نظریه اجتماعی از نظر پارسونز
به اعتقاد پارسونز نظریه عبارت از یک سلسله مفاهیم انتزاعی خاصی است که تنها منعکس کننده بخشی از واقعیت اجتماعی است. از دیدگاه وی نظریه چیزی است که ساخته می شود و دارای خصلت ارادی است. پارسونز جبری بودن کنش اجتماعی را رد می کند و نظریه خود را با توجه به ماهیت ارادی کنش معرفی می کند. منظور وی از ارادی بودن کنش به هیچ وجه آزادی مطلق در رفتار انفرادی نیست.
ساخت کنش اجتماعی: عنصر موردنظر پارسونز کنش اجتماعی است. در تحلیل نهایی فرد همواره راهی را در پیش می گیرد که منطبق با خواست نظام اجتماعی است. به عبارت دیگر انگیزه های فردی با ارزش های موجود نظام اجتماعی انطباق می یابد و به همین دلایل نظام اجتماعی پایدار می ماند. در عین حال کنش اجتماعی جنبه عقلانی دارد و افراد همواره غایت و هدفی را در رفتار خود دنبال می کنند. کنش بر خلاف رفتار اساساً ارادی است. از دیدگاه پارسونز کنش های اجتماعی تحت تأثیر چهار خرده نظام عمل می کنند:
1- نهاد دینی (مسئولیت ثبات اخلاقی) 2- نهاد حقوقی (تنظیم هنجار ها و قوانین اجتماعی) 3- نهادهای اقتصادی (انطباق با محیط) 4- نهاد های سیاسی (مراقبت از هدفهای عمومی جامعه) براساس آنچه گفته شد کنش اجتماعی داوطلبانه است لیکن در یک قالب اجتماعی انجام می گیرد و شرایط مختلفی کنش فرد را تحت تأثیر قرار می دهد. بنابراین فرد نقش اجتماعی خود را ایفا می کند و هنجارها تعیین کننده کنش رفتار او هستند. کنش یک پارچه در نظر پارسنز عبارتست از کنش فرد در یک موقعیت فرضی، که بیان کننده مدلی است متشکل از تلاش ها، هدفها، ابزارها و نرمها، این کنش دارای بخش های عینی و ذهنی است.
محیط طبیعی و واقعیت غایی
محیط طبیعی یک امر طبیعی است که ما لمس می کنیم و در کنش ما تأثیر می گذارد مثلا غذایمان برنج است برای اینکه طبیعت در اختیارما قرار داده است. واقعیت غایی یعنی آن هدفی که انسان در زندگی دنبال می کند. دنبالش روان است مثل لیسانس گرفتن یا دکترا و استاد دانشگاه شدن یا جنگ جنگ تا پیروزی.
او معتقد است هم درعالم زیستی و اجتماعی عنصری نقش اساسی دارد که اطلاعات بیشتری داشته باشد. مغز بدن ما را کنترل می کند. پارسونز می گوید محیط طبیعی شرط لازم پیدایش ارگانیسم است. ارگانیسم و محیط شرایط لازم نظام شخصیتی است ولی شرط کافی نیست. شرط برای ما نظام شخصیتی فرهنگ است. اگر فرهنگ نباشد شخصیتی شکل نمی گیرد. هر ارگانیسمی نمی تواند شخصیت پیدا کند. اسب نمی تواند شخصیت پیدا کند چون فرهنگ ندارد. ما باید در جامعه اول زندگی کنیم و با محیط تطابق پیدا کنیم و به هدفمان برسیم و یگانگی و وفاق داشته باشیم به نظام اجتماعی می رسیم. مارکس عامل اصلی را اقتصاد یعنی تطابق با محیط می داند.مارکس را باید از طریق پارسونز یا پارسونز را باید از طریق مارکس شناخت پارسونز می گوید اقتصاد عامل تعیین کننده نیست باید فرهنگ ما وجود داشته باشد.
شوروی برای این فرو ریخت که ثبات نداشت. در سطح کلان پارسونز هم طراز با سطح خرد مدلی دولت است که بر اقتصاد حکومت می کند یا منافع را در راستای دولت تخصیص می دهد پارسونز معتقد است که سیاست دولت برای اینکه مشروعیت پیدا کند بایداز مشروعیت فرهنگی برخوردار باشد.
بنابراین نوع دولت ومشروعیت سیاسی دولت بر حسب فرهنگ فرق می کند. پارسونز می گوید اگر فرهنگ ها در جامعه سرمایه داری رنگ عقلانی پیدا بکند دولت ها به تبع آن باید صیغه عقلانی را پیدا بکندو می گوید هم دولت و هم فرهنگ به طرف عقلانیت می رود واز سیاست جدا می شود. پارسونز معتقد است که اجتماع از برایند ساختارهای اقتصادی و سیاسی هم جهت با هم به وجود می آید.کارکرد سیاست هدف یابی است. کارکرد اجتماع یگانگی و وحدت است و باز فرهنگ است از طریق مشروعیت بخشیدن ثبات را به وجود می آورد. عنصر درجه یک پارسونز و عامل تعیین کننده نزد او فرهنگ است و کم عامل ترین عنصر نزد او اقتصاد است و این بر عکس مارکس است. اگر بخواهیم هر جامعه نظم پیدا کند باید اول در بعد فرهنگی (عقاید و باورها و ارزش ها و هنجارها) کار بکنیم.
تمایز میان نظام اجتماعی و جامعه
پارسونز مرز مشخصی میان نظام اجتماعی و جامعه می کشد.منظور او از نظام اجتماعی، شبکه متقابل میان افراد است که از طریق آن دو نفر (دو عامل) یا بیشتر با یکدیگر ارتباط می یابند، یکدیگر را تحت تأثیر قرار داده در حد امکان جمعی عمل می کنند. بنابراین مفهوم نظام اجتماعی یک ابزار تحلیلی است و مفهوم مذکور راهی را برای درک واقعیت به نمایش می گذارد.
مفهوم نظام اجتماعی پارسونز، از لحاظ میزان انتزاعی بودن همطراز مفهوم نظام عام کنش است. مفهوم نظام اجتماعی می تواند برای تحلیل گروه ها، اجتماعات، نهادها، موسسات و جنبش ها در هر شکل و در هر مقیاس بکار گرفته شود. از جمله درمورد یک موسسه صنعتی، یک دانشگاه، یک طبقه اجتماعی و یک جامعه کامل بکار رود، زیرا همه آنها را می توان همچون یک نظام اجتماعی مورد تحلیل قرار داد. اما مفهوم جامعه بر خلاف مفهوم نظام اجتماعی به واقعیت مشخصی اطلاق می شود.
هنگامیکه پارسونز از جامعه سخن می گوید منظورش یک جمع بالقوه موجود است که قابل شناسایی، متمرکز و محدودیت پذیر باشد.
از لحاظ تجربی، جامعه مورد بحث می تواند یک کشور یک قوم یا یک ملت باشد و گاهی نیز یک امپراطوری و یا یک تمدن را شامل شود. ساخت های مادی نهادها و سازمانها به لحاظ نقشهای شان دارای اهمیت هستند. بنابراین سیستم اجتماعی عبارت است از مجموعه نقشهای اجتماعی.
در قالب های زیر سه سطح انتزاعی از خرده نظامهای جامعه مشاهده می شود:
دومین سطح انتزاع: خرده نظامهای نظام کنش
نظام شخصیت
نظام ارگانیسمی
جامعه
فرهنگ
اولین سطح انتزاع: نظریه عام کنش
هدف یابی
تطابق
همبستگی (تجانس)
حفظ الگو
سومین سطح انتزاع
هدف یابی
تطابق
همبستگی (تجانس
حفظ الگو
خرده نظام های جامعه:
سازمان درونی یک جامعه را در مدل نظام کنش می توان براساس چهار خرده نظام مذکور تحلیل کرد. به نظر پارسونز جامعه شناسی با همه جنبه های جامعه سرو کار ندارد، به عقیده او موضوع جامعه شناسی مطالعه خرده نظام اجتماعی نظام یافته است.
منظور پارسونز از اجتماع نظام یافته یا جمعی شده، نهادها، طبقات اجتماعی، سازمانها، جنبشهای اجتماعی، گروه های فشار و اجتماعاتی از این قبیل است که اعضای جامعه را گرد هم آورده از طریق تجمع به آنها توانایی می دهد تا از منافع مشترک خود دفاع کند و به تأمین نیازها و تحقق اهداف خود بپردازند.
روابط بین سطح خرد و کلان:
پارسونز بین فرد و جامعه رابطه متقابل می داند و معتقد است شرایط ساختاری اجتماع و جامعه مقید کننده و مشروط کننده فرد است.
پارسونز معتقد است که فرد هم در تغییر شرایط ساختاری موثر است یعنی با کنش هایش می تواند شرایط ساختاری را تغییر دهد. کنش تا حدی ارادی و عقلانی است و می تواند تا حدی به آن برسد. پارسونز می گوید این ساختارها چیزی جدا از افراد و افراد چیزی جدا از ساختار ها نیستند بلکه رابطه متقابل با هم دارند.
نظم اجتماعی از دیدگاه پارسونز
پارسونز یک مقدار در تحلیل نظم اجتماعی به طرف ساخت گرایی می رود. ا و معتقد است که ما نیاز به چهار عنصر اساسی داریم. عناصر تعیین کننده نظام اجتماعی از دیدگاه پارسونز یک حداقلی از اقتصاد است. اقتصاد کارکرد آن تطابق است.
پارسونز معتقد است که نظم اجتماعی مولود روابط متقابل و معقول و متواضع این چهار عنصر است در جامعه و در هر جامعه حداقلی از این چهار عنصر را نیاز داریم حداقلی از منابع و امکانات که در قالب تکنولوژی و حداقلی از خانواده، حداقلی از نظام اجتماعی مثل زبان مشترک و حداقلی از فرهنگ ونظام فرهنگی مثل مذهب.
شرایط نظم در جامعه این است:
1- چهارعنصر وجود داشته باشد.
2- کارکردهای خود عمل کند.
3- متوازن باشد
یعنی یگانگی با حفظ هویت یعنی هر کدام استقلال مثبتی داشته باشد و در عین حال بی نظمی از آنجا ایجاد می شود که یا یک یا چند تا از این عنصر را نداشته باشیم و یا به کارکرد خود عمل نکند و یا بخواهد سلطه بکندکه این سلطه نیز ایجاد اغتشاش و بی نظمی می کند.
سمبل اقتصاد ثروت است. سمبل سیاست قدرت. سمبل اجتماع تعهد و سمبل فرهنگ دانش است.
اگر خانواده ای فقط ثروت داشته باشد و عوامل دیگر نداشته باشد مشکل به وجود می آید. پارسونز معتقد است در ابتدایی ترین حیات اجتماعی که یک خانواده وجود داشته باشد جامعه و نظم اجتماعی پا برجا نمی شود مگر اینکه حداقلی از این چهار تا باشد ولی جامعه ساکن نیست، بلکه پویا است. و وقتی بخواهد از حالت ابتدایی به تکامل و رشد بیاید عناصر وخطوطی به عناصر جامعه اضافه می کند. و پارسونز آنها را خطوط برجسته یا خطوط تکامل حیات اجتماعی نامگذاری می کند.
خطوط تکامل:
فرایندهای عامی که جامعه به طرف آن حرکت می کندکه یکی قشربندی اجتماعی است ویکی مشروعیت فرهنگی و پول وبازار و سازمان بوروکراسی – اتحادیه دموکراسی و هنجارهای عام.
هنجارهای عام: خردگرایی – آزادگی – مساوات طلبی – فعال گرایی
یکی از انتقادات پارسونز پول وبازار بود. این انتقاد از طرف کشورها سوسیالیستی بود. او ادعا کرد اگر کشوری بخواهد توسعه پیدا کند و بخواهد از کنار پول و بازار بگذرد، باید یک دستگاه طویل و عریضی داشته باشد که کنترل را اداره کند.
سوال: خطوط برجسته یا خطوط تکامل حیات اجتماعی از نظر پارسونز کدامند؟
یکی از این خطوط برجسته تفاوت پذیری یا قشربندی اجتماعی است و بعد از آن مشروعیت فرهنگی به وجود می آید و به دنبال آن ما پول و بازار را خواهیمداشت که صاحبان اقشار مختلف کالاهای خود را از بازار خریداری می کنندبه تبع آن ما سازمان بوروکراسی داریم که درجامعه عقلانیت را وارد می کند یعنی روابط بین کار و خرد عقلانیت پیدا می کندودر دنبال آن ما سازمان دموکراتیک درجامعه خواهیم داشت و هنجارهای نام و جهانی شکل می گیرد.
متغیرهای الگویی یا حق انتخاب ارزش ها
ارزشهای همراه با کنش، از خارج بر افراد تحمیل نمی شود بلکه در مناسبات متقابلشان با جامعه ایجاد می شود از این رو جا دارد آنها را اجتماعی بنامیم.درواقع این ارزشها هستند که درعمل شرایط ساختی کنش اجتماعی را تشکیل می دهند. متغیرهای الگویی فرایند کنش اجتماعی افراد را نسبت به موقعیت خود بیان می کند و شرایط ساختی کنش اجتماعی است. منظور او از متغیر انتخاب یک شق از دو شقی است که عامل پیش از آنکه معنای موقعیت بر او معلوم باشد و بخواهد به عمل دست بزند باید یکی از آن دو را انتخاب کند.
پارسونز تعداد این دو راهی ها را از پنج متغیر اساسی بیشتر نمی داند. پارسونز این شقوق دو گانه انتخاب را متغیرهای الگویی می نامد و آنها را چنین طبقه بندی می کند:
1- عاطفی بودن در برابر خنثی بودن از لحاظ عاطفی، شقی که فرد نسبت به موضوع علاقه مند یا بی علاقه و بی اعتناست.
2- جهت گیری جمعی در برابر جهت گیری به سوی خود
3- عام گرایی در برابر خاص گرایی، آیا عمل در پرتو روابط خاص عامل با موضوع صورت می گیرد و یا اسناد عام دارد؟
4- کیفیت ذاتی در برابر جنبه عملی یعنی توجه به موضوع به دلیل کیفیت آن است یا به دلیل آنچه می تواند انجام دهد؟
5- ویژه بودن در برابر پراکنده بودن
او متغیرهای الگویی را تعیین می کند ولذا می گوید ما شرایط و نوع جامعه را بشناسیم یکی دو نوع جامعه درنظر می گیرد.
نوع جامعه شرایط جامعه = ابتدایی سنتی - مدرن صنعتی
استخدام = خاص گرایی - عام گرایی
عقل گرایی = سنت گرایی - عقل گرایی
دعوایی = جانبداری - بی طرفی
الگوی عمل یا کنش افراد با ازدواج =
معیارهای محقق لیاقت،شایستگی، کار، قانون، تخصص و...
معیارهای محول نیروی اکتسابی
پارسونز می گوید اگر ما شرایط ساختاری را در این دو جامعه بشناسیم می توانیم با احتمال، کنش و عمل افراد را پیش بینی کنیم.مثلا در کنش ازدواج یک فردی که درجامعه روستایی زندگی می کند تاکید بر روی معیارهای محول است و درجامعه شهری روی معیارهای محقق یعنی لیاقت و شایستگی و تحصیلات و تفاهم.
اگر مرد روستایی بخواهد یک نفر را استخدام کند از فامیل هایش استخدام می کندو خاص گرایی بیشتر است و اگر دعوایی اتفاق بیفتد در روستا جانبداری است. در جامعه روستایی سنت گرایی بیشتر است ولی درشهر عقل گرایی
به نظر پارسونز هر چه جامعه توسعه یافته تر باشد آنها که در بحث خطوط تکامل هستند اصل بر انتخاب لیاقت و شایستگی می گذارند و محال است که دانشجوی ایرانی اینگونه درس بخواند. اگر ما می خواهیم زندگی پایدار و نظم داشته باشیم خودمان باشیم نه تظاهر کنیم و با وفاق و توافق و گفتگوی خردمندانه وبا تحقیق بکار ببریم و مردم نباید مسائل را فقط فردی ببینند.
نظام های مبادله:
اجتماع جامعه ای همواره شبکه ای از مرزبندیها را حفظ می کند. در عین حال با محیط خود ارتباط متقابل دارد. میان تمامی این چهار نظام شبکه پیچیده ای از مبادله قرار دارد. در وهله نخست پارسونز اعتقاد داشت که می توان مبادلات میان هر زوج نظام را براساس فرمول داده – فرآورده یاورودی – خروجی ترسیم و تحلیل کرد. هر یک از نظام ها ز هر سه نظام دیگر آنچه را که برای تداوم کارکردش حیاتی است (یعنی داده ها) دریافت می کند و درعوض فرآورده های فعالیت خودش را در اختیار آنها قرار می دهد.
پارسونز نتیجه گیری می کند که می باید چهار واسطه مبادله که هر کدام از آنها بر یکی از این چهارخرده نظام بنا شده اند، وجود داشته باشد.
نخست آنکه او پول را بعنوان پیوندی میان اقتصاد و جامعه توصیف و تشریح می کند. به عقیده پارسونز قدرت نیز نقش پول را در خرده نظام شکل حکومت ایفا می کند. پارسونز سومین واسطه و عامل (میانجی) مبادله را نفوذ می داند.
تفاوت نفوذ با قدرت دراین است که نفوذ شکلی از اجبار نیست و هر نوع توسل به زور را موجه نمی داند.آخرین میانجی و عامل مبادله تعهد ارزش ها و هنجارها است. پارسونز این حلقه گسترده کنش متقابل و مبادله را تحت عنوان پویایی تعادل اجتماعی موردبحث قرار می دهد. سیستم فرهنگی به لحاظ اشراف بر اطلاعات، مسلط بوده و آنها را کنترل می کند در مقابل سیستم زیستی دارای بالاترین انرژی است.