امروز جمعه 02 آذر 1403
بر اساس ماده 23 قانون حمایت حقوق مولفان، کلیه آثار ارائه شده در سایت با مجوز از صاحب امتیاز اثر می باشد. تمام کالاها و خدمات این سایت بدون احتساب مالیات می باشد.
نوربرت الیاس در شهر بریسواو به دنیا آمد که هنگام تولد او جزء خاک آلمان بود و اکنون در شمار شهرهای لهستان است.الیاس آلمانی بود و یهودی، و نظیر همگامانش، کسانی چون کارل مانهایم و تئودور آدورنو، با روی کار آمدن نازیها ناچار به جلای وطن شد. ابتدا چندی در پاریس اقامت کرد، اما سرانجام مقیم لندن شد.
چهل سالگی الیاس مصادف باآمدن والدینش به لندن و عدم موفقیت الیاس در ممانعت از بازگشت آن دو به وطن بود که در ادامه مرگ پدر،انتقال مادر به اردوگاه کار اجباری و نهایتاً مرگ مادر در آشویتس، را به دنبال داشت. این اتفاقات تا حدی بر زندگی الیاس تأثیر داشت که به عنوان نقطه عطفی در زندگی او شناخته میشود. چنان چه به یک تعبیر، واکنش به تظاهرات پرخاشگری و خشونت در جامعه متمدن، هسته اصلی و پایدار اندیشههایش را تشکیل میدهد. همزمان با بازنشستگی الیاس در سن 65سالگی، یک کرسی در دانشگاه «غنا» به او پیشنهاد شد. به همین دلیل، او در 1962 انگلستان را به مقصد آفریقا ترک کرد.سپس در 1964 به لیسستر بازگشت و باهمکاری "دانینگ" به مطالعه درباره جامعهشناسی ورزش پرداخت. زیرا هر دو بر این باور بودند که ورزش یک مثال مهم در شعائر احساسی است و بازی، نقش مهمی در زندگی روزمره افراد جوامع مدرن، ایفا میکند. همچنین الیاسدر سال 1977 موفق به دریافت جایزه تئودورآدرنو از دانشگاه فرانکفورت شد.
نوبرت الیاس در اواخر زندگیاش به بررسی امکان شکلگیری "فرآیند تمدن زدایی در جهان" پرداخت و این موضوع را در کنار مراحل مشخصتر توسعه در نهادها و فرهنگهای کشورهای خاص، مورد مطالعه قرار داد.
نوربرت الیاس سهم مهمی در بالیدن و شکوفایی نظریه اجتماعی در روزگار ما داشتهاست. کار او نمونه پر قدرتی است از امکانات نهفته در ترکیب و تألیفی بدیع که از پویاترین عناصر تفکر جامعه شناسی کلاسیک قوام یافتهاست، در عین حال که الیاس با حفظ استقلال فکری به رویارویی با طیف وسیعی از شواهد تجربی بر میخیزد. واژگان نظری ویژه وی حالت صلب و ایستای عرفهای حاکم بر علوم اجتماعی را بر هم میزند و به خواننده امکان میدهد فراتر از ثنویتهایی چون فرد/جامعه یا دولت/جامعه به مناقشههای حل و فصل ناشدهای که این دوگانه انگاریها به بار آوردهاند نظر افکند.
او در سال 1918 برای تحصیل دو رشته فلسفه و پزشکی در دانشگاه برسلاو ثبتنام کرد. بعد از گذراندن دوره عمومی پزشکی این رشته را رها کرد و تمام سعی خود را به فلسفه معطوف کرد. پس از پایان تحصیل به همکاری با کارل مانهایم جامعه شناس در دانشگاه فرانکفورت روی آورد و توانست در سال 1933 کتاب "جامعه درباریان" را به تحریر درآورد. مهمترین کتاب وی "فرآیند گسترش تمدن" میباشد که در فاصله سالهای 1934-1939 در موزه بریتانیا نوشت. این کتاب تلاشی در راه تحلیل تاریخی رشد و تحول ساختار شخصیت بشر، بود. کتاب دیگر وی "تنهایی دم مرگ" است که در سال 1982 در آلمان منتشر شد. الیاس در سال 1954 در 57سالگی، در دانشگاه لیستر به سمت دانشیاری منصوب شد. وی در سال 1962 بازنشسته شد و در سال 1990در سن 93سالگی در آمستردام هلند درگذشت.
الیاس در آغاز کارش فلسفه خواند اما پس از پایان تحصیل به همکاری با کارل مانهایم جامعه شناس در دانشگاه فرانکفورت روی آورد. در همین دوران ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو کمر به پایه گذاری انستیتو تحقیقات اجتماعی فرانکفورت بستند و در آنجا بود که الیاس کار نگارش کتاب جامعه درباریان را در سال 1933 به پایان رساند.
اندیشههای الیاس چندان غریب و خلاف آمد بود که سالهای سال در هیچ دانشگاهی رخصت تدریس نیافت، تا سرانجام در 1954، در 57 سالگی، در دانشگاه لیسستر به سمت دانشیاری منصوب شد. در آنجا بود که او بر بسیاری از جامعه شناسان پیشرو عصر ما تأثیر گذاشت. سرشاری ذهن پویا و نفوذ فکری واقعی او در نظریه اجتماعی در دهه 1970 هویدا شد و اوج گرفت، به ویژه پس از بازنشستگی و در دوران اقامت در هلند و آلمان که دانشجویان نسخههای بی اجازه چاپ و تکثیر شده کتاب فرایند گسترش تمدن را در کنار کتاب مراقبت و تنبیه میشل فوکو با اشتیاق میخواندند.
نوبرت الیاس کلیه نظریات ونظریه پردازانی را که فرایندهای اجتماعی را به یک یا چند عامل تقلیل میدهند به نقد میکشد و میگوید که تقلیل دادن این پروسهها کار بسیار نادرستی است. به نظر الیاس، فرایندهای اجتماعی تحت تأثیر عوامل متعددی به وجود میآیند و عوامل بقای آنها نیز متعدد است.در این خصوص او از پروسههای متکثر بحث میکند.
شرح کتاب فرایند متمدن شدن
لب مطلب در دو مجلد «فرآیند متمدن شدن» (1939)، به مسألهی رابطهی میان بشر فردیتیافته، خاصشدن شکلگیری شخصیت فردی و ساختارهای گستردهتر اجتماعی میپردازد. مجلد نخست، بررسی مشروحی را از سیر تاریخی آداب، نزاکت و رفتار متمدنانه از اوایل قرون وسطی تا قرن بیستم بسط داده است. الیاس توجه خود را به شیوهای معطوف داشته بود که طی آن کارکردهای بیولوژیک که میان همهی نوع بشر مشترک هستند، مانند خوردن، ادرار، دفع، تف کردن و خوابیدن، از طریق آنها اداره و کنترل میشوند و به امور پیچیده و شرمآوری تبدیل میشوند. او در مورد بخشی از جوانان یک روند مدیریت هیجانات و دوستیها را تشخیص میدهد.
مجلد دوم به سیر دولت اروپایی طی همین دوره میپردازد. نقطهی برجستهی رهیافت نظری الیاس (در عین اینکه دیدگاه «نظری» وی مستظهر به انبوهی از شواهد «تجربی» تاریخی است)، این است که تغییرات حادث در فرد، در متن درهم و پیچیدهای از فرایندهای درون ساختار اجتماع روی میدهند. این نکته صرفاً به بسط قدرت دولتی (قدرت استفاده مشروع از خشونت و کنترل انحصاری مالیات) محدود نمیشود، بلکه همچنین افزایش تقسیم کار، بسط زندگی و سوداگری شهری، فزونی بوروکراسی، و افزایش جمعیت را نیز در بر میگیرد. بنابراین فرد به زندگی صلحجویانه با تعداد انبوهی از دیگر افراد اجبار و الزام شده است. به این ترتیب میتوان فرآیند متمدن شدن را به سان درونی ساختن چیزهایی دانست که اصالتاً موانع بیرونی بودهاند و این درونی شدن به شکلگیری فردیت مدرن و فردگرایی منجر شدهاست.
فرهنگ اروپایی، از قرن نوزدهم فرآیند تاریخی که آن را به صورتبندی خاص خود رسانده بود، فراموش کرد. اینچنین معیارهای اروپایی مدنیت توانست عمومیت یابد و از مشروعیت غیرتاریخی [و وراتاریخی] بهرهمند گردد، و به دیگران (هم در مستعمرات و هم در طبقات فرودست درون جوامع اروپایی) تحمیل شود. یک نتیجه و عریضهی مهم که الیاس از این تحلیل استنتاج میکند، در برگیرندهی نقد فلسفه است. استدلال او این است که انسانیتی که در فلسفه روشنگری (به عنوان مثال در فلسفه دکارت و کانت) تصویر شد، صرفاً محصول آن دوره بوده است، گو اینکه این تلقی، خود را به عنوان امری عام جلوهگر ساخته است. عقلگرایی و فردیت مندرج در خویشتن (Self) دکارتی (یا مآلاً خویشتن کانتی) بازتابی از شیوه و سبک تجربهی اومانیستی در اروپای پسارنسانسی است. الیاس این تصور را با اصطلاح «homo clausus» (انسان بسته) نام میگذارد و آن را در مقابل «honaines aperti» (انسانهای باز) قرار میدهد که مبنای اطلاعات مربوط به پژوهش جامعهشناختی است. الیاس بر آن است که حتی پرسشهای فلسفه نیز نمیتوانند از خلال یک ادراک انتزاعی پاسخ داده شوند و یا حتی به درستی بیان شوند؛ چرا که چنین ادراک انتزاعی، در نهایت سادگی، غالبا آنچه در حیات روشنفکر مآب و عاشقانهی نوع بشر که دقیقاً ساختهی تاریخ است را از پیش فرض میگیرد. گفتار الیاس در باب زمان این مطلب را شرح میدهد؛ زمان در این گفتار همچون موجودیتی عینی (مانند زمان در فیزیک) در نظر گرفته نمیشود؛ حتی به صورت شرط متافیزیکی وجود انسانی (مانند تلقیای که ممکن است کانتیها از زمان داشته باشند) نیست؛ بلکه زمان، بیشتر یک پدیدار اجتماعی است. زمان نمادی است که هماهنگی سکانسها و مراحل متمایز تغییر (از جمله، سکانسها و قطعات اقدمات اجتماعی) را تسهیل میکند و از این رو تجربهی زمان بسیار با پیچیدگی جامعه و درونیسازی این پیچیدگی توسط افراد مرتبط است.
به عبارتی دیگر او در کتاب "فرایند گسترش تمدن" در فکر به وجود آوردن یک همفهمی از روندها و فرایندهای درازمدت بود. علاوه بر این، هدف وی در مطالعاتی که درباره فرایند متمدنشدن انجام داد، پایه ریزی جامعه شناسی توسعه ای، رابطه مند و فرآیندنگرانه بود. در نظر وی گسترش تمدن نه امری عقلانی و منطقی است و نه امری غیرعقلانی. این فرایند کورکورانه شروع میشود و حرکت آن از طریق پویایی درونی شبکه روابط و نیز از طریق تغییرات معینی که در وابستگیهای متقابل افراد اتفاق می افتد، ادامه مییابد؛ اما به هیچ وجه هم غیرممکن نیست که ما چیزی معقول و منطقی از آن بیرون بکشیم، چیزی که برای ارضای نیازهای ما و تحقق اهداف ما کارکرد بهتری داشته باشد. زیرا همراه با گسترش فرایند تمدن است که تکاپوهای کورکورانه آدمیان که در قالب افعال و اهدافشان به هم بافته شده اند، بهتدریج فضای کافی برای مداخله برنامه ریزی شده در ساختارهای فردی و اجتماعی را فراهم میکنند، مداخلهای که مبتنیبر آگاهی روزافزون درباره پویایی درونی برنامه ریزی نشده این ساختارهاست. به طور کلی الیاس بر این عقیده است که تحول بشر مبتنیبر حوزه بنیادی واحدی نبوده است، یعنی حوزه یا بنیادی که تحول آن در مقام نوعی نیروی خودکار، هم موتور و هم مقیاس تحول سایر حوزهه ا باشد، ولی به درهم بافتگی حوزهه ای گوناگون اعتقاد دارد. به نظر او، جستجوی بنیادها و سرچشمه ها بینش آدمی را کدر میکند و جستجوی تغییرات تاریخی ابنای بشر در خارج از خود نوع بشرف کاری لغو و بیهوده است. به علاوه، درک و بررسی تغییرات موجود در جوامع بشری فقط بر اساس تفکر فرایندی امکانپذیر است، یعنی باید جهان یا جامعه را فرایندی بدانیم که پیوسته در حال تغییر است.
الیاس ستایشگر تمدن و فرهنگ جدید نیست، این تمدن و فرهنگ اگرچه برای بشر چیزهایی را به همراه آورده، اما خودانگیختگی و شادابی بشر را از وی گرفته و او را تحت قیود و انضباط درآورده است. لذا جریان متمدن شدن از نظر او جریانی دولبه است، از یکسو چیزهایی به بشر میدهد و از سوی دیگر چیزهایی را از وی میگیرد.
الیاس در کتاب "تنهایی دم مرگ" به بیان و رونمایی از فرآیند سرکوب و واپس راندن مرگ از آگاهی عمومی و صحنههای حیات اجتماعی میپردازد، فرآیندی که از قضا همپای روند پردهبرداری از جنسیت و روابط جنسی در قرن اخیر صورت گرفته بود. در جوامع مدرن، انسانها هرچند به شیوههای بهداشتیتر میمیرند، اما این مرگ در انزوای عاطفی کامل به وقوع میپیوندد. جابجایی از بستر احتضار در میانه خویشان و نزدیکان به تخت بیمارستان در میانه پزشکان در پرستاران، خود معرف تغییری گستردهتر در شکلبندی اجتماعی و رفتار متمدنانه است، تغییری که دقیقاً الزامات و دلالتهای سیاسی خاص را به همراه دارد. این اندیشه و نگره بهشدت به الگوی تفکری و تحقیقی میشل فوکو، فیلسوف پسامدرن فرانسوی نزدیک میباشد.
اصول مهم نظریه اجتماعی الیاس
الیاس بهجای دنبالهروی از اندیشههای گذرا بهعنوان یک نظریهپرداز به مسائل و موضوعات اساسی میپردازد. او تحلیلی جذاب و بدیع از ریشههای تاریخی فرایند توسعه و شکلهای کنشهای متقابل اجتماعی و هویت اجتماعی جوامع جدید ارائه میدهد که دستکم پنج خصیصه یا اصل میتوان برای آن ذکر کرد:
اصل اول: با اینکه جوامع انسانی را آدمیانی میسازند که از روی قصد و اراده دست به کنش میزنند، با این حال آنچه از ترکیب کنشهای بشری بهدست میآید فاقد طرح یا برنامه ریزی قبلی است. در نظر وی جامعه عبارت است از مجموعه ساختاری فعالیتهای گوناگون عاملان بشری که هر یک در پی اهداف خاص خویش دست به کنش میزنند. بدین ترتیب، رسالت جامعهشناسان تحلیل و تشریح ساخت کارهای روندی است که طی آن کنشهای ارادی افراد به الگوهای از پیش برنامه ریزینشده اجتماعی کاهش مییابد.
اصل دوم: انسانها تنها از طریق وابستگیهای متقابل خود با دیگران بهعنوان بخشی از شبکه های روابط اجتماعی یا به تعبیری که الیاس معمولا به کار میبرد "آرایشها" قابل شناخت هستند. نه از طریق تلقی آنها بهعنوان موجوداتی که با یک هویت خودمختار با یکدیگر در کنش متقابل قرار میگیرند و یا چیزی بهنام "جامعه" ارتباط مییابند. الیاس میگوید: ما ذاتاً اجتماعی هستیم و تنها از طریق روابط خود با دیگران موجودیت مییابیم و ساختار شاکله یا "طبیعت ثانوی" خود را گسترش میدهیم. یک اصل مکمل مهم در اینجا این است که مطالعه فرایند توسعه و تحول اجتماعی که الیاس آن را "تکوین اجتماعی" مینامد ضرورتاً با تحلیل "تکوین روانی" یعنی فرایند توسعه روانشناختی و تحول و تغییر در ساختار شخصیتی یا شاکلهای که مبنا و همگام تغییرات اجتماعی است مرتبط است.
اصل سوم: حیات اجتماعی بشر را باید برحسب روابط یا مناسبات فهمید و نه براساس حالات. به طور مثال باید بهجای قدرت به مناسبات قدرت فکر کرد، و در کنار آن، موازنه ها یا نسبتهای همواره متغیر قدرت را بین افراد و واحدهای اجتماعی در نظر گرفت.به نظر نوربرت الیاس، قدرت، بهندرت تنها یک وابستگی یک طرفه گروهی به گروه دیگر است، قدرت تقریباً در همه مواقع به وابستگی متقابل افراد به یکدیگر اشاره دارد.
اصل چهارم: جامعه های انسانی تنها باید از طریق تلقی آنها بهعنوان ترکیبهایی از فرایندهای درازمدت تغییر و توسعه، درک و فهم شوند نه بهعنوان شرایط یا حکومتهای بدون زمان و نامحدود. تأکید وی بیشتر به آن معنا بود که جامعه شناسان برای درک ساختارها و روابط اجتماعی موجود بهطور منطقی نمیتوانند خود را از جنبه تاریخی فرایندهای اجتماعی دور نگه دارند. به این ترتیب الیاس زمینه رشد اخیر جامعه شناسی تاریخی بهوسیله نویسندگانی مانند فلیپ آبرامز، بارینگتون مور، و چارلز تیلی را آماده کرد.
اصل پنجم: تفکر جامعه شناسی همواره میان دو موضع در نوسان بوده است، از یک سو به درگیری اجتماعی و عاطفی با موضوعات مورد مطالعهاش گرایش دارد و از سوی دیگر به فاصله گیری از آنها.
وظیفه دانشمندان علوم اجتماعی این است که درباره سیاقهائی که آدمیان باهم بهوجود میآورند و درباره ماهیت و ثغور متغیر کلیه پیوندهایی که آنان را به یکدیگر مربوط میکنند به جستجو بپردازند و این چیزها را به آنان بفهمانند. جستجو کنندگان، خود نیز جزئی از این سیاقها را تشکیل میدهند، آنها نمیتوانند این سیاقها را بهعنوان کسانی که از درون و بلافاصله در آنها مشارکت دارند، مستقیماً یا هویتاً مورد تجزیه قرار ندهند. درک عملکرد گروههای انسانی نیازمند آن است که محقق به یک معنی بتواند از درون مشاهده کند که موجودات انسانی چطور گروههای خودشان و گروههای دیگر را تجربه میکنند. دانستن چنین چیزی بدون مشارکت فعالانه غیرممکن است.
این واقعیت که جامعهشناسان بر روی دیگر آدمیان بهعنوان موجوداتی بههم وابسته مطالعه میکنند به این معناست که خود جزئی از موضوع تحقیق علمی اند، و از همینرو نمیتوانند از حداقلی از درگیری در ضمن تحقیق یا نظریه پردازی اجتناب کنند، این درگیر شدن در عین حال، اغلب بهصورت مانعی در راه درک صحیح و جامع حیات اجتماعی رخ مینماید.
انتقادها:
انتقاد بر نظریه فقدان برنامه ریزی قبلی در تغییر و شکل دهی به جوامع انسانی
تأکید بر ماهیت از پیش برنامه ریزینشده تغییر و تحول اجتماعی ممکن است به غفلت از مداخلههای سازمانیافته گروههای اجتماعی صاحب قدرت در شکل دادن و جهت دادن به فرآیندهای گسترش تمدن بیانجامد. برای مثال، بسیاری از مورخان اجتماعی، تصویری از تاریخ اروپا ارائه میدهند که در آن، گروههای متنوعی از حقوقدانان، کشیشها، قضات، رهبران نظامی و افرادی از این قبیل، نقشی فعال و سازنده در شکل دادن تاریخ و سوق دادن آن به جهات خاصی ایفا کرده اند.
منابع:
ویکی پدیا، صفحه نوربرت الیاس
گزارش دفتر انجمن جامعه شناسی ایران شاخه گیلان در مورد همایش آشنایی با اندیشه های نوربرت الیاس، آبان 86، منتشر شده در وب سایت انجمن جامعه شناسی ایران
مقاله نوربرت الیاس نوشته ابوذر رحیمی
ترجمه مقاله اندرو ادگار منتشر شده در وب سایت فیلوجامعه شناسی
فان کریکن، رابرت «درباره نوربرت الیاس»، تنهایی دم مرگ1384:تهران، گام نو، ص13
الیاس، نوربرت (1385) تنهایی دم مرگ. امید مهرگان، صالح نجفی (تهران، گام نو)، ص10 (یادداشت مترجمان)
تاریخ: پنجشنبه , 21 دی 1402 (22:01)