مفهوم خود (self) در روانشناسی و ابعاد خود
0
مفهوم "خود" از موضوعاتی در دانش روانشناختی است که پس از یک دوره فراموش شدگی نسبی در دهه های اخیر اهمیت بسیار زیادی یافته است. در حال حاضر مشکل می توان از مفهومی با نتایج و کاربردهای گسترده تر از مفهوم ” خود ” یاد کرد. توجه به آن به عنوان یکی از موضوعات مهم و اساسی روانشناختی همچنان رو به افزایش است.مهمترین و رایج ترین اختلالات رفتاری به ” خود ” رجوع دارند و متخصصان بالینی نه تنها روان تحلیلگران بلکه شناخت گرایان و حتی رفتارگرایان نیز چه در زمینه نظری و چه در کاربردهای بالینی و تربیتی به خود توجه می کنند. روانشناسان شخصیتی، روانشناسان اجتماعی و روانشناسان تحولی بیش از پیش پژوهشها را معطوف به "خود" ساخته اند وحتی نظریه های جدید هوش (از جمله نظریه هوش استرنبرگ) رجوعی به خود دارند.
با وجود اهمیتی که مفهوم خود در پژوهشهای اخیر یافته است اما در منابع فارسی هیچ کتابی که در این زمینه به تالیف یا ترجمه یا پژوهش پرداخته باشد رویت نمی گردد.
تعاریف خود:
تعاریفی که از سوی روانشناسان مختلف برای مفهوم " خود " ارایه شده است بسیار متنوع و متفاوت است. اما ما در زیر چند تعریف روانشناسان مطرحدر این حیطه را می آوریم.
دیمون و هارت: مفهوم یا ادراک خود دربر گیرنده دانش فرد نسبت به ویژگی ها و توانایی های شخصی و نیز اندیشه بر آن است، ادراک خود در برگیرنده خود موضوعی و خود فاعلی و اندیشمند است.
کانتور: خود یک پردازشگر اطلاعات است با توانایی درون داد، اندوختن و برون داد.
گرگن: خود نظامی از مفاهیم قابل دسترس است که افراد به منظور توصیف خود بکار می برند... مفهومی از خودیت است که پی در پی تجدید ساخت می یابد.
استرولو (به نقل از بوندکر): خود ساختار روانی است که از خلال تجربیات فرد شکل، ویژگی، سازمان و تداوم می یابد.
و سر انجام پیاژه: علیرغم این که در نظام شناختی _ ساختاری خود تعریف مستقل و خاصی از "خود" ارائه نداده است ولی به طور کلی در نظریه او "خود" عبارتست از "سازمان یابی های مجددی" که فرد از خلال آگاهی بر خویشتن به عنوان یک خود مستقل و متمایز از دیگری (موضوع) بدست می آورد که این روند آگاهی یابی تحولی و دارای مراحلی است که این مراحل بدین ترتیب هستند:
مرحله 1. آگاهی بر نتیجه عمل خود (از تولد تا 1 سالگی)
مرحله 2. آگاهی بر جسم خود بگونه متمایز از دنیای فیزیکی (1 الی 2سالگی تا 7 سالگی)
مرحله 3. آگاهی بر متعدد بودن دیدگاهها و تمایز دیدگاه هر شخص از دیگری (از 7 سالگی)
مرحله 4. آگاهی بر خود یعنی توانایی اندیشیدن بر خود و بر تفکرات خود به عنوان یک موضوع که این توانایی خاص دوره نوجوانی و تفکر انتزاعی یا فرضیه ای – قیاسی است.
همانطور که می بینید به دلیل توجه زیاد به مفهوم خود در دهه های اخیر و البته نو ظهور بودن آن و دیدگاهها و چهارچوبهای نظری متفاوت در مورد آن و همچنین تعدد روشهای بررسی ان تعاریف زیادی برای مفهوم خود ارائه شده است که هیچ کدام از آنها به مقبولیت عام دست نیافته است با این وجود سه ویژگی 1.آگاهی یافتن 2. قابلیت سازمان یابی و 3. ایفاگری نقش میانجی با دنیای بیرون در همه این تعاریف مشترک می باشد.
دیدگاهها و رویکردهای مختلف در خصوص مفهوم "خود":
1. دیدگاه اجتماعی: این دیدگاه قدیمی بوده و به کارهای هربرت مید و کولی باز می گردد.در این دیدگاه خود محصول اجتماع است از نظر مید خود هر فرد از خلال اخذ دیدگاه دیگری شکل می گیرد یعنی فرد آگاهی می یابد که "موضوعی" در حوزه ادراک "دیگری" است و سپس این دیدگاه دیگری را درونی سازی کرده و به خود به عنوان موضوعی در حوزه ادراک خود آگاه می گردد.
اصطلاح "خود در آینه" Looking– glass – self)) کولی نیز بیانگر همین نظریه است یعنی خود بازتابی است از نگرش دیگران درمورد خویشتن. سنت اجتماعی مید و کولی در کارهای جدیدتر روانشناسی اجتماعی و شناختی – اجتماعی بازتاب دارد ولی بویزه در کارهای تعاملی های سمبولیک ادامه یافته است.
2. دیدگاه شناختی: اوج گیری روانشناسی شناختی در دهه های میانی قرن و رسوخ آن در روانشناسی اجتماعی باعث شده توجه انحصاری از عوامل درونی به فرد و به فرآیندهای درونی معطوف گردد. از نظر شناخت گرایان حتی در ارزشیابی دیگران از ما نیز انتخاب شخصی دخالت دارد و فرآیندهای درون فردی و شناختی اند که به آن ارزشیابی ها معنا و مفهوم می دهند.هر نوع اثر گذاری بیرونی یا اثر بین فردی از خلال صافی درون و فرآیندهای درون فردی عمل می کند.
دیدگاه شناختی خود را به عنوان یک "ساختار شناختی" توصیف می کند که میانجی گر دنیای بیرون و درون بوده حوادث و اطلاعات را پردازش، اندوخته و سازمان می دهد و بر مبنای این سازمان دهی با محرکات و وقایع بعدی درگیر می شود.
3. دیدگاه شناختی – اجتماعی: شناخت اجتماعی یعنی برداشت کودک از دنیا، پدیده های اجتماعی، چگونگی سازمان دادن به آنها و همچنین فرآیندهای شناختی – اجتماعی یی که از خلال آنها تجربه اجتماعی ادراک و دانش اجتماعی کسب می گردد. به بیان دیگر رویکرد شناختی – اجتماعی ترکیبی است از رویکرد شناختی و اجتماعی به خود که از سویی نقش اجتماع و تجربیات اجتماعی و از سوی دیگر فرد و توان شناختی او را در تشکیل و ساخت خود مطرح می کند و متمرکز به فرآیندهای درون خود و فرآیندهای بین فردی است. خود در دیدگاه شناختی – اجتماعی مفهومی محوری است که نقش میانجی گر را بین درون و بیرون فرد ایفا می کند و عهده دار تنظیم رفتار است.
در دیدگاه شناختی – اجتماعی شکل گیری خود و سازمان یابی آن بر پایه مفاهیم "جذب" و "انطباق" پیاژه و همانند سازی و تعادل یابی قرار می گیرد البته این همانند سازی توسط انتخاب فردی رخ می دهد.
در این راستا تعدادی از نظریه های شناختی – اجتماعی در تداوم سنت پیاژه و کلبرگ ومید و جیمز و... "خود" را از خلال منطق عینی ادراک از خود و ادراک دیگری از دید تحولی بررسی کرده و تلاش دارن تا مسیر یا روند آن را مرحله به مرحله در ارتباط با "ساختار شناختی" تعیین نمایند. نمونه بارز این رویکردها پژوهشهای 1. دیمون و هارت 2. سوزان هارتر 3. سلمان (در مورد درونی سازی دیدگاه گیری) و 4. برویتون می باشد.
4. دیدگاه روان تحلیلگری: در این دیدگاه ارایه تعریفی از خود سخت است چون غالبا در ارتباط با مفاهیم دیگری مثل من ego)) عنوان شده است و با شخصیت یا کل موجودیت روانی فرد یکسان شناخته شده است. در این دیدگاه روش بررسی بر مبنای تحلیل گری عمقی است و جنبه های فردی و درونی و جنبه های شخصی تجربیات از اهمیت نسبی بیشتری برخوردار است.
در نظریات جدید روان تحلیلگری که از فروید اشتقاق یافته نیازهای موضوعی بیش از نیازهای غریزی در سلامت روانی فرد اثر دارند و می توان گفت که جانشین نیازهای غریزی گشته اند. از جمله روانکاوانی که در این خصوص صحبت کرده اند می توان از کوهوت، ماهلر و اریکسون نام برد.
رابطه خود با هویت:
از نظر تاجفل،اریکسون و جیمز مفهوم خود دو جزء دارد:
1. خود شخصی: یک مفهوم کلی و انتزاعی که به ویژگی های ثابت شخصی در طول زمان رجوع دارد.
2. خود اجتماعی: همان هویت اجتماعی ناشی از تعلق به گروه است. و چون انسان می تواند به گروههای متعددی متعلق باشد می توانیم از تعدد هویتها سخن بگوییم.
موضوع تحقیقات پیرامون خود در آمریکا و اروپا متفاوت است. آمریکایی ها بیشتر بر خود فردیت یافته و بر فرآیندهایی که فرد از خلال آنها رفتار خود را تنظیم می کندتاکید دارند به همین دلیل خود را یک ساختار شناختی می دانند ولی اروپایی ها بیشتر به خود اجتماعی توجه می کنند و به تاثیر بوم یا محیط بر مفهوم خود می پردازند.البته امروز این تمایزها درحال درهم شکستن است و آمریکایی ها به مطالعات بین فرهنگی و مردم شناختی روی آورده اند.
خود سه بُعد دارد (شکل ابعاد سه گانه خود):
من کیستم، چگونه خودم را ارزیابى مىکنم و چگونه خودم را به دیگران معرفى مىکنم. خودپنداره (Self - Concept) بهصورت مجموعه باورهائى که شخص درباره خود دارد، تعریف مىشود. عزتنفس عبارت از ارزیابى شخص از ویژگىهاى خاص خود است. بنابراین، خیلى ساده مىتوان گفت که عزتنفس یعنى احساسى که فرد نسبت به خود دارد. سومین بُعد خود به روابط بین خود و رفتار مربوط مىشود. شیوهاى که من خودم را در نظر مىگیرم، تصویرى بهوجود مىآورد که آن را به دیگران ارائه مىدهم، همچنین نقشهاى متفاوتى که به خودم نسبت مىدهم، همانهائى است که به دیگران عرضه مىکنم:
چیزى که معرفى خود یا ارائه خود نامیده مىشود.