند تغییری در وضعیت خود بدهند، سایرین را بخاطر مشکلاتشان سرزنش می‌کنند.

چه چیز موجب اختلال رفتار مقابله‌ای اختلال سلوک می گردد؟ ‌

- دارا بودن خلق دشوار

- دارابودن اختلالات خواندن یا یادگیری – این مورد می‌تواند باعث دشواری در فهم یا مشارکت در دروس گردد. این افراد به سادگی از درس خواندن خسته می‌شوند احساس کندذهنی می‌کنند و دچار سوء رفتار در کلاس می‌شوند.

- افسردگی:

- وجود سابقه‌ای از سوء استفاده جنسی و یا بهره‌کشی از آنان

- بصورت شایع بیش فعال هستند. این مسئله می‌تواند موجب مشکلاتی در زمینه کنترل خود، توجه ارادی و پیروی از قواعد شود.

والدین گاهی اوقات بطور ندانسته موجب تشدید رفتارها می‌شوند. توجه اندک به رفتار خوب کودک، نشان دادن واکنش سریع در هنگام موارد بحرانی، یا انعطاف پذیری زیاد درباره قوانین و عدم رعایت آنها و عدم نظارت مناسب بر رفتارهای کودکان نمونه‌هایی از این عوامل به شمار می‌روند.

کم توجهی به رفتار خوب:

غفلت والدین در صورت خوب بودن رفتارهای کودکان، آسان است ولی در صورت بدرفتاری والدین سریعاً به کودکان توجه می‌کنند.

بیشتر کودکان و همچنین نوجوانان نیاز به دریافت توجه زیاد از طرف والدینشان دارند و به نحوی رفتار می‌کنند که این توجه را بدست آورند. شاید تعجب آور باشد که بنظر می‌رسد کودکان ترجیح می‌دهند بجای غفلت والدین، عصبانیت یا توجه منفی والدین را بدست آورند. این مسئله می‌تواند یک چرخه معیوب بوجود آورد: بی‌توجهی به کودک ____ رفتارهای نامناسب کودک___ توجه منفی و عصبانیت والدین ____ رفتارهای نامناسب کودک ___...

انعطاف پذیری بیش از حد در مورد عدم رعایت قوانین:

کودکان نیاز به یادگیری اهمیت قوانین دارند و «اهمیتی ندارد» برای قوانین وجود ندارد. تداوم این مسئله کار سختی برای والدین است. این مسئله گاهی بصورت وسوسه‌ای برای حفظ یک زندگی آرام در خانواده جلوه گر می‌شود. مشکل اینجاست که به این ترتیب کودک یاد می‌گیرد که محدودیتها را تا زمانی که آنچه را که می‌خواهد به آن برسد به تعویق بیاندازد.

چگونه می‌توانیم در این موارد کمک‌های لازم را دریافت کنیم؟

والدین می‌توانند کارهای زیادی انجام دهند. این مسئله وقتی می‌تواند مؤثر باشد که منظم، منضفانه و مستمر باشد و پدر و مادر هر دو در مورد آنچه که به کودک ارائه می‌شود توافق داشته باشند.

- برای اصلاح رفتار کودکان، ارائه پاداش و جایزه مؤثر است. بدین ترتیب که پاداش، حتی پاداشهای کوچک به امور عادی و معمولی به کودک می‌فهماند که دوست‌داشتنی است و رفتار او قابل تحسین است.

- دریافت آموزش اضافی و مهارت آموزی در جهت اصلاح رفتار ضروری است. شما می‌توانید اندرزهای لازم در زمینه روشهای اصلاح رفتار را از مراقبین بهداشت مدرسه یا از یک روانشناس تربیتی سئوال کنید.

- اگر مشکلات جدی بیش از 3 ماه ادامه یابد، لازم است که از یک پزشک عمومی سئوال شود اگر کمک تخصصی بیشتری مورد نیاز باشد، آنها قادرند که کودک شما را به یک فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان ارجاع دهند تا با یافتن علت مشکل به شما کمک کنند و همچنین روشهای عملی اصلاح رفتار را به شما ارائه دهند.

0

چه تفاوتی بین اختلالات یادگیری و ناتوانی یادگیری وجود دارد؟

ناتوانی یادگیری کارکردهای اساسی مغز هستند که در کودک دچار اختلال یادگیری، غیرعادی جلوه می کنند.در واقع ناتوانی یادگیری موجب اختلال یادگیری می شود.
اختلال یادگیری همان جلوه ی عملکردهای غیر عادی کودک است که شما آن را می بینید.
مثلا کودکی را می بینید که نمی تواند بخواند، بنویسد،
اعمال ریاضی را انجام دهد و به طور کلی روان عمل کند.بهترین روش برای درک ماهیت ناتوانی یادگیری این است که شما اطلاعات مختصری از نحوه ی استفاده ی افراد از مغزشان برای یادگیری داشته باشید.

گام های یادگیری
در یادگیری باید پاره ای مسایل رخ دهند. در هرسطح از یادگیری مشکلاتی وجود دارد که موجب ناتوانی می شود.
در این جا برای یادگیری منظم و عادی گام هایی را می توان شمرد:
اگر ورودی های مغز در هر کدام از این گام ها کار خود را به خوبی انجام ندهند،آن را یک ناتوانی در یادگیری می نامیم.
گام اول: توجه
اگر نتوانید به چیزی توجه کنید،قادر به یادگیری آن نخواهید بود.این ناتوانی یادگیری دارای جایگاه خاص خود می باشد.این معضل،اختلال نارسایی توجه همراه بیش فعالی است.
گام دوم: درک
ما با چشم ها،گوش ها،بینی،دهان و پوست اشیا را درک می کنیم. اگر این عمل را به خوبی انجام ندهیم، نمی توانیم یاد بگیریم.
به طور مثال اگر فرق میان مسواک وشانه را نتوانیم درک کنیم،مسواک زدن را یاد نمی گیریم.مشکلات مختلفی در سطوح درک می تواند وجود داشته باشد.ولی باید توجه کرد،مثلا،عفونت گوش و یا آسیب رسیدن به ان را نمی توان ادراک شنیداری دانست.بلکه عدم تشخیص درست بین صداها(چ و ش)به وسیله ی فرد،جزء مشکل ادراک شنیداری است.
در مورد دیدن نیز موضوع به همین منوال است.مثلا اگر شخص به دلیل مشکلات کار اندام شناختی چشم یا تاخیر در مغز نتواند ببیند،باز مشکل ادراک دیداری محسوب نمی شود. از انواع مشکل ادراک دیداری این است که شخص قادر به تشخیص این که چیزی جلو یا پشت سرش است،یا این که بفهمد چه چیزی مهم است و چه چیزی در حاشیه است،نباشد. یا مثلا، اگر شما نتوانید فرق میان دو حرف(ت و ث) را حس کنید،خواندن برایتان سخت است. پردازش به حذف صداها ی غیر ضروری و توجه به آنچه که برای شما اهمیت دارد،اشاره می کند.برای مثال یک مشکل مربوط به پردازش شنیداری ممکن است به صورت ناتوانی دانش آموزی در تمرکز بر گفته های اموزگار در حین سر وصدای همکلاسی ها و یا صدای ماشین چمن زنی(بیرون کلاس) جلوه کند یا برای دانش آموز خواندن و پردازش دستور عمل های روی تخته درحالی که مطالب دیگر روی ان نوشته شده، سخت به نظر برسد.
گام سوم: یکپارچگی
وقتی شما می خواهید چیزی را به طور دقیق ادراک کنید نیاز به سه کار دارید: نخست باید آن را در یک مسیر درست و منظم قرار دهید(مرحله بندی).دوم بفهمید زمینه ی آن فعالیت چیست؟(انتزاع). سوم آن را با دیگر ادراکات،تجربه ها و یادگیری های پیشین خود پیوند دهید(سازمان دهی). ممکن است در هر کدام از این سه سطح با مشکل یادگیری مواجه شوید.
گام چهارم: حافظه
حافظه بلند مدت در ناتوانی یادگیری تحت تاثیر قرار نمی گیرد اما حافظه کوتاه مدت می تواند تحت تاثیر واقع شود.اگر شما نحوه ی اندازه گیری ارتفاع یک درخت را (با استفاده ازنوار و...)بدانید ولی بلافاصله نتوانید اندازه ی گرفته شده را به یاد آورید،فاقد ارزش است.
همه ی ما وقتی چیزی را چندین بار تکرار کنیم،به خوبی در وقت لازم به یاد می آوریم.کسانی که حافظه ی کوتاه مدت خوبی ندارند،باید چیزها را ان قدر تکرار کنند تا شاید در مغزشان نقش ببندد.
وقتی مطالب و مفاهیم در ذهن نقش ببندد،ماندگار می شود بعضی افراد در حافظه ی شنیداری مشکل دارند،به نحوی که نمی توانند شنیده های خود را تداعی کنند. برخی دیگر در حافظه ی دیداری دچار مشکل هستند و نمی توانند آن چه را می بینند به خاطر آورند.
گام پنجم: برون داد
همان طور که گر فتن اطلاعات از داخل مغز به صورت دقیق و کارآمد دشوار است،به همان اندازه گرفتن اطلاعات از خارج از مغز نیز مشکل است.
شایع ترین این موارد مربوط به آسیب های گفتار و زبان است. یعنی مردم در حد هوششان نمی توانند صحبت کنند.برخی دیگر با هماهنگی ماهیچه های کوچک دستشان شدیدا مشکل دارند، به گونه ای که می تواند باعث مشکلاتی چون ناتوانی یادگیری در نوشتن شود.(نارسانویسی) گروهی دیگر نمی توانند ماهیچه ها ی بزرگشان را هماهنگ کنند.آنها افرادی دست و پا چلفتی هستندکه در ورزش با مشکل مواجهند.
اختلال یادگیری با هر کدام از گونه های بالا تشکیل می شود. گاهی 1یا 2 و گاهی 5یا6 مورد می توانند با هم باشند.بعضی اوقات دو کودک را می بینیم که دارای این معضل از ترکیب ها و گونه های متفاوت ناتوانی یادگیری مشتق می شود.
چه چیز می تواند شبیه ناتوانی یادگیری باشد اما در واقع آن نیست؟ جواب می تواند یک تومور مغزی یا چیزی شبیه آن باشد.
کسانی که با ناتوانی یادگیری به دنیا می آیند،همراه با زمان پیش نمی روند و ناگهان در هیات کودکی شان ظاهر می شوند. اگر چنین الگویی وجود داشته باشد،آزمون های بسیاری انجام می گیرد تا تعیین کندآیا تومور،حمله های عصبی، رشد غیر طبیعی از،اگر علایم ناتوانی یادگیری به طور دایم، ومستمر و به مدت طولانی در زندگی فرد موجود باشد،می توانید مطمین باشید که اختلال فوق ناشی از دیگر بیماری های عصبی نیست.
از طرف دیگر،عوامل دیگری هستند که می توانند ناتوانی یادگیری ضعیف را بسیار وخیم تر کنند.بی نظمی و اختلال خانواده مصرف الکل،مواد مخدر و سوء تغذیه اختلالات را شدید تر می کنند.
نویسنده: مرضیه نجفی هدک کارشناس روان شناسی بالینی
0

لجاجت یکی از شایع ترین مشکلات کودکان می باشد البته باید متذکر شد که حرف شنوی همیشه یک ویژگی مثبت نیست و توانایی «نه» گفتن به برخی از درخواست ها به نظر مطلوب می آید.

حتی رفتار منفی با خانه را در فرایند رشد و اوایل کودکی می توان طبیعی شمرد. از این رو پدر و مادر نباید همیشه انتظار فرمانبری از فرزند خود داشته باشند،زیرا این موضوع در جامعه نه معیار است و نه مطلوب.

کودک لجباز دائماَ دوست دارد با دیگران مجادله و سرزنش کرده وبه گونه ای عمل کند که مخالف با درخواست دیگران باشد.نافرمانی، منفی بافی و مخالفت با دیگران به خصوص با والدین و مربیان از ویژگیهای اصلی این کودکان است.

ممکن است لجاجت واکنشی کوتاه مدت اما شدید باشد که کودک در برابر کوچکترین سرخوردگی از خود نشان می دهد. تحقیقات نشان داده که لجبازی در کودکانی که اختلالات یادگیری دارند بیشتر از دیگر کودکان است شکست و ناکامی در تحصیل منجر به اعتماد به نفس پایین گشته و در نتیجه این کودکان بر انجام رفتار خویش پافشاری می نمایند. کم طاقتی در برابر شکستها،اعتماد به نفس پایین، خلق افسرده و حمله های کج خلقی از علایم لجبازی در کودک به حساب می آیند. والدین این کودکان بیشتر فرمان می دهند و بیشتر می پرسند و بیشتر به کودک اهانت می کنند و احساسات خود را عملاَ بروز می دهند. پدر و مادر ها معمولا با هم اختلاف نظر دارند و با هم در مجادله هستند به عبارتی والدین فاقد یک تصمیم گیری واحد در قبال کودک بوده و کودک نوعی دوگانگی رفتار را از والدین خود می بیند لذا کودک می آموزد که با لجبازی و تندخویی می تواند هر چه راکه می خواهد به دست آورد.

ممکن است لجاجت کودک در بیشتر موارد به خاطر حسادت بروز کند بنابراین والدین نباید به رشد حسادت کودک کمک کنند.


درمان لجاجت

برای کاهش رفتار لجبازی کودک می توان از روشهای زیر اقدام نمود:

-نادیده گرفتن و عدم توجه اطرافیان به لجاجت کودک

-دادن پاداش و امتیاز به هنگام ارائه رفتار مناسب

-پذیرش کودک و استفاده از کلمات مثبت و پاداش های شفاهی

-حذف برنامه های مورد علاقه کودک و محروم نمودن کودک از آن برنامه ها، البته دقت شود که از تنبیه برای حذف لجبازی کودک استفاده نگردد.

-استفاده از اصل بازداری به این معنی که کودک الگویی را مشاهده می کند که در آن الگو کودک دیگری به دلیل لجبازی تنبیه می شود با مشاهده این الگو احتمالا کودک مشاهده گر رفتارمورد نظر را کاهش خواهد داد.

زمانی که کودک نیاز به استقلال دارد ایجاد محدودیت توسط والدین موج تندخویی کودک می شود پس مراقب باشیم که از کودکان بیش از توانایی آنها انتظار نداشته باشیم.

0

بسیاری از کودکان که در مدرسه قادر به یادگیری نیستندبه واسطه عدم پیشرفت تحصیلی،افسرده،مضطرب،ناامید و برخی از اوقات خشمگین می شوند.از آنجا که اغلب اوقات اختلالهای رفتاری خفیف با ناتوانی های یادگیری پیوند دارد،دانستن برخی از اطلاعات در این زمینه برای معلمان و متخصصان تعلیم و تربیت اهمیت دارد.بسیاری از متخصصان بر این باورند که مشکلات روانی می تواند موجبات ظهور برخی مسائل یادگیری را در کودکان فراهم آورد.(برکوویتز و راتمن؛1960،افرون،1953)شمار فراوان کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری که ناراحتی عاطفی دارند خود گواه بر این مدعاست.(بوئر،1969)برخی از دست اندر کاران اولیه این زمینه،نظری کاملاًمخالف ابراز داشته اند بدین معنی که معتقدندمشکلات اجتماعی -عاطفی از مسائل کودک در یادگیری مایه می گیرد.برای مثال فرنالد (1943)در این باره اظهار می دارد که اقلیت بسیار کوچکی از کودکانی که وی با آنها کار می کرده است پیش از بروز مشکل یادگیری به مسائل عاطفی دچار بوده اند.در حال حاضر نمی توان رابطه علّی دقیقی بین مشکلات عاطفی و ناتوانیهای یادگیری برقرار کرد چرا که عوامل بسیاری که در هر دو زمینه بر یکدیگر اثر می گذارند،امکان هر گونه تلاشی را برای رسیدن به چنین رابطه دقیقی از بین می برد با این همه تعداد اندکی وجود مسائل اجتماعی -عاطفی در کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری را انکار می کنند. اکنون به برخی از رایج ترین مسائلی که این کودکان با آن مواجه هستند اشاره می کنیم:

اتکای به دیگران:اکثر کودکان با رشد و رسیدن به بلوغ اجتماعی معمولاًبه درجه معینی از استقلال دست می یابند.کودکان اغلب با بالا رفتن سنشان اصرار می ورزند"خود؛ کارشان را بهتر انجام می دهند "بدین گونه است که از اتکای به دیگران بتدریج کاسته می شود برخلاف کودکی که بطور طبیعی رشد می کند،بسیاری از کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری اتکای شدیدی به والدین،معلمان و سایر بزرگسالان دارند.اتکای زیاد این گونه کودکان معمولاًبه این صورت ظاهر می شود که آنان بیش از حد می خواهند که دیگران آنها را یاری و تایید کنند و برای انجام اکثر فعالیتهایی که به انجام آن مشغولند از دیگران یاری می خواهند.(بلکهام و سیلبرمن،1975). به گفته گاردنر کودکان اتکای شدید به دیگران را از اطرافیان می آموزند.وی اظهار می دارد که اتکای به دیگران بدین گونه آغاز می شود که چنین کودکانی انجام کارهایی را که دیگران انجام می دهند،یا اجتماع از آنان انتظار دارد دشوار می یابند.بزرگترها و خواهران و برادران برخی از کودکان نیز هنگامی که می بینند آنان با دشواری روبرو شده اند اظهار تمایل می کنند که به آنان کمک نمایند.کودکان خردسالی که به مدرسه وارد می شوند برای اولین بار رفتارهایی را نشان می دهند که حاکی از اتکای شدید است.با این حال بسیاری از این دشواریها در خلال ماههای اول سال از بین می رود.اما در مورد برخی کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری این گونه اتکا تا یکی دو سال اوّل و حتّی سالهای میانی تحصیل بطور جدی ادامه می یابد.ناکامیهای تحصیلی این کودکان بی تردید با این نیاز فوق العاده به یاری و تایید بیش از حد دیگران مرتبط است در این مورد کسب درجه ای از اعتماد بنفس برای کودکانی که به شدّت به دیگران وابسته هستند،اهمیتی حیاتی دارد.توصیه می شود که برای این کودکان موقعیتهایی فراهم شود تا با چشیدن مزه موفقیتهای بخصوص و کسب تجربه های مثبت بتوانند میزان شایستگی خود را بالا ببرند.گاردنر(1978)نیز در مورد حل مشکل کودکی که به دیگران متکی است،پیشنهاد ارزنده ای ارائه داده است.شیوه اداره رفتار وی برای کاهش این مشکل رفتاری بصورت ارائه گامهایی متوالی است.

تصور نادرست از خود:اغلب اوقات دیده می شود که کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری نسبت به خود تصوّرات منفی دارند یا خود را دست کم می گیرند (گاردنر،1978؛کافمن و والاس؛1978)این کودکان اغلب اتّکا به نفس ندارند،و خود را ناچیز می پندارند.مشاهده این کودکان در حالی که خود را در انجام صحیح کارها ناتوان می یابند دور از انتظار نیست.بسیاری از کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری به دلیل شکستهای پی در پی تحصیلی آنان تصور می کنند کودن خرفت و بی فایده هستند واز انجام هر کار مفیدی عاجزند.برخی کودکان که خود را چنین دست کم می بینند به دلیل ترس از یک ناکامی دیگر از انجام تکالیف خود می گریزند اغلب به نظر می آید که این کودکان دست از همه چیز شسته اند و متقاعد شده اند که نمی توانند برخی تکالیف را انجام دهند طبق نظر پورکی(1970)به نظر می آید که میان تصّور نادرست از خود وپیشرفت تحصیلی پیوندی وجود داشته باشد.فیتس (1972)نیز بر این باور است که کودکانی که نسبت به خود خوش بین هستند معمولاً مسائل را راحت تر ومؤثّرتر فرا می گیرند و فعایتهای دشوار و ناخوشایند و افراد سختگیر و بدبرخورد تهدیدی برای آنان به حساب نمی آید.

حواس پرتی:متخصّصان اولیه این رشته حواس پرتی کودکان ناتوان در یادگیری را با اختلالهای گوناگون ادراکی مرتبط می دانستندکودک مبتلا به ناتوانی یادگیری که مبتلا به حواس پرتی است نمی تواند حواس خود را بیش از چند دقیقه بر یک فعایت متمرکز کند.و توجّه وی به آسانی به فعالیتهای نامربوط به فعالیت منحرف می شود.کودک حتّی زمانی که از مسئله آگاه است در می یابد که تمرکز داشتن بر یک کار بخصوص برایش فوق العاده دشوار است.(جانسون و مایکل باست 1967)

ویژگی حواس پرتی در کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری احتمالاًدر همه درسها در مدرسه مورد توجه قرار می گیرد.مایرز و هامیل اظهار می دارند که فعالیتهای پیچیده و یا تؤام با هراس می تواند موجب روی آوری کودک به رؤیا یا انجماد فکری وی شود.از این رو درسهایی را که برای کودک دشوار است باید به دقّت و از نزدک مورد توجه قرار داد.افزون بر این به نظر می رسد که شمارقابل توجهی از مبتلایان به ناتوانی یادگیری در کارهای بی ارتباط به مدرسه چون تماشا ی تلویزیون نیز با مشکل عدم توجه روبرویند.

تکرار غیر عادی:تکرار غیر عادی به تمایل برخی از مبتلایان به ناتوانی یادگیری به تکرار مداوم رفتاری گفته می شود که به ویژه زمان ارائه آن درست و مناسب نباشد.کودکان مبتلا به این اختلال در تغییر فعالیت و اقدام به فعالیت دیگر نیز دشواری دارند.نمونه های تکرار غیر عادی عبارتست از نوشتن مکرّر یک حرف تداوم در ترسیم خطوط دایره وار پس از اینکه از وی خواسته می شود دایره ای بکشد، رنگ امیزی تمام یک صفحه با یک رنگ.تکرار غیرعادی کلامی به تکرار مداوم کلمه ها یا عبارتها و همچنین به مشکل برخی کودکان در تغییر موضوع بحث گفته می شود(مایرز،هامیل 1976)

میان تکرار غیر عادی و مسئله حواس پرتی پیوند نزدیکی وجود دارد (مایکل باست و جانسون 1967) می دارند که در مسئله تکرار غیر عادی،نمی توان به طور عادی توجه را کنترل کرد،از این روست که توجه بی انقطاع به جهت معینی جلب می شود در نتیجه درمان اختلال تکرار غیر عادی معمولاً از طریق تمرکز بر رفتارهایی است که به کودک اجازه می دهد به کار یا فعالیّت به خصوصی بیشتر توجه کند.

رفتارهای اخلالگرانه:بسیاری از رفتارها را که در مبتلایان به ناتوانی یادگیری مشاهده می شود می توان به طور عام در میان رفتارهای اخلالگرانه جای داد.اینگونه رفتارهای آشکار معمولاً به دلیل اخلال در روند فراگیری و نظم کلاس،و به علّت آن که نمی توان پرخاشگری را نادیده گرفت،نسبت به انواع سایر مشکلات عاطفی هیجانی برای معلم مهمتر است.رفتارهای اخلالگرانه ای که در کلاس درس نمایان می شودو اغلب موجبات مشاجره با دیگر کودکان را فراهم می آوردمعمولاً بر سر مسائلی جزئی چون تنه زدن یا هل دادن پدید می آید.این عوامل شتاب دهنده زمانی که کودک زد وخورد یامشاجره را آغاز می کند در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد.بروز چنین رفتارهای اخلالگرانه،هنگامی که معلم به صورت انفرادی یا گروههای کوچک با کودکان کار می کند و یا کلاس نسبتاً آرام است،دور از انتظار نیست.

رفتارهای اخلالگرانه کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری تا میزان معیّنی به ناتوانی کودک در انجام یک کار بخصوص مربوط می شود.برخی رفتارهای کودک که نمایانگر احساسات اوست می تواند از سر خوردگی او نسبت به عدم موفقیت تحصیلی یا نبود تشویق مایه گرفته باشد.فرضیه ارائه شده از سوی دالرد و همکارانش(1939) می گوید که پرخاشگری همیشه از سرخوردگی ناشی می شود.فراوانی و شدًت سرخوردگی در نوع و میزان پرخاشگری تاثیر می گذارد.

گوشه گیری: برخلاف کودکی که اشکارا پرخاشگر است یا تحرّک بیش از حد دارد برخی کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری را می توان با ویژگی بی حالی،سستی،عدم تحرک،واین که در کلاس هیچ آزاری به دیگران نمی رسانند شناخت.(مایرز و هامیل،1976)گوشه گیری این نوع کودکان اغلب سبب می شود که در کلاس های درس توجّه کسی به آنان جلب نشود.اغلب اوقات این کودکان می کوشند که تماسشان تاحد ممکن با همسالانشان و افرادبزرگسال کم باشدآنان از روابط متقابل اجتماعی کاملاًپرهیز می کننداین ویژگی بخصوص کودکان، با خصوصیت کودکی که بطور کلّی شرمگین و آرام است تفاوت دارد.طبق اظهار بلکهام و سیلبرمن (1975)اکثر کودکان در مقاطع مختلف رشد برخی رفتارهای گوشه گیرانه از خود بروز می دهند.این رفتارها تنها زمانی ناسازگاری تلقی می شود که بطور مجزّا و انحصاری مشاهده شود.و مانع از برقراری روابط عادی با دیگران شود.

گوشه گیری می تواند از عوامل گوناگون ناشی شود.از جمله دلایل عمده گوشه گیری می توان از عدم موفقیّت در امور تحصیلی و یادآوری ناکامیهای پیشین نام برد.همچنن بعضی از کودکان به غلط تشویق می شوند که آرام وبیصدا بنشینند.گوشه گیری معمولاًبسیار تدریجی و با گامهای بسیار کوتاه از بین میرود.

تحرّک بیش از حد:معمولاًتحرک بیش از حد به جنب و جوش و فعالیّت بیش از اندازه گفته می شود.و چنین رفتارهایی بیشتر اوقات در حکم یک اختلال حرکتی تلقی می شود تا یک مسئله اجتماعی عاطفی.به باور گاردنر (1978)گرچه این احتمال وجود دارد که جنب و جوش فوق العاده از عوامل جسمی مایه گرفته باشد،امّا معلوم شده است که کودکان برخی از این رفتارها را از طزیق تشویق نا آگاهانه دیگران می آموزند.کودکان مبتلا به پرتحرکی معمولاً بسیار بی قرارند و تقریباًهمیشه به نوعی در حرکتند.(کیوف1971)معتقد است که در تعیین میزان تحرک بیش از حد توجّه به متغیرهای اجتماعی و موقعیتی اهمیّت فراوان دارد. دلایل تحرک بیش از حد فراوان و متنوع است از جمله دلایل ذکر شده عبارتند از:دلایل زیست شناختی همرا ه با عوامل محیطی،تجربه های مدرسه و انواع گوناگون آلرژها.طبق نظر برایانت (1972)تحرک بیش از حد با بالا رفتن سن معمولاًکاهش می یابد و علایم آشکار تحرک بیش از حد کمتر به چشم می خورد امّا اختلالهای مربوط به تمرکز،توجّه و حواس پرتی احتمالاًپابرجا خواهد ماند.

مشکلات ادراک اجتماعی:ادراک اجتماعی عبارتست از توانایی درک وضعیت خود نسبت به رفتار افراد دیگر و موقعیتهای اجتماعی (جانسون و مایکل باست1967)ماهیت مشکلات ادراک اجتماعی سبب می شود تا کودکی که به مشکلات بالا دچار است با کودک مبتلا به اختلالات عاطفی یا با کودکی که دچار مشکلات شخصیتی عمده است اشتباه گرفته شود.

کاستیهای ادراک اجتماعی کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری بیشتر اوقات در روابط آنان با دیگران در وضعیت های مختلف اجتماعی نمایان می شود اهمیت ندادن به احساسات دیگران یکی از کاستیهای متداول ادراک اجتماعی است.امکان دارد بی حساسیّتی نسبت به دیگران از ناتوانی کودک در درک ارتباطات غیر کلامی چون حرکات صورت،ژستها یا حالت کلّی آنان مایه می گیرد.در نتیجه اغلب اوقات این کودکان با نامهای نابالغین اجتماعی شناخته شده اند.روابط اجتماعی این کودکان با دیگران اغلب اوقات در حد بسیار کم و ناقص انجام می گیرد.این کودکان به طور معمول قادر به پذیرش مسئولیتهای شخصی و اجتماعی نیستندکودکان خردسالتر این گروه معمولاًتشخیص نمی دهندکه چرا آنان باید اسباب بازیهای خود را به دیگران نیز بدهند.همینطور نمی توانند بدون هدایت و حمایت مداوم دیگران به تنهایی فعالیتی را انجام دهند.والدین این کودکان می گویندکه کودکانشان با همسالان خود سر جنگ دارند و همبازیهای انان بسیار اندکند.کودکان مسن تر این گروه اغلب خویشتن دار نیستند یا خویشتن داری آنان اندک است.از آنجا که آنان پیوسته در حال گفتن چیزها یا انجام کارهای نامناسب هستند دیگران آنان را کودکانی گستاخ و بی نزاکت می شمارنددرباره این کودکان همچنین گفته می شود که آنان قادر نیستند رفتار خود و دیگران را در موقعیتهای مختلف پیش بینی کنند.

برطرف کردن مشکلات ادراک اجتماعی احتمالاً کار دشواری نیست و جایگزینی و آموزش رفتارهای صحیح معمولاًدشوار است.جانسون و مایکل باست پیشنهاد می کنند که چاره درد دشواریها ادراک اجتماعی را باید در موقعیتهای عملی و واقعی جست.آنان همچنین بر این باورند که برای این کودکان باید روابط غیرکلامی به شکل کلامی در آید و مورد تحلیل قرار گیرد.

سایررفتارها:شمار دیگری از رفتارهای عاطفی –هیجانی که در کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری مشاهده می شوند عبارتنداز:تحریک پذیری بیش از حد،عدم امنیّت،رفتارهای ضد اجتماعی چون دروغگویی،استفاده از کلمات نامناسب،دزدی،کج خلقی و..

ارزیابی مسائل اجتماعی –عاطفی:مؤثرترین شیوه ارزیابی مسائل اجتماعی-عاطفی آن است که ارزیابی در محیطی طبیعی به عمل آید.طبق نظر آدامز(1964)برخی از محیطهای مناسب این کار عبارت است از:1-گفتگوهای غیر رسمی 2-فعالیتهایی که دانش آموز بدون راهنمایی دیگران انجام می دهد.3-بحث در باره موضوعهای جنجال برانگیز 4-فعالیتهای اجتماعی خارج از کلاس 5-ایفای نقش و اجرای نمایش 6-خلق آثار هنری 7—فعالیتهای ورزشی و فواصل استراحت

منبع: ناتوانیهای یادگیری،جرالد والاس؛جیمز.ا.مک لافلین؛ترجمه م.تقی منشی طوسی

0

روانشناسان هشدار دادند:میزان هورمون استرس موسوم به کورتیزل در کودکانی که شاهد دعواها و مشاجرات والدین هستند افزایش پیدا می کند.

به گفته محققان: هورمون کورتیزول در کودکانی که از دعوا ی والدین پریشان و مضطرب می شوند بسیار بیشتر است. در این پژوهش محققان دانشگاه روچستر در نیویورک.دانشگاه مینه سوتا و دانشگاه نوتر دام در ایندیانا روی 208کودک سفید پوست و مادران آن ها مطاله کردند.پژوهشگران در نظر داشتند با انجام این تحقیق در یافتند آیا کودکانی که در واکنش به درگیری.الگوهای رفتاری خاص از خود بروز می دهند از نظر میزان هورمون کورتیزول نیز دچار تغییر می شوند؟محققان در یافتند که حتی مشاجره تلفنی والدین نیز روی بروز استرس در کودکان تاثیر می گذارد. بررسی های انجام شده در آزمایشگاه نشان داد وقتی کودکان با مشاهده و نزاع والدین پریشان و مضطرب می شوند.ترشح هورمون استرس در آنها افزایش پیدا می کند. گفتنی است افزایش هورمون کورتیزول باعث افزایش فشار خون و کاهش واکنش های ایمنی بدن می شود.


0
آرنولد گزل به سال (1880) به دنیا آمد و در سال 1961 چشم از جهان فروبست. او را باید پیشوای طرفداران رشد طبیعی به شمار آورد. به اعتقاد وی رشد فرایندی است با الگوهای مشخص که از دوران، کنترل ومراقبت شده، به انجام می رسد ونه تنها شامل نمو بافتها واندام ها، بلکه شامل کارکردو رفتار خاص آنها نیز می باشد. فرهنگ ومحیط تنها به عنوان عوامل ثانوی در این فرایند موثرندو می توانند شکل رشد را تغییر دهند، اما نمی توانند آن را پدید آورند یا از بین ببرند.
رشد طبیعی معمول شرایط ساخت درونی است که به شیوهای منظم ودور از هر گونه یادگیری وتمرینی پدید می آید.گزل به ویژه در تعیین شیوه هاو فنون رشد برای کارشناسان وپزشکان کودک شهرت به سزای دارد. وی در مقام سرپرست کانون پژوهشهای کودک در دانشگاه (یه یل) با همکاری طرفداران خود هنجارهای رشد را مشخص نمود.به اعتقاد او رفتار کودک در الگوهای معین کاملا قابل پیش بینی است وچون سرعت رشد متفاوت است، بی شک زمان مراحل رشد نیز متغیر است.
گزل هنجارهای سنی را معیارهای قطعی رشد نمی شناسد، بلکه آنها را توجیهی برای هدفها به شمار می آورد و در هر یک از مراحل سنی به تفاوتهای فردی اعتبار بیشتری می دهد.وی می کوشد ترکیبی از حالت های اختصاصی ومراحل رشد به وجود آورد به نظر او مراحل رشداز پیش تعیین گردیده است اما شخصیت،میزان و سرعت رشد و استعدادهای فردی حالت اختصاصی دارند. برخی رفتارها بدون تاثیر عوامل بیرونی خودبه خود پدیدار می شوند. حالتهای اختصاصی درون زاد در نظر او حائز بیشترین ارزش واعتباراند.
با توجه به مطالبی که بیان شد، بنا بر اعتقاد گزل رشد فرایندی است که ازدرون فرد سرچشمه می گیرد ومحیط تنها یک تاثیر فرعی بر این فرایند دارد. بدین سبب وی هم درخانه وهم درمدرسه از آزادی رشد کودک در حدود توان وعلاقه او طرفداری می کندو هر نوع اجباریا محدودیت را ناقص رشد و پرورش سالم می داند،زیرا در وجود کودک روحیه منفی گرایی پدید می آوردو به سازندگی و باروری وی لطمه وارد می سازد.

مفهوم رشد داخلی
براساس آنچه گزل درباره مفهوم رشد داخلی خاطرنشان می‌سازد، رشد داخلی عبارت است از فعالیت درونی که مراحل پی‌درپی تحول کودک را تایید می‌کند و تابع تعامل ارگانیزم و محیط درونی است، در حالی که رشد بدنی تعامل ارگانیزم و محیط‌های درونی و بیرونی را تعیین می‌کند. در واقع رشد داخلی مقدم بر تحول آدمی و یکی از عوامل سازنده آن است. بنابراین رشد بدنی به عنوان یکی از ابعاد مهم ارگانیزم، تابع رشد داخلی است.

گزل رشد را چنین توصیف می‌نماید: رشد عبارت است از عناصر ذاتی تعامل که پدیدآیی‌های شکلی و تغییرپذیری‌های دوره‌های زندگی را مشخص می‌نماید. گزل به این حقیقت معتقد بود که باید محیطی وجود داشته باشد تا یک ارگانیزم بتواند در آن تحول یابد و همچنین کودک در بین خانواده و فرهنگ محیط تکامل می‌یابد ولی او معتقد بود که استعداد و توانمندی‌های ذاتی بلوغ، رشد و تحول که در وجود کودک نهفته است در ترکیب‌بندی ذهن و تحول وی بسیار موثر است.
گزل مراحل رشد را به ترتیب زیر مشخص کرد:
1- مرحله نخست از تولد تا پایان هفته چهارم:
در این مرحله اندامهای حسی و حرکتی اشنایی محدودی با محیط پیدا می کند.
2- مرحله دوم از هفته چهارم تا 9 ماهگی:
کودک از راه حواس خود، به ویژه به یاری حس بینایی وبساوایی(لامسه)، جهان پیرامون خود رابرسی واکتشاف می کند و با اشیائ محیط اشنا می شود.
3- مرحله سوم از 9 ماهگی تا 15 ماهگی:
کودک می توانداز جای خود حرکت کند واین زمان در برسی وشناخت محیط خود دارای میدان گسترهای است.دهان تنها وسیله شناسایی وی در این دوره هست.
4- مرحله چهارم از 15 تا 30 ماهگی است:
کودک می تواند راه برود نیروی تازهای در خود احساس نماید وبه کشف دنیای جدیدتری نایل گردد،به ویژه می تواند از راه سخن گویی مقصود خود را بفهماند و ازنیت دیگران آگاه شود.
5- مرحله پنجم از 30 ماهگی تا 5 سالگی:
کودک گرایش زیادی به پرسش وپاسخ نشان می دهد. اعمال و حرکات خود را تعریف می کند،حس کنجکاوی او افزایش می یابد ودرپی فهم وچگونگی وطرزکار اشیائ درباره انچه که به فکرش می رسد پرسش های گوناگون می کند.
6- مرحله ششم از 5 تا 9سالگی:
در این زمان کودک به مدرسه راه می یابد وتفکرش به یک سازمان منطقی دست پیدا می کند، حس همکاری با دیگران و توجه به حقوق آنان در او پیدا می شود.
7- مرحله هفتم از 9 سالگی تا آغاز بلوغ:
از ویژگی های این مرحله تشکیل گروه یا دسته با کودکان هم سال است. نسبت به جمع آوری اطلاعات درباره اشیاء و رده بندی آنها علاقه مند می شود. دستگاههای جنسی در پسران و دختران رشد می کنند و نشانه های بلوغ جسمی و نوجوانی در آنان نمایان می گردد.
● اصول گزل:
1) اصل سوگیری نمو:
بنابر این اصل دستگاه عصبی – حرکتی از یکسو دارای تحولی از سر به پا یا اصطلاحا سری – دمی است و از سوی دیگر این تحول از نزدیک به دور یعنی از مرکز به پیرامون است ولی بین این تمایل تحول سری – دمی و از نزدیم به دور در هم آمیختگی وجود دارد.
2) اصل رد هوطنیدگی متقابل:
بر اساس این اصل اسقرار الگو های حرکتی و هماهنگی بین آنها شکل گیری های حرکتی پدیدار می شوند و باید فرصتی به دستگاه عصبی – حرکتی داده شود تا این الگو ها با هم هماهنگ شوند و ساختار های حرکتی را بوجود آورند.
3) اصل ناقرینگی کنشی:
بناباین اصل انسان که در آغاز زندگی دو سو توان است یعنی فرقی بین سمت راست و چپ بدن خود حس نمی کند بزودی این تمایل در او قوت می گیرد که یک طرفی و یک جانبه عمل کند پس دو سو توانی حالتی موقتی است و خیلی زود در فرد تمایلی بوجود می آید که به اعضای سمت راست یا چپ بدن اعمالی را نجام می دهد و بر این اساس فرد چب برتر یا راست برتر می شود.
4) اصل تفرد یا نمو یافتگی متفرد کننده:
بر پایه این اصل فرد به نمو یافتگی نوعی خود دست می یابد و در عین حال به یک ردیف سازشهای اختصاصی نایل می گرددو عمل خارجی یا محیط ممکن است رفتار فرد را متمایز کند ولی زمان این تغییر با رفتار ها توجیه می یابد که عامل تفرد به نمو یافتگی لازم رسیده باشد.
5) اصل نوسانهای خود نظم جو:
این اصل عبارت است از اینکه فرایند های تحول روانی مسیر ثابتی را طی نمی کنند این تحول به صورت خطی نیست و نوسانهایی دارد و یک نوع بازگشت هایی در آن صودت می گیرد گزل این خصیصه را نمو حلزونی می نامد علت این نوسانها را گزل چنین تبیین می کند یک خصیصه خود نظم جویی در زمینه عصبی وجود دارد و این خصیصه برای این است که آدمی به سازشها و تبیینهای بهتری نایل آید.
ملاحظات روش‌شناختی و پردازش داده‌ها در نظام گزل
-بررسی دوقلوهای یکسان به منظور وارسی تاثیر تمرین و استفاده از مطالعات مقایسه‌ای حیوان و انسان، زیربنای تبیین کلی یافته‌های گزل را تشکیل می‌دهند و از ابعاد روش‌شناسی نظام او محسوب می‌شوند.
- روش گردآوری داده‌ها که بر پایه مشاهدات مستقیم، مکرر و در آغاز محض، سپس با ضبط و تحلیل سینمایی تطورها و تغییرها همراه می‌شوند.
- کاربرد تست و مصاحبه نیز به عنوان مشاهده برانگیخته مورد توجه قرار گرفته‌اند.

گزل طی انجام مطالعات خود درباره رشد و تکامل کودکان وسیله معروف خود را به نام شیشه یا آینه یک‌طرفه ابداع کرد. ابزاری که در به عینیت در آوردن مطالعاتش بسیار مفید بود و او نیز طرز استفاده از آن را برای کلیه دانشجویان خود نشان می‌داد. او نیز به اختراع دیگری دست زد و نام آن را اتاق کروی شکل یا عدسی متحرک نامید که از صحنه آزمایشات فیلمبرداری می‌کند. گزل توسط تکرار مشاهده این نوع فیلم‌ها و آزمایشات، هنجارهای تحول رفتار را به‌ویژه در دوران شیرخوارگی گسترش داد. در واقع گزل پردازش داده‌ها و شکل‌گیری یافته‌های خود را براساس ده مولفه تدارک دیده است که منظومه‌های مختلف و نیمرخ رفتار هر فرد را ترسیم می‌کند.
مولفه‌هایی که او خاطرنشان می‌سازد عبارتند از:
1. زمینه حرکتی در وهله اول حایز اهمیت است و گزل مشخصات حرکتی را در نیمرخ رفتار منعکس می‌کند.
2. بهداشت بدنی که چگونه در جریان تحول تامین می‌شود و از خطوط اصلی نیمرخ رفتار است.
3. جلوه‌ها یا تظاهرات هیجانی که در کودک در جریان تحول بروز می‌کنند تحت چه شکل و شرایطی هستند.
4. مسایل مربوط به ترس و خواب دیدن‌ها که شاید در ماه‌های اول حایز اهمیت نباشد اما در دوره بین سه تا 7 - 6 سالگی بی‌نهایت اهمیت دارد.
5. مساله من و جنس نیز در نیمرخ رفتار نشان داده شده است.
6. از بدو تولد تا پایان نوجوانی به چه ترتیب حضور افراد برای کودک اهمیت دارد و با آن‌ها رابطه برقرار کند.
7. بازی‌ها و وقت‌گذرانی‌ها که در سنین بالاتر شکل فعالیت را به معنای کلی کلمه به خود می‌گیرد.
8. زندگی آموزشگاهی که از سه سالگی به بعد در شرایط نگهداری کودک به وسیله افراد دیگر و در شرایط کودکستان و مدرسه اهمیت می‌یابد.
9. تحول حسن اخلاقی کودک نیز در نیمرخ رفتار مورد توجه است.
10. سطحی از آگاهی یا تصویر یا دیدی که کودک نسبت به جهانی که در آن قرار گرفته دارد.
0

بیش فعالی در کودکان یک مشکل شایع است که امروزه تعداد زیادی از افراد به آن مبتلا هستند. پزشکان هنوز علت شیوع آن را نمی دانند. متخصصان بر این باورند که این ناهنجاری را با پیشگیری به موقع می توان درمان کرد و جلوی پیشرفت این موضوع را گرفت. بیش فعالی در دختران و پسران تفاوت هایی دراد که در این موضوع به آن اشاره خواهیم داشت.تحقیقات نشان می‌دهد، فاکتورهایی مانند جنس و سن در تظاهر علائم و اعمال روش‌های درمانی، مؤثر است. بطوری که به عقیده پژوهشگران دختران بیش‌فعال در مقایسه با پسران مبتلا به این اختلال، دچار علائم متفاوتی شده که شناخت این علائم به تشخیص سریع و روند مراحل درمانی بهتر کمک می‌کند. آزمایش‌ها نشان می‌دهد، تشخیص بیش‌فعالی در پسران سریع‌تر و راحت تر از دختران انجام می‌گیرد بطوری که تشخیص در پسران، سه برابر امکان‌پذیرتر از دختران است.
از آنجایی که علائم این اختلال در پسران چشمگیرتر است و آنها بیشتر از دختران رفتارهای تکانشگرانه دارند، تشخیص بیماری در پسران سریع‌تر است.بطور کلی، بی‌توجهی و نادیده گرفتن مسائل اطراف از علائم اختلال در دختران مبتلا به بیش‌فعالی است که در پسران به جای آن انجام رفتارهای غیرمنطقی بدون انگیزه قبلی و فکر انتظار می‌رود.
پسران مبتلا به ADHD، بسیار فعال بوده و بی قراری یا ناآرامی آنها به راحتی توسط والدین یا آموزگاران در مدرسه قابل تشخیص است. این کودکان بیشتر اوقات در کلاس‌های درس یا اتومبیل که مجبور هستند، ساعاتی را آرام و بی‌تحرک روی صندلی بنشیند، بی‌قرار می‌شوند.
در کلاس درس بدون اجازه گرفتن از آموزگار، شروع به صحبت می‌کنند، به هیچ‌وجه صبور نبوده و در زنگ ورزش ضعیف هستند و در صف‌ها نمی‌توانند در کنار دیگر دانش‌آموزان آرام گیرند.
اکثر پسران مبتلا به بیش‌فعالی رفتاری غیرقابل پیش‌بینی داشته و برای آنها مهم نیست دیگران نسبت به رفتارهایشان چه برداشتی کرده یا چه واکنشی نشان می‌دهند. این گروه از کودکان رفتارهای مهاجمانه و پرخاشگرانه بویژه نسبت به گروه‌های هم‌سال خویش دارند و اکثر آنها تا سن سه سالگی صحبت نمی‌کنند یا در سال‌های اولیه کودکی کم‌حرف هستند.
دختران مبتلا به بیش‌فعالی اغلب بی‌دقت هستند، به جزئیات و مسائل پیرامون خود، توجه نمی‌کنند و در اکثر موارد در آموختن مهارت‌های حل مسئله و سازمان‌دهی ضعیف هستند.
اتاق خواب، میز کار، کوله‌پشتی دختربچه بیش‌فعال معمولاً به هم ریخته است و هیچ وسیله‌ای در جای خود قرار ندارد. آموزگاران این گروه از کودکان از شیوه درس خواندن و انجام تکالیف آنها ناراضی بوده و اغلب ادعا می‌کنند که انجام چندین کار بطور همزمان از عهده دختران مبتلا به بیش‌فعالی خارج بوده و هیچ‌توجهی به درس ندارند.
دختران بیش‌فعال فراموشکار نیز هستند، اسباب‌بازی یا لوازم‌التحریر و کتاب‌هایشان را گم می‌کنند و تمرکز آنها هنگام انجام بازی‌ها یا فعالیت‌های علمی بسیار کم است. تنها انجام بازی‌های کامپیوتری این گروه از کودکان را خوشحال کرده و هنگام این نوع از بازی از تمرکز کافی برخوردار هستند و از آنجایی که در مواجهه با صفحه کامپیوتر احساس آرامش و تمرکز بیشتری در مقایسه با قرار گرفتن در محیط دارند، ترجیح می‌دهند، به جای انجام تکالیف مدرسه وقتشان را صرف انجام بازی‌های کامپیوتری کنند.
از علائم مشترک میان دختران و پسران مبتلا به بیش‌فعالی می‌توان به ضعف در یادگیری و مهارت‌های ارتباطی و آموزشی، نداشتن تعادل در حرکت، صحبت کردن، بی‌قراری و رفتار غیرمنطقی اشاره کرد که علت آن نقص در برقراری ارتباط صحیح میان دو نیمکره مغز است.

0

اگر شما واقعا علائم بیش فعالی را داشته باشید نیاز دارید تا هم درمان دارویی داشته و هم راهکارهای رفتاری را به کار بندید. بیش فعالی معمولا در دوران کودکی بروز پیدا می کند و در برخی مواقع به بزرگسالی هم کشیده می شود. علایمی چون مشکل توجه و تمرکز، بی نظمی، رفتارهای تکانشی و بدون فکر، بی ثباتی هیجانی و... باعث مشکلاتی در زندگی فرد شده و عملکرد او را در این حوزه های مهم که برای یک زندگی خوب و لذت بخش لازم است، تحت تأثیر قرار می دهند:

- تطابق شغلی و کاری

- عملکرد تحصیلی

- عملکرد در روابط صمیمی (روابط با فامیل و دوستان، ازدواج)


ویژگی های اختلال بیش فعال کم توجهی در بزرگسالان چیست؟

1. نقص توجه و تمرکز:

این نقص بخصوص برای دانشجویان مشکل زا خواهد بود. این افراد در توجه و تمرکز هنگام مطالعه و انجام امور روزمره مشکل دارند، زمانی که مشغول خواندن هستند به رویا فرو می روند، دقایق سپری می شود و آنها هنوز در همان صفحه اول در جا می زنند. مشکل عدم توجه و تمرکز باعث می شود که فرد وسایل کوچک مورد نیازش را گم کند و نداند آنها را کجا گذاشته است، مثل کلید، سوئیچ، خودکار، کیف و... و مرتب دنبال وسایل می گردد. نمی تواند مکالمات (سخنرانی، صحبت طرف مقابل، برنامه تلویزیون) را گوش دهد و در این زمان ها حواسش متوجه موضوع دیگری است.

2. مشکلات حرکت:

مثل بیقراری هنگام نشستن و سرپا ایستادن، توانایی های ورزشی ضعیف تر، دست خط بد، اینها بیشتر سرپا هستند تا نشسته. در هنگامی که مجبور به نشستن هستند احساس بیقراری دارند و با پا یا دست خود ضرب می گیرند.

3. رفتارهای تکانشی و بدون فکر:

فرد خیلی ناگهانی بدون مقدمه، بدون فکر کردن و بررسی عواقب پیامدهای رفتاری را انجام می دهد یا حرفی را می زند در نتیجه به علت سخنان نسنجیده ممکن است منجر به رنجش دیگران شود. یا حرفی را بزند، شوخی کند که مناسب جمع نیست و بعد از آن پشیمان شود. تصمیم گرفتن بدون فکر و عمل کردن به آن باعث می شود که عجولانه ازدواج کند، عجولانه طلاق بگیرد، عجولانه شغل خود را ترک کند، استعفا دهد یا عوض کند، بی محابا رانندگی کند، تصادفات منجر به جرح داشته باشد و.....

این علامت در نوجوانان منجر به بروز رفتارهای پر خطری مثل مصرف مواد مخدر، وارد شدن به ارتباطات جنسی محافظت نشده، رانندگی های پر خطر و... می شود.

4. بی نظمی:

اتاق و میز کار او نامنظم و به هم ریخته است، هیچ چیزی در جای خودش قرار ندارد برای پیدا کردن یک کپی، مدرک و یا پرونده مورد نیاز مجبور است ساعت ها بگردد، دیگران او را شلخته و بی نظم توصیف می کنند، دیر سر کار حاضر شود، چند کار را همزمان شروع می کند آنها را به اتمام نرسانده، سراغ کار و برنامه دیگری می رود. کمد، لباس ها، و تخت و اتاق او نامرتب و به هم ریخته است.

5. مشکل در روابط بین فردی:

روابط او با اطرافیان، دوستان و اعضای خانواده تحت تاثیر علایم بیماری است. به خاطر حرفها، شوخی های نسنجیده، برخوردهای تند و بدون فکر اکثر دوستان و اطرافیان خود را می رنجاند، بخاطر مشکل عدم توجه و تمرکز و فراموشکاری ممکن است نتواند به وعده و قول خود عمل کند.

6. هیجانی بودن:

زود رنج و حساس است، زود از کوره در می رود، زود آرام می شود، با کوچکترین تحریکی خشمگین می شود و واکنش نشان می دهد، خلق او مرتب تغییر پیدا می کند. گاهی سر حال و شاداب و گاهی غمگین، ناراحت و در خود فرو رفته است. بتدریج که سن افزایش می یابد و شخص از دوران کودکی وارد نوجوانی و بزرگسالی می شود، بالا رفتن های خلق کمتر می شود و ما بیشتر خلق افسرده، عصبی و مضطرب را در او می بینیم.

7. عدم تحمل استرس:

نسبت به استرس های معمول زندگی واکنش و پاسخ های شدید و غیرمعمول می دهد.

بیش فعالی معمولا در دوران کودکی بروز پیدا می کند و در برخی مواقع به بزرگسالی هم کشیده می شود. علایمی چون مشکل توجه و تمرکز، بی نظمی، رفتارهای تکانشی و بدون فکر، بی ثباتی هیجانی و... باعث مشکلاتی در زندگی فرد شده و عملکرد او را در این حوزه های مهم که برای یک زندگی خوب و لذت بخش لازم است، تحت تأثیر قرار می دهند.

این بیماری روی عملکرد شخص در موارد زیر تاثیر می گذارد:

1) پیشرفت تحصیلی:

ADHD ها برای رسیدن به چنین اهدافی در زندگی مشکل دارند آنها معمولاً:

3-2 سال کمتر از گروه کنترل تحصیل می کنند.

در دبیرستان بیشتر مردود می شوند.

کمتر وارد دانشگاه می شوند و یا کمتر آن را به اتمام می رسانند.

2) تطابق شغلی و کاری:

بالغین ADHD بیشتر شغل خود را عوض می کنند. اغلب در دو شغل کار می کنند که این روشی برای سازگاری با احساس بیقراری و عصبی بودن آنها است در زمان هایی که فعالیتی ندارند و حوصله آنها سر می رود.

به طور کلی در کفایت و کارایی شغلی، استقلال در کار، تکمیل کردن کارها و وظایف و کنار آمدن با کارفرما و رئیس خود مشکل دارند. در سنین پایین تر وارد کار می شوند، زود شغل خود را عوض می کنند، احتمال اخراج شدن، بیکاری و ترک شغل در آنها بیشتر است.

آنها عمدتاً شغل هایی را انتخاب می کنند که فعالیت و حرکت بیشتری داشته باشد، وضعیت شغلی اینها بلاشک تحت تأثیر پیشرفت آموزشی و تحصیلی پایین تر آنهاست.

3) روابط صمیمی:

اکثراً در روابط با دوستان، اطرافیان و خانواده تعارض و استرس را تجربه می کنند. اعتماد به نفس پایین، تجربه شکست های مزمن، اختلال توجه و تمرکز، رفتارهای تکانشی و بدون فکر، بی ثباتی هیجانی، تحمل پایین ناکامی، کله شقی، سوء مصرف مواد و سایر مشکلات تأثیر منفی بر روابط بین فردی آنها دارد.

ممکن است بطور تکانشی تصمیم به ازدواج یا طلاق بگیرند. میزان طلاق و جدایی در اینها بیشتر است. هر چند یک همسر حمایتگر و صبور از زندگی با یک فرد ADHD رنج می برد و دچار خستگی و فرسودگی می شود اما وجود او می تواند خیلی در روند درمان بیمار کمک کننده باشد.

4) والد بودن:

در مورد نقش والد بودن بزرگسالان مبتلا به ADHD باید گفت آنها والدینی صبور، قاطع و با روش انضباطی ثابت نیستند. زود از کوره در می روند، فرزندشان را بطور نامناسب تنبیه می کنند، بعد پشیمان می شوند و می خواهند رفتار نامناسب خود را جبران کنند. در نتیجه ثبات در روش های انضباطی خود ثبات ندارند.

5) سایر مشکلات:

ریسک اختلال شخصیت ضد اجتماعی و مصرف الکل، سیگار و سایر مواد مخدر در اینها بالاتر از جمعیت عمومی است. احتمال ابتلاء آنها به بیماری افسردگی، اضطراب بیشتر است، روابط جنسی را نسبت به همسالان خود در سنین پایین تر شروع می کنند، کمتر به مراقبت از خود و استفاده از روش های ضد بارداری توجه دارند، حاملگی زود هنگام و در سنین پایین در آنها بیشتر است، بیماری های مقاربتی جنسی در آنها بیشتر است، بیشتر از بقیه برابر بررسی HIV (ایدز) تست می شوند و مورد آزمایش قرار می گیرند.

تصادفات اتومبیل که منجر به جرح و آسیب های بدنی شود در اینها بیشتر است. مشکلات توجه و تمرکز و تکانشگری، رانندگی اینها را بی محابا و پرخطر می کند. ولی شاید برای شما این سوال مطرح شود که آیا همه کودکان ADHD دچار چنین سرنوشتی در دوران بزرگسالی می شوند؟ در پاسخ به این سوال باید به چند نکته اشاره کرد:

- معمولا تا سن 12-11 سالگی پر تحرکی واضحاً بهبود می یابد اما مشکلات توجه و تمرکز بخصوص و مشکلات رفتارهای تکانشی ادامه پیدا می کند.

- درصدی از بیماران ADHD به دوران بلوغ که می رسند خوب می شوند ولی در اکثر موارد این بیماری یک بیماری طول عمر است هر چند ممکن است نمود بیرونی علایم تغییراتی کند. در صورت تشخیص و درمان به موقع بیمار می توان از بسیاری از پیامدهای منفی آن بر زندگی فرد جلوگیری کرد.

- تمام انواع ADHD به بزرگسالی کشیده نمی شوند و زندگی فرد را تا این درجه دچار مشکل نمی کنند مگر مواردی که:

1) اختلالات همراه مثل اضطراب، افسردگی، اختلال سلوک، اختلال ایذایی مقابله ای و... و در آنها بیشتر باشد یعنی ADHD خالص نباشد و بیماری روانپزشکی دیگری همراه آن باشد.

2) سابقه خانوادگی مثبت از بیماری وجود داشته باشد.

3) مشکلات خانواده زیاد باشد (از جمله بیماری، اعتیاد، وضعیت اجتماعی و اقتصادی پایین، هرج و مرج و...)

در صورتی که مشکل دقت و تمرکز شما به تازگی ایجاد شده نمی توان برچسب بیش فعالی به آن زد و باید تحت تاثیر اختللات اضطرابی یا وسواس یا... بررسی شود.

0
بچه های بیش فعال نیازمند تقویت مثبت از سوی والدین و مربیان هستند.

در نحوه صحبت کردن با کودک بیش فعال هرگز نباید کلمات منفی بکار برد.

به جای اینکه بگویید در را باز نگذار. بگویید دخترم، پسرم لطفا در را ببند.

هر گاه کودک برای دریافت خواسته خود شروع به داد و بیداد و دعوا کرد در مقابل داد وبیداد های او هرگز تسلیم نشوید. بهتر است به او بگوید که با داد و فریاد نمی تواند به خواسته اش برسد پس بهتر است آرام باشد و با شما درباره خواسته اش حرف بزند.

انتقاد ها را از کودک کاهش دهید. سعی کنید کمتر از او ایراد بگیرید.

بگذارید کارهایش را خودش انجام دهد تا خود اتکا شود.مخصوصا در انجام کارهای شخصیش دخالت نکنید. اما به یک باره خود را از کودک نگیرید.اگر تا قبل از این کارهای اورا برایش انجام می دادید آرام آرام از انجام آنها خوداری کنید و به جای آن به او نحوه انجام کار را یاد دهید. یادتان باشد:

هرگز ماهی دست کودک ندهید، ماهیگیری را یادش دهید.


هنگام اموزش به کودک بیش فعال یک پتوی گلبافت زیر پایش پهن کنید تا احساس آرامش کند.

وقتی معلم یا پدر و مادر قصد دارند به کودک بیش فعال آموزش بدهند بهتر است که کنار او بنشینند و هر چند وقت او را نوازش کنند تشویق کنند ببوسند و یا در آغوش بگیرند. تمامی این رفتار مهربانانه با کودک موجبات آرام ذهنی اورا فراهم کرده و در امر آموزش به او تمرکز می بخشد.

دقت داشته باشید که نوع رفتار با کودک بیش فعال کاملا با یک کودک عادی متفاوت است.

همیشه با کودک رو راست باشید. توجه داشته باشید که کودکان امروزه از سطح هوشی و نیز درک بالایی برخوردارند و به خوبی حرف های معلم و پدر و مادر را درک می کنند پس از گفتن هر نوع دروغ، دادن هر نوع وعده پوچ به کودک خودداری کنید.

هر قولی که به کودک می دهید هر چند کودک حتما به آن عمل کنید.