امروز جمعه 02 آذر 1403

مراحل رشد شخصیت از دیدگاه یونگ

0

کودکی تا نوجوانی

خود(ego)در اوایل کودکی شروع به رشد می کند،ابتدا به شیوه ی بدوی،زیرا کودک هنوز هویت منحصر به فردی را تشکیل نداده است.بدیهی است که بعدا والدین تاثیر زیادی بر شکل گیری شخصیت کودک می گذارند.آنها از طریقی که با کودک رفتار می کنند می توانند به رشد او کمک کرده یا مانع از آن شوند.

امکان دارد والدین سعی کنند شخصیت خود را بر کودک تحمیل نمایند و دوست داشته باشند که او تداوم خود آنها باشد.یا اینکه ممکن است از فرزند خود انتظار داشته باشند شخصیتی متفاوت با شخصیت خود آنها پرورش دهد تا جبران غیر مستقیمی برای کمبود های آنها باشد.

خود فقط زمانی به نحو چشمگیری شروع به شکل گیری می کند که کودکان بتوانند خویشتن را از دیگران یا اشیای موجود در محیط متمایز کنند.به عبارت دیگر،هشیاری زمانی شکل می گیرد که کودک بتواند بگوید (من).

روان تا بلوغ شکل و محتوای مشخصی نمی گیرد.این دوره،که یونگ آن را تولد روان ما نامید،با مشکلات و نیاز به سازگار شدن مشخص می شود.

از سالهای نوجوانی تا جوانی،به فعالیتهای آماده سازی مانند کامل کردن تحصیلات،شروع کردن یک شغل،ازدواج کردن می پردازیم.تمرکز ما در طول این سالها بیرونی است.هشیار ما مسلط است.و در مجموع،نگرش هشیار اصلی ما برون گرایی است.هدف زندگی،رسیدن به هدفهایمان و ایجاد کردن جایگاهی امن و موفقیت آمیز در این دنیا برای خودمان است.بنابراین،جوانی باید دوران هیجان انگیز و چالش انگیزی باشد،سرشار از افق های تازه و دستاوردها.

میانسالی

تغیرات عمده در شخصیت بین 35 تا 40 سالگی روی می دهند.دوره ی میانسالی برای یونگ و بسیاری از بیماران او دوره ی بحران شخصی بود.در این دوره مشکلات سازگاری جوانی حل شده است.یک فرد 40 ساله ی معمولی در شغل،زندگی زناشویی،و جامعه تثبیت شده است.

سئوال یونگ این بود که چرا وقتی که موفقیت به دست آمده،بسیاری از افراد گرفتار احساسهای نا امیدی و پوچی می شوند؟

بیماران او اغلب یک چیز را به او می گفتند:احساس پوچی می کنند.ماجراجویی،هیجان و اشتیاق ناپدید شده بودند.زندگی معنی خود را از دست داده بود.

یونگ هر چه بیشتر این دوره را تحلیل کرد بیشتر معتقد شد که این تغییرات اساسی در شخصیت گریزناپذیر و همگانی هستند.میانسالی زمان طبیعی انتقال است که در آن شخصیت دستخوش تغییرات ضروری و مفید می شود.

یونگ خاطر نشان ساخت که در نیمه ی اول زندگی باید روی دنیای عینی واقعیت،یعنی تحصیلات،شغل و خانواده تمرکز کنیم.در مقابل،نیمه ی دوم زندگی باید صرف دنیای درونی،که پیش از این نادیده گرفته شده است شود.نگرش شخصیت باید از برون گرایی به درون گرایی تغییر کند.تمرکز بر هشیاری باید با آگاهی از ناهشیار تعدیل شود.تمایلات ما باید از مسایل مادی به مسایل معنوی،فلسفی و شهودی تغییر یابد.تعادل بین تمامی جنبه های شخصیت باید جایگزین یکطرفه بودن قبلی شخصیت شود.

بنابراین،در میانسالی به طور طبیعی فرایند تحقق بخشیدن یا پروراندن خود(self)را شروع می کنیم.اگر بتوانیم ناهشیار را با هشیار ادغام کنیم،در وضعیتی قرار می گیریم ک می توانیم به سلامت روانی خوبی دست یابیم،وضعیتی که یونگ آن را تفرد نامید.

منبع : سیدمحمدی، یحیی، (تالیف:دوان شولتز، سیدنی الن شولتز)، نظریه های شخصیت، نشر ویرایش، 1391

تبلیغات متنی